مجموعه
شب دهم در ردیف آن دسته از سرمایههای سازمان صدا و سیما است که عموم مخاطبان از
تکرار مکرر آن رنجیده نمیشوند. این اثر در زمان پخش اولیه با اقبال عمومی چشمگیری
مواجه شد؛ که هنوز هم خاطره سریال و دیالوگهای ماندگار آن از میان نرفته است. حتی
به جاست که گاهی هم برای آسیبشناسی سریالهای مناسبتی، به تجربه موفق شب دهم
استناد شود. این استناد از آن حیث رواست که در قیاس با سریالهایی که در چند سال
اخیر از تلویزیون پخش شده است، شب دهم از امتیازات خاصی برخوردار است. این مجموعه با
قصه بدیع، روایت دقیق، شخصیتپردازی یکدست و دیالوگهای جذاب، جایگاه ویژهای در
میان سریالهای تلویزیونی به دست آورده است.
اما صرف
نظر از موفقیتهای فرمی و جنبههای صوری این سریال، سخن گفتن از مضامین مندرج در
آن هم از موضوعاتی است که میل منتقدان مضمونگرا به آن متمایل است. به بیان دیگر،
میتوان گفت جنبههای فرمی اثر به اندازهای مقبول است، که اشتیاق به تحلیل و
تفسیر مضامین سریال را در نویسنده ایجاد میکند. با این ملاحظات میتوان گفت مضمونی
که در نگاه نخست در این سریال برجسته است، همان مضمون عشق است. عشقی که از جنبه
زمینی آغاز شده و به عشق معنوی ختم شده، یا به بیان ادبیات کهن، در این سریال سیری
از شاهد بازاری به شاهد قدسی منعکس گردیده است.
با
این حساب باید گفت که مضمون عشق را به دفعات در مورد سریال شب دهم شنیدهایم؛ و البته
میتوان تصدیق کرد که این نخستین تفسیری است که از سیر وقابع این داستان به ذهن
بیننده رسیده و در کلام منتقدان نیز طنین قابل توجهی یافته است. مضمون عشق همان
نقطه اشتراک منتقدان و عموم بینندگان در کشف رموز موفقیت این سریال است.
اما
به نظرم میتوان همین مضمون عشق را از جنبه ادبی و داستانی آن توسعه بخشید و به بُعد
دراماتیک نزدیک کرد. در این وجه تازه، روایت عشق از زاویه خاص هنرهای نمایشی توسعه
مییابد؛ که این توسعه در روایت عشق، ابعادی از دنیای درام و نقش تهذیبگر تعزیه را
آشکار میسازد.
در
خصوص شب دهم باید گفت رابطه خاصی که در قصه و روایت این سریال میان عشق و درام
ایجاد میشود، با ورود تعزیه در داستان، ابعاد تازهای مییابد. جالب آنکه تعزیه
در عین حال که نمایشی سرشار از عشق و درام است، به جنبه آئینی پررونقی هم متصل میگردد.
پرداختن به نسبت عشق و آئین و درام و تحلیل رابطه این سه با تعزیه که به یک پالایش
اخلاقی و معنوی منتهی میشود، هدفی است که طی این نوشته به دنبال آن هستم. میتوان
گفت که با توسعه این بحث، یکی از جنبههای تازه از علل موفقیت شب دهم بیان خواهد
شد و ان بهره گیری درست از امکانات ارتباطی، عاطفی و گفتمانی تعزیه است. شب دهم
موفقیت خود را از ارتباط با این گنجینه عاطفی میگیرد و بررسی دقیق تر این مورد
موفق شاید کمکی به تکرار چنین تجربیاتی در ارتباط با سایر حیطههای فرهنگی و دینی
ما در عرصه رسانه باشد.
