15 بهمن 1395, 19:6
اگر بخواهیم روند رو به رشد و پله به پله یک فیلمساز را در سینمای اين روزهاي كشور به خوبی ببینیم هاتف علیمردانی نمونه یکی از اين فیلمسازهاست؛ فیلمسازی که از فیلم اولش «مردن به وقت شهریور» تا همين فیلم آخرش«هفت ماهگی» روند رو به تكامل و پختگياش کاملاً مشهود است. «هفت ماهگی» چه در فرم و چه در قصه و روایت شباهت زیادی به کارهای قبلی خود فیلمساز مخصوصاً «کوچه بینام» دارد. انسانهايي که در موقعیتی گرفتار می شوند و بحرانی که از دل یک حادثه يا يك اتفاق به وجود میآید. در «کوچه بینام» این بحران و حادثه از سقوط هواپیما شروع ميشود و در فیلم «هفت ماهگي» اين آمدن زلزله است که همه چیز را به یکباره به هم میریزد. البته اين حادثه محور بودن قصه و روایت شاید خودش نقطه ضعفی در فیلمنامههای علیمردانی به حساب آید ولی به هر حال شكلگيري درام و بحرانسازي در ساختار فيلم و روايت آنچنان جدی و پرتنش شکل میگیرد که شاید دیگر کسی به آن موقعیت اتفاقی چندان توجهي نداشته باشد. علیمردانی در کارگردانی و نشانهشناسي در فيلمهايش هم ظرافتهای خاص خودش را پیدا کرده است. براي نمونه توجه داشته باشید به استفاده خوب و درست از مجسمه اسب شیشهای که هدیه «رعنا» (باران كوثري) به مهرداد (حامد بهداد) بوده که در تیتراژ ابتدایی مخاطب آن را میبیند و درست در لحظهای که حادثه به وجود میآید، اولین چیزی که شکسته میشود همین مجسمه شیشهای است که نشانه و نمادی از رابطه عاشقانه رعنا و مهرداد است. بازیهای خوب و روان بازیگران مخصوصاً باران کوثری همچون کار قبلی این فیلمساز «کوچه بینام» در این فيلم هم به چشم میآید. تفاوت «هفت ماهگی» با خیلی از فیلمهایی که با موضوع خیانت و روابط ناسالم اجتماعی و خانوادگی ساخته میشود در اینجاست که فیلمساز تصمیم میگیرد که در کجای این اثر بایستد. انديشه و معرفتشناسي خود را در تأیید و ترويج خيانت ساري و جاري ميسازد یا بالعكس با مذمت كردن بنيادهاي ساختاري و فكري چنين افرادي اين سبك زندگي را با چالش مواجه ميكند. اتفاقي كه در فيلم «هفت ماهگي» ميافتد، درست در همينجاست. يعني جايي كه فيلمساز تصميم ميگيرد كه حرف، ديدگاه و جهانبيني خود را در مواجهه با اين سبك زندگي و روابط بنيان كند. اینجا همان نقطه درستی است که فیلمساز میایستد و تکلیف خودش را با اثرش، مخاطبش و شخصیتهايش مشخص میکند؛ چيزي كه شايد خيلي از فيلمسازها در پيدا كردنش سردرگم هستند. دقیقاً در نیمههای فیلم و بعد از حادثهای که برای رعنا (باران کوثری) میافتد و درماندگی مهرداد (حامد بهداد) شخصیت اصلی فیلم را میبینيم، ديدگاه و اندیشه فیلمساز مشخص میشود که این مصيبتها عاقبت همان رفتاریهای بدون کنترل و خارج از روابط سالم خانوادگی است. در نگاه ابتدايي شايد اين امر كمي سادهلوحانه و سطحي به نظر برسد، اما عليمرداني با ساختن موقعيتيهاي رئاليستي و باورپذير اين نقص را تا حدود زيادي پوشانده است. در فيلم هم مهرداد، مردی خیانتکار نشان داده نمیشود و بیشتر جوانی است که بازیگوشیها و سرخوشیهای جوانی دارد، مثلاً در صحنهای که مهرداد با دوست سابقش در خانه تنهاست، میزانسن بیش از آنکه نشانگر یک مرد خیانتکار باشد نشاندهنده یک عشق از دست رفته است. فیلم با اینکه در دل یک روابط ناسالم میگذرد، ولی فیلمساز توانسته به خوبی از این مسیر حرکت کند و به نقطه نهایی که مدنظرش بوده برسد، بدون اینکه بخواهد به ورطه جانبداری از ابتذال بیفتد.
منبع :javanonline.ir