فیلم نوشت فیلم نوشت

از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش اول
از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش اول

از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش اول

انقلاب اسلامی اتفاقی بود در دو محور اصلی سخت افزاری و نرم افزاری. بعد سخت افزاری قیام و خیزش مردم برای احقاق حق از دست رفته خویش، اگرچه سابقه ای به قدمت تاریخ انقلاب مشروطه دارد، اما تنها در سال آخر حکومت پهلوی رنگ و بویی جدی تر گرفت و سرانجام شاه را مجبور به ترک ایران کرد. اما در بعد نرم افزاری، بحث به مراتب پیچیده تر است.

مقاله

نویسنده مهدی فرقانی
از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش اول مقدمه

انقلاب اسلامی اتفاقی بود در دو محور اصلی سخت افزاری و نرم افزاری. بعد سخت افزاری قیام و خیزش مردم برای احقاق حق از دست رفته خویش، اگرچه سابقه ای به قدمت تاریخ انقلاب مشروطه دارد، اما تنها در سال آخر حکومت پهلوی رنگ و بویی جدی تر گرفت و سرانجام شاه را مجبور به ترک ایران کرد. اما در بعد نرم افزاری، بحث به مراتب پیچیده تر است. در انقلاب 57 بسیاری از مباحث نظری و اعتقادی دینی و ملی ایرانی کارکرد داشتند. چنانچه بعد از گذشت چهل سال همچنان مورخان و صاحب نظران سعی در ریشه شناسی ابعاد فکری این انقلاب بزرگ دارند. از کارکرد شعار عاشور و قیام امام حسین (ع) گرفته تا شکاف میان طبقات فرودست و طبقات مرفه که در قالب تضاد مستضعفین و مستکبرین تجلی نمود و دستاویزی شد برای جنبش های چپ و مارکسیستی، و یا هشدارهای دینی بواسطه سیاست های غرب گرایی حکومت پهلوی و یا عدم توافق حکومت های غربی در حمایت بیشتر از حکومت پهلوی و حتی ضعف های جسمی و شخصیتی محمدرضا شاه، همه زمینه هایی هستند برای بازشناسی بعد فکری و نرم افزاری انقلاب.  چنانچه شکل گیری انقلاب اسلامی عملا باعث تحولات بنیادین در نظریات انقلابات در مجامع علمی جهان شد. تا پیش از انقلاب اسلامی، بسیاری از صاحب نظران ریشه انقلابات را تنها به مباحث سیاسی  یا اقتصادی محدود میدانستند اما انقلاب اسلامی باعث تحولات جدی در زمینه نظریات انقلاب و ورود متغییری سوم به نام عنصر فرهنگ به این نظریات شد. [1]

اما آنچه که میتوان درمورد آن با قاطعیت تام سخن گفت، عدم شناخت درست سردمداران پهلوی از مباحث عقیدتی، فکری و تاریخی جامعه ایران بود که موجب شد در برابر خواست و قیام مردم واکنشی اشتباه اتخاذ کنند و همین برخورد اشتباه زمینه قدرت گرفتن و شدت گرفتن برخی شاخه های فکری در بستر اجتماع را به همراه داشت. به طور مثال برخوردی که حکومت پهلوی با تفکرات و اندیشه های دکتر علی شریعتی پیش گرفت، تجلی همین عدم شناخت از واقعیت جامعه ایرانی بود. دکتر علی شریعتی نظریه پردازی انقلابی بود که با بهره گیری از اجزای فرهنگی و تاریخی هویت ایرانی اسلامی نظریاتش را به گوش علاقمندانش میرساند. عمده سخنرانی های وی در حسینیه ارشاد شکل گرفت و حضور وی و دیگر متفکران اثر گذار آن دوره در این حسینیه، باعث شکل گیری جریانی از افراد غالبا جوان شد که یکی از جریانهای اثر گذار در انقلاب بود. بسیاری از افرادی که هویت فکری خود را در حسینه ارشاد به دست آورده بودند در سالهای بعد از انقلاب، مسئولیت های حساسی در مدیریت کشور بخصوص در عرصه های فرهنگی داشتند.