نقش
آئینی تعزیه
اینکه
پیشینه تعزیه امروز ایران را آیا باید در شاهنامهخوانی و به ویژه ماجرای سوگ
سیاوش یافت؟ یا اینکه عصر دیلمیان یا صفویان همان نقطه آغاز در ماجرای تعزیه بوده
است؟ بحثی پردامنه در میان پژوهشگران تاریخ فرهنگی ایران است.(1) این سوال در سالهای
اخیر و به ویژه با رونق گرفتن مطالعات تاریخی- تطبیقی در باب تئاتر، رونق قابل
توجهی یافته است. صرف نظر از طول و تفصیل مندرج در این موضوع، نهایتا میتوان با
این رأی همراه شد که مطالعات تحلیلی پست مدرن در باب تئاتر، به ارتباط تنگاتنگ
میان آئین دینی و تئاتر هنری قائل شده است. تحلیل اخیر، با بررسی تاریخ نمایش
مذهبی در ایران، ناگزیر تعزیه را هم به عنوان یک هنر پرسابقه و در عین حال روزآمد
بررسی خواهد کرد. در حقیقت ترکیب وجوه آئینی و هنری در تعزیه، از آن دست مویداتی
است که پژوهشگران تئاتر را به تصدیق رابطه متقابل میان آئین مذهبی و هنر نمایش فرا
میخواند.(2)
تئاتر
مذهبی ایران که به عنوان تعزیه شناخته شده است، از حیث مراحل پیشتولید و نگارش و
اجرا و نیز از جهت فراخواندن تماشاگران به مشارکت در اتفاقات روی صحنه، موضوعی
قابل توجه برای تحقیقات مرتبط با هنر؛ به ویژه در موضوع جامعهشناسی هنر و نیز در
بحث از رابطه دین هنر است. تعزیه اجرایی زنده و در جهت زنده نگه داشتن آئین
عزاداری امام غریب و شهید شیعیان بوده است. آئینی که به سبب خصلت جمعی و اجتماعی
آن، در زمان صفویه و قاجار بسیار رونق یافت و در عصر پهلوی اول، از حیث ممنوعیت در
اولویت حکومت قرار گرفت!
کارگردان
شب دهم اما از این احساس تاریخی و سیر مضمونی تازه ای بهره ای دیگر گونه گرفت. او تعزیه
را به عنوان یک کهن الگوی پنهان به کار گرفت و آن را به صحنه نبرد میان خانواده
قجری و حکومت پهلوی تبدیل کرد. این انتخاب بیش از هر موضوع دیگری میتوانست فرآیند
مقابله با آئینهای دینی در عصر پهلوی نخست را تمثیل بخشد. تمثیلی که در یک سوی آن
حکومت قاجار قرار دارد؛ همان سلسلهای که پیشتر تلاش کرده بود با تکیه بر تکایای
مذهبی و حفظ نمادهای شیعی، خود را مدافع مذهب عمومی جامعهاش معرفی کند.[1] اما
در سوی دیگر این تقابل تمثیل یافته، حکومت نوپای پهلوی قرار میگیرد که بدون در
دست داشتن پشتوانه فکری مشخص و با یک تجددگرایی هیجان زده، آئین اصالت یافته تعزیه
را به مثابه یک شیء کهنه تلقی میکند و زدودن آن را در اولویت خویش قرار داده است.
از
این حیث باید گفت که حسن فتحی بر نقطه سرنوشتسازی از تاریخ معاصر ایران انگشت اشارت
نهاد؛ نقطهای که در آن جدال قدیم و جدید در سطح عمومی روی داده است. در این سطح
عمومی، نزاعی شدت یافته که یک طرف آن حکومت عاری از پشتوانه نظری قرار دارد و در
سمت دیگرش مردمانی تعین یافته در هویت شیعی جای گرفتهاند که به حفظ آئین زنده
مذهبی روی آوردهاند.
