مصاحبه با دکتر شرف الدین
قسمت اول
فیلم ایستاده در غبار به یک آرزوی دیرینه در نهاد انقلاب اشاره می کند: پیوند و یگانگی ملت های مسلمان. یعنی همان راهی
که بسیاری از مصلحان اجتماعی مسلمان در طی قرن نوزدهم و بیستم آن را تنها راه
رهایی از یوغ سلطه اجانب و دسایس بریتانیا می دانستند. اعزام احمد متوسلیان در سال
۶۱ به لبنان بر بستر چنین ارزویی شکل گرفته بود.
از همین رو تحریریهی
فیلم نوشت تصمیم گرفت تا این مضمون فیلم را از منظری جامعه شناسانه به گفتگو
بگذارد که امکان تحقق چیزی به نام امت اسلامی تا چه حد قابل تصور است. متن زیر
حاصل گفتگوی فیلم نوشت با دکتر شرف الدین است. جناب دکتر شرف الدین دکتری فرهنگ و
ارتباطات و عضو هیأت علمی موسسهی پژوهشی امام خمینی است
فیلمنوشت: اولین و شاید مهمترین سوال این است که وطن و احساس تعلق به وطن چیست و ضرورت های کارکردی آن کدام است؟
عجالتاً می توان گفت که وطن سرزمین و
مجموعه مولفه های دیگری است که امکان زیستن را به یک جمع واحد میدهد. جمعی که باهم
زندگی میکنند، به مرور زمان باهم ارتباط برقرار میکنند و این ارتباط زمینه شکل
گیری نظام معنایی خاصی را در میان آنان
ایجاد میکند، نظام معنایی شامل لفظ، ذهن، اعتباریات و خلاقیت های همان افراد است
و در پروسه طولانی مدت در هم آمیخته میشود و چیزی به نام فرهنگ را ایجاد میکند.
افراد با آن فرهنگ اجتماعی اتحاد برقرار میکنند و همین فرهنگ تبدیل به هویت آدمها
میشود. به عبارت دیگر مجموعه باورداشت های مشترک یا جامع ترین نظام معنایی که
آدمها بر آن اتفاق کردهاند، بدل به فرهنگ میشود و افراد هویت خودشان را در ذیل
این نظام معنایی تعریف میکنند و محدوده ای که این نظام معنایی گسترده باشد و
افرادی که با این نظام معنایی اتحاد برقرار کرده باشند، تبدیل به بخشی از وجود ما
میشود. یعنی همه افرادی که مثل ما فکر میکنند و نظام ارزشی ما را داردند و
اعتبارات مارا داند، بخشی از خود ما هستند. این ما را به همه ادمهایی که مثل ما
هستند، پیوند میدهد و البته ان ادمها در خلا نیستند و در مکانی خاص حضور داردند.
تعلق سرزمینی هم در همینجا شکل میگیرد و قاعدتا تا هرجایی که آن نظام معنایی
گسترده باشد و معتقدین به این نظام معنایی حضور داشته باشند مرز و حریم ما هم
همانجا میشود و کسانی که به نظام معنایی ما اعتقادی ندارند بدل به غیر ما می شوند.
وقتی بحث سازمان ملل شکل گرفت و بحث دولت-ملت ها مطرح شد مولفه های جدیدی هم وارد شدند. یکی از از مولفه های دولت -ملت، استقرار بر سرزمین است. یعنی سرزمین ها باید محدوده مشخصی داشته باشند و لذا کشورها گرفتار کروکی های خاص سازمان مل شدند
قاعدتاً یکی از این مرزها میتواند مرز سرزمینی باشد . مرزهای اتحادی و مرز
فرهنگی موضوع خیلی جدی است اما این مرز همان مرز جغرافیایی نیست. همه کشورها و ملت
ها و اقوام یک مرز جغرافیایی و حریم فیزیکی برای خودشان داشته اند. منتهی وقتی که
بحث سازمان ملل شکل گرفت و بحث دولت-ملت ها مطرح شد مولفه های جدیدی هم وارد این
مقوله شدند. یکی از از مولفه های دولت -ملت، استقرار بر سرزمین است. یعنی سرزمین
ها باید محدوده مشخصی داشته باشند و لذا کشورها گرفتار کروکی های خاص سازمان مل
شدند و نقشه ها کشیده شد و هر کشوری در یک محدوده مشخص جغرافیایی قرار گرفت. همین
سیاست دولت-ملت باعث شد مرز بندی های میان ملل که قبل از آن بسیاری از آن ذهنی
بود، بدل به امری واقعی و جدل برانگیز شد. مثلا هر قومی فکر میکرد تا فلان منطقه گستره
دارد و در ذهن افراد آن قوم کسی که زبان آنها را نمیفهمید و یا سنت های آنها را
نمیفهمید و یا دین آنها را قبول نداشت، غیر و بیگانه تلقی میشد. ولی با شکل گیری
جامعه ملل این مرز بندی ها خیلی مشخص تر شد. بخشی از عناصر هویتی ما مثل پرچم،
سرود ملی، واحد پول و کرسی سازمان ملل و برند کشور معنای جدی تری پیدا کرد. مثلا
همین «ایران» که تمام هویت های قومی تحت شعاع ایران قرار گرفت و ایران به یک ابر
هویت تبدیل شد که همه میتوانند در ذیلش زندگی کنند. این تطورات، معنای هویت و
تعلق را عوض کرد و ما اکنون در این گفتمان سخن میگوییم. الان «ایران» یک کشور
شناسنامه دار با مرز های تعریف شده است و اقوام ایرانی هویت خاصی دارند . پس تمام
کسانی که بیرون از این مرز هستند میشوند دیگری ایران.
