در سالهای اخیر رمان، شکل غالب داستان نویسی در ایران شده
است. اغلب انتشارات به علت استقبال مخاطبان از رمان اقبال کمتری به انتشار مجموعه داستان می کنند.
گویی داستان کوتاه دیگر جایگاه گذشته را در میان مخاطبان ندارد. در واقع علی رغم
همه شعار های عرصه پست مدرن که بر خرده روایت و خرده پیرنگ و نوعی همزیستی نظریات
مختلف در کنار هم استوار است، در دنیای داستان مخاطب ایرانی به دنبال تجربه یک
روایت کلان است. یک روایت در هیات یک داستان طولانی که در ان سرنوشت ادمها و ایده
های مطرح شده در طی داستان به سرانجام برسد. این همان نیازی است که باعث قدرت
سینما شده است. شاید علت گردش بالای سرمایه در سینما در مقایسه با داستان کوتاه از
ان رو باشد که در سینما از دیرباز هر فیلم بر یک قصه واحد استوار است. در این قصه
واحد، یک فکر و یک ایده در هیات شخصیت و موقعیت فیلم طرح می شود، گسترش می یابد،
با موانع منطقی خود روبرو می شود و سرانجام به نتیجه گیری می رسد. این نکته گویای
آن است که مخاطب نمی خواهد تنها خود را سرگرم کند، بلکه بیشتر خواهان ان است تا در
ضمن سرگرم شدن درک و دریافتی هم از موضوع مورد نظر به دست بیاورد و مفاهیم ذهنی و
اخلاقی خود را ارتقا بدهد.
افول داستان کوتاه و اوج گرفتن رمان و داستانهای بلند در
فضای قصه گویی ایران را نیز شاید بتوان از همین منظر تحلیل کرد.داستان کوتاهی که
زمانی نویسندگان بزرگی همچون گلشیری و صادقی و ساعدی و چوبک و غیره را به خود
مشغول کرده بود. داستانهایی که تعداد زیادی از آنها به دست فیلمسازان ایرانی تبدیل
به فیلم شدند. گاو، آرامش در حضور دیگران، ملکوت(داستان بلند)، مجموعه داستان قصه
های مجید، معصوم اول، اوسنه بابا سبحان و خیل داستان کوتاه هایی که بعدها روی پرده
نیز استقبال خوبی از آنها شده بود.
به هر صورت این یک ویژگی و یا حتی یک ضرورت تاریخی است که
مخاطبان و نویسندگان این دوران به سمت رمان رفته اند. با بررسی تفکر حاکم بر
داستان کوتاه های نویسنده های ذکر شده می توان به این نتیجه رسید که اغلب آن
داستانها شکل انتقادی به وضعیت اجتماعی ایران در زمان شاه داشته اند. و غالب آنها به نوعی در حال نقد جامعه و سیاست حاکم در جامعه هستند اما رمان با روایت
حوصله مند و تحلیلی خود، سعی می کند معرفی و بررسی عمیق تر و جامع تری از جامعه و
سبک زندگی مردم زمانه به دست دهد و در کل می توان داستان کوتاه را روایتی موقت از
یک موقعیت عصبی و هیستریک(مربوط به بعد از بیست و هشت مرداد یا سالهای قبل و بعد
از انقلاب اسلامی)و رمان را روایتی حوصله مند در یک دوران با ثبات دانست. در واقع با سقوط رژیم پهلوی و از بیین
رفتن زمینه انتقاد گویی مفهوم آن شکل داستان کوتاه نیز تغییر کرده است.