اما
این همه اصرار حکومت به نفی تعزیه، لاجرم با نیّتی فراتر از مخالفت کورکورانه با
مذهب آغاز شده است. این نیت که میل به پنهان کردن آن کم نیست، همان بُعد اجتماعی
تعزیه است، که تفصیل آن به پیشرفت این متن کمک خواهد کرد.
نقش
اجتماعی تعزیه
بُعدی
از تعزیه که به نحو مستقیم با قدرت حاکم سخن میگوید و زمینه را برای یک پارچه شدن
اجتماع علیه حکومت فراهم میکند، تقابل قوای خیر و شرّ اجتماعی در فرآیند اجرای
تعزیه است. اگر تعزیه به هر نحوی اجرا شود، و هر مقدار که تلاش برای غیرسیاسی شدن
تعزیه به کار افتد، همچنان نمیتوان بُعد حماسی اجرای تعزیه را نادیده گرفت. این بُعد،
زمینه قضاوت همگانی در باب شخصیتهای تعزیه را فراهم میکند. این قضاوت میتواند
با مشابهسازی ظلم دیروز و امروز همراه باشد. پیداست که در این مشابهسازی، دستگاه
حکومتی ظالم به عنوان نماد عناصر شرّ تعزیه تفسیر میشود و در سمت مقابل، مخاطبان
به دنیال مصادیقی از سیره اولیاء دین در علما و جوانمردان پیرامون خود هستند.
درست در
همین نقطه است که حکومت نوپا و بیریشه پهلوی، با تجربه به زعم او تلخی که از
آزادی نسبی در دوران مشروطه مشاهده کرده است، هر گونه اجتماع مذهبی و به ویژه
محوریت یافتن تعزیه در این اجتماع را ممنوع اعلام میکند. در شرایطی که داستان شب
دهم روایتگر آن است، بازماندگان حکومت قجری- که به پشتوانه حمایت خود از تشیع در
میان مردم جایی بازکرده بود- در تقابل با جریانی به میدان میآیند که برای ریشه کن
کردن آئینهای شیعی و مظاهر مذهبی برنامهسازی کرده است. به عنوان یک آئین
اجتماعی، حرکتی در جهت تسریع قیام اجتماعی و گامی به سمت شدنسست دستگاه حکومتی
خواهد بود.
با
این حال، کم توجهی سریال شب دهم به این بُعد از تعزیه نیز قابل توجه است. در روایت
شب دهم با آنکه مناسبات سیاسی به شکل بارزی حضور دارد و بر هر رویداد این مجموعه
سایه افکنده است، اما مراسم تعزیه به حرکت اجتماعی موثری تبدیل نمیشود. اما صرف
نظر از انتخاب کارگردان- که پیداست تحول درونی شخصیتها را بر انعکاس خیزشهای
اجتماعی ترجیح داده است- میتوان وفاداری به تاریخ را نیز انگیزهای مضاعف در سکوت
سریال نسبت به تحرکات اجتماعی برخاسته از تعزیه تلقی کرد. در واقع خفقان حاکم بر
اجتماع ایرانی در اوایل عصر پهلوی به همراه تجریه نارس ماندن تحولات مشروطهخواهانه،
زمینه سکوت عمومی را فراهم کرده بود. این سکوت در سراسر شب دهم خودنمایی کرده که
نهایتا تعزیه را به عنوان آئینی اصالتا اجتماعی به حرکتی زیرزمینی بدل مینماید.
پس کم
توجهی کارگردان به تبعات اجتماعی تعزیه را باید به حساب محدودیت تاریخی موضوع
سریال و نیز تمرکز داستان بر تحول درونی شخصیتها نوشت. در عین حال، همچنان میتوان
یک بُعد فردی و اجتماعی فراگیر را در نمایش تعزیه سراغ گرفت. بُعد زبانی تعزیه
عاملی مهم در همبستگی اجتماعی و جهش عاطفی مخاطبان آن است.
نقش
زبانی تعزیه
یکی
از مهمترین ویژگیهای تعزیه پس از عصر صفوی، گسترش اجرای آن به زبان فارسی است.