نظریه پردازان حکومت پهلوی که بواسطه عدم تحلیل درست و البته القائات مشاورین غربی شان، مهمترین خطر وقت برای بقای حکومت را جنبش های مارکسیتی و کمونیستی میدانستند بر این عقیده بودند که ترویج اندیشه های دکتر شریعتی میتواند مانعی باشد برای رشد نگره های کمونیستی که همواره متهم به الحاد و مادی گرایی بودند. از این رو حکومت پهلوی در ابتدا نه تنها مخالفتی در انتشار افکار شریعتی نداشت بلکه در بعضی موارد از آن حمایت هم کرد. اما نتیجه کاملا برعکس بود. معجون ترکیبی تفکرات چپ و مارکسیستی با آموزه های اسلام که در درس ها و سخنرانی های شریعتی با چاشنی بلاغت و سخنوری تجلی پیدا کرده بود، عملا موجب قدرت گرفتن ایدئولوژی و مبنای فکری گروههایی شد که خواستشان صرفا براندازی حکومت پهلوی بود.[2] رژیم غافل پهلوی زمانی از این اشتباه استراتژیک خود آگاه شد که دیگر خیلی دیر شده بود و حتی فشارهایی که بعد از این آگاهی بر دکتر شریعتی وارد کردند، باعث محبوبیت وی و تفکرش ایشان شد.

اگرچه اثر دکتر شریعیتی بر جریانات چپ و مارکسیستی تنها بخش کوچکی از اثرگذاری اندیشه های وی بود، اما در نظر متفکرین اصلی انقلاب شریعتی گلی بی خار نبود. شکاف هایی که در حسینیه ارشاد ایجاد شده بود نشانگر آن است که نه تنها نظریه پرداز اصلی جریان روحانیت، یعنی شهید مطهری، بلکه جریان ملی مذهبی با رهبری مهندس بازرگان نیز، چندان همراه و همسو با تفکرات شریعتی نبودند و ابایی هم از آشکار شدن اختلافشان با وی نداشتند. اما سرانجام شریعتی زیر فشارهای روحی و جسمانی ساواک از پای درآمد و دست از جان بشست؛ اگرچه دامنه بسیار وسیعی از طیف های مختلف فکری جوانان آن دوره به اندیشه های شریعتی جذب شده بودند و انقلاب اسلامی زمینی بود برای باور شدن تخم اندیشه های شریعتی در ذهن آنان.


روحانیت و صندلی خالی هنر

جریان مذهبی به رهبری امام خمینی که خاستگاهش حوزه علمیه بود، عملا پرچمدار اصلی انقلاب بود. این جریان اصیلترین جریان حق طلبی و مبدع اصلی حرکت انقلاب بود و اگرچه در بسیاری زمینه ها با دیگر گروههای انقلابی همپوشانی داشت اما به هیچ وجه درگیر هیجانات نبود و قدمت و سابقه آن بسیار ریشه دارتر از هر جریان دیگری در بدنه انقلاب بود. مبنای اصلی این جریان همان آموزه دینی امام (ره) بود که بارها فرمودند:«ما مامور به وظیفه هستیم نه مامور به نتیجه».[3] در نظرگاه تاریخی ورود روحانیت به جریان انقلاب برآمده از ضرورت های اجتماعی بود نه بر پایه اقتضائات سیاسی و انقلاب اسلامی ادامه حرکت ناتمام جنبش مشروطه بود که با نگاه نجات دین و برمبنای انجام وظیفه و اصلاحات اجتماعی شکل گرفته بود. هرچند در نیمه راه به دست جریانات غیر مذهبی و سیاست بازی های عده ای فرصت طلب مصادره و از مسیر اصلی اش خارج شده بود. در نظر روحانیت آنچه الویت داشت اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بود نه تغییرات سیاسی. برای روحانیت مباحث سیاسی و شکل حکومتی، ارزش کمتر از مباحث فرهنگی داشت و درواقع الویت جامعه در نظر ایشان فرهنگ بود که به زعم ایشان در خطر نابودی قرار داشت. فرهنگی که دین بخش مهمی از هویت آن بود. اما در نظر بسیاری از جریانات دیگر من جمله جریانهایی که گرایش چپ داشتند یا برآمده از آموزه های لیبرالیستی بودند، الویت اصلی، اصلاحات سیاسی بود و اصلاحات اجتماعی در نظر ایشان تابع تغییرات سیاسی مینمود. این تفاوت اصلی جریان روحانیت با دیگر جریانات حاضر در انقلاب بود و همین تفاوت در سالهای اول انقلاب با قدرت بیشتری ادامه یافت. ولی از آنجایی که گرایش اکثریت قاطع مردم به شعارهای اجتماعی روحانیت، بخصوص رهبری امام خمینی (ره) بود، نهایتا باعث کناره گیری و یا حذف جریانات دیگر از بدنه انقلاب شد. اما در دوران انقلاب هردو جریان در یک هدف مشترک بودند و آن هم سرنگونی حکومت پهلوی، یکی برای اصلاح فرهنگ و دیگری برای نجات سیاست.



