اگر نگاهی به کارنامه ی محمدحسین لطیفی کارگردان به وقت
خماری داشته باشیم متوجه می شویم او فیلم ها و سریال های متعددی از جمله عینک
دودی، خوابگاه دختران، دختر ایرونی و مجموعه های کت جادویی، همسایه ها، سفر سبز،
صاحبدلان و... ساخته است. به گفتهی منتقدین لطیفی پایبندی چندانی به فیلم سازی در
یک ژانر خاص ندارد و خواهان تجربه کردن ژانرهای مختلف است. لطیفی در آثارش خواهان بازنمایی
زندگی روزمره مردم با توجه به باورهای آنان است.
اگر جذب مخاطب برای کارگردانی مهم باشد ملزم میشود نگاهی
هم سطح اکثریت جامعه به کارکترهایش داشته
باشد و نگاهی از بالا به پایین و تحمیل باورهای خودش به مخاطب بپرهیزد. شرط این امر آن است که مکان و شرایط زندگی
شخصیت های فیلم مورد پذیرش باشند و داستان در بستری باور پذیر پیش برود. این شگردی
است که لطیفی در آثارش می خواهد به آن پایبند باشد.
بطور مثال در خوابگاه
دختران که فیلمی در ژانر ترسناک است به خوبی متوجه است که زندگی فرهنگی مردم در
حال تغییر است؛ در گذشته دخترها زندگی شان بیشتر در محیط های خصوصی و خانواده شکل
می گرفته است اما در حال حاضر می توانند از شهر خود نیز خارج شوند و به دانشگاه
روند. ورود شخصیت های فیلم در یک مکان جدید میتواند دلهره و هیجان در درون افراد
ایجاد کند به خصوص اگر آن مکان غیرعادی و اسرارآمیز هم باشد. و در این میان این
مکان جدید و غیرعادی میتواند باعث شود باورهای عامیانه مورد بازبینی قرار بگیرند.
چنانچه فیلم با باور به وجود جن پیش میرود. همچنین در سریال صاحبدلان که ایمان شخصیت
ها در زندگی روزمره مورد محک قرار میگیرد. یا سریال دودکش. در تمامی این آثار
محور اصلی و مبنای تغییر شخصیت ها باورها، عقاید و اعتقادات افراد است نه کنش و
خواست آنها. درواقع آنچه برای لطیفی الویت دارد زندگی روزمرهی مردم است که بر
پایه باورها بنا شده است.
به وقت خماری، مربوط به زندگی روزمره ی مردمی است که به
خاطر مشکلات اقتصادی دچار چالش شدهاند. انسان ها وقتی زندگی روزمره شان مورد چالش
قرار میگیرد برخوردهای متفاوتی در برابر مشکلات انجام میدهند که این برخورد به
جامعه ای که در آن زندگی میکنند ارتباط نزدیک دارد. جامعه ی ایران یک جامعه ی
دینی است و ما می توانیم از خلال شناخت تاریخ فرهنگی ایران متوجه شویم که مردم با
توکل به خداوند ویژگی های انسانی هم چون داشتن قناعت، نوع دوستی را در خود پرورش
بدهند تا قادر باشند از پس مشکلات خود بربیایند. نهاد دین نقشی هماهنگ کننده میان
رفتار افراد با هنجارهای اجتماعی را داشته و این زیست در طی قرن ها هویت جامعه
ایرانی را شکل داده است. اما مدرنیته تغییراتی در زندگی روزمره ایجاد کرده است. رشد
شهر نشینی و دور شدن از زیست روستایی و عشایری باعث کم شدن ارتباط رو در رو میان
افراد خانواده شده است. برخلاف زندگی روستایی–عشایری که فامیل و اقوام و
اصول سنتی بر رفتار افراد مراقبت میکردند و مسئول هماهنگی رفتار فرد بودند، در
دنیای مدرن و شهر نشینی پلیس و قانون های کلی رفتار افراد را کنترل میکند و افراد
ملزم به رعایت قانون هستند و بالطبع رفتار افراد متفاوت از گذشته ساختار پیدا میکند.
نگاه متفاوت قانون (چه در قالب دین و چه در قالب پلیس) نکته ای است که فیلم به وقت
خماری در پی بازنمایی آن است. زندگی شخصیت های این فیلم دچار مشکلات اقتصادی است و
کارگردان میخواهد رابطهی همدلانه ای بین آن ها و پلیس و دین برقرار کند تا در
این بین به تعریف متفاوتی برسد که هنوز هم میتوان زندگی را همراه با مهربانی
تجربه کرد.