این گسترش زبانی در اجرای تعزیه، زمینهای برای ارتباط عموم مردم با تعزیه بود؛
چرا که این بار عزاداری آئینیِ خود را همزبان با ادبیاتی که با آن مانوس بودند،
مشاهده میکردند. در حقیقت تکیه مراسم تعزیه بر اشعار فارسی، راهی برای توسعه مرثیه
سرایی به این زبان، و طریقی موثر در جهت فراگیر کردن و درونی کردن فرهنگ عزاداری
بوده است. با این وصف میتوان گفت که تعزیه فارسی با بهرهگیری از عنصر زبانی تازه،
سه زمینه مهم در تعزیه را تعمیق بخشید:
الف) موسیقی
ایرانی؛ گسترش موسیقی ایرانی در تعزیه به اندازهای است که موسیقی تعزیه با قواعد
فنی خاص خودش توسعه یافته است. این توسعه را میتوان نشانهای بر اهمیت رویداد مهم
تاریخ تعزیه، یعنی ایرانی شدن تعزیه و اجرای آن به زبان فارسی تفسیر کرد.
ب)
وجه جنگی و حماسی تعزیه؛ از آنجا که ادبیات فارسی در بخش اشعار و حکایات حماسی آن
توسعه قابل توجهی داشته است، توسعه تعزیه در این زبان و ادبیات، با استقبال و
حمایت زبانی قابل توجهی همراه بوده است. چرا که فارسی زبانان با اجرای تعزیه
فارسی، سنت شاهنامه خوانی و مراسم پرسابقه سوگ سیاوش و... را در مسیر باورهای شیعی
خود بازتولید کردند.
ب) قرائت
عرفانی از وقایع عاشورا؛ در سوی دیگر نیز تفسیر عرفانی از رویداد کربلا، که پیوسته
به پشتوانه میراث زبان فارسی و ادبیات عارفانه آن تقویت شده بود، با اجرای زنده
تعزیه در هنرهای نمایشی نیز توسعه یافت. این توسعه هم به سبب قدمت زبان فارسی در
اشعار عرفانی آن، با پشتوانه ادبی قابل توجهی همراه بود.
در
مجموع میتوان گفت که اجرای تعزیه به زبان فارسی، از اقدامات موثری بود که در عصر
صفوی توسعه یافت و با حمایت حکومت قاجار، به فراگیر شدن تعزیه در میان مردم ایران
یاری رساند. پیداست که این تحول زبانی در مسیر همبستگی عاطفی مردم ایران حرکت کرده
است. آنچنانکه در سریال شب دهم شاهد بودیم، این همراهی عاطفی، در مواقعی نیز
عمال حکومت پهلوی را به سمت سهلگیری در اجرای تعزیه کشانده است. همانگونه که
زبان و ادبیات مشترک میتواند زمینه تاثیرپذیری مشترک از رویدادهای مذهبی- تاریخی
را ایجاد نماید، از عصر صفوی به بعد اجرای تعزیه نیز به عنوان نمایشی وابسته به
زبان فارسی و فرهنگ و آئین شیعی، زمینهای برای تفاهم در مناسبات انسانی بوده است.
پیداست که در دوره ممنوعیت تعزیه، همین تفاهم انسانی بستری ایجاد کرده است که طی
آن میان عاملان و مانعان اجرای این آئین تقرّب عاطفی قابل توجهی ایجاد شده است. میتوان
این تقرب عاطفی را معلول وجه عاطفی و اخلاقی تعزیه تلقی کرد، که در ادامه به شرح
آن میپردازم.
وجه عاطفی
تعزیه و قرائت اخلاقی از آن
عزاداری
امام حسین(ع) یکی از بسترهای ایجاد اشتراک در مرام اخلاقی و کنش اجتماعی شیعیان در
طول تاریخ بوده است. پیشتر در باب اشتراک اجتماعی برخاسته از تعزیه سخن گفتیم.
