عماد معلمی است خوش اخلاق و صبور. با
اینکه محیط زندگیش را متزلزل می بیند تا جایی که اعتقاد دارد "باید اینجا را
کوبید و از نو ساخت!" اما به سوالهای شاگردانش با حوصله پاسخ میدهد و با
"پرسیدن" مهربان است. او برای شاگردانش استادی دوست داشتنی و روشنفکری
مورد اعتماد و قابل تکیه است. عماد هم چنین بازیگر تئاتر است او با همسرش رعنا در
تئاتر "مرگ فروشنده" بازی می کنند.
تئاتر غم انگیز مرگ فروشنده اثر آرتور میلر که در سال ١٩۴٩ یعنی چهار سال بعد از
جنگ جهانی، به نمایش درآمد. "دیلی" قهرمان داستان که در زیر فشار سنگین
نظام سرمایه داری شکسته شده، به بن بستی رسیده که نتیجه می گیرد که مرگش سودمندتر
از زندگیش است و لذا به حیات خود پایان می دهد.
اما انسدادی که عماد و همسرش در آن گرفتار
می شوند از جنس انسداد "دیلی" نیست. عماد و همسرش مواجه با مسئله تعرض
به حریم خانواده می شوند و در جایگاه حل این مسئله قرار می گیرند. ناچار از حل
مسئله اند و برای حل آن دست و پا می زنند، اما خود را ناتوان می یابند. نه اینکه
روشنفکران جامعه توان حل مسئله را نداشته باشند، بلکه مسئله حل ناشدنی می نماید.
گویا مجازات مرد متجاوز نه شدنی است و نه ناشدنی. مجازات کردنش غیر انسانی است و مجازات
نکردنش غیر واقعی.
روشنفکر این جامعه خود را در انسدادی می بیند که نتیجه آن بحران در حیات وی است. موقعیتی که امیدی به عبور پیروزمندانه از آن نیست. این وضعیتی است که فرهادی برای قهرمان روشنفکر فروشنده پدید آورده و او را در این حیرت رها ساخته است.
روشنفکر این جامعه خود را در انسدادی می بیند
که نتیجه آن بحران در حیات وی است. موقعیتی که امیدی به عبور پیروزمندانه از آن نیست.
این وضعیتی است که فرهادی برای قهرمان روشنفکر فروشنده پدید آورده و او را در این
حیرت رها ساخته است.
مروری بر نمونه هایی از انسداد
سرگشتگی ناشی از انسداد در محصولات دوره
مدرن و پست مدرن مشهود است. بعد از جنگ جهانی، هنر تئاتر واگویه انسداد جامعه و
اندیشمندان آن بود. روشنفکران مسائل پیش روی خود را غیرقابل حل می دیدند و لذا به سوی
پوچی حیات سوق پیدا کردند. البته زیر ساخت های جامعه غرب زندگی در پوچی را برایشان
معنی دار کرد! و بحران را اینگونه حل نمود!
جنگ جهانی، غرب را به ویرانه ای تبدیل
کرد. مردم اروپا، آنهایی که هنوز زنده مانده بودند، وضعیت سیاسی و اجتماعی و
اقتصادی اسفباری را می گذراندند. این بحران سایه سنگین خود را بر فکر و ذهن
روشنفکران نیز گسترانیده بود؛ چنانچه بعضی جهان را نامعقول و بی معنی و بی ربط به
نیازهای بشر پنداشتند. در انگاره آنان، خدا چنانچه نیچه گفته بود "مرده
بود"؛ محیط، کامو را به پوچی و بن بست می کشاند و سارتر انسان بودن را مساوی
ترس و اضطراب می دید و زندگی را با تهوع ترسیم می کرد. در آمریکا نمایشنامه هایی
مانند مرگ فروشنده ترسیم گر سایه سیاه دیو سرمایه داری بر زندگی توده مردم بود.