جایگاه مذهب و به خصوص دین اسلام در این گفتمان چگونه است؟
دین اسلام از یک افق بالاتری مینگرد
و این مرزها را به رسمیت نمیشناسد، نه به این معنا که خواستار امحاء و نابودی
انها باشد، بلکه به این معنا که این امر را در ذیل یک هویت برتر قرار دهد و میگوید
فراتر از این مرزها، شما مومن و مسلمان هستید و همه کسانی که همراه با شما به خدا
معتقدند در گروه شما هستند؛ حتی اگر در مرز جغرافیایی باهم همخوانی و همسانی
نداشته باشید و حتی بالاتر از این که شما انسان هستید و هویت انسانی چتر فراتری است که همه انسان ها را
در ذیل خود می آورد. پس وقتی بر هویت انسانی تاکید شود، قاعدتا دیگر مرز جغرافیایی
بی معنا میشود و همه آدمهای حاضر درجهان حتی آیندگان و گذشتگان در گروه شما قرار
میگیرند.
دین اسلام از یک افق بالاتری مینگرد و مرزهای سازمان ملل را چندان به رسمیت نمیشناسد، نه به این معنا که خواستار امحا انها باشد، بلکه قصد دارد مرزهای سازمان ملل را در ذیل یک هویت برتر قرار دهد.
بنایراین ما در نگاه دین لایه هایی از
مراتب هویت داریم و بستگی دارد در کدامیک از این مراتب سخن میگوییم. کسی که هویت
را فقط ملی بداند و ملیت را در قالب مرز جغرافیایی مشخصی خلاصه کند، برای او ایران
خلاصه میشود به کشوری با نقشه گربه ای
شکل در مقابل پنجاه و چهار کشور مسلمان و صد وچند غیر مسلمان . همه کسانی که بیرون
از این مرزها باشند برای او غیر هستند، حتی با اینکه به اعتباری انسانی با او
مشترک هستند و حتی آنان که به اعتبار دین با او اشتراک دارند.
اما در موردی مانند احمد متوسلیان و ماجرای ما با اسرائیل و اعراب توجیهات
دیگری هم وجود دارد. مثلا اینکه آنجا هم در واقع نوعی دفاع از وطن است. به این
تعبیر که اگر ما احساس کنیم هدف اسرائیل مخدوش کردن اسلام است و ماهم به اعتبار
مسلمان بودنمان در جبهه روبرو آن قرار داریم. درواقع هدف اسراییل از پیشروی و تعرض
به برخی از مناطق این است که قدرت مانور را از ایران بگیرد و فشار بیشتری بر ایران
بیاورد. منتهی ابتدا از همسایگان خودش شروع میکند و ما هم چون احساس خطر میکنیم
که این روند ممکن است یک روزی به ما اسیب بزند و بر اساس مصلحت اندیشی عقلایی، دفع
شر میکنیم و از همان جا جلوی پیشروی اسرائیل را میگیریم. اما بحثی که اینجا هست این
است که وقتی شما میگویید غزه و فلسطین هم بخشی از ما هستند، این منوط به این است
که صاحبان فلسطین هم این را بپذیرند. یعنی این اتحاد امری دو جانبه است. این برای
ما سخت است که مثلا محمود عباس بگوید ایران تنها بخاطر اغراض و اهداف سیاسی خودش
حامی فلسطین است. این حرف، تکاپوی مذهبی و اعتقادی و ایدئولوژیک ما را به دعوایی
سیاسی تقلیل میدهد.
