5 بهمن 1395, 22:53
بهنام بهزادی از اواسط دهه هشتاد کار خود را به عنوان کارگردان در سینمای ایران آغاز کرد. هم دوره اصغر فرهادی، حمید نعمتالله و پرویز شهبازی (که هرچند فیلم اولش را در دهه هفتاد ساخت اما «نفس عمیق»، به عنوان مهمترین اثر او محصول دهه هشتاد است) اولین فیلم بهزادی یعنی «تنها دوبار زندگی میکنیم» در جشنواره سال ۸۶ به نمایش درآمد و موفق شد نظر بسیاری از منتقدان را به خود جلب کند. فیلمی که کموبیش حال و هوا و داستانش متأثر از «نفس عمیق» فیلمساز همدورهاش و مهمتر از آن فضایی که حاصل تلفیق ذهنیت و عینیت بر پرده سینما بود. فیلمبرداری خوب بایرام فضلی و بازی خاص نگار جواهریان از دیگر نکات ویژهای بودند که نام «تنها دوبار زندگی میکنیم» و کارگردانش را بر سر زبانها انداختند.
دومین فیلم بهزادی «قاعده تصادف» در زمره بسیاری از آثار سینمای ایران که بعد از «درباره الی» و متأثر از آن ساخته شدند، قرار میگیرد و به تقابل نسل جوان و نسل گذشته میپردازد و در واقع درباره تقابل دو نوع نگاه متفاوت به زندگی است: گروهی دانشجوی تئاتر برای اجرا در جشنوارهای خارجی میخواهند به سفری بروند که به واسطه ممانعت پدر یکی از آنها، سفرشان به مخاطره میافتد. «قاعده تصادف» هم که بنای آن بر چند پلان سکانس طولانی اما محافظهکار استوار است، موردتوجه منتقدان قرار گرفت.
«وارونگی» فیلم سوم بهنام بهزادی بهترین فیلم او تا به اینجاست. توجه ویژه او به جزییات در متن فیلمنامه، استفاده از این جزییات در پیشبرد تدریجی درام و افشای قطرهچکانی اطلاعات مهم داستان به تماشاگر، سروشکل منسجمی به فیلم بخشیده است. تماشاگر بهراحتی با داستان ساده و روایت روان فیلم ارتباط برقرار میکند و درگیر آن میشود. هرچند داستانی که «وارونگی» راوی آن است ساده و به دور از پیچیدگی است و موقعیت حادی را به تصویر نمیکشد اما به مرور موفق میشود از همین قصه سادهاش یک بحران به وجود بیاورد و به فهم و درک تازهای از مسئولیتپذیری در جامعه ایران برسد؛ و ازآنجاییکه این مسئولیتپذیری حول زندگی یک زن تعریف میشود نمود پررنگتر و دقیقتری هم در فیلم پیدا میکند.
«وارونگی» دست روی یک نقطهضعف اجتماعی بزرگ در جامعه در حال گذار ایرانی میگذارد: زنان محکوم به انجام امور وظایفیاند که در واقع وظیفهشان نیست، بلکه خواست جامعه مردسالار چنین باری را به دوش آنان نهاده است و نسل به نسل، این توقع غلط وظیفه تحمیلشده را بازتولید کرده است. این همان رسوایی تاریخی ست که «وارونگی» از آن حرف میزند. درباره همین اجبار متوهم و تأثیراتش. «وارونگی» همانطور که از اسمش پیداست درباره آلودگی هواست که باعث میشود مادر خانواده با بازی شیرین یزدان بخش به واسطه آلودگی هوا بیماری قلبیاش تشدید شود و بنا به دستور پزشک و برای درمان باید به خارج از شهر و شهرهای شمالی برود. مطابق آنچه از یک خانواده ایرانی انتظار میرود، این وظیفه بر عهده دختر کوچک خانواده است تا از او مراقبت کند. او ابتدا بهراحتی میپذیرد اما هرچه جلوتر میرود بابی توجهیهای بیشتری از سوی خواهر و برادر بزرگش مواجه میشود. این همان وظیفه اجباری ست که نانوشته به اسم او درآمده و خانوادهاش خیال میبرند که نگهداری و مراقبت از مادر مریضاحوال وظیفه اوست. کسی به زندگی و موقعیتهای شخصی او فکر نمیکند. دختر از جایی به بعد دیگر تاب وضعیت را نمیآورد. فیلم موفق میشود این وارونگی و آلودگی هوا را تبدیل به موقعیت اجتماعی و خانوادگی شخصیت اصلی خود کند. «وارونگی» از منظر این واقعگرایی خود یادآور آثار کن لوچ و یا برادران داردن بهخصوص فیلم آخرشان یعنی «دو روز و یکشب» است.
علاوه بر فیلمنامه خوب «وارونگی» کهبرگ برنده فیلم است و از جمله فیلمنامههای خوب و استراتژیک سالهای اخیر سینمای ایران، بازی سحر دولتشاهی غافلگیرکننده و فراتر از حد انتظار است. اما «وارونگی» در نهایت شبیه آثار تلویزیونی است و ساختی تلویزیونی دارد، اکثراً در نماهایی داخلی و مدیوم شات میگذرد و دقت و ظرافتی را که یک اثر سینمایی در بطن تولید و تصویر میطلبد، کم دارد. دقت و تمرکزی که فیلمنامه را تا این حد ویژه کرده است، در اجرا دیده نمیشود و این بزرگترین ضعف فیلم است. هرچند که همینتم مسئولیتپذیری ویژگیهای بصری «وارونگی»، متأثر از اصغر فرهادی است اما میتوان گفت که واجد نگاه ویژه و خاص خود بهزادی ست که «وارونگی» را بر دیگر آثار او برتری میبخشد.
منبع :blog.namava.ir