فیلم نوشت فیلم نوشت

رزم‌آرا، دوسیه‌ای که مسکوت می‌ماند
رزم‌آرا، دوسیه‌ای که مسکوت می‌ماند

رزم‌آرا، دوسیه‌ای که مسکوت می‌ماند

نقد و بررسی فیلم مستند، میان دو نوع مواجهه سرگردان می‌ماند: از یک ‌سو نقد فیلم و عناصر سینماتوگرافیک آن و از سوی دیگر نقد موضوع مستند و در نتیجه ورود به بحث‌های تخصصی متناسب با آن موضوع که دیگر نمی‌تواند درون مرزهای فیلم محدود بماند و از آن فراتر می‌رود.

مقاله

نویسنده یوسف سرافراز
رزم‌آرا، دوسیه‌ای که مسکوت می‌ماند

نقد و بررسی فیلم مستند، میان دو نوع مواجهه سرگردان می‌ماند: از یک ‌سو نقد فیلم و عناصر سینماتوگرافیک آن و از سوی دیگر نقد موضوع مستند و در نتیجه ورود به بحث‌های تخصصی متناسب با آن موضوع که دیگر نمی‌تواند درون مرزهای فیلم محدود بماند و از آن فراتر می‌رود. در این‌جا هم، برای نقد و بررسی «رزم‌آرا، یک دوسیه مسکوت» هم بایستی از بیان سینمایی آن سخن گفت و تکنیک‌ها و نوع روایت کارگردان از یک موضوع تاریخی را بررسید و هم فارغ از بیان سینمایی موضوع، به خود موضوع و بحث‌های حول آن پرداخت تا در نهایت بتوان داوری مناسبی راجع به فیلم مستند داشت. از این‌رو، نقد یک مستند تاریخی - سیاسی به معنای نقد تفکر سیاسی نیز است و همچنان که در ساخت یک مستند تاریخی – سیاسی نمی‌توان ادعای بی‌طرفی داشت، اصلی که کارگردان این فیلم به خوبی به آن اشاره می‌کند، نقد همان فیلم مستند هم نوعی جبهه‌گیری فکری و سیاسی است؛ آن‌چنان که مواجهه نوع دوم با یک فیلم مستند ایجاب می‌کند.

احسان عمادی، کاگردان «رزم‌آرا، یک دوسیه مسکوت» پیش از این نیز مستندی تاریخی – سیاسی ساخته است: مستند «محاکمه» با موضوع دادگاه دکتر محمد مصدق. او در مصاحبه‌هایی که داشته، دغدغه‌اش راجع به تاریخ سیاسی معاصر ایران و علاقه‌اش برای ساخت مستندهای پرتره از شخصیت‌های سیاسی را بیان کرده است. مستند حاضر همچنان که از نامش برمی‌آید، همزمان چند حوزه‌ی کلی را در برمی‌گیرد. از یک‌سو، موضوعی سیاسی را به تصویر می‌کشد، با تمرکز بر شخصیت حاجعلی رزم‌آرا رئیس ستاد ارتش و نخست‌وزیر بعدی، از سوی دیگر و با تمرکز بر زمان حال، موضوعی تاریخی را پیش می‌کشد که نقش مهمی در معادلات بعدی تاریخ ایران معاصر داشته است، و علاوه بر این دو، پرونده‌ی جنایی – معمایی قتل رزم‌آرا را دستمایه «داستانی» معمایی می‌کند که بر کشش داستانی فیلم اثرگذار است.