هرچند طبقات پایین اجتماع درگیر مشکلات اقتصادی هستند و نگاه
خاص خود را به زندگی دارند اما شرایط سیاسی–اجتماعی و نگاه خاصی که به این طبقه میشود زندگی
و رویکرد آن ها را تحت تاثیر قرار میدهد. به همین دلیل ممکن است کارگردان با
سوگیری که به زندگی روزمرهی این طبقه دارد از نگاه انتقادی چه به زندگی این طبقه
و چه رویکرد کلان جامعه غافل بماند. این امر را میتوان اینچنین باز شناخت که در
اکثر آثار سینمایی مربوط به طبقه پایین جامعه، همواره نکته محوری فیلم فقر اقتصادی
و ضعف های فرهنگی ناشی از آن بوده است نه اعتقادات درونی و اصول مورد پذیرش این
افراد. اما لطیفی با بدعتی که در این امر میگذارد بدون پرداخت مستقیم به مسئله فقر
و تبعات آن باور و اعتقادات این طبقه را موضوع فیلم قرار میدهد و بدون نگاه مقایسه
ای مخاطب را وارد زندگی افراد فیلمش میکند. البته استفاده از ظرفیتهای ژانر طنز، ابزاری
است که کارگردان به خوبی در جهت رسیدن به هدفش از آن بهره برده است.
زندگی روزمره و باورها
شناخت زندگی روزمره متضمن شناخت باورهای افراد است. هنگامی
که افراد ارتباطات رو در روی خود را شکل می دهند باورهایشان آشکار میشود. در زندگی
روزمره مشخص می شود انسان به راحتی نمی تواند هویت گذشته خویش را نادیده بگیرد. در
حال حاضر درست است جامعه ی ایران بیش از یک قرن تحت تاثیر مدرنیته دچار تحولاتی از
بیرون شده است اما افراد به راحتی در زندگی روزمره قادر نیستند باورهای خود را از
خلال دین و سنت فراموش کنند و تبدیل به انسان های متفاوت شوند. بنابراین اگر هم
تغییر کنند گذشته ی خویش را مورد بازبینی قرار می دهند. به وقت خماری هم نشان میدهد
چگونه شخصیتهای فیلم که درگیر مشکلات اقتصادی هستند اما اصول واعتقادات گذشتهی خود
را به راحتی نادیده نمیگیرند. بطور مثال احترام بزرگ تر کاملا حفظ میشود ومسوولیت
در برابر یکدیگر در ارتباط با اخلاق تعریف می شود. کارگردان برای جا انداختن این
امر در فیلمش تعمدانه یک خانواده ی گسترده را انتخاب میکند که ارتباطات رو در رو
در رابطه با اعضای بیشتری از خانواده شکل بگیرد. البته این تعدد شخصیت ها از لحاظ
تکنیکی فیلم را در موقعیتی سختی قرار می دهد که بازی تک تک شخصیت های فیلم به خوبی
پرداخته نمی شود. و در نتیجه کارگردان سرعت بازی شخصیت ها و هم دیالوگ گویی آنها
را بالا می برد. به همین دلیل مخاطب باید تمرکز بالایی داشته باشد تا همه دیالوگ
های فیلم را بشنود. در غیر این صورت از سیر فیلم عقب می ماند و کمترین اثری از
تصویرپردازی همراه با سکوت دیده می شود.
حالا که در فیلم سکوتی وجود ندارد و قرار نیست قوه ی تفکر و
حس زیباشناسی مخاطب به خاطر تصویرپردازی
صرف به کار گرفته شود، دقیقا کارگردان در پی چیست؟ از یک سو مخاطب در این فیلم با
خانواده ی گسترده روبرو است که همه ناچارند در کنار هم زندگی کنند و ارتباطی
همدلانه داشته باشند و از سوی دیگر مشکلات اقتصادی آن ها را مجبور میکند که هر
کدام از شخصیت ها صرفا در پی حل مشکل خود باشند و خطر فروپاشی هر لحظه این خانواده را تهدید
میکند. مخاطب با اتفاق هایی که در فیلم می
افتد و دیالوگ هایی که بین شخصیت های فیلم رد و بدل می شود همراه میشود و به آنها
میخندد و از خلال همین خنده به ذهنیت شخصیت ها پی میبرد که در میابند زندگی شان به
وجود هم وابسته است و به این راحتی نمی توانند یکدیگر را نادیده بگیرند.اگرچه تهدیداتی
بیرونی زیادی برای افراد خانواده وجود دارد اما الویت برای آنها حفظ باورهایشان
است و این باور در وابستگی به یکدیگر نمود پیدا میکند و همین حس وابستگی به افراد این
خانواده اجازه نمی دهد به سرعت در باورهای خود تغییر ایجاد کنند. دغدغه اصلی لطیفی
در به وقت خماری این است که خانواده چگونه در برابر تغییرات بیرونی خودش را با
توجه به اخلاق که به روابط میان فردی اهمیت می دهد، حفظ کند.
