«
نیمهشب
اتفاق افتاد » فیلمیست سطحی، عقبمانده، ضعیف،
مبتذل، کلیشهای، ابتر، کاریکاتوریزه و بیمایه.
نیمهی
ابتدایی فیلم که مثلاً قرار است نحوهی عاشق شدن زیبا و حسین را ببینیم، و قاعدتاً
میبایست که نیمهای شاد و شنگول و پر ریتم و خوشی را شاهد باشیم، بهعلت حرکتهای
کند و بد دوربین، بازیهای کلیشهای، کاتهای نادرست، عدم شخصیتپردازی و فضاهای
نخنما شده، به یک مقدمهی طولانی و خستهکننده بدل میشود که فاقد ریتم و کشش
است. گویی در نیمهی اول فیلم، به بازیگران گفته شده هرکس که صدای خوبی دارد، آواز
بخواند و باقی بازیگران نیز که صدای خوبی ندارند آنها را تشویق کنند. و یک ساعت
از فیلم بیدلیل تلف میشود تا نشان دهد این دو کاراکتر ( زیبا و حسین ) عاشق هم
شدهاند، اما در نشان دادن همین عشق هم ناتوان است.
همهچیز
درون فیلم در پایینترین و مبتذلترین و کلیشهایترین و سطحیترین شکل ممکن اجرا
شده است.
کاراکترها
هیچکدام به شخصیتهایی فردیتیافته تبدیل نمیشوند و در حد برداشتهایی بیمایه و
کلیشهای حتا نه از مشابههای اجتماعیشان، بلکه از کاراکترهای تیپیک مشابه در
دیگر آثار روایی ( فیلمفارسی و رمانهای پاورقی و عامهپسند ) باقی میمانند. این
مسئله در پرداخت فردی کاراکترها مشهود است و به همین مناسبت به بازی بازیگران نیز
سرایت کرده است. تا حدی که بازیها به بازیهایی لوس و ابتدایی بدل شده و چهرهای
کاریکاتوریزه از آدمهایی بهاصطلاح عاشق، نگران، دلسوز و ... ارائه میدهد.
بنابراین رفتار کاراکترها، به رفتارهایی کمیک و گاهاً لوس و بیمزه تبدیل شده و نه
خودشان و نه مسئله و درگیریشان برای مخاطب جدی نمیشود. یعنی مخاطب نمیتواند با
کاراکترها به مثابه انسانهایی فردیتیافته و مستقل همذاتپنداری کند.
یکی از
مسائل مهم فیلم، مسئلهی « عشق » است. که متأسفانه عشق هم در این فیلم چون سایر
مسائل فیلم بر روی کلیشههایی مبتذل بنا شده است. گویی که نویسنده و فیلمساز بدون
داشتن تجربهی یک عشق خالصانه، براساس مشاهدههای سطحی و برداشتهای تینیجریمآب
قصهی عاشقانهی فیلم را نوشته و به اجرا درآوردهاند.
عاشق شدن
زیبا و حسین بهشدت کلیشهای اجرا شده است. عاشق مانند حکایتهای افسانهای و
سانتیمانتال زیر پنجرهی اتاق معشوق آواز میخواند و معشوق نیز با زمزمهای
عاشقانه، شعری که عاشق میخواند را دنبال میکند و ... . عشقهای یکهویی،
نیمرو خوردن بیمزه، گُل دادنهای کلیشهای، نگاههای خالی از عشق و مصنوعی دو
کاراکتر به یکدیگر و بسیاری از رفتارهای بیمنطق و ساختهگیای که خصوصاً از دو
کاراکتر زیبا و حسین سر میزند، هیچکدام نه تنها عاشق و از پسِ آن عشق نمیسازند
بلکه عملاً ضد عشق و عاشق رفتار میکنند. آنقدر که نمیفهمیم اساس این عشق در
درون عاشق و معشوق چگونه شکل میگیرد و چه چیز این زن دارد که زنان دیگر ندارند و
او را در نگاه حسین خاص جلوه میدهد و چه چیز این پسر دارد که باقی مردان ندارند
و او را در نگاه زیبا خاص میکند. عاشق و معشوقِ فیلم از عشقها و ترانههای
عاشقانهی بهزعم آنها مبتذل و کلیشهای جدید مینالند و آنها را برآمده از یک
عشق خالص نمیدانند و درعین حال رفتار خودشان به مراتب مبتذلتر و کلیشهایتر است
و تقلیدیست ابتر از عشقهای جوانان دیروز با رفتاری مشابه نوجوانان امروز. گویی که
اصلاً این دو آدمهای بالغی نیستند.
