فیلم نوشت فیلم نوشت

استخوانهای دوست داشتنی ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب
استخوانهای دوست داشتنی ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب

استخوانهای دوست داشتنی ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب

فیلم سرو زیر آب ، چهارمین اثری است که محمدرضا باشه آهنگربا موضوع تفحص و معراج شهدا می سازد . این جریان با فیلم فرزند خاک آغاز شد و در اشکال گوناگون خود در فیلم بیداری رویاها، ملکه و سرو زیر آب ادامه یافته است. این فیلم همچنین پایان همکاری محمدرضا گوهری فیلم نامه نویس سرشناس سینمای ایران ، با باشه آهنگر است .

مقاله

نویسنده علی فرقانی
استخوانهای دوست داشتنی ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب

فیلم سرو زیر آب ، چهارمین اثری است که محمدرضا باشه آهنگربا موضوع تفحص و معراج شهدا می سازد . این جریان با فیلم فرزند خاک آغاز شد و در اشکال گوناگون خود در فیلم بیداری رویاها، ملکه و سرو زیر آب ادامه یافته است. این فیلم همچنین پایان همکاری محمدرضا گوهری فیلم نامه نویس سرشناس سینمای ایران ، با باشه آهنگر است . بعد از نزدیک به دو دهه پرداختن به سوژه ای مشترک، قرار بود که فیلم سرو زیر آب کاملترین و بهترین اثر با موضوع معراج و پیکر شهدا باشد. اما باشه آهنگر با سوژه ای  روبرو است که دیگر بکر نیست ، در زمانه ای که کمی برای این موضوعات تغیر کرده است. این وضعیت قطعا کار داستان گویی را سخت تر می کند و  فقدان یک فیلمنامه نویس حرفه ای در کنار باشه آهنگر باعث شده تا خطوط ساده داستان ، بدل به طنابی شود که دور سر فیلم هر بار گرهی تازه می زند و راه نفس او را می بندد.

باشه آهنگر گویی خود می دانسته که موضوعش شاید دچار گذر زمان شده باشد از این رو ، در نشان دادن و آشکار کردن برخی اشتباهات و کاستی ها یا به عبارتی افشاگری ها( از جنس همان بگم بگم های معروف) درباب تحویل پیکر شهدا  همت گماشته تا شاید بتواند برای مخاطب جذابیتی دوباره نسبت به این موضوعات دست و پا کند. اما هنوز هم با یک داستان خوب و یک روایت درست می توان به سراغ موضوعات قدیمی رفت، کاری که باشه آهنگر انجام نداده است. از همین رو فیلم سرو زیر آب، که مدت ها بود جامعه سینمایی اخبار آن را پی گیری می کرد و قریب چندین سال کارگردان فیلم در شوراهای مختلف فیلمنامه در پی تصویب و ساخت آن بود اینک به اثری بدل شده که نمی تواند با زمان خود ارتباط برقرار کند.


