4 آذر 1395, 1:15
هیهات فیلمی چهار اپیزودی است که میکوشد در قالب داستانهایی امروزی به طرح مفاهیم دینی عاشورا بپردازد همانگونه که نام آن برگرفته از شعار و فریاد جهانگستر سیدالشهدا در کربلا گرفته شده است که فرمود: « هیهات منالذله » اما متاسفانه هیهات هم همانند اکثر فیلمهای این عرصه ضعفهای ساختاری دارد که ایدههای اولیه خود را با پرداختی خامدستانه در فیلمنامه و اجرا هدر میدهد و دریغی برای خود و تماشاگر به جای میگذارد.فیلمهای اپیزودیک سه صورت اجرایی دارند. یا نویسنده و کارگردانی واحد اپیزودهای مختلفی را پیرامون موضوع یا ایدهای واحد نوشته و اجرا میکند. یا تهیهکنندهای واحد موضوع و ایدهای واحد را در اختیار فیلمنامهنویس و کارگردانهای متعددی قرار میدهد تا از مجموع آنها فیلمی پیرامون موضوع شکل بگیرد که در این حالت تهیهکننده به دنبال کارگردانان و سناریستهای مجرب میرود تا محصول کار شاخص باشد و حالت سوم اینکه کارگردانان یا تهیهکنندگان چند اثر مشابه، پیش یا پس از تولید به فکر تلفیق آثار کوتاهشان در یک اثر میافتند تا قابلیت پخش سینمایی داشته باشند.از این منظر فیلم هیهات ترکیبی از حالت دوم و سوم است چون تهیهکننده آن سازمان رسانهای اوج است ولی کارگردانان جوانی برای کار برگزیده شدهاند. این تلفیق که میتواند تلفیق مبارکی باشد که به جوانان امکان دیده شدن و اکران بدهد ولی در این تجربه نتیجه موفقی به لحاظ اجرا به همراه نداشته است و فیلمی زیر متوسط را تولید کرده است که قوت و قدرت مورد انتظار را ندارد. کاش سازمان رسانهای اوج فقط اجرا را به کارگردانان جوانش میسپرد و فیلمنامهنویسی را به فیلمنامهنویسان مجربتری سفارش میداد تا به نتیجه بهتری برسد.
اپیزود اول فیلم داستان پسر ناخلفی است که بابت قولی که به مادر در حال مرگش داده به جای بردن او به کربلا، ضریح در حال عبور حضرت را به خانه مادریاش میبرد. جدای از این مساله که ضریح به خودی خود قداستی ندارد و حتی به تنهایی نماد نیست، به لحاظ مفهومی این اشکال بر داستان وارد است که نه تحولی در ناخلفی پسر رخ داده و نه مادر عارف سالکی است که به جای مکه رفتن کعبه به استقبال او بشتابد. سناریست و کارگردان مجذوب ایده خامی شدهاند که پشتوانه فکری و مفهومی موردنظرشان را ندارد. اصرار بر لهجه جنوبی برای بازیگران غیربومی فیلم هم از نقاط ضعف کار است و بازیهای قوی هم از بازیگران نمیبینیم. تمپو و ریتم کند فیلم هم هیچ تعلیق دراماتیک یا معناشناختی ایجاد نمیکند.اپیزود دوم فیلم درباره سردار جانبازی است که میان رفتن به زیارت کربلا و ماندن در منطقه محروم زادگاهش باید یکی را انتخاب کند. مردم به دلیل بسته شدن شط برای پاکسازی مینها دچار کم آبی شدهاند و کار مینروبی هم متوقف شده است. این اپیزود دارای داستان منسجمتر و بازیهای بهتری نسبت به سایر اپیزودهاست که نکته مثبتی برای کارنامه سناریست و کارگردانش است ولی این اپیزود هم به دلیل دیالوگهای شعاری برادرزاده که الگوگیری ضعیف از فیلمهای «حاتمیکیا است و صحنههای مسجد و نوحهخوانی عربی که ضعیف و مستندگونه اجرا شده چندان دلچسب و استوار نیست.
در اپیزود سوم دختربچهای که پدرش را در اثر انفجار مین از دست داده در نهایت ادامه دهنده راه پدر (مهرساز خاک تربت کربلا) میشود. این ایده هم خام به کار گرفته شده و معنای موردنظر نویسنده از آن به دست نمیآید. نه مهرسازی قداستی دارد و نه اینکه ما تحولی در زندگی این مادر و دختر میبینیم. بازیهای نابازیگران بومی هم ضعیف است و از کودکی کاراکترهای اصلی استفاده مناسب نشده است.اپیزود چهارم بر مبنای اینکه مستقیما به خود کربلا و مساله داعش و مشابهسازی میان داعش و لشکر کوفه و سپاه شام دارد ظاهرا قرار بوده گل کار و نقطه اوج آن باشد ولی پرداخت بد داستان تلاشهای اجرایی کارگردان را هم عقیم گذاشته است. نه صدای زن داستان آن طنین و صلابت مناسب برای خطبه حضرت زینب را دارد و نه بینندگان فیلم موقعیت عاشوراگونهای را شاهدند که خطبه حضرت زینب مناسب آن باشد و نه سپاه دشمن را میبینیم که محاصره و مظلومیت گروه رزمنده را در مقابل کثرت و تعدد امکانات دشمن شاهد باشیم.
همه چیز به پیشفرضهای ذهنی بیننده سپرده شده و همین زبان فیلم را الکن کرده است.کوتاه سخن اینکه درباره بضاعت کارگردانان نباید اظهار نظر کرد وقتی که فیلمنامهها ضعیف هستند، اما وقتی پروژه فیلمی با لوکیشن خارجی و بازیگران نامی کلید میخورد فرد یا نهاد تهیهکننده باید در هزینه کردن برای فیلمنامه دست و دلباز باشد و صبور. عجله و اجرای ایدههای خام سرمایهگذاری را دچار مخاطره میکند و این به زیان پروژههای آینده است.
منبع :moviereviewmag.com