فیلم نوشت فیلم نوشت

نفس | علی حاجی زاده
نفس | علی حاجی زاده

نفس | علی حاجی زاده

ایده ی اصلی ی فیلم را اگر، نوستالژی ها و رویاپردازی های کودکانه بدانیم، به نظرم، از این بابت، بایستی به ایده ای که کارگردان، برای تبدیل به یک فیلم سینمایی ، انتخاب کرده است، تبریک بگویم.

نفس | علی حاجی زاده

ایده ی اصلی ی فیلم را اگر، نوستالژی ها و رویاپردازی های کودکانه بدانیم، به نظرم،  از این بابت، بایستی به ایده ای که کارگردان،  برای تبدیل به یک فیلم سینمایی  ، انتخاب کرده است، تبریک بگویم.

دوران کودکی، مهم ترین دوران ِ زندگی ی بشر است، کودک تا هفت  هشت  سالگی اش، شخصیت اصلی اش، بنا به محیط پیرامون، رفتار مادر و پدرش با او ، و حتی سایر افراد خانواده و معلم های اولیه ، و برداشت هایی که او از این موارد می کند، شکل می گیرد. همچنین مسیر زندگی ی آینده مان، و اینکه میخواهیم ، به قول معروف ، در آینده چه کاره شویم، همه ریشه در دوران کودکی و اتفاقات آن و رویاپردازی های کودکانه مان دارد.اما رویاپردازی، تنها معطوف به دوران کودکی نیست، و در بزرگسالی نیز مقدمه ی رسیدن به قله های پیشرفت و آرزوهایمان است. مانندِ برادرانِ رایت، که رویای پرواز، آنان را به مسیر ساخت ِ هواپیما کشاند و الان، همه ی بشر، منتفع از رویا و مسیری هستند که آنان پیمودند. دکتر کوروش کیانی، استاد بزرگوارم در دانشگاه سمنان، در صفحه ی اولِ همه ی پاورپوینت هایش ، شعارِ کمپانی ی PHILIPS را گذاشته بود، DREAM ، IDEA، PLAN ، IMPLEMENTATION ، رویا، ایده، برنامه ریزی، اقدام. شعاری که نشان می دهد که پیشرفت بشر و انگیزه ی به پیش بَرَنده اش، در ابتدا رویاست، و رویایش است که او را مجبور به اندیشیدن و ایده دادن می کند، و پس از آن باید برای رسیدن به رویایش ، برنامه ریزی کند و در انتها ، قدم در مسیرِ رسیدن به رویایش بگذارد.

برای مثال ، آنجا که بهار(کاراکترِ اصلی ی کودک ِ فیلم) به علت مریضی ی آسمِ پدرش(با بازی ی مهران احمدی)، آرزو و رویایش این می شود که در آینده پزشک شود تا پدرش را درمان کند. یا آنجا که وقتی برنامه ی کودک ، نقاشی های رسیده از بچه ها را پخش می کند،  رویا و آرزویش این می شود که نقاشی ای بکشد و برای برنامه ی کودک بفرستد تا از تلویزیون پخش شود. این ها رویاهای خوبی هستند که می توانند زمینه ساز ِ پیشرفت کودک در آینده باشند.

اما دوران کودکی ، تماما،  سرشار ِ از رویاهای مثبت و سازنده نیست، این دوران شامل عقده های پدر و مادر نیز هست. بهار و خواهر و برادرانش ، مادر ندارند و مسئولیت رسیدگی به آنها را نامادری ی پدرشان بر عهده دارد. نامادری ای که پیر است و با عقایدِ کهنش در حال تربیت کردن آنان است. آن ها دوست دارد اما تابِ رفتارهای کودکانه را ندارد و به سختی به تنبیه بچه ها می پردازد. اوجِ اثر این رفتارهای نامادری ی پدرشان را می توان در صحنه ای که بهار در رودِ یخ زده گرفتارِ سگ ها شده و بی هوش می شود ، و بعد از به هوش آمدن می بیند که در خانه ی زن و شوهری مهربان هست ، و هنگامی که آن زوج بهار را به خانه اش می برند، بهار در دیالوگی که می گوید، اظهار می کند که کاش،  این زوج پدر و مادرش بودند.  

صحنه ی تاثیر گذار ِ دیگرِ فیلم، آنجایی بود که بهار ، هنگامی که به عیادت پدرش رفته است، و پدرش از بچه هایش می پرسد که می خواهید در آینده چه کاره شوید؟، و بهار در پاسخِ این پرسش می گوید که می خواهد پسر شود. و وقتی که پدرش می پرسد که چرا می خواهی پسر شوی؟، می گوید به دلیل اینکه روی دستتان نَمونم. به نظر می رسد که دلیل اصلی ی این حرفِ بهار، به صحنه ای بر می گردد که در خانه ی عمویشان، زن عمویش از پسرهایش تعریف می کند و این جملات زن عمویش و سایر اتفاقات و همچنین جایی که نامادری ی پدرش می گوید که کاش بهار هم پسر بود، همه در این حرفِ بهار تاثیر گذار بوده اند. اما می توان این حرف بهار را به وضعیتِ کنونی ی جامعه مان نیز بسط دهیم و بگوییم که متاسفانه به دلیل فضای مردسالارانه ی جامعه، زنان ِ ما دچار فراموشی ی زنانگی یِ خود شده اند و فکر می کنند برای اینکه در جامعه دیده شوند و موفق جلوه نمایند، بایستی که کارهای مردانه و همچون مردان رفتار کنند، و زنانگی و ژرفای زن بودنِ خود را انکار کنند و به فراموشی بسپارند.