آیا می توان گفت که در هر برهه ای بخشی از این هویت بیشتر
مورد توجه بوده است؟
مذهب یک عنصر فراملی است ولی ملیت یک عنصر ملی و درونی است.
یک زمان در دانشگاه ها دعوایی بود که آیا ما ایرانی هستیم یا مسلمان؟ بین این دو لایه هویتی ما یعنی ایرانی بودن و
مسلمان بودن اصطکاک وجود دارد. ایرانیت ما را به این سرزمین و این تاریخ محدود میکند.
مسلمان بودن مارا پیوند میزند با اقوام دیگری که به لحاظ ملیت با آنها فاصله
داریم. این تعارض و تقابل هویتی برای ما مشکل ساز است و در آینده باید جمع بشود.
نظریات متفاوتی هم در این زمینه است مثلا عده ای تاکید را بر اسلام نهادند و عدهای مسلمان روشنفکرهم گفتند که اسلام قرائت های
مختلفی دارد؛ اسلام ایرانی و یا ایران اسلامی. گلیفورد گرتز[1] پژوهشی به اسم مشاهده اسلام(islam
observed (در مراکش انجام داده و مدعی است که اسلام
به تنوع اقوام، متنوع است. مثلاً اسلامی که در مراکش دیده با اسلامی که در
اندونزی دیده دو اسلام متفاوت است و دلیلش هم این است که در دو بستر فرهنگی متفاوت
ظهور کرده و با دو نظام هویتی گره خورده و هر اسلام تعین قومی و فرهنگی خاصی را
دارد. درواقع اگر جامعه اسلامی را با تعین
ملی نگاه کنیم، پنجاه و پنح کشور هستند. بگذریم از اینکه در درون هر کشور هم شما
انواع تقسیمات دیگر را هم دارید. پس شما پنجاه و پنج جلوه از اسلام را میبینید.
این تلقی روشنفکرانه برای این است تا این تعارض را رفع کند و میگوید درست است که
ما مسلمانیم اما مسلمان بودن ما به اعتبار درهم آمیختن دین ما و ملیت ما یک ترکیب
و یک هویت خاص پیدا کرده است.
مذهب یک عنصر فراملی است ولی ملیت یک عنصر ملی و درونی است.
بحث دیگر آنکه حال چگونه از این ویژگی ها استفاده بکنیم؟ به نظر میآید دولت
ها و جریانات استکباری همیشه سعی کردند از این عناصر در جهت پیشبرد یکسری اهداف
خاص استفاده کنند. این بحث هویت هم از همینجا مطرح میشود که مثلا میگویند شما
تنها ایران را غایت بدانید و در کار
فلسطین دخالت نکنید و برای چه هزینه میکنید و شهید میدهید؟ اینکه ما مرز داشته
باشیم بحثی است و اینکه نحوه تعامل ما با بیرون از مرزها چگونه باشد بحث دیگری
است. به نظر بنده این دخالتهایی که دشمن یا افراد نا اهل کردند باعث ایجاد این
باور شده است که که سرزمین شما همین مرز جغرافیایی- سیاسی است.
جریانات استکباری همیشه سعی کردند از تفاوت ظاهری میان ملیت و مذهی در جهت پیشبرد اهداف خاص استفاده کنند
آیت الله عمید زنجانی کتابی درباره وطن دارد به نام وطن، سرزمین و آثار حقوقی آن از دیدگاه فقه اسلامی و در آنجا روایاتی هم آورده که خود ائمه چقدر روی سرزمین حساس
بوده اند و به مکه به عنوان سرزمین مادری عشق میورزیدند. با اینکه هرکدامشان در
جایی دیگر زندگی میکردند چندان که به مدینه عشق میورزیدند، به عراق عشق نمیورزیدند
ولی در عین حال این را هیچگاه مانع ارتباط با جامعه اسلامی نمیدانستند و وسیله
تفرق آنها نبود. اگر عقلانیتی که لازمه زیست اجتماعی است در کار باشد به ما میگوید
شما برای حفظ همین محدوده هم که شده باید افق نگاهتان را وسیع تر کنید در غیر این
صورت هزینه های بیشتری خواهید داد و همین کار را هم میکنند. ایالت متحده بیش از
دو هزار پایگاه نظامی در دنیا دارد که همه مربوط به بحث منافعش است. این نوعی از
عقلانیت است که میگوید برای دفاع از سرزمین خود باید در مناطق دور هم نیرو داشته
باشیم.
