16 بهمن 1396, 10:42
فیلم دارکوب ساخته بهروز شعیبی، مواجهه دو طبقه اجتماع با یکدیگر است. دو طبقه در منتهی الیه یکدیگر، فاصله این دو طبقه تنها فاصله قشر غنی و فقیر نیست، بلکه فاصله یک بی خانمان ، با مردمانی است که از تمکن و آسودگی برخوردارند. مواجهه یک زن معتاد با گذشته و شاید آینده ای که می توانست در انتظار او نیز باشد.
فیلم دارکوب، شبیه فیلمهای متعارف اجتماعی و رئالیستی سینمای ایران نیست. خوبی این فیلم این است که شبیه خودش است. این فیلم پا را خواسته یا ناخواسته از حیطه رئالیزم فراتر می برد و کمی تاریک تر و شاید عمیق تر و شاید گنگ تر به مساله نگاه می کند. همواره برای ما تاریک بودن، با عمیق بودن و گنگ بودن تداعی مشترک دارند، گویی در عمق هر چیزی جز تاریکی وجود ندارد و این همان موضع ناتورئالیسم در باب زندگی است. از منظر روایی می توان فیلم دارکوب را اثری در حیطه سینمای ناتورالیستی دانست. فضاهایی در فیلم دیده می شود که یادآور فضای رمانهای احمدمحمود و صادق چوبک هستند مانند رمان همسایه ها و سنگ صبور. خانه هایی با آدم های بسیار که تنها قرابت و فصل مشترک آنها فقر، طبقه اجتماعی و با شرایطی است که جبر زمانه برای آنها تحمیل کرده است. بی سوادی، زندگی بدوی و مراجعه مکرر نیازهای اساسی و ابتدایی زندگی از دیگر مولفه های سبک و سیاق ناتورالیسم هستند که در فیلم دارکوب می توان سراغشان را گرفت. شخصیت ها طوری نمایش داده می شوند که انگار در مقابل اتفاقات پیرامون هیچ راه انتخاب دیگری ندارند. این طبیعت است که راه را برای آنها برمی گزیند، طبیعت انسان ، طبعیت جامعه و طبیعت زندگی. حتی قشر مرفه فیلم یعنی امین حیایی و مهناز افشار هم گرفتار همین اجبار طبیعت هستند. داستان فیلم طوری پیش می رود که همه را محق می دانیم و کسی در مسیر اتفاقات محکوم و مقصر نیست.
فیلم دارکوب در دو موقعیت عمده می گذرد. خانه ای آسوده و مرتب در یک برج مسکونی و دیگری گرمخانه ای در جنوب شهر که محل زندگی زنان معتاد است. از نظر اجتماعی می توان با ارجاع به برخی صحنه ها همچون سکانسِ مربوط به پارک و توالت عمومی و خانه گروهی زنان معتاد، این فیلم را با فیلم کندو ساخته فریدون گله مقایسه کرد. در آن فیلم ما شاهد تجمع افراد بی خانمان و معتاد در یک قهوه خانه بودیم. با این تفاوت که در فیلم کندو زنها جایی در این تجمع افراد پس زده شده توسط اجتماع نداشتند. اما به روایت فیلم دارکوب در تهران امروز زنان به همان اندازۀ مردان در این فضاها دیده می شوند. تصویری که البته با واقعیت امروز اعتیاد و بی خانمانی در جامعه تطابق دارد. با این نگاه، می توان به بازخوانی جامعه تهران امروز پرداخت. آیا تهران مدرن شده است؟ فیلم کندو در قهوه خانه ها و کافه ها و شهرنو می گذرد. قهوه خانه یک نهاد و یک مکان سابقه دار در ایران بعد از عصر صفوی است. جایی که محل تجمع کسبه و محل استراحت و خستگی در کردن مردانه بود. البته لوطیان و اراذل و اوباش نیز در این میانه حاضر بودند. در واقع قهوه خانه محل سرریز همه خرده جنایت های شهری بود. همان تصویری که علی حاتمی در سریال هزار دستان ارائه داده است. جعفر شهری نیز در کتاب ماندگار خود، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، به خوبی فضای مردانه آن را توضیح داده است. این تصویر در فیلم کندو با همان دقت به تصویر در آمده است. گردهم آیی بی خانمان ها در قهوه خانه فیلم کندو ، بی حضور زنان بود. زنان بی خانمان و آسیب دیده ، احتمالا گذارشان به مکان دیگری در خارج از دروازه های شهر، یعنی شهر نو می افتاد. جایی که به حسب همان نگاه ناتورالیستی می تواند سرنوشت محتمل زنان واپس زده و مستعد آسیب باشد. در تهرانِ فیلمِ کندو قهوه خانه ها به عنوان یکی از پایگاه های اجتماعی، رو به اضمحلال هستند. برای همین به جای تفریحگاه عصرانه و شبانه، تبدیل به خوابگاه و شیره کش خانه شده اند. آدم هایی که در کندو می بینیم جایی در فضاهای دیگر جامعه ندارند. به مانند زنهای فیلم دارکوب. با این تفاوت که در زمانه فیلم دارکوب نهاد قهوه خانه دیگر به شکل سنتی خود دیگر وجود کاربردی ندارد و کافی شاپ ها جای آن را گرفته است. شهر نو نیز از میان رخت بر بسته است. اما مشکلات شهر نو ، یعنی مصائبی که ساکنان محله غم،نام