27 بهمن 1396, 8:48
عرقِ سرد، گفتمانِ نهادهای مسئول، قانون، رسانه، زنان و فعالان اجتماعی را دعوت به پرسش از خود میکند و همگی را به مشاهدهی وضعیت فرامیخواند. گویی سکانسِ دادگاه و جایگیری دوربین در نقطهای روبهروی شخصیتها، دعوتی استعاری است از همه، تا مشاهده و قضاوت کنند.
«عرق سرد»، یا در اثر استرس تولید میشود و یا نشانهای است از یک آسیب. فیلمِ عرق سرد نیز گویی میخواهد به شکلی استعاری در نقطهای که عرقِ سرد ترشح شده است، بایستد و در آن وضعیت تامل کند. روایت فیلم در چنین بستری رخ میدهد و شخصیتها نیز در مواجههی با این بحران، ساخته و پرداخته میشوند. بحرانی که همان ابتدای فیلم رخ میدهد(ممنوعالخروج شدنِ بازیکن زنِ فوتسال توسطِ همسرش و قوانین مربوط به آن) و تا پایان نیز، حل ناشده باقی میماند. بحران برای کاپیتان تیمِ ملی فوتسال بانوان رخ میدهد و او پیش از بازی فینال و در فرودگاه متوجهِ این ممنوعالخروجی میشود. آنچه بیشتر مورد توجه است، واکنشِ شخصیتهای زنِ درگیرِ این بحران است. بحرانی که اتفاقا برای یک همجنس رخ میدهد که زنانِ اطرافش، گویی بیش از آنکه دعوت به عقلانیت کنند یا رفتاری حمایتی نشان دهند، بیشتر تحریک میکنند؛ یکی در فدراسیونِ فوتبال و در موضع قدرت و دیگری در موضع دفاعِ از آن فرد(وکیلِ او) و در آخر نیز، دوست و همخانهی فرد که ظاهرا در پیوندی عمیقتر از صرفا یک دوستِ عادی با اوست.
بر خلاف بسیاری از آثاری که زنمحوراند و یا مسئلهای را طرح میکنند که مربوط به مشکلاتی است که بیشتر زنان با آن درگیرند، گویی پرسشِ اصلی اینبار از خودِ زنان و واکنشِ آنها با مشکلی است که با آن درگیرند؛ یکی در قدرت، یکی دوست، یکی همتیمیها و دیگری مدافع و وکیل. هر چند که فیلم با ارائهی تصویری تقریبا دارای تناقض و نه چندان مطلوب از همسرِ زنِ فوتبالیست، کمی آلوده به کلیشه و شعار میشود و بر لبهی پرتگاهی خطرناک حرکت میکند، اما همواره تلاش میکند تا سقوط نکند و تبدیل به چیزی نشود که سعی در نقد آن دارد؛ به تعبیری دیگر، تقلایی برایِ هیجانی نشدن و حفظِ عقلانیت. اما واکنشِ این زنان به این بحران چیست؟ همتیمیها نه تنها از اوحمایتی نمیکنند، حتی با تلفنِ همراهشان نیز حداقل پیامی همدلانه به همتیمی درگیر مشکل، نمیدهند و او را تنها میگذارند. از سویی دیگر سرپرستِ خانمِ تیم نیز به جایِ حمایت یا حداقلِ وعدهی حمایت، مسئله را بیارتباط با فدراسیون تعبیر میکند و رفتاری تحریکآمیز با فردِ دارای مشکل دارد. آن سوی ماجرا نیز واکنشِ وکیل و مدافع که بیشباهت با فردِ روشنفکر و فعالِ حقوقِ زنان نیست با برخوردی هیجانی و حتی شاید سوءاستفاده از موقعیت، بهعنوان تبلیغی برای خود، به مسئله ابعادِ دیگری میدهد تا خودش دیده شود که در پایان به ضرر موکل تمام میشود. دوست و همخانه نیز پیوند عاطفی را برهم میزند و باز هم به دلیل تحریکهای خانمِ سرپرست و وعدهی فیکس بازی کردن، رفیق خود را تنها میگذارد. در ارائهی تصویر زنِ، تا حدودی تلاش شده است تا از کلیشههای سفید و مظلوم و بیخطا بودن دوری شود.
زنِ به تصویر کشیده شده تاحدی متفاوت با فیلمهای آلوده به کلیشه و شعار است. زن در اینجا میتواند خطا کند، دروغ بگوید، به منافعِ شخصیاش فکر کند، همسرش را با دروغ از خود دور کند بیآنکه علت را توضیح دهد و.... زن در اینجا علاوه بر آنکه مشکل و مسئلهاش طرح میشود، خود نیز مورد نقد قرار میگیرد و از او پرسش میشود؛ اینکه در مواجهه با منافع فردی و منافع جمعیِ جنسیتی چه واکنشی نشان خواهد داد؟ هرچند نقدِ قانون یکی از محورهای فیلم است، اما پرسشی که تلاش شده تا مطرح شود، فراتر از نقد قانون است، زیرا که این مشکل و بحران میتوانست منشا دیگری داشته باشد و آنچه اهمیت دارد، چگونگی مواجههی با آن است.
عرقی که میتوانست گرم باشد و در اثر فعالیتِ طبیعی بدن و در میدانِ مسابقه تولید شود، حالا سرد است و نشان از مختل شدن و مواجهه با استرسی دامنگیر میدهد. کاپیتان، هم در اثرِ خطاهای فردی و هم، ضعفِ در سیستمی که در آن زیست میکند، تنها میماند. ضعفی که نشان از ناتوانی در فهم و حلِ بحران است. قانون، فدراسیون فوتبال، رسانه و صدا و سیما، فعالانِ اجتماعیِ پر سر و صدا در شبکههای اجتماعی و... هیچکدام به فردِ در بحران، کمک نمیکنند تا وضعیتش بهبود یابد و او در پایان، در نهایتِ تنهایی و انزوا، به رفتاری کودکانه متوسل میشود با تخریب همسرش، رضایتی نسبی کسب می کند.
منبع: روزنامه آفتاب یزد