20 بهمن 1396, 4:3
از جهت داستان گویی می توان«سرو زیر آب» را در ادامه داستانهایی دانست که مخصوصا در ادبیات داستانی ایران در چند سال اخیر با موضوعیت دفاع مقدس نوشته شده است. کارهای همچون رمان «دیوار» نوشته علیرضا غلامی و«روضه نوح» نوشته حسن محمودی. داستانهایی که به موضوعات ناگفته و مغفول جنگ ایران و عراق می پردازد و سعی می کند با شیوه مستندگونگی خود شکل رئالیستی و در نهایت باورپذیری به اثر بدهند. این آثار نشانگر این هستند که بعد از سالها سینما و ادبیات جنگ یا همان دفاع مقدس از هیجانات اولیه خود کاسته و سراغ موضوعات دیده نشده رفته است و در این بین شاید شیوه نمایش آن موضوعات طوری باشد که به ذائقه متفکرین سنتی دفاع مقدس خوش نیاید. به هر جهت سینمای دفاع مقدس به عنوان بومی ترین شیوه سینما در ایران برای بقا و رشد خود نیازمند تغییر در نوع نگاه و دیدگاه ها است. باشه آهنگر در این فیلم سراغ ستاد معراح شهدا رفته است. جایی که پیکر شهدا را شناسایی و تشخیص هویت می کردند. در این بین به دلایلی داستان سر از لرستان و یزد نیز در می آورد و ما با اقوام و حتی ادیان و مذاهب دیگری نیز در فیلم مواجه می شویم و این باعث تنوع نگاه در فیلم شده است که باید دید این تنوع چه کارکردی دارد و آیا باعث پراکندگی روایت نشده است.
شاید در نگاه نخست، لوکیشن ها و اقوام فراوانی که باشه آهنگر در فیلم خود وارد داستان می کند باعث شلختگی روایت شود اما می توان با نگاه از زاویه ای دیگر به برداشت دیگری دست یافت. فیلم از کارگاهی مربوط به ستاد معراج شهدا آغاز می شود. جنازه هایی که می آیند و باید تشخیص هویت شوند. یکی از نکات جنگ، خاصه جنگ ایران و عراق، حضور همه اقوام برای حراست از خاک میهن است. جایی که مرزهای شهری و تعاریف قومی و قبیله ای کنار گذاشته شده و هدف مشترک باعث ایجاد یک همبستگی و انسجام ملی می شود. انسجامی که در نهایت دشمن را در رسیدن به هدفش ناکام می گذارد. در فیلم های دفاع مقدس، اغلب این مسئله در پشت خاکریزها پنهان می شود. کسی که شلیک می کند و کسی که تیر می خورد یک انسان است و معلوم نیست که از چه قوم و قبیله ای است. شغل او، پایگاه و جایگاه اجتماعی او در زندگی شخصی مشخص نیست. اعتقادات و اندیشه های درونی او فعلا برای یک هدف مشترک عمومی به حالت تعلیق در آمده. چون در اینجا اصلِ وجود مسئله است و نه ماهیت وجود. این می شود که شخص به نفر تبدیل می شود. اما نقطه ای از مبارزه می رسد که نفر مجددا به حالت اولیه برمی گردد و تشخص خود را باز می یابد. درست در نقطه پایانی. جایی که خمپاره دقیقا کنار پای نفر می نشیند یا تیر قلب او را می شکافد. اینجاست که همه چیزهایی که به صورت موقت به حالت تعلیق درآمده دوباره جریان پیدا می کند. نام او چیست؟ از کدام شهر است؟ آیا او زن داشت؟ خانواده او چه کسانی هستند؟ تحصیلاتش چه بود؟ جزئیاتی که برای پیدا کردن خانواده و نحوه دادن خبر شهادت اهمیت دارد. اما همواره کار به همین سادگی نیست. گاهی با یک خانواده طرف نیستی. گاهی با یک روستا و یک قومیت طرف هستی و می فهمی شخص که زمانی نفر بود حالا تبدیل به یک نماد شده. نماد شجاعت و جوانمردی یک قومیت یا یک روستا. این تغییر جایگاه آدمی در سالهای دفاع مقدس چنان مشهود است که کسی از پیشینه و سابقه شهدا سوال نمی کند چون آنها دیگر نفر یا حتی شخص نیستند بلکه نماد هستند و کارکرد یک نماد همواره در یک زمینه است و کارکرد این نماد، در اهمیتی است که برای میهن قائل شده است و تمام اندیشه ها و تفکرات شخصی خود را برای همیشه فراموش کرده است. اما باشه آهنگر از کنار این مسئله با سهل انگاری عبور می کند و با نگاه آبژکتیو شخص را به یک شیء تبدیل می کند. اهمیتی که اقوام برای پیکر نمادهای خود قائل هستند را به درستی درک نمی کند و با جابجایی جنازه ها آنها را به یک جسم بی هویت تقلیل می دهد. راه حل هایی که فیلمساز ارائه می دهد پاک کردن صورت مسئله است و حتی اینطور به ذهن متبادر می شود که در طرح سوال نیز به درستی عمل نکرده است. او سعی می کند با الزامات دراماتیک توجیه گر این مسئله باشد. تلاش برای توجیه عمل قهرمان خود، نهایتا فیلم را شعارزده و خالی از حرف جدیدی می کند.