چنین نمایشنامه هایی بازنمود درک متفکران از انسداد جامعه آنروز است: زندگی سیاه،
قرین با محیطی که به کام مرگشان می برد و مردمانی که گرگ یکدیگرند و خدایی که مرده
و دیگر ندارند تا به او اعتماد و تکیه کنند. بکت و یونسکو ترسیم گر چنین فضایی اند.
گودو همان خدای مرده بکت است که قهرمانان داستانش در انتظار مضحک وی، زندگی پوچ و
بی معنی خود را سپری میکنند.
هرچند توده های مردم در ظاهر امر از آن
نکبت و سیاهی رهایی می یابند، اما روشنفکران روش خود را دارند. آنجا که جامعه،
هرچند زیر سلطه نظام سرمایه داری، اما موفق میشود وضعیت خود را سامان دهد و رفاه
نسبی بدست آورد؛ روشنفکران با افسونگری خاصی که زیرساختهای معرفتی جهان غرب
برایشان ممکن می ساخت به زندگی پوچ و بیهودگی، معنی می بخشیدند! کامو، همانند سلف
خود نیچه، پاسخ را نه در معنی دادن به جهان که در توانایی زیستن در جهان نامعقول و
بی معنی جستجو می کرد.
روشنفکران غربی با افسونگری خاصی که زیرساختهای معرفتی جهان غرب برایشان ممکن می ساخت به زندگی پوچ و بیهودگی، معنی می بخشیدند! کامو، همانند سلف خود نیچه، پاسخ را نه در معنی دادن به جهان که در توانایی زیستن در جهان نامعقول و بی معنی جستجو می کرد.
انسداد در دوران اساطیری نیز مشکل
روشنفکرانشان بود، چیزی شبیه حال بحران زده های دیگر دورانها. قهرمان چاره ای
نداشت که در مواجهه با مشکل به خدایانش ببازد و باید قهرمانانه خود را به نابودی
میسپرد و یک تراژدی را رقم میزد.
اگر چه تراژدی را معمولاً را همچون غمنامه یا
سوگنامه تصور میکنیم اما هر غمنامه حزن انگیزی تراژدی نیست. تراژدی در واقع روایت
مجموع مقدرات محتومی است که بر زندگی بشر سنگینی میکند و روایت گر مبارزه قهرمان
با قدرتی است که نیرویی بسیار فراتر از توان قهرمان دارد. شاعران یونان باستان با
روی آوردن به این ژانر تلاش نمودند تا خشونت قوانین تقدیر را بر همگان نشان دهند.
تراژدی نمایش پیکار انسان با تقدیر یا همان خواست خدایان است.
در تراژدی راهی برای خروج از بن بست نیست.
شاید باید به طنز گفت که مردم سعی کنند که قهرمان نباشند. در واقع زمانی انسانها
واقعا از این بن بست رهایی میابند که از یوغ خدایان متضاد رها شوند: یا صاحِبَیِ
السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ.