احساس گم شده فیلم، دانش اندک مخاطب

تصوری وجود دارد که تا برخی مفاهیم  و تصاویر مطرح می شود، لاجرم باید توجه مخاطب و فرد روبرو  را جلب کند. چیزهایی ازقبیل قسم خوردن، گریه کردن و بغض کردن، یا حتی سرفه کردن از سر بیماری.. این روند را اگر ادامه دهیم به فلسفه ساخت فیلم سرو زیر آب می رسیم: اینکه صحبت کردن از شهدا خود فی نفسه جذاب است و صحبت کردن ا زجنازه شهدا بی نهایت جذاب تر برای مخاطب. از همین روست که آقای باشه آهنگر به جای نشان دادن چند و چون ماجرا، و پی افکندن بنیانی فکری و احساسی برای فیلم خود، از همان ابتدا ما را با پیکر شهدا روبرو می کند اما روند  این مواجهه  ، آنقدر کش دار و ادامه دار می شود که لاجرم «پیکر» به «جنازه» بدل می شود و دیگر چیزی در ته انبان کارگردان باقی نمی ماند. کارگردانی که نه در مقام کارگردانی و نه در مقام قصه گویی نتوانسته به ما ساده ترین حرف ها را بزند. ما حتی نمی دانیم که داستان فیلم در چه زمانی می گذرد. تا آنکه در انتهای فیلم از طریق صدای خارج قاب می شنویم و از طریق بلندگوهایی که صوت اخبار را پخش می کنند نام «قطعنامه » را می شنویم و در می یابیم که فیلم در سال 67قصه خود را بازگو می کند( همین مشکل را در فیلم تنگه ابوقریب به کارگردانی آقای بهرام توکلی نیز شاهدیم) حتی آقای باشه آهنگر، با قطعنامه نیز همین گونه رفتار می کند؛ این تصور خام دستانه که با شنیدن واژه قطعنامه مخاطب خود تا انتهای ماجرا می رود. حال آنکه «قطعنامه» کلمه ای است که دیگر کسی معنای آن را نمی داند، همین گونه «جنگ» و «پیکر شهدا» همه مفاهیمی است که فیلم باید ، به اندازه ای که به آنها نیاز دارد ، در درون خود بپردازد. چندانکه مخاطب از هر سلک و قوم و تاریخی بتواند درکی از حال و روز فیلم داشته باشد. از همین روست که بسیاری از فیلم های سینمای ایران و البته جهان را کمی بعد از زمانه ساخت دیگر نمی توان به درستی فهمید و تجربه عاطفی آن را از سر گذراند، چرا که ناخوادآگاه و ناخواسته سینماگر ، به دانشی که مخاطب در نزد خود دارد ، اکتفا می کند و به این سان فیلم نه اثری مستقل و ایستا و زنده که بدل به موجودی می شود که طفیلی ذهن مخاطب است و روزی اگر ذهنیت مخاطب تغییر کند، که می کند ، حال و روز فیلم ها دگرگون خواهد شد. این همان تاریخ مصرف دار شدن فیلم هاست. تاریخ مصرف دار شدن فیلم ها نه بر اساس شعاری بودن یا تاریخی بودن آنها ست بلکه به جهت آن است که فیلم باید بتواند سوای زمانه ساخت برای خود حیاتی مستقل به دست آورد و معمولا به دست نمی آورد.


موضوعات ابدی، جذابیت های مقطعی

فیلم آقای اهنگر باید به چند موضوع مهم به اندازه کفایت و با  رویکردی خلاقانه می پرداخت. یکی از این موضوعات نفس توجه به پیکر و جنازه است. چرا در فرهنگ ایرانی جنازه افراد متوفی و پیکر شهدا این قدر اهمیت دارد و به یک مقوله حساس برای ذهنیت ما تبدیل شده است. این جمله  ای است که  شهید حسن باقری در مجموعه مستند آخرین روزهای زمستان به زبان می آورد. او خطاب به نیروهای تحت امر خود می گوید که مردم می توانند با شهادت فرزندشان کنار بیایند اما با باز نگشتن جنازه آنها کنار نخواهند امد.  اگر بخواهیم به شیوه ای که لوی استروس و سایر ساختارگرایان به   تحلیل فرهنگ و ساختمان نظام فرهنگی دست یازیده اند سخن بگوییم باید گفت که گویی جنازه و پیکر یک عنصر اساسی در ساختار فرهنگی ماست. این عنصر قومیت هم نمی شناسد همه ایرانیان از هم وطنان زرتشتی تا لر و کرد و بختیاری همه و همه برای پیکر فرزندان خود ، اهمیتی فوق العاده قائل اند. در ابتدای فیلم، باشه اهنگر این موضوع را در حدی تلگراف گونه بیان می کند. او مردی از طوایف عرب خوزستان  را نشان می دهد که آمده تا از ستاد معراج شهدا چند استخوان ، به جای یک جنازه تحویل بگیرد و برود. او می داند این استخوانها برای پیکر شهید آنها نیست اما می خواهد با همین پیکر سر هم بندی شده، دل پدر شهید را آرام کند. در این بین شخصیت اصلی داستان با بازی بابک حمیدیان نیز همین موضوع را طرح می کند که بهتر است از این همه پیکر شهدای گمنام برای تسکین این همه خانواده که در جستجوی فرزندان مفقود الاثر خود هستند استفاده کنیم. گویی با دیدن پیکر و به خاک سپردن آنها خانواه به یک آرامش دست پیدا می کند. و البته که این گونه است. در فرهنگ  دینی ما توصیه زیادی به زیارت اهل قبور و خیرات و فاتحه خواندن و سر زدن به مزار آنها شده است. گویی مردگان مرده نیستند. شاید بد نباشد ذکری از خاطرات کودکی مشترکمان داشته باشم. در دهه شصت و هفتاد رفتن به سر مزار مردگان برای بسیاری از خانواده  ها مثل رفتن به یک مهمانی بود. لا اقل در دیار و فرهنگ بسیاری از اهالی کویر مرکزی ایران این گونه است . زیارت اهل قبور در شب های پنجشنبه به گرد هم آیی خانوادگی بدل می شد معمولا با یک مهمانی کوچک. تحلیل ساختاری و فرهنگی این موقعیت چیزی است که فیلم آقای باشه آهنگر به آن بسیار نیاز داشت و اینک این او بود که بایستی بعد از ساخت چهار فیلم در باره پیکر شهدا به ما درکی عمیقتر از این مناسبت فرهنگی ارائه بدهد.



