3 بهمن 1395, 22:52
فرصتی پیش آمد تا فیلم «لاک قرمز» سیدجمال سید حاتمی را ببینم. این اولین تجربه بلند سیدحاتمی در حوزه سینمای اجتماعی، نقاط قوت و ضعف خودش را دارد. در سینمای ایران (به ویژه کودک و نوجوان) فیلمهای شخصیتمحور اینگونه که فرد در برخورد با مصایب و ناملایمات زندگی، بزرگ و آبدیده میشود، کم نداشتهایم. «ساز دهنی» و «دونده» امیر نادری، «رهایی» ناصر تقوایی، «پدر» و «بچههای آسمان» مجید مجیدی، «من ترانه پانزده سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» رسول صدر عاملی و «دختر» رضا میرکریمی، از آن جملهاند. «لاک قرمز» از حوزه «سینمای کودک و نوجوان» پا فراتر میگذارد و به نگرشی اجتماعی در تشریح ضریب امنیتی نهاد خانواده در برخورد با فقر فرهنگی و اقتصادی و دیگر ناهنجاریهای حاکم بر متن جامعه میپردازد. بحرانهای اصلی که افراد این خانواده گریبانگیرش هستند (اعتیاد و فقر فرهنگی و اقتصادی) بر اساس رئالیسم اجتماعی معاصر و کاربرد رسانهای طی این سالها قالب کلیشهای پیدا کرده است. با این وصف، بستگی به شیوه طرح موضوع و قالب اجرایی دارد تا از دل کلیشهها به بیانی ضدکلیشه برسیم. فیلم از چشم ناظر دختری در حال عبور از نوجوانی (اکرم) و ترکیب متناقض تخیل و زنانگی و زمختی و زشتیهای زندگی در فردیت این شخصیتمحوری، خوب عمل میکند. در فصل افتتاحیه، نمایش وسوسهآمیز این «زنانگی» در صحبت سرخوشانه اکرم و دوست همسنوسالش و مکث روی لاک قرمز بر ناخنهای دست اکرم، لحنی موجز و تاویلپذیر دارد. در ادامه، رنگ باختن ناگزیر و تدریجی این حس و نمایش زنانه را در کوران سختیها و مشکلاتی که گریبانگیر اکرم میشود، شاهدیم. سیدحاتمی و فیلمنامهنویسش در آسیبشناسی عریان خانوادهای وابسته به قشر فرودست جامعه از بیانی مستندگونه و واقعگرایانه استفاده میکنند. منتها اتفاقات تلخ و ناگواری که پشت سرهم و بیامان برای اکرم و خانوادهاش رخ میدهد (سقوط و مرگ پدر، حاملگی مادر و انداختن ناگزیر جنین داخل شکمش، دستگیری اکرم و اعزام خواهر و برادر خردسالش به بهزیستی، بستری شدن مادرش در آسایشگاه روانی، تخلیه خانه استیجاری این خانواده و...)، بيننده را (در عين منقلب كردن) نهايتا در وضعيتي تحملناپذير قرار ميدهد. حتي اگر اين حجم انبوه ناملايمات و بدبياري ها را در شماري از خانوادههاي طبقات بيپشتوانه و فرودست متصور بدانيم، باز در يك نمايش بيواسطه سينمايي اقتضا ميكند به بيننده فرصت تحمل بدهيم. اين به منزله تحريف واقعيت و توسل به «هپياند»هاي احمقانه و باسمهاي نيست. وقتي يك فيلمساز متعهد و نگران و دغدغهمند فرد را در يك مجموعه ناهمگون انتخاب ميكند، يعني با انسان و شمايل انساني كار دارد. قاعدتا اين فرد در طي طريق و جولاندهي اجتماعياش بايد از نظارهگري صرف و استيصال واماندگی و كنار آمدن با فروپاشي و اضمحلال دروني فاصله بگيرد و به شكل باورپذير، تصويري مقاوم و ستيزنده و الگوپذير از خود ارائه دهد. قالب بياني و اجرايي «لاك قرمز» و نگاه و زاويه ديد فيلمساز، قرابتي با قهرمانپردازي ندارد، ولي ميتوان در دل همين رئاليسم مورد نظر دريچههاي نور و اميد و همدلي را بيشتر باز كرد و پيشنهادي روشنبينانهتر و آرمانيتر و محركتر داد. هر چقدر بخواهيم تلخ و نااميدانه و اندوهبار شرايط اين روزگار پرضايعات و تلفات را مورد ارزيابي قرار دهيم، باز در يك اجرا و نگرش اجتماعي هنرمندانه بايد پذيرفت كه نمايش صرف انفعال و انحطاط و فروپاشي و حسابگري و محافظهكاري و دور افتادن از ساحت و منش انساني و اخلاقي كه فضيلت نيست. در برابر اين حجم انبوه نيستي و بيسروساماني و ناعدالتي، آيا بهتر نيست پيشنهادي انساني و همدلانه براي عبور از بحران و دستيابي به شرايطي بهتر و اخلاقيتر داشته باشيم؟ بله، بايد اعتراف كنم سيدجمال سيدحاتمي در بخشهايي از فيلمش اشك ما را (بدون آنكه به سانتيمانتاليسم متمايل شود) درآورد. اما محدود شدن به اين شعار و نگاه پشت كاميوني كه «گليم بخت كسي را كه بافتند سياه/ به آب زمزم و كوثر سفيد نتوان كرد»، نسخه مناسبي براي اين روزگار نيست و بايد بيننده را براي سينهزدن پشت سر يك الگوي مصمم و كنشمند و مقاوم ملزم و ترغيب كرد. اكرم به عنوان شخصيت مركزي «لاك قرمز» آدم منفعلي نيست و سعي ميكند در كانون بحران حاكم بر زندگياش راهحل پيدا كند و وا ندهد، ولي رفتارشناسي او و نوع عملكردش بيشتر حسي و غريزي است،) تا عقلاني و هوشمندانه. به هر تقدير، «لاك قرمز» با همه سايه روشنهاي دروني و اجرايياش، فيلم قابل دفاعي است، چرا كه سازندهاش هويت و شرف جامعهنگري دارد.
منبع :etemadnewspaper.ir