مواجهه با تاریخ، نمی‌تواند کاملا بی‌طرفانه و مطابق معیارهای عینی (objective) باشد، دغدغه‌های فکری، سیاسی، اجتماعی و مالی کارگردان و دیگر عوامل موثر بر ساخت یک مستند، همچون سرمایه‌گذار، خود را در نوع روایت نشان می‌دهد. این ویژگی را نمی‌توان به عنوان یک نقطه منفی درنظر گرفت، بسته به رویکرد کارگردان در نهایت اعتبار یا بی‌اعتباری اثر خود را نشان می‌دهد. این نکته از این جهت مهم است که در بررسی یک فیلم مستند تاریخی – سیاسی معیارهایی همچون بی‌طرفی نه تنها امکان طرح شدن ندارند بلکه اساساً موضوعیتی هم ندارند. هرچند می‌توان نوع روایت مستند را به نحوی مطرح و بیان کرد که مخاطب کمترین سوگیری سیاسی و شخصی را در آن مشاهده کند اما در نهایت نظر و گرایش کارگردان در حکم سائقی برای پیش بردن فیلم است. روایت‌های مختلف از این ماجرای تاریخی را باید با یکدیگر مقایسه کرد و نه با چیزهای دیگری. اعتبار یا بی‌اعتباری هر یک از روایت‌ها در مقایسه با روایت‌های دیگر سنجیده می‌شود و هرچه روایتی قدرت اقناع بیشتری داشته باشد، که این ویژگی هم خود ناشی از عوامل دیگری است، بهتر می‌تواند به روایت غالب تبدیل شود. روایت‌های مختلف از یک موضوع، برای غالب شدن می‌جنگند و بنابر مقتضیات سیاسی و اجتماعی هر عصر و همچنین میزان دسترسی به منابع مختلف، روایت‌های خاصی غلبه می‌کنند. با این حال، رزم‌آرا، یک دوسیه مسکوت بیش از اینکه بخواهد روایت غالبی را در مقابل دیگر روایت‌ها به دست دهد، در پی بیان سناریوهای مختلف یک قتل است. روایت‌هایی در باب چگونگی و چرایی یک قتل سیاسی که همچنان مسکوت مانده است. حتی از این نظر نیز، فیلم تلاشی نمی‌کند که روایتی متفاوت به دست دهد، به بیان و مرور روایت‌های مختلفی که مطرح شده‌اند و ادعا و انکار هر یک بسنده می‌کند. تلاشی برای ارائه‌ی روایت خاص خود نمی‌کند و همین دوسیه‌ی قتل رزم‌آرا را همچنان مسکوت می‌گذارد.

حاجعلی رزم‌آرا فرزند خانواده‌ای نظامی است. فیلم از دوران کودکی، جوانی و حتی دوران فعالیت‌های نظامی و سیاسی پیش از نخست‌وزیری رزم‌آرا سریع عبور می‌کند و به بیان گزارشی موجز از این دوران‌ها بسنده می‌کند. این مستند بیشتر لحنی گزارش‌گونه دارد که صدای محمد بحرانی گزارشی را می‌خواند و تصویرهایی آرشیوی از عکس‌های دسته‌جمعی خانوادگی، دوستانه و کاری همزمان نمایش داده می‌شوند. درنتیجه، روایت فیلم بیشتر یک روایت صوتی است و از تصویر بیشتر برای پوشش صدای گزارشگر استفاده می‌شود. فیلم اطلاعاتی از تحصیل نظامی رزم‌آرا در فرانسه، بازگشتش به ایران و طی نمودن سریع پله‌های ترقی او طرح می‌کند. رزم‌آرا فردی جدی، با پشتکار و با روحیه نظامی است که وظیفه‌ی کاری‌اش را بر هر چیز دیگری ترجیح می‌دهد. او جوان‌ترین سپبهد ارتش ایران تا آن زمان می‌شود. جاه‌طلبی او نه تنها بالاترین مقام نظامی را برای سقف آرزوهای او بسنده نمی‌داند بلکه درپی تغییر لباس است تا لباس نظامی و پوتین را از تن درآورد و کت‌وشلوار تیره‌ی سیاستمداران را به تن کند.

تمرکز فیلم بر پرونده قتل رزم‌آرا است و به همین خاطر، بیان سرگذشت رزم‌آرا بیشتر در نقش فراهم آوردن زمینه‌ی مناسبی برای فهم بهتر پرونده قتل او است. در این قسمت‌ها ضمن مرور تاریخچه مختصر شخصی و سیاسی رزم‌آرا، کارگردان تلاش می‌کند تا جذابیت‌هایی به مستند اضافه کند تا مخاطب را تا صحنه قتل رزم‌آرا و گره‌گشایی از چرایی آن همراه کند. عنوان فیلم که واژه‌ی کمتر شنیده ‌شده‌ی «دوسیه» را در خود دارد بخشی از جذابیت فیلم است که برای مخاطب مجهول است و خواست مخاطب برای فهم این مجهول به استقبال از فیلم کمک می‌کند. دوسیه واژه‌‌ای فرانسوی به معنای پرونده است. در اینجا پرونده قضایی مرگ رزم‌آرا به عنوان پرونده‌ای که تمام ابعاد آن روشن نشده محل بحث است. علاوه بر این، نسبت خانوادگی رزم‌آرا با صادق هدایت، رزم‌آرا داماد خانواده هدایت است، هرچند بیان یک واقعیت تاریخی است اما نمی‌توان ادعا کرد که خالی از جذابیت برای مخاطب است و طرح آن و حضور عکسی از صادق هدایت و مصاحبه با جهانگیر هدایت، در فیلم با افراد معدودی مصاحبه می‌شود، توجه مخاطب را بیشتر به فیلم جلب می‌کند.