روحانیت سابقه طولانی در مباحث نظری سیاسی و اداره مملکت داشت و بواسطه وجود همین نظریه ها بود که اعتماد بنفس لازم برای اداره مملکت را بدست آورده بود.[4] اما در دل خود به ضعف های خویش نیز اشراف داشت. یکی از مهمترین ضعف ها عدم ورود به مباحث هنری و زیبایی شناسی بود. این عدم ورود برآمده از حساسیت های خاصی بود که هنر در دید مذهب داشت. مباحث فقهی و کلامی درباب هنر، بخصوص هنرهای تجسمی، همواره سخت گیری هایی داشته و روحانیت تا آن زمان هیچگاه به هنرمندان، بویژه هنرمند در تعریف مدرن که رنگ و بویی غربی نیز داشت، روی خوشی نشان نداده بود. در نظر اکثریت جامعه روحانیت، شاخه های هنری تنها عبارت بودند از داشتن صوتی زیبا در تلاوت قرآن، ذوقی سرشار در سرودن شعر، خطی خوش در کتابت و مهارت معماری در ساختن اماکن متبرکه. هنرهایی همچون موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی، رقص و سینما در نظر ایشان محلی از اعراب نداشتند. دراین میان سینما به عنوان فراگیرترین هنر آن دوره حساسیت های خاصی را هم با خود داشت. در نظر بسیاری سینما در دوران پهلوی مجرایی بود برای ترویج اندیشه های سکولار و غرب گرایانه حکومت و عملا از نمودهای فساد به حساب میامد.

برخورد گزینشی با شاخه های هنری و عدم ورود به برخی از شاخه های هنری را میتوان یکی از ویژگی های تاریخی جریان روحانیت و حتی یکی از نقاط ضعف آن دانست. اما با شکل گیری جریان انقلاب و آن هم با نگاه خاصی که روحانیت به آن داشت و الویت را به مباحث فرهنگی داده بود، ضروری مینمود ارتباطی مستقیم با مباحث هنری مدرن به عنوان یکی از تجلیات فرهنگ برقرار شود. اگرچه با تثبیت انقلاب بحث های متناقض بر سر بود و نبود سینما با نظر مستقیم حضرت امام حل شده بود.[5] اما بحث و جدل ها بر سر چگونگی آن و سازوکار اجرایی آن داستانی دیگر داشت. متفکران اصلی انقلاب هم کاملا آگاه بودند که اگر قرار است تحولی بنیادین در در بستر جامعه ایجاد شود و اصلاحاتی اجتماعی شکل بگیرد، بدون بهره گیری از مباحث هنری بخصوص سینما ممکن نخواهد بود. بدین منظور برای پرکردن این خلا، ارتباطاتی با جریان ها و متفکرانی برقرار کردند که با مباحث هنری آشنایی بیشتری داشتند و این عرصه را به خوبی میشناختند.