ظاهرا شما معتقد به این امر هستید که این دو لایه هویتی در
طول هم هستند و نه در عرض هم. آیا امکان تعارض میان این دو لایه وجود دارد؟
اعتبار مسلمانی ما را به سمتی میبرد
و اعتبار ایرانی بودنمان به جای دیگر. و اگر روزی این دو لایه باهم تعارض کنند، ملاک
های رفع این تعارض را هم داریم و آن اینکه گاهی که مسائل اسلام در میان است، چون
در کشور ما اسلام دین اکثریت است تعارضی احساس نمیکنیم. اما مثلا اگر ما در لبنان
بودیم که اسلام یکی از ادیان چندگانه است یا مثلا در هند بودیم که اسلام تنها مذهب
یک ششم جمعیت کشور است، دیگر نمیتوانستیم
چنین حرفی بزنیم. معمولا اکثر کشورهایی که یک دستی مذهبی ندارند مبنای عقلانیتشان
را مذهب قرار نمیدهند، بلکه ملیت را به محور بدل میکنند. اما در کشور ما که
اکثریت مسلمان هستند تشخیص این موارد چه بر اساس هویت دینی باشد و چه بر اساس هویت
ملی به هم گره خورده است. چون اگر ما هویت دینی را مطرح کنیم باز نظر اکثریت جامعه
است. پس به نظر میآید این لایه های هویتی مختلف نمیتوانند باهم تعارض پیدا کنند
مگر اینکه ما خوانش های غلطی از این ها داشته باشیم. مثلا هویت را در شعاع ملی
تعریف کنیم و ملیت را به شکلی تعریف کنیم که در تعارض و اصطکاک با مباحث دینی و
الهی باشد. یا مثلا بگوییم آنجا اسلام به خطر نیفتاده بکله صرفاً فلسطین یا غزه به
خطر افتاده است. شماهم نمیگویید که از غزه دفاع میکنیم بلکه میگویید از سرزمین
اسلامی دفاع میکنید. خیلی فرق هست بین اینکه شما از عراق دفاع میکنید، بلکه از بخشی
از عالم اسلام دفاع می شود. اگر این تلقی باشد قاعدتاً شعاع هویتی ما در ذیل اسلام
به ما میگوید هرجا که اسلام به خطر بیافتد باید دفاع کنیم. در این مسئله لبنان هم
بحث تعرضات اسرائیل به لبنان یا سوریه نیست بلکه مسئله بخشی از عالم اسلامی هستند.
درهم آمیختگی مسائل دینی و ملی با هم است. و امروز درمورد حضور ما در سوریه و
لبنان کسی نمیگوید حضور ما صرفاً مربوط به مسائل دینی است بلکه مسئله ملی هم مطرح
است. در دوران جنگ دیدیم که اسرائیل و آمریکا چه رویاهایی را برای ما دیدند و چه
فشارهایی را بر ما اعمال میکنند و در دوره های بعد از جنگ هم عملا دیدیم که جبهه
های دیگری برای ما گشودند و این جبهه ها عملاً ملیت ما را هم به مخاطره انداخته
است. اسرائیل هم میخواهد ما را در وضعیتی قرار بدهد که ما اساساً کاری به کار
اسرائیل نداشته باشیم. هرچند اصطکاک مرزی نداریم اما در رقابت سیاسی و هزینه های
سنگینی که ما برای اسرائیل ایجاد کردیم میخواهد این هزینه ها را از روی دوش خودش
بردارد و ما را آن قدر ضعیف کند که ما اصلا نتوانیم در این روند اخلال کنیم.
بنابراین اسرائیل هم یک سرزمین و یک محدوده خاص نیست بلکه یک ایدئولوژی بسار
جهانگستری است که در تقابل با اسلام قرار گرفته و حالا بماند که کشورهای اسلامی به مصالح خود توجه
ندارند و دعوا را دعوای سرزمینی کردند.
ادامه مصاحبه را در بخش بعدی مطلب دنبال کنید.
۱.
گلیفورد گرتز(۱۹۲۶- ۲۰۰۶) انسانشناس. کتاب
مورد اشاره پژوهشی است در باب مطالعه توسعه مذهبی دو کشور مراکش و اندونزی که در
سال ۱۹۷۱ منتشر شده است و توسط سایت