اما نکته ای که می
شود سوای ویژگی به آن نگاه کرد ارتباط خیلی کم این رمان ها با سینماست. به طوری که
شاید در طول این چند سال تعداد فیلم های اقتباسی به انگشتان یک دست هم نرسد.این
میتواند به تصویری نبودن یا جذاب نبودن یا حتی کم اقبال بودن کتاب در میان مردم هم
مربوط باشد. داستانهایی که در گذشته تبدیل به فیلم می شند اغلب امتحانشان را در
میان مردم پس داده بودند و نسل طلایی داستان نویسان ایرانی خود میتوانستند ضامن
فروش فیلم باشند اما حالا تیراژهای حدود هزارتایی رغبت تهیه کنندگان برای سرمایه
گذاری روی این داستانها را کم کرده است. با همه این دلایل میشود از میان رمانهایی
که چاپ شده اند تعدادی را به عنوان آثاری که میتوانند در مدیوم سینما موفق باشند
را معرفی کرد که داستان و شخصیت پردازی های قوی پشت سر آنها می تواند راهگشای
فیلمنامه و در نهایت فیلمی باشد که روی پرده می رود و در نهایت به ارتقاء سطح کیفی
فیلم های روی پرده کمک کند. در این متن سعی میشود به تمامی حوزه ها از جمله ادبیات
مستقل، داستان دفاع مقدس، انقلاب اسلامی و داستان دینی پرداخته شود وچند رمان چاپ
شده در اواخر سال 94(که در سال 95 عرضه شدند) و همچنین سال 95 معرفی می شود و برخی
دلایل برای مناسب بودن آنها برای سینما ذکر می شود. پیش از این در سایت فیلمنوشت
متنی به عنوان اقتباس، پروژه ای ناتمام به قلم نگارنده ارائه شده است.
ادبیات مستقل:
سرخ سفید، مهدی یزدانی خرم،
اسفند 94، نشر چشمه
در اواخر سال 94 مهدی یزدانی خرم که دو رمان (به گزارش
اداره هواشناسی:فردا این خورشید لعنتی... و من منچستر یونایتد را دوست دارم) را در
کارنامه خود داشت رمان سرخ سفید را باز هم از نشر چشمه به بازار کتاب عرضه کرد.
داستان اصلی رمان دویست و شصت و شش صفحه ای سرخ و سفید در یک باشگاه رزمی می گذرد
اما راوی به بهانه ای که فرم داستان ایجاب می کند دائما در حال سرکشیدن به روزهای
پرالتهاب دی ماه سال 58 است. یک کیوکوشین کای سی و سه ساله برای گرفتن کمربند مشکی
باید با پازده مبارز در پانزده دقیقه مبارزه کند و در هر مبارزه گریزی داریم به دی
ماه 58 و اتفاقاتی که در آن روزها افتاده است. داستانی از آن روزها روایت می شود
به مبارزی که در مقابل شخصیت اصلی ایستاده بی ارتباط نیست. رمان پر از صحنه های
خشن و خرده روایت و شخصیت است که یک فیلمساز حرفه ای تجاری می تواند با
انتخاب بخش هایی از این خرده روایت ها، یک
فیلم تاریخی_داستانی عالی و عامه پسند بسازد. ماجراهایی همچون کشیش یونانی، جنازه
نخست وزیر هویدا، مومیایی استالین رهبر شوروی، ماجرای انتقال استخوان های رضاخان، داستان
فوتبالیست سابق تیم تاج و غیره همگی پتانسیل بسیار بالایی برای اقتباس دارند. از
منظر فرهنگی هم این رمان می تواند نمایشگر رفتار مردمان دوره ای از ایران باشد که
حوادث و وقایع ویژه این رفتار را سمت و سو بخشیده است. فرهنگ ایثار و شهادتی که در
زمان جنگ یکی از شعارهای اصلی مردم و حکومت بود در خرده روایت های این رمان تازه
در حال شکل گرفتن است و می تواند ما را به ابعاد ناشناخته جنگ تحمیلی و این تجربه بزرگ که ملت ایران ان را از سر
گذرانده است رهنمون شود. ال از قضا این
رمان فروش خوبی هم داشته و می تواند جمعیت خوبی را به سالن های سینما بکشد.
