15 بهمن 1396, 1:55
مجموعه تصمیمات اصلاحی مدیران اجرایی جشنواره فجر در سی و شششمین دوره این جشنواره تغییرات بسیاری را به همراه داشته است. درک دقیق مبنای این تصمیمات، نیاز به اطلاعاتی جامع از اهداف مدیران فرهنگی کشور برای آینده این جشنواره دارد. هرچند در کلیت به نظر میرسد این تمرکز گرایی وحذف جزییات، باعث رشد کیفیت اجرایی جشنواره خواهد شد. اما مطمئنن خالی از اثرات منفی نخواهد بود. به طور مثال مدیران جشنواره با حذف برج میلاد به عنوان کاخ جشنواره و جدا کردن سالن اکران هنرمندان از سینمای اصحاب رسانه و منتقدین، زمینه برقراری ارتباط جدی میان این دو قشر مهم در طول روزهای جشنواره را عملا مسدود کرده اند و این عدم ارتباط شاید در نگاه اول مانع شکل گیری بسیاری از حواشی پر هیاهو و بی حاصل باشد اما چندان خالی از اثرات منفی هم نیست. شکل گیری این ارتباط میتوانست هنرمندان را نسبت به عملکردشان آگاه تر کند و باعث تقویت آثار بعدی آنها گردد. اما یکی از تغییرات جدی جشنواره حذف بخش نگاه نو و ادغام آثار فیلمسازان کار اولی با دیگر فیلمها است. حذف این بخش موجب شده برخی آثاری که پشتوانه تجربی و مهارتی چندانی ندارند در کنار آثاری قرار گیرند که سازندگان آنها سالهاست عنوان کارگردان را یدک میکشند و اندوخته های تجربی با ارزشی دارند.
فیلم «امیر» ساخته فیلمساز جوانی به نام نیما اقلیما است که اولین تجربه کارگردانی اش را در جشنواره سی و ششم به نمایش گذاشته. اگر با سینما و تحلیل فیلم آشنا باشیم به راحتی متوجه کم تجربگی و تازه کار بودن فیلمساز آن میشویم. اگر بخواهیم فیلم را آنالیز کنیم و مجموعه اجزای تشکیل دهنده آن را جدا کنیم میتوانیم بگوییم فیلم «امیر» خلاصه میشود در تعداد عمده ای دیالوگهای تلفنی با جملاتی پراکنده و بی معنی که ضرورتی در داستان و سیر اتفاقات فیلم ندارند. همراه با تصاویر بسیاری از سیگار کشیدن و شخصیت ها درکنار تصاویر ناله و نفرین و اقرار به ناتوانی و بخش دیگری که صرف شخصیت مستخدم نسبتا با نمک با بازی هادی کاظمی و یا تصاویری از کودک فیلم و پلانها جزیی دیگر میشود. و همه این ها با تصاویری از ادم هایی که پشت ماشین در حال رانندگی هستند، یا در پیچ و تاب کوچه و خانه های سیمانی در حال رفت و امدند و یا در خانه های خالی و سرد به هم ریخته می بینیم. این تمام آن چیزی است که در «امیر» میبینم. و اگر تصاویر زیبا و قاب های چشم نواز و رنگ و نور نسبتا خوب کار نبود تحمل فیلم مطمئنن سخت تر از آن چیزی میشد که اکنون هست.
فیلم «امیر» روایت مردی تنها و غمگین به نام امیر است که قرار است به جای همه اطرافیانش درد بکشد و مشکلات آنها را حل کند. دوست امیر به نام علی از همسرش غزل، جدا شده و حالا غزل میخواهد فرزندش را با خود به خارج از کشور ببرد. علی به امیر پناه میاورد تا امیر همسر سابقش را از این فکر منصرف کند. اما در میانه فیلم متوجه میشویم غزل و پسرش هم به امیر پناه آورده اند. کشمکش ها میان علی و همسر سابقش بر سر فرزند مرتب بیشتر و بیشتر میشود تا آنکه ناگهان موضع آنها بدون هیچ دلیل قانع کننده ای کاملا عوض میشود و حالا دعوا بر سر نخواستن بچه است. غزل قرار است به کانادا برود تا به معشوقش که به تازگی در فضای مجازی با آن آشنا شده است، برسد و علی هم آنقدر آدم بی کفایت و بی مسئولیتی هست که نتواند بار پدر بودن را بر دوش بکشد. درنهایت امیر میشود قیم فرزند علی و غزل. حال به چنین شرایطی خانواده آشفته خود امیر را هم اضافه کنید، پدر و مادر امیر از مشکلات روانی دخترشان، ریما، به ستوه آمده اند و امیر می باید مرتب به آنها سر بزند و مشکلاتشان را حل کند.