حسینیه ارشاد؛ ترکیب هنر و مذهب

جریان حسینیه ارشاد یکی یا شاید تنها جریانی بود که توانسته بود پیش از انقلاب با حفظ دیدگاه مذهبی و بدون آنکه در دام پزهای روشنفکری بیافتد، وارد شاخه های هنری شود و نظریاتی هم در این زمینه ارائه دهد. محمد علی نجفی که خود از پرورش یافتگان حسینیه ارشاد و شاگرد دکتر علی شریعتی و البته اولین مدیر سینمایی کشور بعد از انقلاب هم بود،‌ در مورد شکل گیری نگاه جدی حسینیه ارشاد به مباحث هنری اینچنین میگوید: «در آن دوره، ادبیات مدرن در انحصار گروه‌های چپ بود و گروههای مبارز مسلمان هم نیاز به ادبیات داشتند و خلأ جدی این ادبیات حس میشد. تا اینکه دکتر شریعتی این ادبیات جدید را برای مبارزین مسلمان تولید کرد. دکتر شریعتی را مرحوم «شهید مطهری» به ما معرفی کرد. اما ادبیات دکتر شریعتی خیلی متفاوت از شهید مطهری بود. نه شهید مطهری، نه دکتر بهشتی و نه «علامه جعفری» که تحصیلکرده‌ها به آنها متمایل بودند، هیچکدام ادبیات دکتر را نداشتند. شما فکر کنید؛ درست وسط دهه 40 ناگهان چهره‌ای با ادبیاتی جدید می‌آید و در کتابش می‌نویسد «ابوذر؛ خداپرست سوسیالیست»، یا می‌نویسد «شیعه؛ حزب تمام»، «علی، حقیقتی بر گونه ی اساطیر»، «فاطمه، فاطمه است» و …. ، خوب تا آن زمان فاطمه (س) یا دختر پیغمبر(ص) بوده یا همسر امام علی(ع) یا مادر امام حسین(ع). ناگهان یک ادبیاتی میگوید فاطمه، فاطمه است. در واقع، جاذبه ی شریعتی برای ما، ادبیات او بود..... ارتباط ما با آقای دکتر شریعتی ادامه داشت تا اینکه آقای دکتر در نشستها به این نتیجه رسید که باید به فعالیتهای سنتی حسینیه ارشاد شکل آکادمیک بدهد. یعنی قرار شد که مباحث تاریخی و جامعه‌شناسی را خود ایشان پیگیری کنند، یک گروهی مسئول تفسیر نهج‌البلاغه، گروه دیگر مسئول تفسیر آموزش قرآن و... بشود. در این بین، من هم مسئولیت کارهای هنری و بویژه گروه تئاتر را به عهده گرفتم….. ما معماری خوانده بودیم و از اول گرایشهای هنری داشتیم. اما دکتر هم نقش مهمی در کشیده شدن ما به این فضا داشت. ایشان تعبیر زیبایی داشت با این مضمون که: «هنر عبارت است از پنجره‌ای از این دنیا به دنیایی که باید باشد و نیست، و مذهب دری است از این دنیا و دنیایی که باید باشد و نیست.» دکتر شریعتی به شخص بنده گفت: «از تحصیل معماری کوتاه بیا و برو به دنبال هنر که نیاز الان، هنر است».... تحت تأثیر همین ادبیات دکتر، حتی چند نمایش مذهبی هم در سالنهای تئاتر عمومی اجرا شد؛ جالب آنکه روحانیون جوانی در دانشگاه تهران به تماشای تئاتر می‌آمدند و کارها را میدیدند»[6]



برای روحانیت ضرورت ورود به مباحث هنری از هر زمان دیگر بیشتر احساس میشد و در این میان شریعتی گزینه ای مناسب مینمود. شریعتی با نطق های آتشین و ارجاعات هنری و تاریخی و اجتماعی اش و با اشرافی که به مباحث فلسفی داشت، هجمه ای هنری و فرهنگی در جامعه ایجاد کرده بود و جوانانی را تربیت کرده بود که تنها تکنسین نبودند، بلکه نظریه هم داشتن. ارتباط میان شاگردان شریعتی با امام قبل از آنکه انقلاب به ثمر برسد شکل گرفته بود و زمانی که امام (ره) در نوفل لوشاتو حضور داشتند، محمد علی نجفی همراه با سید محمد بهشتی که بعدها به عنوان معمار سینمای ایران شهرت یافت به دیدار امام رفتن. اما وقتی انقلاب به ثمر نشست این ارتباط شکل دیگری به خود گرفت: «بعد از ظهر 29فروردین 1358به‌اتفاق دوستان، کمال خرازی، سیدفخرالدین انوار و سیدمحمد بهشتی که در آن زمان در تلویزیون مشغول کار بودند برای دیدار امام به قم رفتیم. خدمت ایشان صحبت درباره سینما شد. امام فرمودند فردا پنجشنبه شورای انقلاب اینجا می‌آیند، شما بمانید تا تعیین تکلیف شود.  ما هم ماندیم. فردایش شورای انقلاب در خدمت امام جلسه تشکیل دادند. تقریبا اکثرشان مرا می‌شناختند. شهید مطهری، آقای دکتر بهشتی و... آقای مهندس بازرگان و امام کنار هم نشسته بودند، ما هم روبه‌رویشان. مهندس بازرگان گفت ما تنها کسی که داریم و از سینما اطلاع دارد ایشان است و تصمیم گرفتیم سینما را بدهیم دست آقای نجفی، همین یک نفر را داریم. امام اشاره کرد ما رفتیم جلو، گفتند که خب بفرمایید سینما را اداره کنید. من گفتم اصلا روحیه اداری ندارم، امام (ره) گفتند یعنی چه که روحیه ندارم؟ تکلیف است! شنبه آقای صباغیان وزیر کشور زنگ زدند، رفتم آنجا. دکتر شریعتمداری به آقای ورجاوند گفت، ورجاوند هم به من حکم داد».[7]



