15 بهمن 1396, 2:4
وقتی عنوان «اثر راه یافته به جشنواره فجر » بر فیلمی اطلاق میشود ناخودآگاه برای مخاطب توقعی دوچندان ایجاد میکند و وقتی قرار است همان فیلم را در زمان جشنواره و با تشریفات و تجملات خاصی که ضرورت برگزاری جشنواره ای با اعتبار جشنواره فجر می باشد، تماشا کنیم گویی قرار است مناسک و مراسم خاصی را به جا بیاوریم، اساسا فیلم دیدن در سالن سینما تداعی گر آیین های انسان های اولیه است. آیین هایی که برای رسیدن به مرحله ای بالاتر از کمال و آگاهی با مراسمات خاصی اجرا می شدند. سالن های سینما باقی مانده کلبه جادوگران و شمن های اولیه هستن که قرار است در داخل آنها اتفاقی عجیب روی دهد و کسانی که از آن خارج میشوند می باید با زمان ورودشان به آنجا، تغییراتی داشته باشند. اما تمام جدیت و اثرگذاری این آیین مدرن وابسته به فیلمی است که قرار است روی پرده شاهد باشیم، فیلم درواقع همان آتش یا گوی جادویی جادوگر است که همگان بخاطر آن به کلبه جادوگران وارد میشدند و قرار است در درون آن شاهد اتفاقات عجیب و غریب باشند اما وقتی فیلمی که بر روی پرده میبینیم آنچنان فیلم قابل دفاع و محکمی نباشد ناگهان همه چیز فرو میپاشد، تمام آن تجملات و تشریفات در نظر آدمی رنگ و بوی اسراف میگیرد و از خود میپرسیم اینهمه هزینه برای چه؟ و خیلی راحت لقب پرطمطراق «اثر راه یافته به جشنواره فجر» رنگش را از دست میدهد.
سیر اتفاقاتی که در بالا اشاره شد تقریبا همان چیزی است که بعد از دیدن فیلم «ماهورا» در جشنواره فجر به مخاطب حرفه ای سینما دست میدهد. بعد از اثر قابل تحسین «پایان خدمت»، فیلم «ماهورا» دومین اثر حمید زرگرنژاد است.«پایان خدمت» اگرچه از امتیاز فیلمنامه ای استادانه به قلم بهروز افخمی بهره مند بود، اما زرگرنژاد هم به عنوان کارگردان توانسته بود به خوبی قابلیت های فیلمنامه را به تصویر درآورد و با راهنمایی خوبی که به بازیگرانش داده بود فیلمی قابل دفاع و ماندگار بسازد. تفاوت اصلی میان «ماهورا» و «پایان خدمت» را میتوان در قطعیت و عدم قطعیت دانست.«پایان خدمت» تکلیفش کاملا مشخص است و بواسطه موضوع مشخصی که دارد شک و تردیدی را در خود ایجاد نمی کند، «پایان خدمت» داستان سربازی است که قرار است همراه با دو سرباز دیگر دختری فراری را به مراجع قضایی تحویل دهند، اما سرباز که دلباخته دختر شده است در میانه راه با دختر فرار میکند و این آغاز مسیری پر پیچ و خم است که در نهایت به مرگ سرباز و آوارگی هرچه بیشتر دختر ختم می شود. بستر داستانی فیلم از ابتدا خط سیرش را مشخص کرده و به هیچ وجه درگیر شک و تردید نمی شود. اما آنچه در «ماهورا» میبینیم داستانی است که میان دوراهی های بسیار گیر کرده، میان سینمای ژانر دفاع مقدس و سینمای عاشقانه. میان قهرمان محور بودن یا اجتماعی بودن. میان زبان عربی و زبان فارسی، و میان اکشن بودن و شاعرانه بودن و از همه مهمتر میان مرگ و زندگی. هرچند اساسا وجود این دوگانگی ها فی نفسه امری منفی نمی باشد و فیلمهای بسیار هستند که به خوبی میان این دوگانگی ها پیوند برقرار کردند و وحدت را درکلیتشان شاهد هستیم، اما آنچه در «ماهورا» می بینیم سرگشتگی و عدم تعین مشخص میان دوگانگی های ذکر شده است.