خانواده گسترده و
فقیر فیلم در یک خانه بزرگ زندگی می کنند و از آن جا که خانه متعلق به اربابی است
که پدر و مادر این خانواده به آنها خدمت می کرده اند، تنها شرط صاحب خانه برای
ادامه اقامت این خانواده زنده بودن مادر خانواده است. اما مادر به شدت مریض است و
بچه ها نمی خواهند او را به بیمارستان انتقال بدهند.آنها خانه را به اتاق مراقبت
های ویژه تبدیل کرده اند و همواره ترس دارند که دیگران متوجه مریضی مادرشان بشوند
و بی خانمان شوند. آنها به خاطر موقعیت به شدت آسیب پذیر خود به ناچار مسوولیت
بیشتری در برابر مادرشان احساس می کنند و حتی برای لحظات کوتاهی هم او را تنها نمی
گذارند که مبادا برایش اتفاقی بیفتد.
اما ماجرای اصلی فیلم ازدواج فرزند دختر بزرگ خانواده است
که اشتباهات کوچک این خانواده را در راستای یک رفتار عقلانی و عاشقانه تحت شعاع
قرار دهد و به نوعی این ازدواج قرار است روابط عاطفی این خانواده را پالایش کند.
اما وقتی اعضای خانواده متوجه می شوند خواستگار پلیس است و پدربزرگ او نیز یک
روحانی است واکنش های متفاوتی نشان می دهند.
فیلم به واسطه حضور پلیس و البته فرد روحانی سعی دارد شخصیت
های فیلم را مجبور کند تا رفتارهای خود را آگاهانه بر اساس دین و قانون مورد
بازبینی قرار دهند و گویی با به یاد آوردن رفتارهای گذشته آنها سعی دارند تا
دریابند چقدر با قانون و دینی که به صورت
ناخودآگاه به آن باور دارند، آگاهند و رفتارشان با این اصول هماهنگ است.کارگردان
نیز به طرز هوشمندانه ای در این جا از اتخاذ نگاهی یک سونگرانه پرهیز میکند و پلیس و روحانی را هم به شکلی نشان میدهد که
گویی با متن زندگی مردم طبقه ی پایین ارتباط همدلانه نداشته اند و ملزم می شوند که
اگر دچار مشکلاتی مشابه شدند، به شکلی دیگر قانون و ایمان را ببینند.
هرچند خواستگار پلیس به واسطه علاقه مندی اش به دختر خانواده
شعارهایی غیر دراماتیک میدهد که ضعف ساختاری فیلم را به دنبال دارد اما فیلم برای
لحظاتی این فرصت را به مخاطب می دهد که معنایی جدید از پلیس دریابد و نگاه انسانی
به آن داشته باشد و صرفا به مقام کنترل گر جامعه آن را تقلیل ندهد. یا وقتی حال پدربزرگ
روحانی بد می شود مخاطب در مییابد که ایمان می تواند به صورت معناگرایانه درک شود
و روحانی صرفا فردی نیست که افراد را مراقبت کند تا ظاهر دینداریشان حفظ شود.
ورود روحانی و پلیس همراه با عشق دختر خانواده که دین را
مساله ای معناگرانه درک می کند همگی دست به دست هم می دهد که اعضای خانواده گسترده
متوجه باشند فقط به خاطر فقر و مشکلات مالی دور هم جمع نشده اند، بلکه چیزهای
مهمتر و بزرگتری در درونشان وجود دارد که از آن ها غفلت کرده اند و وقتی برادر
خانواده اسلحه ی خواستگار پلیس را برمی دارد و از آن برای دیدن خانواده اش که به
خاطر اعتیادش از آن ها دور شده است، استفاده می کند؛ این درک و خوداگاهی به اوج
میرسد و معنایی جدید از زندگی برای کارکترهای فیلم باز میشود. زندگی روزمره این
گونه نیست که انسان ها در کنار هم کارهای تکراری مثل خوردن و کار کردن صرفا انجام
دهند. همراه با زندگی کردن در کنار هم و انجام کارهای تکراری انسان ها باورهایشان
را بازتولید می کنند و در همین بین به یکدیگر احساس وابستگی می کنند.
نگاه از بیرون به فیلم
نگاه بیرونی به فیلم به راحتی زمینه را برای رویکرد انتقادی
فراهم میکند و مارا از هم دل شدن با متن (فیلم یا هر اثر روایی دیگر) باز میدارد.
این نکته یک اصل است که هر کارگردانی فیلمش را در یک مکان و زمان خاص می سازد و برای
درک درست آن فیلم باید به اقتضائات زمانی و مکانی ساخت فیلم توجه داشته باشیم.
