18 دی 1396, 10:23
خفگی هفدهمین کار جیرانی در مقام کارگردان یک فیلم سینمایی است.جیرانی در سال 1377 و با فیلم قرمز که در گیشه نیز توفیق فراوانی یافت، ردای کارگردانی را بر تن پوشید. البته او پیش از این نیز تجربه کارگردانی داشت اما تمرکزش بر نویسندگی و خبرنگاری بود. فیلمنامه های نرگس( 1370 ساخته رخشان بنی اعتماد)، گل های داوودی (1363 ساخته رسول صدر عاملی) پاییزان ( 1366 به کارگردانی رسول صدر عاملی) تنها سه اثر از دوران فیلمنامه نویسی جیرانی است که هر کدام از انها در زمان خود توانسته اند اقبال گسترده گیشه را به دست بیاورند. فعالیت جیرانی در مقام کارگردان نیز همراه با خیزهای مداوم او برای فتح گیشه بوده است، قرمز، شام اخر(1380) و من مادر هستم(1389) سه فیلمی است که عزم او را برای فتح گیشه و تمرکزش را برای ارتباط با توده مردم نشان می دهد. سایر فیلم های کارنامه او نیز همین گونه اند. جیرانی در گذر سالها و فیلم هایش نشان داده که می تواند به عرصه های مختلف روابط انسانی ورود پیدا کند در فیلم صعود ( 1366 به نویسندگی علی صمیمی زاد و مسعود میمی)جیرانی در مقام کارگردان وارد داستان چند کوهنورد می شود، چند دوست خانوادگی که قصد فتح علمکوه را دارند. او توانست با ترکیب ژانر ملودرام و فیلمهای ورزشی یک اثر موفق در جلب توجه مخاطب خلق کند. جیرانی در قصه پاییزان و همینطور گلهای داوودی به عنوان فیلمنامه نویس به خوبی از پس خلق موقعیت های درام اشک انگیز بر می اید. در فیلم شام اخر قصه یک عشق ممنوع را می گوید و در مجموعه سه گانه ستاره ها داستان بازیگران و عوامل سینما را باز گو می کند. او را باید یکی از بهترین خالقان موقعیت های ملودارم دانست که هنوز هم بر این باور است که روحیه و خلق و خوی مخاطب ایرانی با ملودرام سازگار است. او به ضرورت ژانر در سینما باور دارد اما با این حال بر لزوم تحول در ژانر هم باور دارد «الان حتی در دنیا هم ژانرها قاطی شدهاند و یک فیلم، مخلوطی از چند ژانر است. فقط آمریکا و هند طبق ژانر فیلم میسازند. آمریکا روی یکسری از فیلمها برای نوجوانها و جوانها سرمایهگذاری میکند که موجودات افسانهای و هیولاها و ابرقهرمانهای فانتزی در آنها هستند. حیات و بقای سینمای آمریکا متکی به نوجوانهای بین 14 تا 18 سال است. غیر از آمریکا و هند، فکر نمیکنم کشورهایی مثل آلمان و ایتالیا ـ که سالی 400 فیلم میساخت و بازار جهان را در اختیار داشت ـ بازاری در دنیا داشته باشند یا گمان نمیکنم فرانسه که زمانی با آلن دلون و ژان پل بلموندو، بازار جهان را گرفته بود، اکنون بازار درخشانی داشته باشد. درست است سالانه حدود 80 فیلم در سینمای ایران تولید میشود، اما اقتصاد شکوفایی ندارد. سینمای ما یک اقتصاد ضعیف و بخور و نمیر دارد که در آن یکسری کمدیهای امتحان پس داده میسازند و یکسری ملودرام ارزان. یک سینمای رئالیسم اجتماعی هم داریم که با ملودرام قاطی شده؛ سینمایی که در آن لحن سوزناک ملودرام را کمتر و رئالیسم آن را بیشتر کردهاند تا تفکر اجتماعی بیشتر جلوه کند.» ( گفتگوی جام جم با فریدون جیرانی) اما معتقد است که باید براساس نیازهای جامعه دست به انتخاب ژانرها زد.. «سلیقه تماشاگر ایرانی و جهان سومی، عوض شدنی نیست. به خدا اینطوری نیست که یک عده فکر میکنند میتوانند این سلیقه را تغییر دهند. من یک سوال از شما دارم؛ پربینندهترین سریال سالهای اخیر تلویزیون چیست؟ یادتان میآید؟پربینندهترین سریال سالهای اخیر، «ستایش» است. چه کسی آن را نوشته؟ سعید مطلبی. این سریال «ستایش» بود که همه را به وجد آورد،»( همان مصاحبه)
جیرانی ترکیبی از عشق به سینما و گیشه است.. او هرگز ادعای اندیشه ورزی و روشنفکری نداشته است.. او یک تحلیلگر گیشه است و یک طرفدار گردش سرمایه در اقتصاد سینما. به این سان باید گفت که جیرانی متعلق به جریانی از سینماست که باید ریشه آن را تا قبل از انقلاب جستجو کرد که هر وقت مقتضی بداند از سینمای فارسی دفاع می کند«فیلمفارسی تا آخرین لحظه هم تماشاگر داشت. اینکه میگویند سینمای ایران در سال 56 فقط دو فیلم تولید کرده، اشتباه است. در آن سال 43 فیلم تولید شد. در سال 57 هم 30 فیلم تولید شد. تازه در آن وضعیت روزهای انقلاب سینماها تا 15 آبان هم باز بود و 17 فیلم هم به نمایش درآمد. این شکلی نیست، واقعیتها را مخدوش نکنیم. فیلمفارسی اگر تماشاگر نداشت، سرپا نمیماند. آن سینما زمانی ضربه خورد که عریانی سینمای ایتالیا را وارد فیلمهای ایرانی کرد. در چنین شرایطی آن حاشیه نشینان و افراد طبقات پایین که تماشاگران اصلی سینمای ایران بودند، به دلیل باورهایی که داشتند برخی صحنههای فیلمها را دوست نداشتند و از این سینما بدشان آمد.»