اکنون باید اضافه کرد که این مشترکات اخلاقی تعزیه و آثار عاطفی و روانی برخاسته
از آن(که طی اجرای تعزیه به مخاطبان منتقل میشود)، همان عنصر موثر مشترک با
مخاطبان عام و خاص بوده است. در واقع تاثیر اخلاقی تعزیه پیش از تاثیر اجتماعی آن
ایجاد شده و میتوان گفت که از عاملیت موثرتری برخوردار بوده است.
چنانچه
گذشت، پیش از توسعه تعزیه در عصر صفوی، توجه به بُعد عاطفی، اخلاقی و عرفانی(3)
واقعه کربلا نمود قابل توجهی در ادبیات عرفانی فارسی داشت. رجوع به استعاره آب و
عطش و تفسیر عرفانی از آن، در کنار نقش ولیّ خدا در نصرت دین و امان بخشیدن به اهل
زمین، از جمله اصطلاحات رایج در تفسیر عرفانی از این واقعه است که در کنار تفاسیر
مذهبی، حماسی و عاشقانه و... جایگاه قابل توجهی در ادبیات رسمی مذهب تشیع دارد.
اما
مشخصا باید گفت تفسیر عاشقانه و اخلاقی از واقعه عاشورا، نمود قابل توجهی در
ادبیات و اجرای تعزیه دارد. چنانکه میدانیم، در اجرای تعزیه همواره شخصیت مخالف
خوان(که یکی از شخصیتهای منفی واقعه کربلاست) با زبانی درشت و با ادبیات زمخت سخن
میگوید و در مقابل این خصومت و خباثت، شخصیتی از اصحاب یا اهل بیت، یا شخص
امام(ع) با زبان شعری سوزناک پاسخ او را میدهد. هرچند در باب محتوای این اشعار که
غالبا به صورت "زبان حالِ" شهدای کربلا بیان شده است، ملاحظاتی وجود
دارد، اما آنچه در این گونه اشعار قابل توجه است، وجه عاطفی و مضمون اخلاقی-
عرفانی این اشعار است.
این
صورت و محتوای خاص تعزیه، که در اصطلاحات چندگانه میتوان آنرا عاطفی، اخلاقی،
عرفانی، تهذیبگر و... نامید، همان وجه درونگرایانه این آئین است، که به نظر میرسد
موفقیت مجموعه شب دهم در انعکاس همین وجه بوده است. برای توضیح این قرائت از تعزیه
که بر بُعد درونی و تهذیبی این آئین تکیه کرده است، نگاهی به دو رویکرد مختلف نسبت
به هنر و آئین خواهم داشت.
رویکرد
اجتماعی به آئین و هنر
در
رویکرد اجتماعی نسبت به آئین و هنر، هم هدف اولیه و هم مقصود نهایی از اجرای یک
هنر یا آئین، در تعامل با اجتماع تعریف میشود. در این تفسیر، درمان یک معضل جای
گرفته در عرصه عمومی، یا گسترش یک کنش مطلوب در محیط عمومی، همان هدفی است که
برپاکنندگان آئین یا آفرینشگران اثر هنری به دنبال آن هستند. چنانکه در توضیح بُعد
اجتماعی تعزیه بیان کردیم، تقابل خیر و شرّ بیرونی و جستوجوی مصادیق هر یک از این
دو قطب متضاد در دل اجتماع پیرامون، هدفی است که طی اجرای آئین یا در فرآیند
آفرینش/ اجرای اثر هنری مطالبه میشود. همچنانکه گذشت، تعزیه در طول حیات خود در
مقاطع مهمی از تاریخ عمومی ایران، حاوی این کارکرد بوده است و از همین رو بود که
حکومت پهلوی اول در مقال اجرای آن تمام قد ایستاد. همچنین، درست به سبب همین بُعد
اجتماعی آئین تعزیه بود که اجرای آن در عصر صفوی و قاجار و به عنوان نمادی از
تعامل حکومت و عموم مردم شیعی ساکن در ایران، رونق یافته بود.