 در واقع فیلم آقای باشه آهنگر نوعی تقدس زدایی از مفهوم پیکر شهید است. نمی دانم چرا کسی که توانسته با پرداختن به همین مفهوم برای خود اعتباری در سینما دست و پا کند ، اینک به این می اندیشد که از این موضوع افسون زدایی کند. داستان آقای باشه آهنگر مانند کسی است که شاخه ای را می برد که خود بر روی آن نشسته است. او ، پیکر شهید را به جنازه بدل می کند. این روند داستانی فیلم اوست و دیگر همه آن نمادپردازی ها از جمله استفاده از سرو نمی تواند این وجه تقدس زدایی شده را بازگرداند.


و چیزهای خوبی هم هست..

فیلم آقای باشه آهنگر با این حال هنوز نکات مثبتی دارد که مخاطب را در لحظاتی سر ذوق بیاورد. این فیلم تصویری گسترده از جغرافیای ایران نشان می دهد، از جنوب و مناطق جنگی ، تا ارتفاعات لرستان و بختیاری و البته دشت های وسیع و کویر تفتیده مرکز ایران. فیلم همچنین از تنوع فرهنگی ایران نیز تصویر خوبی نشان می دهد، هر قومی به شیوه خود به سراغ پیکر شهید خود می آید. ستاد معراج شهدا به محلی برای تجلی آیین های مختلف عزاداری می شود. هر کدام از این افراد برای شهید خود به شیوه خاص خود احترام و ارزش قائل اند . این پیوستگی مفهوم شهادت به مثابه یک عنصر ارزشی ، مذهبی و ایدئولوژیک با فرهنک عامیانه و فولکلور نشان دهنده عمق و ارزش سالهای دفاع مقدس و پیوستگی آن در عمیق ترین ذهنیات مردم است.

از طرفی این فیلم به همنشینی مسالمت جویانه فرهنگی نیز به شیوه ای جدید اشاره دارد. جایی که یک خانواده زرتشتی از یزد به دنبال جنازه پیکر خود به دیدار قومی در ارتفاعات زاگرس و در میان لرهای بختیاری  می روند، هر یکی به دین خود و همه نگران پیکر فرزند شهید شده خود هستند. اینجا ما با یک سوال اساسی روبرو می شویم سوالی که باز البته فیلسماز از آن به راحتی می گذرد یا حتی آن را نمی بیند : رابطه میان فرهنگ و مذهب چگونه است؟ آیا ما با مردمی که اشتراکات فرهنگی داریم ، مانند زرتشتی ها و یا ارامنه ساکن ایران احساس نزدیکی بیشتری می کنیم ، یا با مردمانی که با آنها اشتراکات مذهبی داریم مانند شیعیان عراق و پاکستان.

در دل فیلم آقای باشه آهنگر طنیین ضعیفی برای پاسخ دادن به سوالی که هرگز طرح نمی کند، نهفته است: اینکه جنگ ایران و عراق، جنگ میان دو ملت مسلمان بود و ایرانیان علی رغم تنوع مذهبی به جهت اشتراکات فرهنگی ، در برابر دشمن متخاصم ایستادند. فیلم آقای باشه آهنگر در بیان ناخودآگاه خود ، برای شباهت فرهنگی بیشتر از شباهت مذهبی احترام قائل است . این نکته مهمی است و ای کاش به این نکته و این  ادراک متفاوت بیشتر پرداخته می شد. همین نکته را در فیلم اقای حاتمی کیا نیز مشاهده می کنیم. جدال میان انسانها در سوریه نه یک جدال مذهبی ، که یک جدال فرهنگی است. حتی در میان خود نیروهای داعش نیز فرهنگ های مختلف وجود دارد، و جبهه بندی های درونی این گروه تکفیری ، بیش از آنکه از روی باورهای اعتقادی باشد، از روی مرام و مسلک فرهنگی است.



