خانه دختر با
کارگردانی شهرام شاه حسینی و نویسندگی پرویز شاهپوری و تهیه کنندگی محمد شایسته
عاقبت بعد از دو سال از محاق توقیف در امد و روی پرده را دید.. اگرچه حذفیات فیلم
باعث شده تا قصه فیلم مبهم و سردرگم به نظر برسد اما به این حال این فیلم هشتاد
دقیقه ای به شیوه ای واضح موضوع خود را مطرح می کند و آن بحث عوارض و معایب توجه
بیش از حد جامعه به عوارض باکرگی پیش از ازدواج است.
خانه دختر می
کوشید تا به زعم خود یک نابهنجاری
اجتماعی-فرهنگی در سطح جامعه را طرح کند و با بازنمایی ابعاد ناگوار و مصیبت بار
آن نابهنجاری، به اصلاح رویههای اجتماعی و رفع برخی چالش های اخلاقی کمک نماید. در ابتدا باید به یک سوال پاسخ بگوییم؛ خانه
دختر چه مشکل معظم و مهمی را شناسایی کرده است و قرار است با طرح آن چه بخشی از
مسایل اجتماعی را به عرصه گفتگوی عمومی آورده و زمینه را برای اصلاح و ترمیم آن
فراهم کند؟
این سوال از
آن حیث اهمیت دارد که ما را به عمق توان هوشی و شناختی کسانی راهنمون میشود که قرار است در مقام هنرمند برای جامعه خود طرح
سوال کنند و را برای ترمیم بحرانی که شناسایی کردهاند افکار عمومی را تحریک کنند.
بحران شناسی منهای هوش
اجتماعی
نظریه بحران
یک نظریه جدی در عرصه تحقیقات علوم اجتماعی است و وقتی یک سینماگر در مقام یک هنرمند
به نمایش یک بحران میپردازد، به جهت تاثیر گذاری خود توده مردم را به این بحران
هشدار می دهد و اگر این روند به شکل درستی
انجام شود اینک نوبت مردم است که بیندیشند که انان تا چه حد مسبب و یا اسیب دیده
از آن بخران بوده اند.
اگر با توجه
به این مقدمه به فیلم خانه دختر بازگردیم و از حیث بحران شناسی و هوش اجتماعی به
فیلم درنگریم چه چیزی خواهیم دید؟ فیلم دختر به بحث ارزشی فرهنگی و اخلاقی مقوله
باکرگی پیش از ادواج می پردازد. در فیلم
شاهد آن هستیم که تا چه میزان این موضوع مورد توجه است. حال سوال این جاست ، سوالی
که خود فیلم ان را مطرح می کند، که ایا این توجه و تاکید بر مقوله باکرگی کار
درستی است و ایا این امر در نهایت در جهت بهبود جامعه است یا از انگونه مقولاتی
است که فرد را در برابر جامعه قرار می دهد. و ایا
از دست دادن باکرگی می تواند عموما فرد را به همان سرنوشتی دچار کند که
شخصیت دختر این فیلم دچار آن شده است.