این
تلقی از آئین و هنر و گسترش دامنه آن به اجتماع عمومی، بدون درنگ به گرایش و کنش
سیاسی خاص نیز منتهی میشود؛ که البته آئین تعزیه به سبب مخاطبپذیری چشمگیر آن
یکی از مهمترین مصادیق همبستهسازی عزاداران در برابر ظالمان است. هرچند مطالبه
اجتماعی از آئین و هنر دارای فوائد بسیار است، که مهمترین آن بسیج عمومی برای
مقابله با حکومت ظالم و الگوپذیری اجتماع شیعی از واقعه کربلاست، اما تامل در قبل
و بعد این کنش اجتماعی، ما را به رویکردی مقارن نسبت به آئین و هنر فرا میخواند.
رویکرد
تهذیبی- اخلاقی به آئین و هنر
پرسش
از قبل و بعد تاثیرات اجتماعی آئین و هنر، ذهن کنجکاو را به سرچشمه این دو فرا میخواند.
صرف نظر از مسائل مفصلی که میتوان در باب تجریه دینی و تجربه هنری و نسبت میان
این دو تقریر کرد، به نظر میرسد وجه مشترک مهمی که میان این دو تجربه وجود دارد،
همان تعالی از دنیای روزانه و دست یافتن به تهذیب و پالایش درونی در واپسین منزل
این تعالی است. اگر سرچشمه مشترک دین و هنر را در این تعالی و تهذیب منتج از آن
بدانیم، کارکرد مشترک آئین و هنر نیز بازسازی این تعالی و تهذیب، یا به عبارت دیگر،
مشارکت دادن مخاطب در تجربه دینی و هنری صاحبان این تجارب خواهد بود.(4)
از
این رو اهمیت رویکرد اخلاقی و تهذیبی نسبت به آئین و هنر با ملاحظه منشئیت این
رویکرد درونگرایانه برای هر عمل اجتماعی منسجم و هدفمند عیان میشود. اگر آئین یا
هنر نگاهی به اجتماع دارد و برای مقابله با انحرافات یا جایگزین کردن مطلوبات و
مطالبات به عرصه اجرای عمومی قدم میگذارد، این حضور عمومی واجد دو ویژگی است؛
اولا)
مشروط به پشتوانهای به ارزش تجربه دینی و هنری خواهد بود.
ثانیا) به مدد همین پشتوانه، هدف نهایی از اجرا
را نه توقف در اصلاح اجتماعی، بلکه ایجاد تحول درونی و ماندگار در مخاطبین و
مشارکتکنندگان در آئین و هنر تلقی میکند.
با
این ملاحظه نسبت به اهمیت وجه درونی، اخلاقی و پالایشگرانه آئین و هنر، میتوان
موفقیت شب دهم را در پیوند با مراسم تعزیه بازخوانی کرد.
بازیابی
عشق و آئین در تعزیه؛ قرائتی پایدار از واقعه کربلا
یکی
از قرائتهای تهذیبگرایانه از آئین تعزیه را میتوان در مضمون عشق طلب کرد. عشقی
که در تعزیه نسبت به اولیاء الهی پدیدار میشود، از جهت همراه شدن با عنصر درام،
با ادبیات عرفانی متفاوت است. این تفاوت را میتوان چنین توضیح داد که حضور فعال
اجراگران در تعزیه و انعکاس واقعه کربلا در قامتی زنده در پیش روی مخاطب، ارتباط
دوسویه میان تماشاگر و رویداد تاریخی را تقویت مینماید. در واقع اگر در ادبیات
عرفانی و آئینی، معانی کلمات که گاه با پیچیدگی شعری نیز همراه هستند، به ایجاد حس
و حال معنوی و تعالی اخلاقی مستمعان میانجامد، آنچه در تعزیه قابل تمایز است،
حضور زنده اجراگران و بازسازی واقعه کربلا در پیش چشم مخاطبان، همراه با ویژگیهای
نزدیک به هنر نمایش و درام است.