اما سینمای ایران بواسطه انقلاب درگیر شوکی بزرگ شده بود. بسیاری از چهره های سینمایی به واسطه ماهیت خاص انقلاب یا از کشور مهاجرت کرده بودند و یا تمایل چندانی به کار کردن نداشتن. از سوی دیگر بواسطه تغییر بنیادینی که در ساختار فرهنگی ایجاد شده بود کمبود نیروهای مدیریتی و کسانی که بتوانند سرمنشا پیشرفت های اساسی در سینمای ایران باشند به شدت احساس میشد. به عبارتی یکی از مهمترین مشکلات اول انقلاب در زمینه هنر همین نبود نیروی کارامد و متخصص بود. نجفی اولین روزهای مدیریتی خود را اینگونه توصیف میکند:‌ «اولين برنامه‌ام، اين بود كه سينماي ايران را بشناسم. البته بخش روشنفكري سينما را ديده بودم و آن را میشناختم. از كارمندان دفتر معاونت سينمايي خواهش كردم تا بعد از ظهرها دو فيلم بگذارند و وقت بگذارند تا فيلمسازان‌شان را ببينم. آن موقع فرمان‌آرا، كيميايي، تقوايي و بيضايي و كارهاي جديدشان را ديده بودم اما بقيه را نه. در يك فاصله زماني كوتاه، فيلم‌ها و فيلم‌سازها را ديدم، از اوضاع سينما آگاهي پيدا كردم و متوجه شديم شيوه سينماي قبل از انقلاب ايران به دليل نوع انقلاب، زير سوال است و به همين دليل همه ترسيده‌اند و كسي جرات سرمايه گذاري و كار ندارد. ما در معاونت سينمايي به اين رسيديم كه اين اعتماد را ايجاد كنيم. در اين مقطع بود كه با كمك آقايان انوار و بهشتي ترتيبي داديم تا امام (ره)، فيلم "گاو" مهرجويي را ببينند و خوشبختانه ديدند و درباره آن اظهارنظر كردند كه اين اظهار نظر به تثبيت وضعيت سينماي ايران بعد از انقلاب، بسيار كمك كرد.»[8] امام به خوبی میدانست برای تحقق آرمان های انقلاب که همان اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بود، سینما میتواند ابزار کارآمدی باشد. از این رو با تایید فیلم گاو به بسیاری از مباحث بیهوده در باب بود یا نبود سینما پایان دادند.