اگرچه فیلم بر اساس یک واقعه تاریخی مهم در دوران دفاع مقدس ساخته شده است اما شاید بتوان مهمترین مشکل فیلم و پاشنه آشیل آن را در این نکته دانست که فیلمنامه چندان به تفاوت روایی میان منطق واقعیت ومنطق سینمایی بهایی نمی دهد و یا حتی اصلا متوجه این تفاوت نیست. داستان فیلم مربوط به اتفاقات اوایل جنگ و تجاوز رژیم بعثی عراق به میهن است. جایی در خوزستان نزدیک مرز عراق میان نیزارهای وسیع چند طایفه عرب زبان مشغول زندگی هستند که با شکل گیری انقلاب و آغاز جنگ زندگیشان دستخوش تغییراتی میشود. فیلم با صحنه قتل نامزد قهرمان اصلی فیلم به نام امین یا سمور با بازی ساعد سهیلی شروع میشود، اوکه بعد از قتل نامزدش بالکل نا امید از زندگی است تصمیم به خودکشی میگیرد و سعی می کند خود را در مرداب غرق کند اما در آخرین لحظه پیکر نیمه جان خلبانی ایرانی درست در همانجایی که او قصد خودکشی دارد می افتد و امین ناخواسته وارد ماجرایی خطرناک میشود، طایفه امین که دل خوشی از بعثی ها ندارد تصمیم می گیرند خلبان را به نیروهای ایرانی برسانند اما طایفه ای دیگر که قرار است به سبب عروسی به زودی با طایفه امین نزدیکتر شوند معتقدند باید خلبان را به بعثی ها تحویل دهند تا امنیتشان حفظ شود. امین به سراغ نیروهای ایرانی می آید وآنها را از حضور خلبان در میان طایفه اش با خبر می کند. از سوی دیگر نیروهای بعثی هم برای یافتن خلبان در زمان عروسی وارد می شوند ومردان هر دو طایفه را گرو میگیرند تا خلبان را تحویل دهند. این طرح قصه اولیه بی شک یکی از بهترین طرح هایی است که چندین سال اخیردر سینمای دفاع مقدس دیده ایم اما متاسفانه این طرح اولیه به راحتی انسجامش را از دست می دهد و ما را در یک عرصه شک آلود و چندوجهی سرگردان رها می کند. قهرمان فیلم چند جا تداعی گر فیلمهای قهرمان محور هالیوودی بخصوص مجموعه فیلمهای رمبو میشود که از هر موقعیت برای به نمایش گذاشتن بدن ورزیده اش نهایت استفاده را می کند( البته اگر بتوانیم چنین قیاسی برای ورزیدگی ساعد سهیلی قائل باشیم) یا کارگرادن درهرجا که ممکن بوده است از صحنه های اسلوموشن احساسی با موسیقی غم انگیز استفاده کرده تا وجهه ای شاعرانه به فیلم بدهد.در این میان عدم تعین زبانی شخصیت های فیلم که مرتب میان فارسی و عربی سرگردانند همچنین اصرار زیادشان بر لهجه عربی بر این عدم قطعیت فیلم بیشتر دامن میزند. قصه فیلم هرچه بیشتر پیش میرود خواست قهرمان ها هم عوض میشود، نجات جان خلبان در میانه فیلم تبدیل به پیدا کردن خلبان دوم هواپیمای ساقط شده می شود و بعد از مرگ خلبان دوم مامی فهمیم هواپیمای آنها یک هواپیمای شناسایی بوده و حال کشمکش بر سر بدست آوردن صندلی هواپیمای سقوط کرده است که عکس های شناسایی در آن ذخیره شده. در این میان فرمانده عراقی که دشمنی شدیدی با ایرانی ها یا به قول خودش عجم ها دارد به دور از هرگونه رحمی برای خدمت به لباس نظامی ارتش عراق تلاش می کند و در هرجا که لازم باشد می کشد.و در این میان موتیفی خیالی و رویایی مرتب در فیلم تکرار میشود که مادر قهرمان به وی میگوید عروس تو وطنی است که در آن زیسته ای.
اگرچه «ماهورا» در نگاه اول تمام اجزای یک فیلم با ارزش دفاع مقدسی را دارد اما متاسفانه همنشینی این اجزا آنچنان که باید دقیق و سنجیده نیست و تناسب خوبی میان آنها برقرار نشده است. از همین رو کلیت فیلم درگیر آشفتگی و سرگردانی است. اگرچه نمیتوان منکر زحمات بسیار گروه فیلمسازی در آن شرایط خاص جغرافیایی با آن ترکیب تصاویر بدیع و چشمنواز بود. ساخت «ماهورا» کار بسیار سختی بوده و کتمان آن دور از انصاف است اما حسرت آن است که کاش مقداری از این زحمات پیش از تولید و مصروف پیرنگ و انسجام فیلمنامه بخصوص دیالوگ های آن میشد تا موضوعی اینچنین با ارزش دچار چنین آشفتگی و سرگردانی نمی شد.
نکته با ارزش دیگر در فیلم «ماهورا» نگاه جدیدی است که به دفاع مقدس دارد،نگاهی جدا از خاک ریزها و خط های مقدم و معرف جنبه های پنهان مانده از هشت سال دفاع مقدس. چنین نگاهی پیش از این در برخی از فیلمهای سال های اخیر دیده میشود،مانند فیلم با ارزش « ویلایی ها». چنین نگاه جدیدی به دفاع مقدس تاکید کننده این نکته است که همچنان ژانر دفاع مقدس بومی ترین و اصیلترین ژانر سینمای ایران بوده و هنوز قصه های فراوانی از آن دوران برای گفتن وجود دارد و نشان می دهد این ژانر اصیل آنقدر ظرفیت و توانایی دارد تا به راحتی با مضامین و موضوعاتی مضاف ادغام شود تا بازنمودی از وجه های مختلف فرهنگ ایرانی باشد. درواقع این ترکیب شدن ها ارزش افزوده هایی است که سینماگران به ژانر دفاع مقدس می دهند. این نوع سینما را باید به شدت جدی گرفت چرا که دستاوردی بومی و مختص جامعه و فرهنگ ایرانی است. نباید صرفا با الحاق این نوع سینما به سینمای ژانر دفاع مقدس ظرفیت های آن را محدود کرد بلکه این نوع سینما را باید ژانری مضاف دانست و نگاهی متفاوت و فراتر از سینمای دفاع مقدس به آن داشت.
امید آن است تا سینماگران جوانی که نگاهی جدید به سینما بخصوص سینمای دفاع مقدس دارند اسرار پنهان سال های دفاع مقدس را بیشتر و بیشتر بازگو کنند.