ویژگی
مهم شب دهم این است که با اجرای تعزیه، شخص تعزیه خوان به تحول درونی دست مییابد
و در مسیر تعالی اخلاقی پای میگذارد. در اینجا اصطلاح سفر نویسنده را به یاد میآوریم.
در این سفر نویسنده از مأمن و نشیمن اصلیاش بیرون میشود و در فضایی تازه و عمدتا
ناشناخته گردش میکند. اینکه حاصل سفر نویسنده چیست؟ در پایان سفر و در واقع در
پایان داستان مشخص میشود. طبق قواعد کلاسیک نگارش، نویسنده با یک ایدۀ اولیه به
پیش میرود و در جریان روابط علی و معلولی رویدادهای جاری در داستان، به یک رویداد
تازه و اجتنابناپذیر بر میخورد و از پی آن نظمی تازه را میجوید. در نهایت، خودش
اسیر پایان منظم و قاعدهپذیر کنشها و واکنشها خواهد بود.
اگر
بخواهیم این الگو را در سریال شب دهم بازسازی کنیم، باید گفت که در اینجا شخص
تعزیهخوان با مشاهده رویدادهای عاشورا و طبق آنچه در هر لحظه از اجرای تعزیه به
صید کشف او مینشیند، گامهای تعالی را طی میکند. در حقیقت ابعاد دراماتیک تعزیه،
که لاجرم با وارد شدن تعزیهخوان به نقش شخصیتهای تاریخی و متخلق به اخلاق الهی
همراه است، بر معرفت و اخلاق وی موثر واقع میشود و سفری مشابه با مسیر سفر
نویسنده برای او آغاز میشود.
به
نظر میرسد این رویکرد تهذیبگرایانه نسبت به هنر- آئین تعزیه و امیدواری نسبت به
تاثیر ماندگار آن، همان وجه اختصاصی شب دهم است، که همچنان هم این مجموعه را قابل
تحلیل و تفسیر مینماید. این سریال با برجسته کردن عنصر عشق و درام در تعزیه،
تهذیب اخلاقی و تعالی معنوی را به عنوان دو کارکرد مشترک میان آئین و هنر به
مخاطبان منتقل کرده است.
یادداشتها:
1. برای اطلاع از پیشینه تعزیه و مباحث تاریخی آن، نگاه
کنید به: لاله تقیان، تعزیه و تئاتر در ایران، تهران، مرکز، 1374.
2. در زمینه تفاسیر پدیدارشناسانه و پست مدرن در باب رابطه
تعزیه و تئاتر، نگاه کنید به:
· علی اصغر فهیمی فر و شهاب پازوکی، پدیدارشناسی حضور
اجراگر در شبیهخوانی، فصلنامه کیمیای هنر، سال پنجم، شماره 20، پاییز 1395.
· زهرا رهبرنیا و روشنک داوری، بررسی تعزیه و هنر اجرا
با تاکید بر تعامل با مخاطب، فصلنامه باغ نظر، سال چهاردهم، شماره 49، تیر
1396.