فیلم
همچنین در میزانسن و دکوپاژ نیز در سطحیترین شکل ممکن قرار دارد.
دوربین
مدام با یک حرکت آرام به چپ و راست میرود و عقب و جلو میشود، بدون اینکه حس یا
هدف خاصی را از این حرکات به مخاطب ارائه دهد و عملاً ریتم فیلم را نیز از کار میاندازد.
به عنوان
مثال نگاه کنید به صحنهای که حسین دچار تشنج شده است. دوربین ابتدا عقب میکشد و
ما فکر میکنیم که قصد دارد کاراکتر و مخاطب را از آن وضعیت نامناسب رها کند. بعد
میفهمیم که خیر، اتفاقاً میخواهد آن وضعیت نامناسب و مشمئزکنندهی به وجود آمده
را بیشتر به رخ بکشد و کاراکتر را شرمندهتر و تحقیرشدهتر نشان دهد و مخاطب را
معذب سازد. تنها به این دلیل که شاید ترحم مخاطب را برانگیزد که این کار را هم نمیتواند
بکند. و در ادامه کار بدتری انجام میدهد. یعنی دوربین باز به جلو حرکت میکند و به
کاراکتر نزدیک میشود و او را سوژه قرار میدهد و ناخواسته او را شماتت میکند و
با ایستادن بیش از حد و تأکید تصویری بر سوژهی تحقیر شده، مخاطب را در وضعیت
زجرآور و معذبکنندهای قرار میدهد.
در جایی
دیگر، هنگام پرت شدن حسین از پلهها، صحنه آهسته میشود و دوربین دور زیبا میچرخد.
سؤال اینجاست که در این صحنه مخاطب چه حسی قرار است از وضعیت موجود بگیرد؟! چه
ارتباط حسی و عاطفی با کاراکتر میتواند برقرار کند؟! هیچ. بسیاری از صحنههای
فیلم بهواسطهی همین مسئله، یعنی حرکت دوربین بد و دکوپاژ غلط، هدر شده است و نماهای
فیلم به صحنههایی فاقد ریتم و حس و بیمعنا بدل شدهاند.
فیلمساز
در انتخاب لوکیشنهای فیلم نیز بسیار سطحی رفتار کرده. تا آنجا که تفاوت یک محلهی
بالاشهر و پایینشهر را نتوانسته است بسازد. واقعاً تفاوت محیط کار زیبا با خانهی
خودش در چیست؟! و این یعنی عدم فضاسازی.
برخورد
سطحی فیلمساز را در خصوص طراحی صحنه و لباس و چهرهپردازی نیز میتوان مشاهده کرد.
گریم
بازیگران در حد آرایشهای شخصی و خانهگی هم نیست. مثلاً کاراکتر گریه کرده است،
آنوقت تغییری که ما در چهرهاش میبینیم تنها یک خط صاف کشیده شدهی مشکیِ ریمل
از بالا به پایین است. یا موهای زیبا قرار بوده که سفید باشد، ولی چند تار موی
جلوی سر او را مِش کردهاند و جای موی سفید جا زدهاند. یا مثلاً لباسهایی که
مردان توی فیلم میپوشند. گویی از کمد شخصی خود بازیگران انتخاب شده.
نیمهی
دوم فیلم، به مراتب از نیمهی اول فیلم ضعیفتر است. یعنی اتفاقات به علت زمانبندی
غلط در چیدمان پلانها و تدوین، بدون منطق روایی پشت سر هم و با فاصلهی زمانی
اندک رخ میدهند و مخاطب بمباران اطلاعات میشود. یعنی بهجای آنکه بحران روحی و
شخصی و فردی و به تبع آن بحران جمعی به وجود آید، تنها لحظاتی از بهظاهر بحران
بهوجود میآید که اصلاً جدی بهنظر نمیرسند. مثلاً زیبا دچار بحران فردی شده و
گریه نمیکند. اما یک ساعت بعدش گویی که بحران با حلوا پختن برطرف شده و گریه میکند.
یعنی فیلمساز به علت هدر دادن یک ساعت از فیلم حالا مجبور شده است که هرچه اتفاق
و رخداد و اطلاعات باقیمانده است را در اندک زمان ممکن به مخاطب ارائه کند. یعنی
با زمانبندی غلط، فیلم دچار یک انباشت اطلاع و نهایتاً متلاشی شدن از ان انباشت
شده است.
