13 آبان 1396, 3:22
«فصل نرگس» دومین ساخته نگار آذربایجانی بعد از فیلم «آیینههای روبرو» است که اکرانش را در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر آغاز کرد. «فصل نرگس» با محوریت اهدای عضو، فیلمی خوشساخت و فکر شده است و ثابت میکند آذربایجانی فیلمسازی پر ایده و دغدغهمند است. آذربایجانی در این فیلم پر لوکیشن و پر بازیگر توانسته با پرداخت مناسب شخصیتها داستانی سرگرمکننده با استفاده از تکنیکهای سینمایی تعریف کند که به دل مخاطب مینشیند و با او ارتباط برقرار میکند. رویکرد فمینیستی آذربایجانی که در فیلم اولش هم مشاهده میشد در اینجا نامحسوستر حضور دارد.
آذربایجانی برخلاف فیلمسازانی چون تهمینه میلانی و رخشان بنیاعتماد، پیرو رویکرد فمینیستی متأخر است و بهجای آنکه برای برابری زن و مرد بجنگد پیام برابری حقوق این دو را میدهد، موضوعی که در لایههای زیرین آخرین اثرش هم خودش را نشان میدهد؛ اما «فصل نرگس» برخلاف آیینههای روبرو و آنچه در ابتدای فیلم به نظر میرسد، فیلمی زنانه نیست. «فصل نرگس» از معضلات اجتماعی با دیدگاهی فرهنگی صحبت میکند و همه طبقات و افراد یک جامعه را مخاطب قرار میدهد. «فصل نرگس» با روایت موازی آدمهای متفاوت و از طریق بهکارگیری موتیف هایی مثل دستهگل نرگس و جدول کلمات متقاطع، داستانش را پیش میبرد و این آدمها را به هم مرتبط میکند. آذربایجانی موفق شده است بازیهای قابل قبولی هم از بازیگرانش بگیرد، یکتا ناصر که تاکنون بازی چندان قابلتوجهی از وی ندیدهایم و در جشنواره فجر امسال فیلم «کارگر ساده نیازمندیم» را هم دارد، خارج از حد تصور ظاهرشده است؛ اما امیر آقایی در کنار ریما رامینفر جذابترین زوج «فصل نرگس» هستند. این دو که در یک الگوی سفر جادهای و طی یک سفر اودیسه وار همراه میشوند و در پایان بهاصطلاح به کمال میرسند توانستهاند با بازی جذاب خود و به مدد شخصیتپردازی و فضاسازی مناسب آذربایجانی در لحظاتی که روی پرده هستند گوی رقابت را از سایر بازیگران بدزدند و با بذر طنز کاشته شده در موقعیتشان مخاطب را با موقعیت همراه میکنند و هم او را سرگرم میکنند. نکته قابلذکر دیگر در مورد فیلم «فصل نرگس» این است که علیرغم موضوع حساسش در ورطه احساسات گرایی نمیافتد و بدون آنکه احساسات مخاطب را بیجهت تحریک کند، پیامش را منتقل میکند، گرچه دیالوگها در قسمتهایی شعارزده و توخالی هستند اما در نهایت آنچه باید گفته شود بهدرستی منتقل میشود. همچنین «فصل نرگس» با زمینهسازی مناسب و گرهافکنی بهجا تماشاگرش را غافلگیر میکند و ذهن او را درگیر میکند. در این قسمتهای فیلم است که مخاطب از صندلی راحتش جدا میشود و به فضای فیلم قدم میگذارد و با تجزیهوتحلیل اتفاقات به نتیجه نهایی میرسد؛ اما «فصل نرگس» علیرغم همه امتیازاتش به نظر نمیرسد بتواند از رقبای اصلی و پدیدههای جشنواره فجر باشد «فصل نرگس» بهشدت از عدم انسجام و نداشتن ریتم مناسب رنج میبرد. شروع فیلم کاملاً بی ریتم است و ممکن است حوصله مخاطب را سر ببرد.
بیست دقیقه ابتدایی فیلم که میگذرد، «فصل نرگس» تازه روی ریتم میافتد و تبدیل به روایتی جذاب میشود. همچنین، آذربایجانی در این فیلم پر لوکیشن، هرچقدر نماهای بیرونی و لوکیشنهای مربوطه را خوب میزانسن کرده و دکوپاژ قابل قبولی ارائه داده در لوکیشن های درونی، ناامیدکننده ظاهرشده است. دکوپاژ صحنههای داخلی حس شلختگی همراه دارد و عدم انسجام در تدوین و کارگردانی کاملاً آشکار است؛ اما مهمترین نقطهضعف «فصل نرگس» همچون کار قبلی آذربایجانی، پایانبندی فیلم است. آذربایجانی که تا اواخر فیلم توانسته موجز و مختصر روایتش را پیش ببرد و مخاطب را بهعنوان عضوی جدی در پیشبرد داستانش دخالت دهد، ناگهان با ارائه اطلاعاتی که حیاتی نیستند، داستان را از مسیر اصلی منحرف میکند و مخاطب را دوباره به تماشاگری صرف تقلیل میدهد. همچنین اصرار وی بر پایان خوش تا جایی پیش میرود که پایان فیلم شبیه فیلمهای تلویزیونی معمولی و متوسط میشود. اگر در «آیینههای روبرو» آذربایجانی به صرف مصالح و محافظهکاری پایان خوب فیلمش را تنزل میدهد، این محافظهکاری در «فصل نرگس» کاملاً بیجا و خارج از فضای داستان است. همانطور که خود فیلم به نظر نمیرسد در رقابت اصلی جشنواره جایی داشته باشد، بازیگران هم علیرغم بازیهای خوب و یکدستشان به نظر نمیرسد که بتوانند از شانسهای اصلی سیمرغ باشند، مخصوصاً که رقبای جدی در جشنواره امسال حضور دارند؛ اما در نهایت باید صبر کرد و دید بقیه فیلمهای جشنواره امسال تا چه حدی پرفروغ هستند. در یک جشنواره بیروح و معمولی فیلمی مثل «فصل نرگس» میتواند بدرخشد و تبدیل به پدیده شود.