مسیحیت اوج ایمان را در اوج انسداد عقل می داند
البته گاهی در جریانات علمی نیز
اندیشمندان دچار انسداد شده اند مثلا آنجا که فیثاغورث اعداد گنگ را لکه ننگی بر
دانش ریاضی پنداشت و سعی وافر بر پنهان کردن آن کرد. یا انسدادی که در دوران مدرن
برای فیزیک پدید آمد و چنان شد که بعضی از دانشمندان پنداشتند که حیات این علم به
آخر خط رسیده و در این بحران بود که بولتزمن، فیزیکدان مشهور، خودکشی کرد. در
اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست، فیزیک نیوتن پاسخگوی سوالات جدید نبود. زمانی
این مسئله بحرانی شد که نظریه جایگزین نیز قابل بیان نبود چراکه مبانی فلسفی و
ریاضی فیزیک نیوتن سوالات جدید را برنمیتابید. [۱]
لذا تا طرحی نو در مبانی فلسفی ریخته نشده
بود جامعه علمی دانش فیزیک، این دانش را در بن بست میدیدند.[۲]
در حوزه دین هم گاهی انسدادهایی پیش آمده
است. مسیحیت اوج ایمان را در اوج انسداد عقل می داند. اینجا دیگر کسی بخاطر انسداد
خودکشی نمی کند که حتی آن را تئوریزه هم می کنند. این رویکرد ارباب کلیسا ریشه در
عهد عتیق دارد. آنجا که هبوط آدم از بهشت را نتیجه دستیابی وی به عقل و آگاهی
میدانند. کیرکگارد و پل تیلیش کمال ایمان را در اعتقاد به غیر عقلانی ترین امور
دانستند. چنانچه پل تیلیش میگوید:ایمان به امور معقول ارزشی ندارد اوج ایمان آنست که امری نامعقول باشد و تو
به آن ایمان بیاوری. در چنین احوالی مردمان چاره ای ندارند که یا گناه عقل و علم
را بدوش کشند یا مؤمن باشند و با انسداد عقلشان کنار بیایند. دراین میان کسانی چون
کی کگارد ایمان را برگزیدند و این چنین با نگهداشت کورسویی از هویت، بالاخره از حس
بن بست رهایی یافتند. اما امثال سارتر تا آخر در تلخی بی معنایی زیستند.[۳]
در میان مسلمانان نیز در یک مقطع کوتاهی
تصور شد که راه رسیدن به منابع دین بسته شده؛ لیکن به آن حد نبود که بحران بسازد و
در اینجا انسداد اندیشمندان به گونه ای نبود که تکیه گاه های هویتی شان را سست کند.
اساسا بی معنایی زندگی و پوچی در اینجا هیچگاه تحقق نیافته است.مشکل آنجا بود که
کثرت تلاش جاعلان حدیث و ترس از تحریف متون روایات، بعضی را از دسترسی به احادیث
صحیح ناامید کرده بود این زمانی بود که ده قرن از عصر ائمه گذشته بود و این بعد
زمانی نیز ناامیدی ایشان را دوچندان میکرد لیکن این ناامیدی دیری نپایید و رساله
های بسیار در شمارش حافظان و نگهبانان سنت و روایات و شرح فعالیتهای ایشان به
نگارش درآمد و این پرونده در همان دوران تقریبا بسته شد. (قوانین میرزای قمی رسائل
شیخ انصاری کفایه الاصول)
عماد فروشنده او اصرار دارد که ارزشهای مدرن را در زندگی جاری کند؛ لیکن نه دنیای درون خودش و نه محیط زندگیش هیچ یک راه به این ارزشها نمی دهند.
تاریخ بشر شاهد گونه های مختلفی از
انسدادها بوده که چند نمونه شمرده شد. اما انسدادی که عماد فروشنده دچار آن است
گویا خود نمونه دیگری است. عماد فروشنده نه دچار جبر تراژدی خدایان اساطیری شده،
نه گرفتار جامعه سیاه و نگونبخت پس از جنگ جهانی گشته، نه از حل غامضات علمی
ناامید است و نه مجبور است مانند ارباب کلیسا عقلش را در مقابل ایمان ببازد. مشکل
او دوگانگی فرهنگی است. او اصرار دارد که ارزشهای مدرن را در زندگی جاری کند؛ لیکن
نه دنیای درون خودش و نه محیط زندگیش هیچ یک راه به این ارزشها نمی دهند.
این دوگانگی از زیستن در دو فرهنگ متفاوت
و متضاد حاصل شده است. یکی فرهنگی که روشنفکر جامعه ما از آن تغذیه علمی و فکری می
کند و دیگری فرهنگی که وی در آن زندگی کرده و رشد یافته است.
