19 بهمن 1396, 5:45
بالاخره پس از آنکه در دهلیزهای تاریک و سرد باغ کتاب توسط رژیستورهای سرگران هر بار به بهانه ای شکنجه شدیم و در عصر وای فای و تلگرام و اینستا ساعتها عمر گرانبهای خود را مصروف تماشای افاضات بیحاصل حضرات کردیم، بست نشینی های تاریکی جواب داد و در امشبی که شب چهارم جشنواره باشد به مدد ابراهیم خان از سالن دست خالی بیرون نیامدیم. خدا پدرت را بیامرزد مرد که بر ما معلوم کردی سینما یعنی چه. لطف بفرما و دستی بر سر بقیه اهل فن بکش که طاقت ما طاق شد و حوصله از دست رفت. معلوم نیست این اهل سینماتوگراف کی میخواهند بفهمند دوساعت وقت گرانبهای 500 نفر آدم یکجا یعنی چه و اصلا کجا میتوانی اینهمه بیکار پیدا کنی که یکجا چشم بر پرده بدوزند تا جنابعالی ناسیونال ژئوگرافی و آی آر آی بی وانِ بعد از ظهر جمعه بخوردشان بدهی بجای فیلم سینمایی. البته ناشکریهای پارسال بود که این بلا را سرمان آورد از کاخ جشنواره که فردوس برینی بود برای خودش رانده شدیم به باغ کتاب که باغشاهی است هنگام بندی کردن سوراسرافیل. یک جا نیست بنشینی یک چایی مفت بخوری دو کلمه درد دل کنی. قربان شما: بخت برگشته
از نقطه ضعف بزرگ داستانِ فیلم، قضیه پدر و پسری دو خلبان، که بگذریم روایت فیلم گیرایی خاص خود حاتمی کیا را داراست و تا انتها تماشاگر را روی صندلی سینما محکم نگه میدارد. وحشت از داعش بواسطه شخصیت پردازی و صحنه پردازی درست فیلم به درستی القا میشود و ما را در تاریکی سینما برجا میخکوب میکند. حاتمی کیا مثل بعضی ها نیست که به هزار و یک دلیل ناموجه اصلا دشمن را نشان نمیدهند. وی خود نخستین از ماست که به میان دشمن می رود و لایه های پنهان جبهه روبرو را در برابر چشمان حیرت زده ما عریان میکند. به دل دشمن زدن و کسی را نجات دادن همیشه از بهترین کهن الگوهای داستانی در جهان بوده است. از شاهنامه بگیر که رستم رفت و بیژن و منیژه را نجات داد تا فیلم جنگی نجات سرباز رایان که همه سینمای هالیوود بسیج شد و رفت تا سرباز وظیفه ای را نجات دهد و یکی از بهترین فیلمهای جنگی تاریخ سینما را رقم زد. در فیلم حاتمی کیا هم می روند هواپیمای ایلوشین را نجات دهند که خوب در آغاز چیز مهمی به نظر نمیاید اما وقتی هواپیما قومی را با خود بر میدارد، حالا سمبلی میشود از سوریه، روسیه، ایران، چچن، بریتانیا و خیلی جاهای دیگر. میشود دنیای ما، و قهرمانان حاتمی کیا باید قومی را نجات دهند که دشمنانشان فریب خوردگانی از خود و مهاجرانی( یا همان مجاهدانی) از چهار گوشه جهاناند. شخصیت پردازی مناسب یعنی هیچیک از داعشی ها مثل هم نیستند. تک تک آنها ویژه اند و در جبهه خودی نیز چنین است. کاراکتر اصلی ما یعنی بابک حمیدیان که درست یک روز پیش در فیلم جنگی دیگری به زمین خورده و همه را ناامید کرده بود( سرو زیر آب)، این بار از جا بر میخیزد و با هدایت استاد به آن دسته از سینماگران فرصت سوز حاضر در جشنواره فجر نشان میدهد که تحول شخصیت در روایت یعنی چه. این گفته ارزش کار دیگر بازیگران گروه را کم نمیکند که بسیاری از آنها سوری بودند و به غایت خوب کار کردند.
اصولا در آثار حاتمی کیا مشت گره کرده کاراکترهایش تابلو است. در آثار او انتظار برای شنیدن حرافی قهرمانان قصه و تکرار نظرات فیلمساز خیلی به طول نمیانجامد. در بوقت شام هم، ایرانی ها و سوری ها و داعشی ها کلا خیلی حرفها میزنند که بوی شعارمیدهد. اما اگر خودمان را خوب بشناسیم نباید خیلی بر فیلمساز خرده گرفت. مگر نه آنست که ما وقت بحث، کلا خیلی حرف میزنیم و شعار میدهیم. همین الان دو روایت درباره جنگ سوریه میان ما وجود دارد که هر دو طرف دعوا دراین باره و در توجیه نظر خود با هر بلندگویی که دستشان برسد، حرف خود را به گوش دیگران میرسانند. بسیاری از بهترین دیالوگهای ماندگار، شعارهای یک فیلمساز بودهاند که هنوز در خاطر ما خود را واگویه میکنند. قضاوت اما درباره آنها شخصی است و زمان بهترین داور. منظوراز این روده درازی آن است که جمله "شعار دادن بد است" بعنوان یک گزاره کلی نقد منصفانه ای در مورد حاتمی کیا نیست همانطور که در مورد کیمیایی نبوده است.