اما این تمام ماجرا نبود. اگرچه حکم ضمنی امام (ره) بسیاری از مشکلات را حل کرده بود، اما این اژدهای هفت سر با بریدن هر سرش سری دیگر درمیاورد. نجفی به‌عنوان اولین مدیر سینمایی بعد از انقلاب، سیاست حذفی در پیش نگرفت، کسی را ممنوع‌الکار نکرد، از تصمیمات هیجانی پرهیز کرد و کوشید سینما را به کمک خود سینمایی‌ها مدیریت کند و در طول یک سال، با انبوهی از مشکلات و موانع روبه‌ رو بود؛ چرخ تولید متوقف شده بود، فیلم ایرانی مناسب پیدا نمی‌شد و سینماها به شدت با کمبود فیلم مواجه بودند و بازار اکران به ‌شدت آشفته بود؛ بسیاری از سواستفاده گران از موقعیت استفاده کرده فیلمهای غیر انقلابی را با کمی تغییر و سانسور و تغییر دیالوگ ها در دوبله به عنوان فیلم انقلابی به اکران درمیاوردند. ماجرای سینما سوزی ها هم بر وخامت اوضاع افزوده بود.[9] ضمن اینکه دخالت فراوانی در امور سینما صورت می‌گرفت؛ «تندروها فیلم از پرده پایین می‌کشیدند. سینما می‌بستند. تا کار به جایی رسید که آقای خلخالی حکم اعدام من را هم صادر کرد. البته من از رو نرفتم. گفتم اگر قرار است آقای خلخالی در امور سینما دخالت کند، پس من هم که یک روحانی‌زاده هستم و پدرم مجتهد است می‌توانم در امور دینی دخالت کنم. چون من به‌خودم این اجازه را نمی‌دهم نمی‌توانم اجازه دهم خلخالی در امور سینمایی دخالت کند.»[10] در نهایت اما در فروردین سال 59 محمد نجفی به این نتیجه رسید که از سمتش استعفا دهد  و تمام تمرکزش را به ساخت سریال ماندگار «سربداران» معطوف نماید.


ادامه دارد....




[1] نسل اول، مطالعات نظریه‌پردازان انقلاب و دانشمندان علوم اجتماعی را طی سال‌های 1940ـ1900 میلادی شامل می‌شود. این دسته از مطالعات كه تحت عنوان «تاریخ طبیعی انقلاب‌ها» مطرح‌اند،  تلاش كرده‌اند الگوی واقعی را كه در فرایند تحول انقلابی روی می‌دهد، «توصیف» كنند. لوبون، الوود، سوروكین، لیفورد ادواردز، جرج پیتی و كرین برینتون، مهم‌ترین نظریه‌پردازان نسل اول هستند. نسل دوم نظریه‌پردازان انقلاب بین سال‌های 1975ـ1940 میلادی ظهور كرده‌اند و از توصیف صرف فرایند انقلاب فراتر رفته و تلاش كرده‌اند توضیح دهند كه چرا و چه زمان انقلاب روی می‌دهد. نویسندگان این دوره نظریه‌های مختلف روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و علم سیاست را برای تبیین انقلاب‌ها به كار بردند. نسل سوم كه از دهه 1970 به بعد مطرح شدند، بیش‌تر ساخت‌گرا هستند و نقطه تمركز تحلیل خود را بر فشارهای بین‌المللی، جامعه دهقانی، نیروهای نظامی و رفتار نخبگان قرار داده‌اند. از بعد تاریخی، نظریه‌پردازی‌های این سه نسل از نظریه‌پردازان، پیش از شكل‌گیری انقلاب اسلامی ایران صورت گرفته است. در نتیجه، به دلیل تقدم تاریخی، در نظریه‌سازی‌های خود، به مورد انقلاب اسلامی توجه نداشته‌اند. با شكل‌گیری انقلاب اسلامی ایران، این نظریه‌ها تلاش كردند انقلاب ایران را توضیح دهند. در این عرصه جدید برای آزمون نظریات، برخی از آن‌ها به‌طور كلی نفی شدند؛ مانند نظریه كارل ماركس. برخی تا حدودی در توضیح انقلاب ایران موفق شدند؛ مانند نظریه‌های هانتینگتون و دیویس. و برخی دیگر، با توجه به ویژگی‌های انقلاب ایران، در ساختار نظری خود تجدیدنظر كردند؛ مانند نظریه اسكاچ‌پل.در پرتو واقعیت انقلاب اسلامی ایران، تحولات قابل ملاحظه‌ای در عرصه نظریه‌پردازی انقلاب به وجود آمده است و عناصری هم‌چون فرهنگ، ایدئولوژی، رهبری و دین، برجستگی و اهمیت بیش‌تری پیدا كردند.در واقع، از اوایل دهه 1990 بازنگری «فرهنگی» در حوزه علوم اجتماعی تأثیر قابل توجهی بر نظریه‌پردازی انقلاب‌ها داشته است؛ تا جایی كه می‌توان آن را جریان «فرهنگ پژوهی» در مطالعات انقلاب‌ها نام نهاد.