اصل از یاد رفته:
احترام به گزینش سبک زندگی دیگری
فارغ از این
سه گزاره پیش گفته یک بحث کلانتری نیز در این بین در فیلم به فراموشی سپرده شده و
آن احترام به سبک زندگی گروهی از افراد جامعه است که به هر دلیلی مقوله باکرهگی
زن پیش از ازدواج را جزو ارزشهای شخصیتی زنی میدانند که قرار است به عنوان جدید
یک خانواده، نقش تازه ای را در جامعه ایفا کند. این ارزش شاید ارزشی کامل نباشد
ولی به هر حال شاخصی است که میتواند باعث اطمینان خاطر خانواده دامادی باشد که
قرار است سالها در پرتو اعتماد متقابل در کنار هم زندگی کنند. اگر بیاییم و فرض
کنیم که چنین معاینهای نباشد و وصلتی هم صورت بپذیرد اما داماد متوجه شود نو عروس
او فاقد باکرهگی است و حال آنکه تا پیش از این گماناش بر این بود که همسرش باکره
بوده و ارتباط پیش از ازدواج با کسی نداشته است سرنوشت ازدواج و تردیدهایاش چه
خواهد شد؟ چگونه این داماد، که باکرهگی برایش یک ارزش به شمار میرود، بعد از این
میتواند به همسرش اعتماد کند و با اطمینان خاطر با او در آرامش زندگی کند؟ اصولا
حق داماد که به اعتمادش خیانت شده است و دچار احساس غبن و زیانکاری شده در این
میان چه میشود؟
اینها تنها
بخشی از تردیدهایی است که نتیجه پذیرفتن فرض فیلم است[1] که به خوبی نشان میدهد نه سینماگر
ما و نه فیلم نامهنویس هیچکدام صاحب هوش اجتماعی کافی برای درک درست ابعاد موضوع
مورد بحث خود نیستند. و از همین روست که فیلم
با رفتارهای عرفیای خود را درگیر میکند که نه تنها مذموم نیستند بلکه با در نظر
گرفتن جنبههایی قابل دفاع هم هستند.
شخصیت پردازی یکسویه
فارغ از این مساله
و نوع طرحاش در فیلم، در نوع تصویر پردازی و شخصیت سازی از طرفین ماجرا نیز فیلم
یکطرفه و فاقد پختهگی است. نوع تصویری که از مادر و بستگان داماد، با بازی حامد
بهداد، ارائه میشود مشابه تصاویری است که در فیلمهایی مانند بدون دخترم هرگز(1991)
از یک خانواده سنتی ارائه میشوند، موجوداتی خشن، بی روح، متعصب و بی منطق که هر
چقدر هم فرهیخته و دارای تحصیلات دانشگاهی باشند باز هم افرادی لجوج و بی منطق
هستند که توانایی برقراری گفتگو برای پیدا کردن راه حل یک معضل را نداشته و در
مواجهه با مساله تنها به پاک کردن صورت مساله میاندیشند.
در مقابل، نو
عروس فیلم شخصیتی سرشار از احساس و روح زندگی است[2] که شعر میسراید و غریزه حیات
در او موج میزند. با چنین تصویرسازیای هرگونه مخالفت با چنین شخصیت پر احساسی از
جانب هر کسی بی تردید تعبیری جز این ندارد که طرف مقابل چنین روحیهای میبایست
صاحب یک روح خشن، ضد غریزه زندگی و ویرانگر باشد که توان همزیستی با این روح سرشار
از عشق به زیستن و شاد بودن را نداشته و در پی تخریب و ویرانی آن است.
متاسفانه
سینماگر ما و فیلمنامه نویساش حاضر نبودهاند نسبت به طیفهایی از افراد جامعهای
که در کنار آنها میزیند همین اندازه بیطرف باشند که در ترسیم چهره آنها و نوع
استخدام الفاظ و کلماتی که از دهان هر کدام خارج میشود کمی لطافت و نرمش را چاشنی
قرار دهد تا چهرهای منطقی تر از این دسته از افراد جامعه به مخاطب منتقل شود.[3]
درک نادرست از دینداری
وجه شبهه
برانگیزتر مساله آن است که در فیلم تاکید بسیار خاصی بر تعهد مذهبی خانواده داماد شده
و بر اهل نماز بودن داماد در صحنههایی تاکید خاصی میکند و در عین حال بروز
رفتاری این چنین سنگدلانه و سبوعانه را از جانب این خانواده برجسته و پر رنگ
میکند.
چنین برخوردی
نسبت به طیف دیندار جامعه به نظر نه تنها حکایت از فقدان شناخت نسبت به مقولههای رفتارهای
دیندارانه دارد بلکه ارائه تصویری ازدینداران است که فاقد توانایی همزیستی با
اقتضائات جامعه مدرن با تمام معضلات و مسائل آن دارند.
