15 بهمن 1395, 19:1
فیلم سینمایی «هفتماهگی» جدیدترین ساخته هاتف علیمردانی است که بسیاری فکر میکردند قرار است تجربه موفق سال گذشته این کارگردان را با فیلم سینمایی «کوچه بینام»، تکرار کند. اما با اولین اکران این فیلم در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر، مشخص شد که تمام تصورات قبلی از احتمال موفقیت تیم هاتف علیمردانی و منصور لشکری قوچانی در تولید این اثر سینمایی یک خیال باطل بوده است.
کلیشه نخ نما شده
این فیلم با دست گذاشتن بر روی یکی از کلیشههای نخنمای شده سالهای اخیر سینمای ایران یک بار دیگر به ماجرای مرد خائن و زن شکاک پرداخته است. ماجرایی که از فرط تکرار تبدیل به یک از دستمالی شده ترین سوژههای سینمای ایران شده است.
در این فیلم حامد بهداد ایفاگر نقش مردی است که همسرش رعنا (با بازی باران کوثری) در ماه هفتم حاملگی خود قرار دارد و رسیدن به همین دوران که معمولا برای زنان باعث ایجاد استرس و ترسهای پیش از زایمان میشود و البته سابقه قبلی شوهرش در زمینه دوستی و ارتباط با زنان دیگر باعث شده تا او نسبت به شوهرش شک داشته باشد.
المانهای انتخاب شده برای نمایش شک زن به شوهرش همان روشهای قدیمی چک کردن گوشی موبایل و زنگ زدنهای گاه و بیگاه به محل کار شوهرش برای اطمینان از حضور او در محل کارش است که همراهی آن با نمایش صحنههایی از دلهرهها و نگرانیهای زن که تبدیل به افسردگی شده، بیشتر از آن که مخاطب را به پیگیری ادامه قصه و فهمیدن انتهای آن ترغیب کند، فقط حس ترحم او را نسبت به چنین شخصیتی بیشتر میکند.
فیلمنامه، پاشنه آشیل «هفتماهگی»
به نظر میرسد نقطه ضعفی که بیش از موارد دیگر بر محتوای این فیلم اثرگذاشته است، ضعف مفرط داستان این فیلم است. درواقع میتوان از روی کلیت فیلم متوجه شد که سازندگان آن به دنبال مطرح کردن یک داستانی اجتماعی با رگههایی از مسائل خانوادگی بودند و میخواستند در بستر روایت قصه اصلی خود، موضوعاتی همچون تاثیر تولیدات شبکههای ماهوارهای و روابط نامشروع بر زندگی جامعه جوان امروز نیز نقد کنند؛ اما در نهایت آنچه که به عنوان خروجی نهایی حاصل شده است، یک اتفاق عجیب و غیرقابل باور همانند زلزله است که به یک باره همچون آوار برسر قصه اصلی خراب میشود و مسیر داستان را عوض میکند.
در ادامه قصه همین اتفاق است که باعث ایجاد تغییر و دگرگونی در شخصیت اصلی داستان میشود. موضوعی که به نظر میرسد اگر بر مبنای دیگری پیش میرفت، اثرگذاری بیشتری بر مخاطب داشت. چرا که یقینا وقوع یک زلزله و ریزش کوه بر اتومبیل همسر شخصیت اصلی که موجب مرگ او شد، نهایت تاثیری که برمخاطب خود میگذارد، تصور آن است که این ماجرا یک اتفاق بود و از کجا معلوم که من نیز دچار حادثهای مشابه آن شوم؟ در نتیجه خیلی نمیتوان بر اثرگذاری این قصه بر مخاطبی که قرار است اتفاقات آن را آینه عبرت خود بداند، حساب کرد.
بازیگری یا پیادهروی بر اعصاب مخاطب؟
هرچقدر هاتف علیمردانی در ساخته پیشین خود در زمینه بازی گرفتن از بازیگرانش خوب عمل کرده بود، در «هفتماهگی» همه را برباد داد. برای اثبات این حرف کافیست به بازی «پگاه آهنگرانی» و «هانیه توسلی» دقت کنید تا متوجه شوید که بازی هر دو به ویژه آهنگرانی، تا چه اندازه اغراقشده و مضحک است. حرکات دست آهنگرانی و نحوه بیان دیالوگهایش که قرار است نشانی از یک دختر لوس را در خود داشته باشد، بیش از هرچیز به عروسکهای خیمهشب بازی شباهت دارد که دست و پایش توسط کسی دیگری هدایت میشود و توسط یک عروسکگردان بیاستعداد در حال تکرار جملات نقشش است.
این تمرکز و اغراق بیش از حد بر روی نقش پگاه آهنگرانی به عنوان خواهر شخصیت اصلی در حالی اتفاق میافتد که شخصیتپردازیهای صورت گرفته برای کاراکترهایی که «احمد مهرانفر» و «محمدرضا علیمردانی» ایفا میکنند با وجود تاثیر مهمی که بر روند قصه دارند، ناقص است.
دغدغه خوبی که برباد میرود!
شاید اگر بخواهیم براساس سابقه و دغدغهمندی لشکری قوچانی در انتخاب سوژههای اجتماعی مناسب قضاوت کنیم، میشد «هفت ماهگی» را یک اثر دغدغهمند دانست که میخواهد تلنگری به مخاطبش بزند و او را نسبت به مسائل پیرامونش و تاثیر ارتباطات نامشروع و دروغ در خانواده هشیار کند ولی همه مشکل از آنجا شروع میشود که زبان فیلم و فیلمساز برای بیان این مسئله اَلکن است. زبانی که میخواهد به مخاطب هشدار بدهد ولی در نهایت فقط یک ماجرا را پیش چشم او ترسیم میکند که بر عنصر «اتفاق» تاکید دارد و پس از آن که مخاطب سالن را ترک کرد، احتمالا چند ساعتی به فیلم فکر میکند و بعد از آن فیلم و پیام اصلی آن را برای همیشه فراموش خواهد کرد.
منبع :farhangnews.ir