[2] : این نوشته به هیچ وجه داعیه ای در باب درست یا غلط بودن ترکیب اندیشه های مارکسیستی و آموزه های اسلامی را ندارد و تنها در پی بازگویی برخی اتفاقات تاریخی دوره انقلاب است. بررسی درست یا خطا بودن این ترکیب و همچنین بررسی اثر تفکرات دکتر شریعتی بربدنه انقلاب بحثی مفصل و خارج از توان این نوشتار است و این نمونه تنها از باب شاهد تاریخی و نشان دادن جایگاه شریعتی در برحه خاص از تاریخ ایران آورده شد.

 

[3] صحیفه امام(ره) جلد ۲۱ ص ۲۸۴

[4]  اندیشه‌ی سیاسی شیعه را می‌توانیم به دو دوره تقسیم کرد: دوره‌ی اول عصر امامت است که در آن امام معصوم(ع) هدایت و رهبری را بر عهده دارد و دوره‌ی دوم عصر غیبت است که در این عصر وظیفه‌ی رهبری شیعیان طبق روایات وارده از ائمه، بر عهده‌ی فقها می‌باشد؛ بنابراین از این عصر تعبیر به عصر مرجعیت می‌شود. هرچند نظریه پردازی در حیطه حکومت روحانیت شیعه تا سده چهارم قمری و نظرات شیخ مفید و شاگرد وی سید مرتضی قابل بازشناسی است، اما باید گفت شکل گیری حکومت صفویه و تثبیت مذهب شیعه در ایران، سرآغاز دوره ای جدید از نظریه پردازی های روحانیت شیعه درباب مباحث حکومتی بود.

[5] جمله معروف امام که فرمودند:  ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم.

[6] مصاحبه با محمد علی نجفی در سایت تاریخ ایرانی

[7] همان

[8] صحبت های محد علی نجفی در مصاحبه با فریدون جیرانی در برنامه هفت

[9] این نکته را باید یادآور شد که برخی از سینما سوزی ها ارتباطی به جریانات مذهبی نداشت. شرایط خاص انقلاب باعث رکود صنعت سینما شده بود و گاها صاحب سینماها برای تغییر کاربری سینماها آنها را آتش میزدند تا راحتتر بتوانند به هدف خود برسند. از 524 سالن سینمای فعال در سراسر کشور در سال آخر حکومت رژیم گذشته، نزدیک به 200 سینما در دوران انقلاب دچار آتش سوزی و تخریب شده و یا به دلیل نبود امنیت شغلی برای صاحبان و مدیرانش، تعطیل شدند. تعدادی از سینماهای فعال نیز به صورت مصادره‌ای، در اختیارر نهاد نو بنیاد بنیاد مستضعفان قرار گرفت. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه رجوع شود به مقاله (از لاله زار تا فراسو) به قلم نگارنده در سایت فیلمنوشت. 

[10] مصاحبه با محمد علی نجفی منتشر شده در سایت همشهری









----- 0 0
از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش دوم
از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش دوم

از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش دوم

حضور یک ساله محمد علی نجفی در سمت معاونت سینمایی تنها برخورد شاگردان شریعتی با مدیریت سینما نبود. چند سال بعد ازاستفای نجفی و درست در زمانی که سینمای ایران بحرانی ترین دوران خود را میگذراند، با روی کار آمدن فخرالدین انوار به عنوان معاونت سینمایی کشور، بنیاد سینمایی فارابی به عنوان مهمترین رکن مدیریتی و البته نظارتی سینمای ایران آغاز به کار کرد. انوار که از دوستان قدیمی نجفی و شاگردان علی شریعتی در حسینیه ارشاد بود، برای احیای سینما از همفکران قدیمی اش دعوت به همکاری کرد و شاگردان شریعتی باز به مدیریت سینمای ایران فراخوانده شدند.
زندگانی و عقاید آقای ارجمند
زندگانی و عقاید آقای ارجمند

زندگانی و عقاید آقای ارجمند

جمشید ارجمند مترجم، روزنامه نگار، منتقد سینما و ترانه سرا در 24 دی ماه 1318 در تهران متولد شد و در تیرماه 1395 به دیار باقی شتافت. دوره نوجوانی او همزمان با دوران مصدق و اوج گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت بود که این جنبش تاثیر زیادی بر منش سیاسی او گذاشت به طوری که همواره خود را یک مصدقی معرفی می کرد.
Powered by TayaCMS