نتیجه گیری
متاسفانه فیلم
خانه دختر به رغم جدی نمایی فاقد جدیت است و قرائتی یکسویه از یک
خرده فرهنگ جاری در بین طیفهای قابل ملاحظهای از افراد جامعه معاصر ایرانی است.
قرائتی فاقد هوشمندی و حیث تحقیقی و در عوض یکسره احساسی و مبتنی بر تحریک عواطف
مخاطبان، هر چند به دلیل نا پختهگی در شخصیت سازی همین اندازه هم توان همدلی
برانگیزی مخاطب را نداشته و در نهایت حتی عواطف مخاطب را نیز نمیتواند آنگونه که
باید تحریک کند.
در نوع انتخاب
مساله نیز به نظر میرسد فقدان این هوش به خوبی مشهود است. برگزیدن مقولهای همچون
باکرهگی امروز مساله آنچنان جدی و تراژیک نیست که به خودکشی و انتحار کسی منتهی
شود و پرداختن به چنین مقولهای از چنین دریچهای جز اغراق و بزرگنمایی یک پدیده
چیز دیگری نیست.
مقایسه
با یک فیلم دیگر
اگرچه در
سینمای امروز، ما شاهد رشد و تبلیغ سبک زندکی آمریکایی با نوع خاص نگاه یک انسان پسا مدرن روبروییم،
ردیابی آثار تبیلیغی یک سبک زندگی مدرن غربی در سینمای امروز جهان کار سختی نیست..
اما در همین سینما نیز آثاری هستند که می توانند ضمن احترام به خرده فرهنگ ها، نقش
سازنده آنها را در جامعه نشان بدهند و در نهایت منش و مرام این خرده فرهنگ ها را
با توان مورد نیاز جامعه مقایسه کنند یکی
از این فیلم ها ، فیلم شاهد ساخته پیتر ویر در سال 1985 است که به بررسی زندگی
آمیش ها می پردازد. آمیش ها را عموما با عنوان سرخوردگان تمدن غرب می شناسند
که فرقه ای مذهبی برآمده از تفکر پروتستان
و شاخه آناباپتیست، هستند. که با هر چیز مدرنی و هر آنچه که برآمده از توسعه صنعتی
باشد ، مخالف اند. انها خدمت سربازی نمی روند، بیمه نمی شوند، از کمک های دولتی
استفاده نمی کنند و معمولا دور از جوامع شهری و زندگی می کنند. پیتر ویر در فیلم
خود به سراغ این فرقه می رود و فهرمان خود با بازی هریسون فورد را از مسیری می
گذراند ، که در نهایت همین ویژگی و
نگاه آمیش ها و تلقی آنها از زندگی او را
از مهلکه بلا نجات می دهد و اما درعین حال
به
شکل بی محابایی به ضعف ها و ناکارآمدی نگاه خاص آمیش ها به زندگی می پردازد. این
نگاه به یک خرده فرهنگ که در همه جهان معروف به واپس گرایی و سنت گرایی بیش از حد
است، می توانست به سازندگان فیلم دختر کمک کند تا در طرح مقوله باکرگی ، لزوم آن و
کارکردهای فرهنگی آن ، سوای یک نگاه دینی و اخلافی و صرفا از یک منظر انسانی و
تحلیلی کمک کند. و البته نکته ای هم که نباید مورد غفلت قرار گیرد
این است که مساله ای مثل مساله بکارت در جامعه
مذهبی ایران یک ارزش و هنجار خرده فرهنگی نیست بلکه یک اصل هنجاری حاکم در کلان جامعه
است.
فیلم دختر ،
فیلمی است که باور دارد که لزوم باکرگی پیش از ازدواج ، بحثی ناکارمد و مضر به حال
جامعه است اما در طرح این عقیده به شدت خلاف طبع جامعه، از هرگونه استدلال منطقی و
تحلیلی عاجز است و از همین رو فیلم به یک شعار و یک میتینگ تبلیغاتی تبدیل می شود.