در فرهنگی که روشنفکر جامعه ما از آن تغذیه
علمی و فکری می کند، خدا فقط یکشنبه ها در کلیسا حضور دارد این خدا نه باید و
نبایدی برای رفتار انسانها دارد و نه نظامی و اصولی برای تنظیم روابط. در آن
فرهنگ، در هر کنشی عقلانیت ابزاری حاکم است، حتی رابطه با خدا نیز با تفسیری
پراگماتیستی همراه است. خدا در تدبیر امور حاضر نیست و در نهایت همان خدای ساعت
ساز است که جهان را بعد از آفریدن رها کرده است. در چنین فرهنگی حل مسائل با تجربه
های بشری میسر است و لاجرم تدبیرشان در گستره جهان ماده و روابط این دنیایی واقع
می شود و آحاد جامعه دیگر خدای تدبیرگر را فراموش کرده اند.
هر امری را که یک جامعه برای بقاء خود و هویتش اساسی ببیند، به سختی از آن خواهد گذشت اما از ویژگی های مدرنیته کم رنگ کردن حریمها و کاستن حساسیت ها نسبت به آن است؛ همان چیزی که در ابعاد سخت افزاری و نرم افزاری از آن به دهکده جهانی یاد می کنند
اما در مقابل در فرهنگی که روشنفکران ما
در بستر آن زندگی کرده اند خدای تدبیرگر حی و حاضر است و در هر یک از روابط انسانی
(در رابطه با خدا، انسانهای دیگر، محیط و خودش) حضور فعال دارد و تدبیرش جاری است.
معنی تدبیر این است که هم باید و نباید دارد و هم اصول و نظام و چارچوب ارایه می دهد
و هم جهان بینی و منظر و زاویه نگاه می دهد و عقول را در حل مسائل با هدایتهای خود
غنا می دهد. آحاد جامعه دست کم در مسائل جدی تر و بحرانی تر به یاد اویند و از او
مدد می جویند. افراد در این فرهنگ عوالم معنوی و حیات پس از دنیا را در کنشهای خود
دخیل می کنند و کسی را که چنین نکند، بیچاره می بینند.
تشریح انسدا و مرگ یک فیلم
چنانچه گذشت عماد دچار مسئله تعرض به
حریمش شده؛ اما در مجازات متجاوز گرفتار زنهارهای اخلاقی می شود. حریم از ارزشهای
اساسی در حیات اجتماعی است. شاید گزاف نباشد که بگوییم، عِرض لازم و لاینفک وجود
هر جامعه ای است. اما موضوعات حریم به نسبت زیرساختهای فرهنگی هر جامعه ای ممکن
است متفاوت باشد. عناصری مانند خانواده، شهر، قوم، زبان و مانند اینها در جوامع
مختلف موضوعیت و حساسیت های مختلف و متناسب با فرهنگ آن جامعه دارند. مثلا در بعضی
جوامع حساسیت برای حریم خانواده بسیار زیاد، در حد غیرت، است و در مقابل در بعضی
جوامع مستأجر همخانه می گیرند!
هر امری را که یک جامعه برای بقاء خود و
هویتش اساسی ببیند، به سختی از آن خواهد گذشت و هرچه هویت بخشی آن امر غلیظ تر
باشد این حساسیت بیشتر شده و دفاع از آن قویتر خواهد بود. اما از ویژگی های
مدرنیته کم رنگ کردن حریمها و کاستن حساسیت ها نسبت به آن است؛ همان چیزی که در
ابعاد سخت افزاری و نرم افزاری از آن به دهکده جهانی یاد می کنند. اصرار مدرنیته
برای کاستن حساسیت ها نسبت به حریمها ریشه در اومانیسم و لیبرالیسم دارد. انسان
مدرن و جامعه مدرن بسیاری از محدودیت ها را برنمی تابد. پرواضح است که اگر امری در
حیات فردی و اجتماعی انسانها، اساسی و هویت بخش نباشد، به آرامی یا به سرعت،
حساسیت برای آن کمتر شده و گذشت از آن منطقی جلوه خواهد کرد.