3. بحث از رابطه عاطفه و اخلاق، از
مباحث پردامنه در فلسفه اخلاق مدرن است. در یک سوی این مباحثه هیوم قرار دارد که
با منتفی دانستن تمایز عاطفه و اخلاق، هر فعل اخلاقی را درگیر در فرایند انفعالات
عاطفی انسان دانسته است. در سمت مقابلِ هیوم، با نظرات کانت مواجه میشویم که وی
ضمن طرد اصالت عواطف ناپایدار، ارزش عمل اخلاقی را در فاصله گرفتن فاعل از تمایلات
درونی و انفعالات عاطفی جستوجو میکند. حامیان هیوم که در عنوان فراگیر عاطفهگرایان
دستهبندی میشوند، بیطرفی عقلانی مورد قبول کانت را در ردیف نوعی از بیتفاوتی
تفسیر کردهاند. چرا که از نظر آنان معطل گذاشتن عمل اخلاقی در صف محاسبه و
تایید عقل، راهی دراز و نهایتا فاقد ارزش انسانی است. از نگاه آنان فاعل اخلاقی
بیش از آنکه ادعای عقلانیت و بیطرفی داشته باشد، باید به مسیر عواطف و تمایلات
خود نظر کرده و آنها را به رسمیت بشناسد. چرا که مطابق رای شناخته شده هیوم، عقل برده
عواطف بوده و در مقام داوری اخلاقی نیز در سایهی امیال اسیر مانده است. در مقابل،
حامیان کانت در جهان امروز به عاطفهگرایان پاسخ میدهند که ارزش اخلاقی هر عمل،
مقید به عقلانیت حداکثری است. به این معنا که عواطف آدمی به شرط اتکاء به عقلانیت
معتبرند. اما در مقام قضاوت در این منازعه، میتوان موقتا به این حکم رسید که
ارتباط دوسویه میان تربیت اخلاقی و ذوق زیباییشناختی، راهی میانه و منتهی به مقصد
برای تعامل عقل و عاطفه است. در این زمینه نگاه کنید به:
·
Guyer, Paul. (2008). Knowledge, reason, and taste: Kant’s
response to Hume. Princeton University Press.
·
Williams, B. (1981). Persons, Character and Morality. In:
Moral Luck. Cambridge University Press.
·
Wolf, Susan. (1990). Freedom within Reason. Oxford University Press.
·
Wood, Allen W. (2008). Kantian Ethics. Cambridge
University Press.
4. به عنوان نمونه میتوان احادیثی مانند«بالصلاة یبلغ
العبد الی الدرجة العلیا...»(بحار الانوار، ج82، ص 232) را که در باب منزلت عرفانی
و متعالی نماز بیان شده است، ملاحظه کرد و آنرا در قرابت با آیهای یافت که با بشارت
«إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر»(عنکبوت، 45)، نتیجه اخلاقی و تهذیبگرانه
این معراج و تعالی را بیان میکند.
[1]
. در یک تقسیم بندی کلی میتوان در نهایت
حکومت دوره قاجار را از مدافعان فرهنگ تشیع دانست. این از میل و باور خود خاندان
قاجار نشات میگرفت که بارزترین تجلی آن را میتوان در دوره فتحعلی شاه و ارتباط
وثیق سلطنت و روحانیت دید. تا جایی که در جنگ میان ایران و روس حمایت یکپارچه
روحانیت شیعه در این نبرد به عنوان جنگ بلاد کفر و بلاد اسلام را همراه خود داشت.
همین طور قاجاریه تا حد زیادی میکوشیدند که خود را جانشین سلسله صفوی معرفی کنند
که همواره خود را مدافع مذهب شیعه مب دانستند. اگرچه در دوره ناصری آغاز وورد نظام
مند و فراگیر تفکر سکولار به کشور بود، اما با این حال نباید از یاد برد که ناصر
الدین شاه در حرم عبدلعظیم ترور شد و این خود گویای عمق اعتقادی خاندان قاجار به
باورهای مذهبی بود. اما سلسه پهلوی اساسا برامده از انکار گسترده همه اداب و سنن
فرهنگی ایران بود که نجلی بارز آن تغییر پوشش، کشف حجاب و ممنوعیت عزاداری و تعزیه
در نیمه دوم حکومت رضا خان بود. این روند در زمان محمد رضا شاه در شکل دیگر و در
سطح عمیفتری ادامه پیدا کرد.