( همان مصاحبه) او یک فیلمساز خیالی پرداز و قصه گوست که چندان توجهی به واقعیت و واقعی بودن و حتی باور پذیر بودن قصه هایش ندارد از همین روست که در سریال تعبیر وارونه یک رویا هیچ پرهیزی ندارد که از شخصیت یک مامور اطلاعاتی جمهوری اسلامی، هیات یک قهرمان تنهای فیلم های نوار را بیرون بکشد یا در انتهای سریال پانته آ پناهی ها برای معشوق خیانت کارش سفره مرگ پهن کند. جیرانی از آن دسته کارگردان های معدود سینمای ایران است که طرفدار جذابیت سینما است. بر خلاف جریان دیگر سینمای ایران که مولود بعد از انقلاب است و به شدت خود را وامدار رئالیسم و واقعگرایی اجتماعی می داند، جریانی که جیرانی به ان تعلق دارد در پی بیان موقعیت های متفاوت، احساسی و در عین حال ساده است. جالب است که بدانیم یکی از بهترین مقالات در باب درک چیستی و چرایی فیلمفارسی توسط جیرانی نوشته شده است. خود او در ابتدای این مقاله اشاره می کند که ضرورتش برای نگارش و تحلیل فیلمفارسی یک ضرورت فکری است چون همواره بین اثار خود و دنیای فیلمفارسی شباهتی درونی می بیند و از همین رو تصمیم گرفته که فیلمفارسی این معمای حل نشده سینما و فرهنگ ایران را تحلیل کند و از قضا تحلیلی درونی و فارغ از قضاوت های مرسوم در باب فیلمفارسی ارائه می دهد( فیلمفارسی چیست، به کوشش حسین معززی نیا، نشرساقی، 1380) در مصاحبه اخیر خود نیز جیرانی به همین نکته اشاره کرده است که سینمای ایران گرفتار یک رئالیسم بی خاصیت شده است. این جمله جیرانی در شرایطی عنوان می شود که رئالیسم تلخ به یک قدرت بلا منازع بدل شده است و خواسته یا ناخواسته همه کسانی را که قصد اغاز حرفه فیلمسازی حرفه ای را دارند به سمت خود می کشد. توفیق بیش از حد ابد و یک روز ریشه در یک باور ذهنی داشت که نشان دادن واقعیت در سینما امری هنرمندانه است و باید به آن احترام گذاشت. این حمایت معنوی کنار توفیق سینمای فرهادی و سابقه توجه به سینمای واقع گرا در ادوار پیشین جشنواره مانند فیلم های خانم بنی اعتماد، کیارستمی سینمای ما را به این نتیجه رسانده که گویی تنها این واقعگرایی است که می تواند سینما را به لحظه درخشان خود نزدیک کند.
جیرانی به درستی به این نکته اشاره می کند که سینما تنها زمانی می تواند به ماهیت خود نزدیک شود که از واقعیت به معنای یک رویکرد رئالیستی دور شود و به رویاپردازی و تخیل نزدیک شود. اما شاید لازم باشد به این نکته نیز توجه کنیم که قدرت گرفتن این گونه رئالیزم که می توان ان را به رئالیزم کور تعبیر کرد( یعنی کورکورانه پذیرفتن واقعیت به عنوان مقصد حرکت) وجه دیگری نیز داشت و آن شکست سینمای رویاپرداز و قهرمان باور بود. اثار ضعیف اقای کیمیایی و سرنوشت تلخی که فیلم ها و قهرمانان برساخته او در حین اکران دچارش شدند، فیلمساز را به این سمت سوق داد که لااقل با پناه گرفتن در پشت واقعیت از هراس دیده نشدن و یا حتی به سخره گرفته شدن بگریزد. با این مقدمه باید گفت که فیلم خفگی نیز کمکی به رشد جریان سینمای جذابیت پسند و رویا گرا نخواهد کرد. در واقع در حین تماشای این فیلم از یک استاد کهنه کار سینما بارها به این می اندیشیدم که اگر واقعیت از سینماگر ایرانی گرفته شود، انگاه ضعف اساسی مهارت داستانگویی در سینمای ما آشکار خواهد شد. تنها ان زمان در خواهیم یافت که سینمای ایران در بیان الفبای خلق یک موقعیت تا چه میزان دچار لکنت است. اما با این همه باید برای این تلاش و جسارت در گفتن یک حرف متفاوت اهمیت و احترام قائل شد و البته به نقد اساسی و جدی آن نیز پرداخت.
در واقع فیلم اقای جیرانی گویای ان است که سینمای ما تا چه میزان با بیان سرراست و قابل باور یک داستان فاصله دارد. خفگی نمی تواند ما را در دنیای خود سهیم کند، شخصیت ها و موقعیت ها برای ما قابل درک نیستند.. این نه از آن روست که جیرانی کمتر از برخی سینما گران دیگر در درک و دریافت سینما مهارت دارد..بلکه بیشتر از ان روست که او اگاهانه امتیاز و رانت واقعگرایی را به کناری می گذارد تا به ماهیت رویاپرداز سینما نزدیک شود. اینکه او در این کار موفق نبوده است نباید ما را در اهمیت و شجاعت تصمیم او برای جدا کردن بند ناف واقعیت و پناه گرفتن در پشت واقعگرایی ، بی ارزش کند.