در دوره فعلی مسئله انسجام ملی بیش از هر دوره ای اهمیت پیدا کرده است. وقتی در اسپانیا مردم کاتالونیا ساز جدایی می زنند و مردم کردستان عراق تصمیم بر جدایی از سرزمین عراق دارند باید یک بازنگری اساسی در نحوه برخورد با اقوام مختلف ایرانی داشته باشیم. ایران سرزمینی با اقوام مختلف است و همواره خطر جدایی طلبی اقوام تمامیت ارضی اش را تهدید کرده است. جنگ حادثه ای است که در ذات خود باعث انسجام می شود. اقوام و اقلیم های مختلف سرزمین ایران در هشت سال جنگ تحمیلی، به مانند شخص، عقاید خود را معلق کرده و با تمام عقیده ها و قومیت های متفاوت، پشت یک خاکریز به مبارزه با دشمن مشترک پرداختند و انسجامی که حاصل این تجمیع بود باعث به زانو در آمدن دشمن می شود. در بحث روایی و بررسی فرم داستان گوییِ فیلم شاید به نتیجه برسیم که «سرو زیر آب» دچار زیاده گویی و پراکندگی موضوع است. اما با نگاه به مسئله فوق می توانیم برخی حرکت های جغرافیایی فیلم را که باعث طولانی شدن است را توجیه کنیم. حضور قوم بختیاری شیعه و یزدی های زرتشتی در فیلم می خواهد تکثر عقاید در زمان جنگ را نشان دهد. در زمانه صلح نیز نیاز به ایجاد انگیزه های متفاوت داریم تا همان انسجام مجددا ایجاد شود. در فیلم «سرو زیر آب» قومیت ها سر منافع خود ایستاده و حرف خود را می زنند و نمی توانند نظر طرف مقابل را بپذیرند اما در زمانهی فعلی این انسجام ملی از چه طریقی ممکن است؟ سرو زیر آب در گفتمان فرهنگی چنین امکاناتی در دست دارد اما داستان طوری نیست که توانستارهای فرهنگی سوژه را عینیت بدهد و طرح مسئله به سمتی نمی رود که از این امکانات استفاده کافی ببرد و فیلم نهایتا اسیر حرفهای تکراری می شود. تقابل مذاهب اسلام و زرتشت و تقابل قومیت های کوهستان نشین مانند بختیاری ها و کویرنشینان یزد مسائلی نیستند که بشود به عنوان خرده داستان در یک فیلم بلند از کنارشان گذشت و عدم ورود به عمق مسائل باز هم باعث شعارزدگی فیلم می شود چون نگاه سطحی همواره برداشتی سطحی و تکراری را به ذهن می رساند. فیلم سرو زیر آب را نمی توان فیلمی تاثیرگذار بر بدنه سینمای دفاع مقدس دانست چون فیلم سعی نمی کند حرف جدیدی در دل این جریان بزند و با تمام ابزارهای جدیدی که داشته به همان حرف های تکراری گذشته پرداخته است.