نخست‌وزیری شخصیتی نظامی خالی از مخالفت نیست. فراکسیون هشت نفره اعضای جبهه ملی در مجلس به رهبری دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و جریان‌های اسلام‌خواهی همچون فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی از مخالفین نخست‌وزیری رزم‌آرا هستند. حتی در دربار و درون کابینه‌ی او هم مخالفانی حضور دارند. سیاسی نبودن رزم‌آرا، و درنتیجه عدم آشنایی او با چهره‌های سیاسی، حتی با اعضای کابینه‌اش، عدم آشنایی با سیاست‌های تبلیغاتی و جلب محبوبیت مردمی که مخالفین او از آن برخوردارند از جمله دلایلی است که در مستند مطرح می‌شود تا دلیل مخالفت‌ها با او را روشن کند. رزم‌آرا هرچند با همان پشتکار نظامی‌اش پیگیر کارهای دولتی است اما نمی‌تواند اعتماد مخالفینش را جلب کند.

رزم‌آرا در نهایت، در صحن مسجد شاه تهران در شانزده اسفند 1329 به قتل می‌رسد. این تنها واقعیت غیرقابل تردیدی است که در پرونده قتل او وجود دارد. اما اینکه چه کسی، با چه چیزی و با چه هدفی او را کشته در روایت فیلم، مسکوت است و نمی‌توان پاسخی قطعی به آن داد. خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام، با اسلحه‌ای نه چندان قوی او را می‌کشد و به کشتن رزم‌آرا اعتراف می‌کند. تاریخ هم این‌گونه روایت شده است. اما از آن‌جایی که بنابر یک اصل فرهنگی، هیچ شخصیت مهم سیاسی به مرگ طبیعی و بی‌شبهه نمی‌میرد مرگ رزم‌آرا هم محل شبهه است.

فیلم، با مرور متن صحبت های نواب صفوی، کاشانی، مصدق، طهماسبی، اسدالله علم و همچنین با بیان شرح واقعه روزهای قبل ترور رزم‌آرا و رخدادهای روز واقعه و همچنین با بیان پچ‌پچه‌های محافل سیاسی در همان زمان به روایت‌های مختلفی که درباره قتل رزم‌آرا وجود دارد می‌پردازد. روایت‌های حول این قتل سیاسی را می‌توان در چند دسته تقسیم کرد:

1.    خلیل طهماسبی، عضو فدائیان اسلام و مرتبط با نواب صفوی و آیت الله کاشانی که در روزهای قبل و پس از آزادی با آن‌ها همچنان در ارتباط است در صحن مسجد شاه، از پشت اسلحه‌اش را از جیب شلوارش بیرون می‌آرود، با دستش راستش سر ماموری را خم می‌کند و با دست چپ سه گلوله در بدن رزم‌آرا خالی می‌کند. پس از آن شعار می‌دهد و به بازار فرار می‌کند. همان ساعت دستگیر می‌شود و در نهایت هم اعتراف می‌کند.

2.    اعضای جبهه ملی در کنار گذاشتن رزم‌آرا از نخست‌وزیری به ویژه در ماجرای نفت با فدائیان اسلام اتفاق نظر دارند. بعدها در بازجویی از نواب صفوی صحبت از جلسه‌ای می‌شود که برخی از اعضای جبهه ملی با نواب صفوی داشته‌اند و به نظر می‌رسد در آن‌جا بر کنار گذاشتن رزم‌آرا اتفاق نظر دارند. هرچند به قطعیت سخنی از قتل رزم‌آرا نمی‌رود اما تهدیدهای چند روز قبل دکتر مصدق در مجلس شورای ملی که خطاب به رزم‌آرا می‌گوید تو را می‌کشم سوالاتی پیرامون هم‌فکری این دو جریان مطرح می‌کند. بعدها طرح عفو خلیل طهماسبی که در مجلس به رای گذاشته می‌شود، علارغم وجود شاکی خصوصی، سوالات جدیدی را مطرح می‌کند.