فصلهاي
دوزخي انتهاي اتوبان 61، شهریار وقفی پور، نشر نيماژ، 1395
شهریار وقفی پور را با رمان کتاب اعتیاد و مجموعه داستان سبک های حسادت و
آثار بسیار زیاد او شناخته ایم. نویسنده پرکاری که آثار تالیفی و ترجمه زیادی با
تم فلسفی به بازار کتاب عرضه کرده است. رمان فصل های دوزخی انتهای اتوبان 61 کتابی
است با حال و هوای آثار قبلی وقفی پور. با این تفاوت که با حوصله تر روایت شده و
نشان از رسیدن به پختگی و جهان بینی خاص نویسنده است. کتاب دو بخش دارد: بخش یکم
«چهار فرشته آخرالزمان» (با نه فصل)؛ بخش دوم «راهنمای پیدا کردن والدین در جهنم
زیرین» (با چهار فصل) این رمان ملغمه ای است از خرده روایت، خرده اشارات فلسفی،
خرده متلک های تاریخی و همه چیزهایی که خرده خرده در کنار هم جمع شده اند تا یک کل
فانتزی را بسازند. اما آن کل چیست؟ به نظر می رسد ریشه کلی که وقفی پور سعی کرده
در این رمان بسازد را باید در راوی جست. راوی ای که بدون حد و مرزی در حال تغییر
است. لحظه ای دانای کل است و لحظه ای اول شخص. راوی سرگردانی که نمی داند
جغرافیایی را که دوست ندارد را از کدام دریچه باید ترک کند تا دوباره چشمش به آنجا
نیفتد و هر چه می کند باز به همانجا باز می گردد. به نظر می رسد تصویرهای فوق العاده
گویا و فضایی که راوی برای مخاطب می سازد با همه گنگی ملغمه وارش می تواند منبع
الهام بسیار غنی و قوی ای برای یک فیلمساز باشد البته اگر توسط یک فیلمساز با
ذهنیتی اینچنینی خوانده شود. اقتباس مستقیم از این رمان می تواند به فیلمی با حال
و هوای موتورهای مقدس (holly
motors) لئوس کاراکاس ختم شود و اقتباس غیرمستقیم بستگی به زاویه ای دارد
که فیلمساز از آن به این رمان بنگرد. در کل حاصل اقتباس از این اثر به مانند خودش
خواهد شد: روایت سرگشتگی و بیقراری ذهن در جغرافیایی وحشی که می تواند زاده وهم و
البته هراس روای باشد.
سپیدتر
از استخوان، حسین سناپور، نشرچشمه، 1395
سپیدتر از استخوان آخرین رمان حسین سناپور است. نویسنده رمان موفق نیمهی
غایب پس از تجربه ناموفق لب بر تیغ که کپی دست دومی از الگوهای روایی فیلمفارسی
بود با رمان سپیدتر از استخوان دست به تجربه ای متفاوت زده است. رمان روایت یک شب آدمی است که مدتهاست با مسئله خودکشی درگیر است
اما حالا در بیمارستان با دختری مواجه شده که قصد خودکشی داشته و او تلاش می کند
مانع از خودکشی دختر شود و همین باعث ایجاد تحول در شخصیت او می شود. رمان سپیدتر
از استخوان اغلب در بیمارستان می گذرد و ما شاهد روابط دکتران و پرستاران و
بیماران هستیم و رفت و برگشت های راوی به گذشته و اتفاقات و رنجهایی که در زندگی
داشته باعث می شود گاهی از فضای بیمارستان دور شویم. روایت در دو نقطه اتفاق می
افتد. اول در بیمارستان و در زمان حال که همه آن در یک شب اتفاق می افتد و دوم
روایتی است که در ذهن راوی می گذرد که هر دو می تواند برای یک روایت سینمای بهانه
خوبی باشد. روابط آدم ها و اهمیتی که انسان ها در جامعه ای مثل ایران برای هم قائل
هستند و اهمیت دیگری نسبت به خود و تعریف خود در کنار دیگری، می تواند مهم ترین مشخصه
درونی این اثر باشد که در این رمان بسیار به چشم می آید.