اگر به دنبال عناصر کلاسیک در فیلمی مانند فیلم «امیر» باشیم، بی شک چیزی نصیبمان نمیشود. چون عملا فیلم امیر به هیچ قاعده و چهارچوب تثبیت شده ای در سینما وفادار نیست. حتی به سینمای آوانگارد. چرا که سینمای آوانگارد هم برای خود اصول و قواعدی ثابت دارد. اساسا فیلمی را میتوانیم آوانگارد بنامیم که با سرپیچی از قواعد تثبیت شده نوعی پرسش درباره قواعد شناخته شده را به همراه دارد و از حداقل آزمون و خطا بهره مند باشد. اما فیلم امیر اگرچه از قواعد رسمی سرپیچی میکند اما خلا حاصل از این سرپیچی را باب چیزی دیگر پر نمیکند و در دل خود آزمون و خطایی هم ندارد.فیلم را میتوانیم نوعی حدیث نفس یا به عبارتی ناله و شکواییه بدانیم. اما شکواییه از چی؟ چندان مشخص نیست. سراسر فیلم یاس است و نا امیدی و شکست و موقعیت ها و کنش ها صرفا برای آن چیده شده اند تا درنهایت تصویری احساسی از قهرمان تنهای فیلم را در قابی عکس گونه ببینیم تا این قهرمان فداکار سیگاری از جیب دربیاورد و آن را با فندکی خوش صدا روشن بکند و پکی محکم بگیرد و تا زمانی که دود را بیرون ندهد موقعیت تکمیل نمیشود. این فرمول کلی تمام سکانس های فیلم «امیر» است.
فیلمهای بسیاری را میشناسیم که به عنوان فیلم پرتره معروف هستند. فیلمهایی که شخصیت خاصی را توصیف میکنند و اجزایشان در جهت شناساسی وجهه های مختلف یک شخصیت چیده شده اند.فیلم امیر هم در پی خلق یک عکس است، اما نه بصورت پرتره. قابی که فیلم سعی در ترسیم آن دارد کمی بزرگتر از یک قاب پرتره است و محدود به خود امیر نیست، دیگران هم در آن دیده میشوند، دیگرانی که امید دارند ضعف ها و ناتوانی هایشان توسط امیر جبران شود و او بار مشکلات آنها را به دوش بکشد. شاید اصرار بسیار فیلم در ترسیم قاب های عکس گونه هم از همین رو باشد. قاب های زیبایی که در دل خود کنش چندانی ندارند و حالتی سکون و رخوت را نشان میدهند. ثبات و سکون عکس گونه ویژگی اصلی فیلم امیر است، میتوان حتی این سکون را به فیلمنامه فیلم هم تعمیم داد. چرا که کنش و تغییر چندانی در فیلم دیدن نمیشود و همه چیز درگیر سکون است. عکس ها نه شروع میشوند و نه تمام. میتوانیم ساعت ها به عکسی نگاه کنیم بدون آنکه از آن توقع خاصی داشته باشیم. عکس ها ابدیتی دارند به اندازه یک لحظه. «امیر» نیز تقریبا چنین است. شروعی ندارد و از همین رو پایانی هم نمیابد، سازندگان آن میتوانستند زمان آن را به هر میزان تغییر دهند و این تغییر هیچ لطمه ای به کلیت فیلم نمیزند، وقتی قصه ای در کار نباشد، وقتی کنشی شکل نمیگیرد، انتظار تغییر هم کاری بیهوده است. اگرچه فیلم رازی پنهان و اتاقی با درب قفل شده برای امیر تصویر میکند، اما این راز هیچگاه فاش نمیشود. چراکه همیشه مانعی برای فاش شدن این راز وجود دارد و آنهم حضور دیگران و مشکلات آنهاست. قاب پرتره ای که فیلم سعی داشته برای امیر در نظر بگیرد توسط دیگران اشغال شده است.
امیر را نمیتوان به فیلمی دیگر یا به ژانری دیگر پیوند داد،فیلم هم همانند خود شخصیت اصلی اش درگیر تنهایی و عدم پیوند است و تحت مقوله ای شناخته شده در تاریخ سینما قرار نمیگیرد.از طرفی میتوان آن را یک فیلم پرتره به حساب آورد اما بصورت ناقص. زیرا ما آنقدر که باید به درون شخصیت و راز پنهان آن آگاه نمیشویم و تمام اطلاعات ما از شخصیت امیر مربوط به درگیری وی با مشکلات دیگران است و قاب پرتره وی بیش از آنکه امیر را نشان دهد درگیر حضور پر دردسر دیگران است.
اما حضور چنین فیلمی در جشنواره ای که بازماندگان بسیار دارد حتما دربردارنده نکته ای خاص است. میتوان این نکته را در تصویر ها و قاب های چشمگیر فیلم دانست و یا در ریتم نرم و خوش آهنگ آن که از تدوین استادانه حاصل آمده. اما آنچه که برای منتقدین مهم است، پیوستگی یک فیلم با مفاهیم کلی و عام سینما است نه موارد شخصی و جزیی چرا که اساسا کار منتقد با کلیات است نه با جزییات. اگر قرار باشد شناختی هم شکل بگیرد باید بر اساس تعمیم همین کلیات باشد. اما در مورد فیلم «امیر» تنها میتوان آن را با خودش مقایسه کرد. مقایسه ای که دانش چندانی در بر نخواهد داشت.