در این وضعیت عماد در یک دوگانگی فرهنگی گرفتار شده است. وقتی از زاویه دید روشنفکریش نگاه می کند اخلاق مدرن بر حریم کم رنگ شده چیره میشود؛ اما وقتی به خود و جامعه اش برمی گردد می بیند که حریم از ارزشهای اساسی است و اخلاق مدرن رنگ می بازد. اینجا دیگر حریم شکنی، بداخلاقی است.
روشنفکر جامعه ما که یک نظر به غرب و
مدرنیته دارد و یک نظر به جامعه خود. به این علت، در مواجهه با چالش ارزشهای اساسی
و هویت بخش جامعه خود، دچار انسداد می شود. عماد فروشنده چنین وضعی دارد. از سویی
قرار گرفتن در وضعیت مدرنیته و تمایل فکری بدان سو منطقا این حریم را از مرتبه
ارزشهای اساسی فرو می کاهد و به تبع آن حساسیت های وی را نسبت به حریم خانواده
کاهش می دهد. لذا گذشت از آن عقلانی می نماید. اما از آن طرف زیرساختهای محل
زندگیش وضعیت دیگری را رقم می زند. در اینجا حریم خانواده از ارزشهای اساسی است و
شکستن این حریم حتی می تواند نابودی خانواده را در پی داشته باشد. در این وضعیت
عماد در یک دوگانگی فرهنگی گرفتار شده است. وقتی از زاویه دید روشنفکریش نگاه می کند
اخلاق مدرن بر حریم کم رنگ شده چیره میشود؛ اما وقتی به خود و جامعه اش برمی گردد
می بیند که حریم از ارزشهای اساسی است و اخلاق مدرن رنگ می بازد. اینجا دیگر حریم
شکنی، بداخلاقی است.
این حیرت فرهنگی روشنفکران همان حیرتی است
که فرهادی قهرمان خود را در آن رها ساخته است.
[۱] مشکل در مشاهدات جدیدی از خواص نور پدید آمد: نور هم خواص موجی نشان
میداد و هم خواص ذره؛ مشاهدات میگفت نور، موج بدون محیط است؛ و همچنین نور برای
همه ناظرین سرعت یکسان دارد و اینها با هستی شناسی نیوتن ناسازگار بود و ناممکن.
[۲]جزء و کل ورنر هایزنبرگ تحلیلی از دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان دکتر
مهدی گلشنی
[۳] در مورد سارتر برخی توضیحات ضروری است . معروف است که سارتر انسان را
موظف به ساخت معنا می کند و از بی معنایی جهان فرصتی برای پدید اوردن معنا می
سازد. جمله معروف او که اگر یک فرد معلول هم نتواند قهرمان دوی صد متر شود خود او
مقصر است ناظر به همین تفکر است اگزیستانسها در این وجه مشترکند که انسان را
سازنده معنی و موظف به ساخت معنی میدانند اما این معنی در مورد مثل سارتر صورت خاص
خودش رو پیدا میکنه
یکی از نقدهای مهم به سارتر همین تناقض بین پوچگرایی او با اصرار بر
ساختن معنی است اما به نظر من این تناقض نیست بلکه زاییده پوچگرایی سارتر است که
تنها راه منطقی برای ادامه حیات برای یک انسان نهلیسم را تلاش خود شخص برای ساختن
معنی میداند
در این بیان فرق سارتر با دیگر اگزیستانسها این است که آنها جهان و
خلقت انسان را برای وجود انسان معنی دار میدانند و این وجود باید در طی حیات خود
ماهیتش را بسازد اما سارتر جهان را معنی دار نمیداند و تلاش انسان برای ساختن
ماهیتش را جبرانی و تلاشی برای کسب معنی در این برهوت میداند