نکته فرهنگی این رمان ان است که گاهی معنای زندگی در نجات زندگی دیگری
است. فردی که چیزی برای نجات دادن ندارد، احتمالا برای حفظ و نجات جان خود نیز
تلاشی نمی کند. در حین بازنویسی و اقتباس می توان با تاکید بر این مفهوم ، تصویری
متفاوت از انسان را اشکار کرد؛ تصویری که فرد معنا و هویت خود را در نجات جان
دیگران می یابدو این خدمت به خلق است که به انسان شان و منزلت زیستن می دهد.
این سگ می خواهد رکسانا را بخورد، قاسم
کشکولی، انتشارات بوتیمار، 1395
درظاهر امر رمان قاسم کشکولی هم به
مانند دو رمان قبلی اش روایتی پست مدرن است که بیش از داستان پردازی در حال بازی
با کلمات و درگیر فرم است که از ویژگی های بارز آثار پست مدرن است اما با خواندن
این رمان می توان به تصاویر و فضاهای بسیار جالبی رسید. یک روایت عشقی رو به سقوط.
کاوه که اسیر افیون است با جنازه همسرش رکسانا درگیر است. رکسانا مرده است و کاوه
با تداعی خاطرات کودکی، پدر، مادر، خواهرش، و آشنایی با زنان متفاوت تا پایان
داستان در تلاش مداومی است برای دفن جسد همسرش. درباره این رمان می توان گفت
داستان اصلی نمی تواند منبع اقتباس خوبی باشد اما معماری رمان، چینش اتفاقات و حال
و هوای راوی و واگویه های او می تواند در
نهایت منجر به نوعی از اقتباس شود که یادآور فیلم گاوخونی است. در نگاه اول به
داستان گاوخونی شاید این نکته به ذهن متبادر شود که پیشنهاد خوبی برای یک فیلم
نیست اما حال و هوایی که در گاوخونی می بینیم سراسر برگرفته از داستان اصلی است و
همین حس و حال موتور محرک جذابیت فیلم است.
این داستان کاووشی در مفهوم دلبستگی و
سرشت اجتماعی انسان. برای این فرد همسر نمادی از خانواده است و مرد در حین مرور
خاطرات خود به این می اندیشد که هستی و هویت او در فقدان همسر/ خانواده چه خواهد
بود. در حین اقتباس باید به این وجه داستان تاکید بیشتری کرد و مخاطب را به درک و
اهمیت مفهوم رابطه مقدس زناشویی و نسبت آن با هویت فردی رهنمون کرد.
آداب دنیا، یعقوب یادعلی، نیلوفر، 1395
دومین رمان یعقوب یادعلی
پس از آداب بیقراری را می توان یک داستان جنایی روانکاوانه دانست. عده ای در محلی
به نام دنیا سعی دارند نوعی از زندگی را تجربه کنند که آداب خاص خودش را دارد. در
این بین جوانی(نوید سعادتی) گم و گور شده و پای یک افسر پلیس(ستوان رامین) به
ماجرا باز می شود. پیگیری های ستوان رامین از آدم های دنیا همزمان که روایت مختلف
آنها از سرگذشت احتمالی نوید را به دست می دهد معرفی خوبی از شخصیت آنها دارد. از
رمان آداب دنیا می توان یک فیلم جنایی در فضایی گوتیک با تم روانکاوی ساخت. بعد از حاشیه هایی که برای رمان آداب
بیقراری به وجود آمد حدود دوازده سال از یادعلی کتابی چاپ نشده بود. آداب بیقراری
هم برای اقتباس رمان خوبی بود. حتی قرار بود کیومرث پوراحمد اقتباسی از این رمان
داشته باشد(روزنامه اعتماد، شماره 1374 به تاريخ سوم اردیبهشت 1386، صفحه 20 صفحه آخر) اما ظاهرا حاشیه هایی که
این رمان داشت مانع از این کار شد. اما این رمان فارغ از این حاشیه هاست. شخصیت ها
به خوبی ساخته شده اند و منطق های داستانی هم به خوبی چیده شده است. داستان کشش
دارد و تصویرهایی که به دست می دهد ناب، بکر و باورپذیر هستند. یعقوب یادعلی که
خود فیلمنامه نویس و کارگردان است و زمانی در صدا و سیما فعالیت می کرد در رمان
آداب دنیا آشنایی خود را جهان تصویر را به رخ کشیده است.