خیلی وقت است که جنگ معنای کلاسیک خود را حداقل در خاورمیانه از دست داده. با پایان آخرین جنگ کلاسیک در منطقه ما که هشت سال به طول انجامید و حمله عراق به کویت و متعاقب آن حضور آمریکا در منطقه، دیگر بساط جبهه و خاکریز و صف و این چیزها برچیده شد و جنگ به میان خانه محقر غیرنظامیان بیدفاع رفت. بیشترین تلفات این درگیریها جنگجویان سرتاپا مسلح نیستند که کودکان و زنانیاند، گیر افتاده در میان آتش و خون. جبهه ها دور از خانه و زندگی مردم نیست بلکه جنگجویان در کوچه و خیابان و روی پشت بامها بروی هم آتش میگشایند. تصویر تماما ویران برخی از آبادترین شهرهای عراق و شام شاهدی بر این مدعاست. دشمن با جلیقه ای که حتما بوی بهشت میدهد به زغم خوشان، خود را توی بازار و مسجد میترکاند. با این تعریف دیگر کسی پشت خاکریز نیست ممکن است دشمن در پیادرو کنار شما در حال قدم زدن باشد. بوقت شام با جنگی این گونه سر و کار دارد. معرکه ای که تمدن را نشانه رفته و میخواهد زندگی را یکجا نابود کند. فیلم جبهه های را نشان میدهد که لحظه به لحظه جا عوض میکنند و همراه خود انبوهی از مردم بی دفاع را زیر آتش و گلوله این سو و آن سو میکشند. مردمی که صبح فردا تصویری است دور و مبهم است برایشان.
بسیاری در چهارگوشه دنیا داعش را از طریق ویدئوهای مخوف آنها یا با گزارش های خبری از حضورهول آورشان در قلب اروپا میشناسند. تصاویری که کارکردشان ترساندن و تهییج است نه روشنگری. پژوهش کافی و دسترسی به منابع دست اول در رابطه با معرکه سوریه فیلمساز را قادر ساخته تا ضمن نشان دادن مکانیسم پروپاگاندای داعش تعریف دقیقی هم از ماهیت متشتت آن ارائه کند. پرداختی چنین حرفه ای به ندرت در کارهای سینمایی و مستندهای مربوطه دیده شده است. در نتیجه این فقط حرفهای فیلم نیست که گل درشت است. داعشیها در فیلم اگزجره اند. این به خوانش درست صاحب اثر از گفتمان داعش بر میگردد. این گوریلهای آپدیت شده با تکنولوژِی خود را با آن صحنه های ذبح آمیزاد و سوزاندن و ترکاندن به دنیا معرفی کردند پس تصویر آنها در فیلم با واقعیت متناسب است. داعش خوانش بشدت بدوی از جنبش سلفی ارائه میداد که خود نوعی بازگشت به عقب بود و ما در این جنگ شاهد یکی از عجیبترین معجون های قرن بیست و یکم بودیم، ابزارهای فوقالعاده مدرن جنگی و رسانه ای در دستان آدمهایی با ذهنیت دوران پارینه سنگی. خوب حالا وحشت از این دشمن که وی را نمیبینی ولی میدانی که ممکن است هر آن و هر لحظه جلوی پایت سبز شود، از فیلم حاتمی کیا یک تریلر تمام عیار ساخته است. تریلری که رکورد القای هیجان به تماشاگران را در میان فیلمهای ایرانی میشکند. صحنه های اکشن به لحاظ گرافیکی و انرژی و وحشت موجود بالاتر از بضاعت سینمای ایران درآمدهاند. سابق براین معدود فیلمهای پرخرجی بودهاند که ادعای این کار را داشتهاند، اما نهایتا در یکی دو صحنه اکشن و با کلی انفجار و سر و صدا تا حدودی موفق شدهاند. اما امکاناتی که داستان این فیلم ایجاد کرده فیلمساز را قادر ساخته تا خیلی زود یقه تماشاگر را بچسبد و تا آخر دوز آدرنالین را بالا و بالاتر برد. آنچنان که نگارنده شاهد بود نفر سمت راست وی که اتفاقا یک مجری معروف جعبه جادو با صدایی تابلو است، حین تماشای فیلم نه یکبار که چند بار اوردوز کرد.
کارهای سینمای هالیوود درباره جنگهای خاورمیانه تا به امروز نهایتا کارهای متوسطی بوده اند و این به عدم درک درست ایشان از موقعیت دشوار منطقه بازمیگردد که چندان بی ارتباط با کج فهمی سیاستمداران آمریکایی از موضوع نیست. دخالتهای همه جانبه غرب در کشورهای اطراف ما با استفاده از تمام ابزارهای موجود، نتیجه ای جز وخیم تر کردن اوضاع نداشته است. اما فیلمساز کار کشته ما با دسترسی به منابع دست اولی که جان در کف در خط مقدم این نبرد جنگیده اند، توانسته درک بالای ایرانیها از اوضاع را به رخ بکشد. قطعا دو ساعت مجال چندانی برای توضیح آنچه در سوریه میگذرد نیست ولی تعریفی که این فیلم از واقعه ارائه میدهد از تعاریف سینمایی قبلی بسیار بروزتر و روشن تر است و همین باعث خواهد شد تا در سطح جهانی، آنان که خواهان دانستن بیشتر از داعش و سوریه اند حتما به تماشای کار بنشینند. این فرصتی تازه به سینمای ایران خواهد داد تا در کنار آثار کیارستمی و فرهادی و دیگرانی که با فیلمهایشان پا به آنسوی مرزها گذاردند، در ژانر دیگری قدرت خود را به رخ مخاطبان بکشد.