دیگر شهر نو، در زندگی خود تجربه کرده اند، کماکان به قوت خود باقی است. وجود چنین خانه هایی در محله ای در مرکز شهر، خود گویای ضعف و یا انحراف روند توسعه است. توسعه به معنای نهادی آن و گسترش دایره وظائف اجتماع نسبت به تک تک افراد ، تبدیل به توسعه ساختمانی شده است. اما مشکلات با ساخت ساختمان یا ویران کردن آن از میان نمی روند. در فیلم دارکوب، زنان و مردان معتاد را در کنار یکدیگر و واره در گوشه و حاشیه پارک ها می بینیم. قهوه خانه و شهر نو، جای خود را به پارک ها و توالت های عمومی داده اند. آدم هایی که پایگاه های خود را از دست داده اند و در پایگاه های جدید(کافی شاپ ها؛ و یا هایپرمارکت ها یعنی جایی که امین حیایی همان شخصیت آن سوی داستان، مدیر آن است) جایی ندارند. آنان واپس زدگان اجتماع هستند، اما خوب یا بد در میان ما زندگی می کنند. اما از فرصت های زندگی محروم اند یا خود را محروم کرده اند، اگر بخواهیم از زبان و قاعده ناتورالیسم بهره ببریم. آنان به واسطه ماهیت خود جامعه از بسیاری از حقوق خود محروم اند، چرا که در نگاه ناتورالیستی جامعه جایی است که شباهتی بنیادی با قواعد حیات وحش دارد. در جامعه حیوانات، حق تولید مثل و فرزند آوری ازآن نوع و تیره قوی تر است. یک نر قوی همه ماده ها را در کنف قدرت خود دارد. این نژاد و تبار اوست که باید بقا پیدا کند. در فیلم دارکوب نیز این گونه است.در این بین ضعیف، خودش قانون نانوشته را خوانده و به آن تن می دهد. او خود را از گروهی می داند که از حرکت جامعه جامانده اند و نمی توانند دوباره خود را به آن وصل کنند. نماد این جاماندگی ، فروختن نوزادی است که هنوز از شکم مادر زاده نشده است. در زمان حال جایی برای آنها نیست پس در زمان آینده هم جایی برای فرزندان آنها نخواهد بود. ناگزیر فرزند خود را می فروشند، نه از آن رو که شاید سرنوشت او را از سرنوشت محتوم خود جدا کنند، بلکه اصولا از آن جهت که تصوری از مفهوم آینده ندارند. در فیلم دارکوب، مرد معتادی را می بینیم که با به دست آوردن دوملیون تومان پول، همه زندگی خود را رها می کند و می رود.
در این بین یکی از نکاتی که در ابتدای فیلم نمایش داده می شود در میانه کار پررنگ و به طور نامحسوسی ناگهان موضوع اصلی فیلم می شود. همان حرفی که زن باردار ابتدای فیلم می زند وقتی که شوهر او در حال فروختن فرزندشان است. زن(سارا بهرامی) که از جمله جاماندگان اجتماع است نمی تواند قید فرزند خود را بزند و ناگهان متوجه این جاماندگی می شود و سعی می کند با هر کاری که از دستش برمی آید خود را به بدنه اجتماع برگرداند. در این مسیر متوجه می شویم که همه، از جمله همسر سابقش، برادرش و حتی دوست نزدیکش سعی می کنند از وضع بد او برای اهداف خود استفاده کنند. همه از نمد بدبختی او برای خود کلاه خوشبختی می دوزند اما او با تکیه بر مهر مادری، آنها را نیز ناکام می گذارد. همۀ رفتارهای او، همۀ به اصطلاح دیوانه بازی های او در سایه مهرمادری می ماند. غریزه ای فروخورده که بعد از سالها ناگهان بیدار شده و همه مناسبات فردی و اجتماعی زن جوان را تغییر داده است. این مهر مادری به معنای عشق به فرزند و کشف دوباره اوست، فرزند توالی نسل است و به معنای آینده. ناگهان آینده برای او آشکار می شود، چیزی به نام آینده وجود دارد که او آن را فراموش کرده بود. و حالا با همین امید به آینده سعی می کند اعتیاد خود را ترک کند و اینجا در چند صحنه،فیلم دارکوب البته هم در فیلمنامه و هم در کارگردانی ضعف های اساسی دارد که مضوع این نوشته ما نیست. اما گذشته داستان ، و مقدمات نویسنده برای فهم چرایی شکل گیری این موقعیت ، یعنی اعتیاد سارا بهرامی و ترک خانه و خانمان چندان باور پذیر نیست. اما مفهوم فیلم را باید ستایش کرد. که همه آدم ها، تحت هر شرایطی آدم هستند و باید به بازگشت آنها به مسیر حرکت انسانیت. امیدوار بود. این همان مسئله ای است که این فیلم را از یک اثر کاملا ناتورالیستی متمایز می کند زیرا که امید و پایانی خوش در آثار ناتورالیستی جایی ندارد. فیلم دارکوب از حیث مفهوم و جهان بینی فیلم های مهم و قابل بحث سینمای امسال است. فیلمی که سعی می کند در کنار یک قصه رمانتیک و احساسی حقایق تلخی از جامعه امروز را به مخاطبان و سیاستمداران نشان دهد.