اگر بخواهیم نشانههای
داستانهای پلیسی را از آداب دنیا استخراج کنیم، باید تأکید کنیم بر اینکه آداب
دنیا مشخصههای اصلی داستانهای پلیسی شامل معمایی حول یک جنایت (گموگورشدن نوید)-دایرهای بسته از
مظنونان (ساکنان دنیا)-آشکارسازی تدریجی گذشتهی پنهان
(پیداشدن دفترچه که البته خیلی هم تدریجی نبود) را در خود دارد.(از یادداشت حنانه سلطانی در سایت رمان 51 درباره این اثر)
در واقع این داستان به
دنبال خلق تمثیلی از زندگی انسان در پهنه زندگی است. دنیا نام موقعیتی است که این
ادم ها در آن گرفتار شده اند. این داستان رگه هایی برای نگاه الهیاتی دارد. گویی
همه چیز در این موقعیت در حال نظاره شدن است و عاقبت هر خطایی اشکار می شود. این
انسانها در حال ساخت رسم و رسوم خود هستند و این فرصتی است تا مخاطب درکی از اهمیت
و کارکرد رسم و رسوم زندگی خود به دست بیاورد.
ادبیات دفاع مقدس
در حوزه ادبیات جنگ که با عنوان دفاع مقدس می شناسیم و همیشه دغدغه
برخی فیلمسازان بوده هم کتاب های نسبتا خوبی چاپ شده که می توان به رمان لم یزرع
نوشته محمدرضا بایرامی اشاره کرد که می تواند منبع الهام خوبی برای فیلم هایی با
موضوع دفاع مقدس باشد. در رمان لم یزرع نویسنده جهت دید را عوض کرده و اینبار در اقدامی جدید، از زاویه دید عراقی
ها به ماجرای جنگ ایران و عراق نگاه می کند که به نوبه خود می تواند اتفاق جالبی
باشد. در این رمان به مانند آثار دیگر دفاع مقدس شاهد از بین رفتن زندگی و آرمان
های یک نسل هستیم اما اینبار این زندگی ها و آرمانهای به باد رفته در آنطرف
خاکریزها قرار دارند. بایرامی در این رمان یادآور می شود که قصه گوی خوبی است و با
روایت جذابی که دارد مخاطب را با خودش همراه می کند. در این رمان، شاهد یک عشق
ممنوع هستیم. عشق پسر شیعه به دختر سنی که خلاف رسومات عشیرهای و قبیلهای است و
پسر را از عشق ورزیدن به دختر سنی منع میکنند و این خودش یکی دیگر از خطوطی است
که خواننده را با خود همراه میکند. این زاویه دید متفاوت را نیز می توان حاصل یک
آرامش دانست. از جنگ فاصله گرفته ایم و آن حالت پرتنش کمی آرام شده و می توانیم
حتی از زاویه دشمن هم به ماجرای جنگ نگاه کنیم. نکته فرهنگی این داستان هم همین
است. تاکید بر دیدن دشمن و ارزیابی دقیق از او و دیدن چهره خود از قبال تصویر
دیگری. تاکید بر همزیستی و زندگی مسالمت امیز مذاهب مسلمان در کنار یکدیگر و نشان
دادن تفوق ایدیولوژی انقلاب و افراد
پایبتد به یک عقیده مقدس بر سایر ایدئولوژی ها. در کل قصه لم یزرع آنقدر جذاب هست که به احتمال
زیاد به زودی شاهد نسخه سینمایی آن خواهیم بود.