از طرفی
دیگر پیرنگ قصه نیز بسیار ضعیف است. یعنی اگر پرویز، زودتر، قبل از جدی شدن ماجرای
عشق میان حسین و زیبا، زیبا را از مشکلاتِ ممکنِ پیشِ رو باخبر میساخت، بسیاری از
مسائل حل میشد و ماجرا به مرگ کسی ختم نمیشد. یعنی درواقع فیلم ادامه پیدا نمیکرد.
بنابراین فیلمساز و نویسنده برای اینکه فیلم بتواند ادامه پیدا کند، به اشتباه
پرویز را مجبور به سکوت میکنند و آنجا که دیگر کار از کار گذشته است او را وارد
ماجرا میکنند.
این
مسئله را در شخصیتپردازی کاراکتر حسین نیز میتوان دید. حسین عملاً یک عاشقِ
منفعل و خنثی است و کاری از پیش نمیبرد. در دعوای میان خواهرش و زیبا در خانهی
زیبا نیز حسین منفعل است و مانند کودکی ترسو، به یک گوشه پناه برده و گریه میکند.
اما بهشکلی عجیب همین حسینِ ترسوی منفعل، در ادامهی فیلم به دنبال زیبا و پسرش
راه میافتد و قصد رها کردن او را ندارد و اظهار میکند که میخواهد برای بهدست
آوردن او بجنگد که نهایتاً منجر به مرگ خودش میشود. از همینجا پیداست که رفتار
ضد و نقیض حسین و فاقد منطق او، تنها علتیست برای رخداد بهظاهر فاجعهباری که
یکی از ستونهای پیرنگ بر روی آن بنا شده است. یعنی اگر قرار بود که فیلم براساس
منطق روایی پیش برود، هرگز چنین فاجعهای نمیتوانست رخ دهد.
فیلم
نهایتاً حرفاش را هم نمیتواند بزند و نگاه و جهانبینی جدیدی نسبت به ماجراهای
فیلم ارائه نمیکند و بهشدت واپسگرا و ابتر و مبتذل است. یعنی فیلمساز نتوانسته
است دربرخورد با عشقی بهظاهر غیرمعمول و قضیهی قتل غیرعمد و قتل عمد و گذشتهای
که گریبانگیر زیبا و فرزندش هست و ... نگاهی نو و جدید
ارائه کند و برداشتی جدید از آن بهدست دهد.
نگاه
کنید به برخورد فیلم با قضیهی مرگ حسین و باقی ماجراهایی که رخ میدهد. فیلم
ابتدا با روشن کردن پیشینهی زیبا و شوهر سابقاش، به نوعی قصد دارد نشان دهد که قضاوت
نادرست اجتماع و مردم جامعه چگونه میتواند باعث بهدست دادن برداشتی غلط نسبت به
یک آدم و یک زندهگی شود. یعنی قضاوت نادرست اجتماعی را نشانه میگیرد و تقصیر را
گردن مردم جامعه میاندازد. و این یعنی یک رویکرد رئالیستی نسبت به قضیه. در ادامه
فیلم با قاتل کردنِ امیر، پسرِ شوهرِ قاتلِ زیبا، بهنوعی رویکردی ناتورالیستی
نسبت به قضیه از خود نشان میدهد. ( در رویکرد ناتورالیستی، خلق و خوی شخصیتها از
طریق ژن منتقل میشود و با یک جبرِ ژنتیکی طرف هستیم.) بعد از طریق منیر میفهمیم
که اگر حسین را زودتر به بیمارستان میرساندند زنده میماند. یعنی باز برخورد یک
برخورد رئالیستی و نه براساس جبر و ژنتیک بلکه براساس انتخاب و اختیار عقلانی فرد
و تأثیر مابهازایاش در اجتماع و واقعه است. در ادامه زیبا یک دیالوگ دارد، میگوید:
« ما دیگه هیچوقت راحت نمیشیم.» و این یعنی جبر و عدم فرار از جبر. سپس زیبا
تصمیم میگیرد و میرود که اعتراف کند. و این یعنی اختیار و پس زدنِ جبر.
این قضیه
نشان میدهد که خودِ سازندهی فیلم نیز سردرگم است و دقیق نمیداند که همهی این
ماجراها برای چه رخ دادهاند. یعنی نه ناتورالیسم را میشناسد و نه رئالیسم را و
نه تفاوت جبر موجود در این دو رویکرد را.
شاید اگر
فیلم ادامه پیدا میکرد، فیلمساز نهایتاً تقصیر را میانداخت گردنِ شهرداری برای
ساخت و ساز غلط و معماری شهری نازیبا و آن پلههای متعدد که موجب مرگ حسینها میشود.
پایان.
محمد
محمودی.
14 آبان
1395 / اصفهان.
منبع :salamcinama.ir