نوستالژی های دوران کودکی، مانند دعوای خواهران و برادران، تنبیه والدین و تنبیه بچه ها در مدرسه، عشق های پاک کودکانه ی دختران و پسران به هم ، که اوج آن را در صحنه ای که بهار هدیه ی شاگرد اولی ی خودش را که پدرش به او داده است ، می خواهد به پسری بدهد که در کلاسشان او را دوست دارد، یا دادن جایزه توسط پسر خاله ی بهار به او که پس از پاسخ دادنِ پرسش های او در خصوص پایتخت کشورها به بهار می دهد، حمام کردن های قدیمِ بدونِ آب گرمکن در خانه،  و حمام عمومی ها، وعده های پدر برای بردن به مسافرت، مسافرت های تابستانه به خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ، دورهمی های خانوادگی و غذاخوردنهای دورهمی، فیلم دیدن های دورهمی، تحویل سال و سفره ی عید و اینکه لحظه ی تحویل سال هر کاری بکنی تا آخر سال همان کار را خواهی کرد، بازی در کوچه و جوب های کثیف و پر آب، به مراسم های عزاداری و عروسی رفتن، اینکه وقتی کسی از شما در کودکی خوشش میاد و میگه که تو عروس یا داماد خودم هستی، همه نوستالژی هایی هستند که به نظرم برای همه به نحوی رخ داده است.

اما کتاب خواندن و داستان هایی هم که در کودکی خوانده می شود و شنیده می شود، منجر به رویاپردازی های مثبت و مفید در کودک خواهد شد. و این امر، امری پسندیده می باشد. اما مشکل اصلی ی من با فیلم در انتخاب کتاب هایی است که بهار آنها را می خواند ، و من منظور کارگردان را در این انتخاب نمی توانم درک کنم و هضم آن برایم سخت است. داستان مرد خون فروش، که شاید اشاره ای کوتاه به فیلم "دایره مینا " ساخته ی داریوش مهرجویی داشته باشد، داستان کتاب جنایات بشر و اینکه دختری را دو مرد می ربایند و به فاحشگی مجبور می کنند، به نظرم در رویاهای پاک کودکانه ی بهار، نباید راه می یافتند. من بسیار به این موضوع فکر کردم و نتیجه ای جز این نیافتم که تنها هدف از این داستان ها ، پرداختن به پیش از انقلاب به سبک ِ سریال معمای شاه است، به خصوص آنجا که پدرِ بهار در شبِ تحویل سال ِ نو، با کسانی درگیر می شود و کتک می خورد که می خواستند ، پیرمردی را به جرم پاره کردنِ کاغذی که عکسِ ولیعهد بر روی آن بوده و می خواسته آجیل در آن بریزد، تنبیه کنند. و به نظر من این موضوعات، باعث شده که ایده ی اصلی ی فیلم به آن سرانجامی که می شد بهتر باشد، نرسد.

اما صحنه ی ماقبل نهایی ی فیلم، آنجا که بهار در حال تاب خوردن است و آن اتفاق برایش می افتد، به نظرم پیامِ فرا متنی ی خوبی داشت، و اگر بهار را نماد رویاهای کودکانه بدانیم، این پیام را می خواست بدهد که ، بایستی به رویاهایمان توجه بیشتری بکنیم، به خصوص رویاهای دوران کودکی، و همانطور که در ابتدای یادداشت گفتم، رویا را به ایده تبدیل کنیم، برایش برنامه ریزی کنیم و برای رسیدن به آن اقدام کنیم. اما متاسفانه اکثر بشریت ، رویاهایش را ، حالا بنا به شرایط محیطی و یا عدم تربیت صحیح و عدم آگاهی و خودشناسی، در درون خود می کُشد، که اگر رویایش را کُشت، مرده ی متحرکی بیشتر نیست، و هر کسی می تواند بر او ظلم و ستم روا کند.

این نوشته برداشت های شخصی ای بود که پس از اولین تماشای فیلم، به ذهنم خطور کرد و ممکن است پس از تماشاهای بعدی فیلم، کاملتر گردند یا به کل تغییر نمایند.

علی حاجی زاده

18 و 50 دقیقه ی  جمعه 26 آذر 1395

سه شب پس از اولین تماشای فیلم



منبع :salamcinama.ir

----- 0 0
نفس | کاوه علیزاده
نفس | کاوه علیزاده

نفس | کاوه علیزاده

"نفس "شاعرانه ای آرام است که از دیدگاه یک کودک با بازی بسیار درخشان سیده ساره نور موسوی روایت می شود.
نفس | سیدمحسن میرزاترابی
نفس | سیدمحسن میرزاترابی

نفس | سیدمحسن میرزاترابی

نفس روایت زندگی بود. زندگی سراسر زیبا و بی آلایش دخترکی که در بهار زندگی خود است.
Powered by TayaCMS