کتابهای خاطرات رزمندگان نیز می تواند منبع خوبی برای آثار
مستند یا مستند داستانی باشد. «سرو در بند» اثری است درباره شهیدی که اسیر دست
کوموله ها شده بود. کتاب «سلحشور» درباره شهیدی است در میاندوآب که به دست پژاک به
شهادت رسید. این دو کتاب که خیلی کمتر از کتاب پرفروش سلام بر ابراهیم( زندگی و
خاطرات شهید ابراهیم هادی9 دیده شدند روایت واقعی تر و مستندتری دارند که می
توانند منبع تحقیق و اقتباس سینمای مستند باشند.
ادبیات انقلاب
حالا دیگر می توان ادبیات انقلاب را با خیل آثاری که سالانه ارائه می
شود و جشنواره هایی که در این زمینه برگزار می شود یک ژانر به حساب آورد که تعداد
زیادی از نویسندگان را به خود مشغول کرده است. هر ساله در بخش های جنبی جشنواره
های و جایزه ها نیز شاهد بخش ادبیات انقلاب اسلامی هستیم. همین جشنوارها و جایزه
ها با تمام کمکی که به رشد این ژانر کرده، گاهی باعث حرکت آثار به سمت تکرار و
کلیشه می شود.
متاسفانه هر وقت اسم داستان انقلاب مطرح میشود، تصویر چند نفر که
روی دیوارها شعار مینویسند یا اعلامیه پخش میکنند و در تظاهرات شعار میدهند و
توسط ساواک دستگیر میشوند در ذهن بسیاری از نویسندگان و مخاطبانشان شکل میگیرد.
ادبیات انقلاب ما مدتهاست با این کلیشهها دست به گریبان است.(زنده یاد فیروز
زنوزی جلالی داور بخش اصلی جشنواره انقلاب در مصاحبه با خبرگزاری کتاب ایران)
با اشاره به این موضوع
می شود به سراغ برخی آثار قابل تامل در زمینه ادبیات انقلاب رفت. از جمله این آثار
می توان به رمان «برج قحطی» هادی حکیمیان اشاره کرد. لازم به تاکید نیست که در این
متن همزمان که با کیفیت آثار اشاره می شود به آثاری پرداخته می شود که پتانسیل
لازم برای تبدیل به فیلم را نیز داشته باشند و آثار با کیفیت خوبی هم هستند که به
دلیل ذکر شده در این متن اشاره ای به آنها نمی شود. هادی حکیمیان در این رمان به
کوچه پس کوچه های یزد در سالهای پیش از انقلاب رفته است. او که پایان نامه
کارشناسی ارشد خود را نیز با موضوع تحولات سیاسی و اجتماعی شهر یزد در دوره پهلوی
تالیف کرده، از روایات مشهور انقلاب فاصله گرفته و سعی کرده گوشه ای از ایران را
روایت کند. روابط مردم با فرماندار و خان ها، لهجه و گویش مردم یزد، روابط اجتماعی
مردم و اشارات تاریخی از ویژگی های این رمان تاریخی است. نویسنده در این رمان
اشاره زیادی به حکومت مرکزی نمی کند و با معرفی منسوبین حکومت در یزد، قضاوت را به
خواننده واگذار می کند. فضای زیبای کویر، مناسبات رفتاری مردم در یک دوره تاریخی
مردم یزد، قصه جذاب و نگاه نسبتا متعادل از جمله دلایلی است که می توان رمان برج
قحطی را مناسب یک اقتباس سینمایی دانست.
از دیگر آثاری که می
توان از دسته داستانهایی با موضوع انقلاب اسلامی دانست رمان دخیل هفتم نوشته محمد
رودگر است که رمان نسبتا خوب با روایتی خوش خوانی است که می تواند مورد توجه
فیلمسازان واقع شود.
