تناقض آری یا خیر؟
ما وقتی سخن از سیاست فرهنگی به میان می آوریم، نحوه دخالت دولت و سازمانها و نهادهای مرتبط با آن را در حیطه فرهنگ مورد توجه قرار می دهیم. حال این دخالت می تواند در قالب های گوناگونی چون قوانین و مقررات و گاه اقدامات و فعالیت های اجرایی رقم بخورد. در این میان و در ساختار کنونی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران رسانه ملی به عنوان پیشرو حاکمیت و نظام اسلامی می تواند تبلور نحوه دخالت نظام در امور فرهنگی باشد. یعنی مطالعه و بررسی برنامه های رسانه ملی به نوعی سیاست فرهنگی حاکم بر این رسانه را روشن می کند اما همه ابهام و پرسش ها از همین جا آغاز می شود، چراکه مخاطب فرهیخته و آگاه با مشاهده برنامه های تلویزیونی به تناقض سیاست حاکم بر برنامه های تلویزیونی با سیاست هایی که سازمان خود را مدافع و منادی آن می داند، پی می برد. اما اینکه برنامه ها و ویژه برنامه های المپیک ریو 2016 موید این موضوع است یا خیر نیازمند بررسی است که در این نوشتار به آن می پردازیم.
مخاطب فرهیخته با مشاهده برنامه های تلویزیون متوجه تناقض در سیاست گذاری ها در صدا و سیما میشود.
به دنبال متن باش!
قاب تلویزیونی که با رویداد المپیک میهمان خانه های ایرانی شده است، خواسته یا ناخواسته مخاطب را از بعد فرهنگی با مسائلی روبرو می کند که شاید به صورت ابهام و پرسش بیشتر متناقض با سیاست ها و جریان های فرهنگی کشور شده است و این برنامه به سبب دارا نبودن شاخص ها و نظام روش شناختی ارزیابی کیفی، گاه مخاطب را به مخالف خوانی و همدردی و همراه با ضدقهرمان های جهان رهنمون می کند. تا اینجای کار شاید سوالات و پرسش های متعددی برای خواننده این نوشتار ایجاد شده باشد که شواهد نویسنده این نوشته، دال بر این ادعا و یا فرضیه چیست؟ و البته ارجاع به متن شاید دلالت کننده مناسب این ادعا باشد.
دیدگاه و سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی، همواره نگاهی وحدت گرا در سرتاسر جهان اسلام بوده است.
وقتی از همه چیز دلسرد می شوی، حتی از کشورت!
سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی در قالب سیاستگذاری های کلان همواره نگاه وحدت گرای فرهنگی در میان جهان اسلام را دنبال می نموده، اما المپیک ریو شاید جایی شد که جلود عراقی) داور عراقی وزنه برداری)را در ذهن مخاطب تلویزیونی تصویر کند و آن هم با کلید واژه های، حق کشی و نادوری در حق وزنه برداری که خواسته و یا ناخواسته در حقش کوتاهی و تنگ نظری صورت گرفته و رسانه ما نیز، بارها و بارها مصاحبه او را پوشش می دهد، آن هم از زوایای مختلف. مجریان و کارشناسان بار اشک و همدردی را با مخاطب چنان افزون می کنند که گویی هر چه می کشیم از این اتحاد است، بله اتحاد. اما این خوانش تنها به اینجا مختوم نمی شود، چرا که مجریان برنامه های تلویزیونی ما، با عشق میکروفن صدا و سیما را در مقابل ورزشکاران امریکایی قرار می دهند و با همان ادعاهای واهی «آی کن اسپیک انگلیش»، مدام از آنها مصاحبه می گیرند، شاید فراموش کرده اند که سیاست فرهنگی و ضد استکباری رسانه متبوعشان و یا حتی کتاب برنامه ها و یا افق رسانه ملی واقعا چیست؟ از طرف دیگر، آن مجریان تنها با کسانی قادر به مصاحبه هستند که به انگلیسی صحبت می کنند. گویی راه ارتباط با جهان خارج از ایران تنها از کانال زبان انگلیسی می گذرد. در حالیکه صدا و سیما می توانست با به کارگیری چند مترجم حداقل این مشکل را در حد انتقال پیام صحیح و کامل برطرف کند. گویی سازمان رسانه ملی ما، متوجه نیست که یکی از بنیادهای فکری نظام این است که دنیا تنها به دنیای امریکایی- انگلیسی خلاصه خلاصه نمی شود. از سوی دیگر، مخاطب به این نتیجه می رسد که علت اینکه از خیل انبوه مجریان صدا و سیما این مجریان بخت رفتن به ریو را یافته اند تنها به خاطر آن است که می توانند به انگلیسی صحبت کنند، ان هم با ان وضعیت فاجعه بار!
یکی از بنیادهای فکری نظام این است که دنیا تنها به دنیای امریکایی- انگلیسی خلاصه نمی شود.