3.    دربار از نخست‌وزیری رزم‌آرا ناراضی است. اسدالله علم که ارتباط نزدیکی با شاه دارد در روز واقعه پس از بازگشت از مجلس ختم در مسجد شاه، سری به نخست‌وزیری می‌زند و آن‌جا در صحبتی که در دفتر رزم‌آرا داشته‌اند از رزم‌آرا می‌خواهد که در مجلس ختم شرکت کند، یا اینکه رزم‌آرا که مجلس ختم را فراموش کرده از او می‌خواهد تا با یکدیگر به مسجد شاه بروند. این دو روایت متفاوت دو نقش متفاوتی را برای علم در نظر می‌گیرند. روایت اول، به عاملیت علم در تشویق رزم‌آرا به حضور در مسجد شاه اشاره دارد و به طرح و برنامه‌ی از قبل پیش‌بینی‌شده‌ی دربار ارجاع می‌دهد. راویان این روایت معتقدند در برنامه روزانه رزم‌آرا برنامه‌ای برای حضور در مجلس ختم وجود نداشته و تشویق علم او را به مسجد کشانده است. روایت دوم، بیشتر بر اتفاق تاکید دارد که علارغم پیش‌بینی حضور در مسجد در برنامه روزانه رزم‌آرا، حضور اتفاقی علم در نخست‌وزیری این برنامه به یاد او می‌آورد و از علم می‌خواهد تا برای همراهی با او به مسجد بروند. در روایت اول، خلیل طهماسبی نقشی در کشتن رزم‌آرا ندارد. بلکه یکی از ماموران پشت سر رزم‌آرا با کلت خود او از پا می‌اندازد. حجم گلوگه‌ها و تیرهای خالی‌شده در بدون او مشخصاً برای کلت هستند و نه اسلحه‌ی طهماسبی. شعار طهماسبی و فرار او فرصتی به مامور می‌دهد تا قضیه به بهترین نحو گمراه شود. خونسردی و آرامش شاه و علم در روز بعد از واقعه یکی از دلایل این روایت قلمداد می‌شود.

هر یک از این روایت‌ها، ضعف‌ها و قوت‌هایی دارند. تاکید فیلم به جای اینکه بر تایید یکی باشد، بر طرح همزمان هر سه است تا بتواند در فضایی معمایی فیلم را به پیش برد. اما در نهایت، به گزارش این شک و تردیدها بسنده می‌کند و دوسیه‌ی مسکوت قتل رزم‌آرا را مسکوت باقی می‌گذارد. علارغم نظر کارگردان فیلم در چند مصاحبه‌ای که راجع به این مستند انجام داده است، که در آن‌ها از دخالت نظر شخصی در فیلم دفاع می‌کند اما در واقع، این فیلم مستند ادعایی مخصوص خود مطرح نمی‌کند و به همان لحن گزارش‌گونه‌اش ادامه می‌دهد و داستان را به پایان می‌برد. فیلم، چیزی بر ماجرا اضافه نمی‌کند و صرفا پس از سال‌ها دوباره داستان یک قتل را مطرح می‌کند تا بلکه تاریخ دوباره خوانده شود.

علاوه بر این، توزیع نامتوازن بار روایی فیلم که بیشتر بر صدا متکی است تا تصویر و از تصویر در حکم ضرورت ساخت یک فیلم استفاده می‌کند تا ابزاری لازم و کافی برای پیشبرد روایت مستند، نقد دیگری است که می‌توان بر آن وارد کرد. علاوه بر صدای گزارشگر، از شاهدان و راویان که عمدتا در قید حیات نیستند، صدای نه‌ چندان با کیفتی ضمیمه روایت گزارشگر می‌شود که هرچند طبیعی است اما بر توزیع نامتوزان صدا و تصویر افزوده است. بازسازی صحنه‌های بازجویی با تصویری کارتونی، و صدای یکسان بازجو و بازجویی‌شونده، باعث شده تا اساساً تصویر در این فیلم مستند نقشی کاملا فرعی ایفا کند و بیشتر طبق قاعده توفیق اجباری بر روایت صوتی فیلم جا بگیرد.









----- 0 0
نقدی بر فیلم دارکوب
نقدی بر فیلم دارکوب

نقدی بر فیلم دارکوب

نام گذاری یک اثر هنری شاید شخصی ترین بخش فعالیت یک هنرمند و خلق یک اثر هنری باشد. هنرمند با نامی که بر اثرش میگذارد معنا یا احساس خاصی را ضمیمه اثرش می‌کند که نقش نوعی کلید و راهگشا در فهم اثر خلق شده را برای مخاطب بازی می‌کند. چه بسا قطعات موسیقی، رمان یا فیلمهایی که نامشان در ابتدا برایمان بسیار گنگ و نامفهوم می‌نماید، اما وقتی تجربه برخوردمان با اثر کامل می‌شود و مجددا نام اثر را می‌شنویم، معنایی جدیدی از همان اثر برایمان آشکار می‌شود.
تهران به مثابه ی عامل استوکاستیک ; نقد فیلم همه چی عادیه
تهران به مثابه ی عامل استوکاستیک ; نقد فیلم همه چی عادیه

تهران به مثابه ی عامل استوکاستیک ; نقد فیلم همه چی عادیه

همه چی عادیه آخرین ساخته ی محسن دامادی، ملودرامی (بعنوان ژانری که زن در کانون آن جای دارد) تک بعدی است که بر پیرنگی کلیشه ای و نامنسجم استوار است و خرده پیرنگ های الکنی را در جهت تفهیم ماجرائی نخ نما شده با خود یدک می کشد.
Powered by TayaCMS