ادبیات دینی و سینما
از حوزه های فعال داستان
نویسی ایران، داستان دینی است که چندین نشر از جمله شهرستان ادب، کتابستان، سوره
مهر و غیره به صورت مختص یا با داشتن بخش ویژه در این حوزه فعالیت می کنند. در
سالهای اخیر سفارشی نویسی در این حوزه بیش از هر نوع داستانی دیگری وجود داشته و دارد
و این کارهای سفارشی اغلب کیفیت پایینی دارند. با اینحال نویسندگانی هستند که از
میان طلاب یا حتی غیرطلاب دغدغه دینی آنها را به نوشتن داستان دینی سوق میدهد.
نمونه این نویسنده ها ابراهیم اکبری دیزگاه است که در سال گذشته با نشر رمان «برکت»
خود را نامزد بخش رمان جایزه جلال آل احمد کرد. این رمان که از سوی نشر کتابستان و
در 304 صفحه منتشر شد درباره طلبه جوانی است که در ماه رمضان برای تبلیغ به
روستایی با نام میان رودان می رود. رابطه نامتعارف مردم روستا با طلبه جوان(یونس)
باعث ایجاد موقعیت ها و ماجراهایی می شود که در نهایت قصه جذابی را تحویل خواننده
می دهند. موقعیت های طنز، نقد خرافه، بهره برداری شخصی از دین و سرگشتگی شیخ جوان
در مواجه با برخی پدیده ها و سوالها باعث شده که ما تا انتها با قصه ای جذاب طرف
باشیم.
رمان دیگری که می توان
به آن از منظر دیگری به عنوان اثر دینی نگاه کرد کتاب «فرمان یازدهم» نوشته خانم
زهره عارفی است. داستان این رمان که در اواخر سال 94 در نشر کتابستان معرفت به چاپ
رسید و پخش آن به سال 95 موکول شد در حیفا و همان نزدیکی ها می گذرد. در دل فلسطین
اشغالی، چند سالی پس از شکست تاریخی 1968 اعراب از اسرائیل که سرخوردگی و سرشکستگی بزرگی برای اعراب بههمراه
آورد که نتیجهاش وادادگی در برابر اسرائیل بود. فرمان یازدهم داستان
پیرمرد باستانشناسی است که بنا دارد باورهای یک قوم دینمحور مغرور را، که خود را
برگزیدهی خدا میدانند، با اثبات ادعایی بسیار بزرگ بهچالش بکشد: جز فرمانهای
دهگانهی موسی، فرمان یازدهمی هم بوده است که مسیر آیندهی بنیاسرائیل را مشخص
میساخته است. فرمان یازدهم بر مبنای
چنین فرضی نوشته شده است. این رمان که به نوعی یک اثر دینی-تاریخی است با تحقیق و
بررسی خوبی که برای آن انجام شده به قلب روابط درونی مردم یهودی ساکن در حیفا می
پردازد و با پرداختن به این مقوله می تواند تصویری واقعی و حتی بی طرف از روابط
اجتماعی، مذهبی و سیاسی مردم اسرائیل به ما برساند.
بیعدالتی، ترس و بیاعتمادی،
صدای ناگهانی انفجار، حمله و تشکیلات مخفی مقاومت و از سویی فضای امنیتی بسیار سختگیرانه؛
نشان از آن دارد که این سرزمین نمیتواند آن وعدهگاه باستانی باشد یا اگر هم هست
از عنصری بسیاری حیاتی تهی است. چراکه فرمان اصلی حاکم بر این شهر این است «به هیچکس
اعتماد نکن حتی به دوستت و همیشه برای دفاع آماده باش»(ص ۱۷۵)(از نقد خدیجه محمدی
بر این رمان )
در پایان باید اشاره
کنیم که می توان کتابهای داستانی دیگری، مخصوصا داستان کوتاه های چاپ شده را بررسی
کرد و به نتایج بیشتری دست پیدا کرد. اما در این متن سعی شده به کتابهایی که اقبال
عمومی نسبتا بهتری داشته اند اشاره شود و همچنین در میان داستان کوتاه هایی که
مورد بررسی قرار گرفتند اغلب چنین ویژگی ای نداشتند.