سیاست فرهنگی بازنمایی شده در المپیک ریو به اینجا خلاصه نمی شود چراکه گاه و بیگاه در کنایه های زبانی مجریان می توان زوایای پنهان دیگری را از آن دید، مثلا وقتی مجری در برنامه انتهایی و جمع بندی نتایج کاروان المپیکی ایران، با نگاه افسوس بار از عدم حضور جودوکاری می گوید که قرار بود مقابل ورزشکار رژیم صهیونیستی قرار بگیرد، اما همه آن دلایلی سیاستی، در شکل گیری و هویت بخشی جمهوری اسلامی ایران به میان آمد و باعث شد ورزشکار ما به میدان رقابت و زورآرایی وارد نشود و چنان با آه و فغان ان مجری دم از عدم حضور می زند که گویی باید مخاطب همراه این جریان مخالف شود. اینجاست که دالها و نشانه های تناقض در سیاست گذاری رسانه ای و اجرای برنامه سازی ما در ورزش بسیار خودش را نشان می دهد. و این نیازمند کنکاش جدی و حتی معناشناسانه نیست. حتی واژه ها گویای عقب ماندگی و گستردگی ظاهری و از خودباختگی جهت تزریق به جامعه است. شاید مخاطب تیزهوش از تقدیم مدالهای مدال آوران در بعد خبری و رسانه ای به مدافعان حرم بگوید. اما این تنها خوانش رسمی خبر نیست که واقعیت را می سازد. چراکه خوانش روانشناسانه تصویر و ایما و اشاره های مجریان از اعلام چینین خبری است که مخاطب را از این عمل دلسرد می کند و البته شبکه ها و فضای اجتماعی مجازی هم مکمل غذای رسانه ای مخاطب بوده و در اینجا حرف های دیگری می زند.
رمزگذاری با چاشنی مخالفت
با رمزگذاری های اشتباه برنامه های ما علی رغم همه هدف گذاری های خود، به ضدساختار ایدئولوژیک نظام مبدل می شوند و ضربه های نامحسوس را برپیکره فرهنگی انقلاب وارد می آورند.
المپیکی که در ظاهر و نمادسازی باید روشن کننده هویت و نشانه های یک ایرانیت در سطح جهان و یا تقویت کننده برای من ایرانی باشد و حجاب و وقار زن مسلمان ایرانی خود پرچمی برای حضور تفکر اسلامی ایرانی در عرصه جهانی تلقی گردد، از طریق این شیوه برنامه سازی تلویزیونی تبدیل به پادالگوهایی برای مخالفت و ضد خوانی مخاطب شده است. اینجاست که حتی روش های کمی هم به این تناقض شهادت می دهند، ساختار هم گویای حرف درون است و پی بردن به سر درون نیازی هم نیست. اینگونه شده است که وقتی رسانه ما نمی تواند در برنامه های خود تفسیری از یک دال و مدلول و تدقیق و اقناع ذهنی برای مخاطب از یک سیاست ایجاد کند. سیر اثرگذاری به سمت خوانشی مرجح می رود. استورات هال در نقد برنامه تلویزیونی بر این نظر بود که خوانندگان، متن های یکسان را به یک شکل نگاه نمی کنند و هیچگاه نمی توان بین معنای رمزگذاران پیام های تلویزیونی و رمزگشایان(بینندگان) تقارن ایجاد کرد. لذا در مرحله رمزشگایی پیام، قائل به سه نوع خوانش بود: یکم. خوانش مسلط، که خواننده همان پیام سیاسی و رسمی رمزگذار را دریافت می کند. دوم. خوانش توافقی که خواننده برخی از ابعاد پیام مسلط و رسمی را می پذیرد ولی نظرات و برداشت های خود را نیز دارد و آن را ارئه می کند. و سوم. خوانش مخالف، که خواننده قرائتی مخالفت آمیز با رمزهای مسلط حاکم بر پیام را داراست. و طی آن تمامی این رمزها را رد می کند. هال شکل سوم را اینگونه مثال می زند که وقتی یک بیننده تلویزیونی به یک بحث درباره نیاز به پایین آوردن دستمزدها گوش می دهد، از عبارت «مصلحت ملی»، منفعت طبقاتی گروهی خاص را خوانش می کند. شاید اینجا نظریه استورات هال به گونه ای دیگر باید طرح شود و آن چالش و مخالف خوانی خود اهالی رسانه و برنامه سازان با ایدئولوژی حاکم بر محتوای رسانه ای است. دیگر اینجا ما نیازی به خوانش مخالف نداریم و این رسانه است که رمزگذاری به صورت کدهای مخالف سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی را در اختیار مخاطب قرار می دهد. یعنی زمینه و متن پیام را با پیکره ساختاربندی شده به گونه ای چینش می کند که مخاطب به معنی ای که از کلیت رسانه در جمهوری اسلامی ایران برنمی آید، رهنمون می شود. اینجاست که برنامه های ما علی رغم همه هدف گذاری های خود، به ضدساختار ایدئولوژیک نظام مبدل می شود و ضربه های نامحسوس را برپیکره فرهنگی انقلاب وارد می آورد.
گاه ایما و نشانه های مجریان در بیان خبر میتواند معنایی کاملا متفاوت با بیان رسمی خبر داشته باشد.
در این نگرش جدید رمزگذاری تحت تاثیر تمامی لحن ها و گفتارهای مجریان افسوس برای علیرضا خجسته، جودکار تیم ملی را به همه دلایل فکری و اندیشه ای در غاصب دانستن رژیم صهیونیستی ترجیح می دهند. و در نهایت معنای برآمده از متن همان می شود که مقصود نبوده و نخواهد بود. اینگونه است که باید برای خروج از این جریان رسانه ای بایستی به دنبال راهی دیگر در رمزگذاری ها بود، چراکه خوانش مخالف تنها از سوی رمزگشا شکل نمی گیرد، بلکه رمزگذاران ما در رسانه نیز خوانش مخالف را در پیام رقم می زنند.