تنها در چنین حالتی است که میتوان متوجه نگاه فیلم و پیام مورد نظر آن شد. همچین
فیلم یک فرم است که کارگردان برای نشان دادن محتوا از آن استفاده می کند. پس مواردی
مانند تعداد بازیگران و محدویدت های تصویری بی شک در خروجی اثر تاثیر میگذارند.
فیلم به وقت خماری از نظر فرمی بسیار شلوغ و ریتمی بالایی در انتقال اطلاعات دارد
و بواسطه توجه خاصی که به زندگی روزمره و شخصیت های واقعی جامعه ایرانی دارد [1]
بیننده را به نوعی بازبینی دعوت میکند و نقش آینه ای را برای مخاطب پیدا میکند که
از خلال زندگی روزانه لحظه ای را به بازبینی و بازشناسی خود بگذراند. امری که
امروزه به واسطه سبک خاص و ریتم بالای جریان زندگی امری با ارزش به حساب میاید.
به وقت خماری یک
فیلم اجتماعی است و قصد ندارد مخاطب را در موقعیتی قرار دهد که تصور کند از زندگی
روزمره دور شده است بلکه بر عکس قصد دارد زندگی روزمره را پررنگ نشان دهد تا مخاطب
بداند که همین تکرارها سال های عمر او را پر میکنند.
اگرچه ممکن است در نوع زندگی روزمرهی مردم در اجتماع به
طور کلی انتقاد وجود داشته باشد اما باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که
جامعه ایرانی تغییرات مدرنیته را از بیرون تجربه کرده و میان فرم زندگی روزمره و
اعتقادات درونی افراد تضادهای پنهانی نهفته است. ثروت نهفته در ایران باعث شد
اسباب مدرنیته به راحتی از غرب وام گرفته شود و زمینه تغییرات خاصی در سبک زندگی
فراهم شود وهمین تغییرات باعث شد نظام فرهنگی و اقتصادی ما که در گذشته بر پایه نهادهای
کوچکتری مانند قوم، قبیله، خانواده و شکل گرفته بود جایش را به شهر نشینی و کلان
شهرها بدهد و در نتیجه اصولی جدید برای همزیستی افراد بوجود آمد. اما این تغییرات
فرمی به معنای فراموشی کامل اصول گذشته و از بین رفتن آنها نبود. طبیعی است از
خلال آموزش و رسانه ها، سبک زندگی تغییر میکند و البته ارتباطات با دیگر جوامع و
همواره به نوعی همشکلی منجر شده است اما مهم چگونگی پیش آمد این تغییرات است. اگر
اصول ذهنی و محتوای فرهنگی ما همانند شکل ظاهری زندگیمان دستخوش تغییر شود مطمئنا
دچار آسیب های اجتماعی خواهیم شد و تنها راه این است که تغییرات را بر اساس
باورهایمان پیش ببریم. این همان رویکردی است که لطیفی سعی در بکار بستن آن در
فیلمش داشته است. او یک خانواده ی گسترده ی ایرانی را به تصویر می کشد که در کنار
هم زندگی می کنند و مهترین اصل برایشان مسئولیت در برابر یکدیگر و حفظ اصولی است
که شاید در نگاه اول چندان با ظاهر زندگیشان همخوانی ندارد.
کارگردان سعی کرده فیلمش را با توجه به موقعیت جامعه ای بسازد
که تغییرات را از بیرون را تجربه می کند. و خانواده ای از طبقه ی پایین را به
نمایش می گذارد که به خاطر مشکلات اقتصادی نمی توانند خودشان را با تغییراتی که در
رسانه ها تبلیغ می شوند همراه کنند. اما آنها احتیاج دارند آگاهانه رفتار خود را
مورد بازبینی قرار دهند و از دین به عنوان اصل مهم در زندگیشان درکی عقلانی تر به
دست آورند و همچنین با قرار دادن اصول اخلاقی درون افراد به عنوان یک نیروی درونی
در برابر پلیس به عنوان یک نیروی بیرونی، کفه ترازو را به سمت اصول درونی سنگین
میکند و این مهم را یادآوری میکند که هیچ قانونی همچون اعتقادات افراد نمیتواند ضامن
سلامت اخلاقی جامعه باشد. اما برگ برنده فیلم آنجا است که با ورود شخصیت روحانی و
پلیس جایگاه این دو رکن را در میان خود جامعه نشان میدهد و شکاف میان این دو اصل و
بستر واقعی جامعه را نفی میکند و این نکته را اثبات میکند که اعتقادات یک جامعه در
جایی بیرون از خود آن جامعه شکل نمیگیرند.