فیلم آقای باشه آهنگر نیز با این سوال مهم روبرو می شود و از آن به سادگی می گذرد. این سوال می توانست راه نجات فیلمساز برای تکرار مفاهیم قدیمی خود باشد. همان تکراری که سرانجام باعث افسون زدایی و بی اثر شدن مفاهیم فیلم می شود. در واقع فیلم باید به کارکرد فرهنگی مفهوم پیکر در جغرافیای فرهنگ ایران می پرداخت و به این سان مفهوم فرهنگ را در برابر مفهوم مذهب بررسی می کرد . اینگونه بود که این فیلم می توانست به درک مفهوم ایرانی بودن، شیعه بودن و مسلمان بودن کمک کند. همان مفاهیمی که ما همواره نیازمند اندیشیدن به آنها هستیم. مفاهیمی که مشمول زمان و تاریخ مصرف نمی شوند.

نگارنده هیچ  اصراری ندارد که میان فرهنگ و مذهب تقابلی ایجاد کند. بلکه هدف از اشاره به این دو وجه ، درک امکانات مهندسی مفاهیم در تولید اثر هنری است. مفهوم ملیت و یکپارچگی ملی همواره یکی از مهمترین سرمایه های فرهنگی ما بوده است. در زمان دفاع مقدس، باورها و اعتقادات مذهبی ، می توانست توش و توان برای مقابله با دشمن فراهم کند. اما اینک بعد از سه دهه از پایان جنگ، تاکید بر ارزش های مشترک ملی و ملیت همان کارکرد را پیدا کرده است. به عنوان مثال هم در فیلم آقای حاتمی کیا به وقت شام و در هم در تنگه ابوقریب به کارگردانی آقای بهرام توکلی و پشتیبانی سازمان فرهنگی هنری اوج، شاهد آن هستیم که بر مفهوم ملیت و حفظ وطن تاکید بیشتری می شود. آقای باشه آهنگر نیز می توانست با فیلم خود، فصلی متفاوت از مفهوم ملیت را با تحلیل ریز مناسبات و اشتراکات فرهنگی نشان دهد.









----- 0 0

مقالات مشابه

میراث زندگان ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب
میراث زندگان ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب

میراث زندگان ; نگاهی به فیلم سرو زیر آب

باشه آهنگر در فیلم سرو زیر آب سعی کرده است به یکی از فعالیت ها و دسته های دیده نشده جنگ ایران و عراق بپردازد. «ستاد معراج شهدا» گروهی بودند که جنازه های شهدا را کشف و تشخیص هویت می کردند و پس از بررسی های دقیق و قطعی به خانواده هایشان خبر و تحویل می دادند.
جای خالی فیلمنامه نویس ; یادداشتی بر فیلم سرو زیر آب
جای خالی فیلمنامه نویس ; یادداشتی بر فیلم سرو زیر آب

جای خالی فیلمنامه نویس ; یادداشتی بر فیلم سرو زیر آب

اساسا کار فیلمنامه نویس اضافه کردن نیست، بلکه حذف کردن است. حذف کارکترها، قصه های فرعی و مفاهیم اضافی برای حفظ وحدت کلی فیلمنامه. وقتی ایده اولیه ای را برای تبدیل شدن به فیلمنامه انتخاب میکنیم، ممکن است برای گسترش داستان، قصه های فرعی و شخصیت های اضافی بسسیاری به ذهنمان خطور کند که هرکدامشان احتمالات خاصی را برای فیلمنامه به وجود میاوردند.
داستان یک شهر ; نگاهی به فیلم کامیون
داستان یک شهر ; نگاهی به فیلم کامیون

داستان یک شهر ; نگاهی به فیلم کامیون

«کامیون» ساخته کامپوزیا پرتوی از فیلم های خوب جشنواره تا به امروز بوده است. کارگردان گزیده کاری که بیش از فیلمسازی، به عنوان فیلمنامه نویس فعالیت داشته است. این نهمین فیلم پرتوی در جایگاه کارگردان از سال 1366 است.
نوآر به سبک تهرانی ; نقدی بر فیلم امیر
نوآر به سبک تهرانی ; نقدی بر فیلم امیر

نوآر به سبک تهرانی ; نقدی بر فیلم امیر

امیر به نویسندگی و کارگردانی نیما اقلیما بیشتر از آنکه فیلمی سینمایی باشد تجربه ای است در فرم که البته تجربه موفقی نیست اما واقعیت ماجرا این است که این فیلم در ادامه سنت فیلم های سیاه ایرانی قرار دارد.
Powered by TayaCMS