27 بهمن 1396, 9:3
نیما اقلیما جزو معدود کارگردانهای فیلم اولی در جشنواره سیمرغ امسال به شمار میرود که با فیلم امیر در این رویداد شرکت کرده است. فیلمی که به تعابیری در زمره بخش هنر و تجربه قرار میگیرد و بیشک اگر اقبال اکران عمومی پیدا کند هم در این بخش از سینمای کشور به نمایش در خواهد آمد و نه سینمای بدنه. اما همانطور که بسیاری از آثار حضور یافته در سینمای هنروتجربه، رنگ و بویی از اسم قرار گرفته در زیر چترش ندارند، امیر هم با مشکلات عدیدهای روبروست که در...
نیما اقلیما جزو معدود کارگردانهای فیلم اولی در جشنواره سیمرغ امسال به شمار میرود که با فیلم امیر در این رویداد شرکت کرده است. فیلمی که به تعابیری در زمره بخش هنر و تجربه قرار میگیرد و بیشک اگر اقبال اکران عمومی پیدا کند هم در این بخش از سینمای کشور به نمایش در خواهد آمد و نه سینمای بدنه. اما همانطور که بسیاری از آثار حضور یافته در سینمای هنروتجربه، رنگ و بویی از اسم قرار گرفته در زیر چترش ندارند، امیر هم با مشکلات عدیدهای روبروست که در کنار تجربه جدیدی که برای بیننده میافریند قرار میگیرد و آن را از یک اثر هنری شاهکار به یک اثر هنری ضعیف تبدیل میسازد.
فیلم امیر داستان خاصی ندارد و قرار هم نیست که داشته باشد، سبک مینیمالیسمی که کارگردان برای ساخت فیلم خود در نظر گرفته این اجازه را به فیلمنامه میدهد که عمده داستان را حذف کند و به جزیی گویی نپردازد. اما با نگاهی به آثار شاهکار این سبک مثل آیدا از سینمای لهستان که شاید به مثابه گرفتن اسکار بیشتر به چشم مخاطبین عموم سینما خورده باشد، میفهمیم که مینیمال بودن در روایت هم قواعد خود را دارد و سازنده فیلم امیر آن قواعد را اشتباه فهمیده است چرا که سوالات بیشماری در داستان به وجود میآورد که از جواب دادن به آنها سرباز میزند. این سوالات یا نباید از پایه مطرح میشدند و یا وقتی به هردلیلی در فیلم جاری میشود، رها کردن آنها صرفا به کمکاری فیلمساز و ضعف فیلمنامه برمیگردد و لاغیر.
امیر (با بازی میلاد کیمرام) فردیست که تمام بدبختیهای اطرافیانش را تحمل میکند و همگی به او رجوع میکنند. از دوستش علی گرفته که دست به دامن او شده تا نگذارد زن طلاق گرفتهاش با فرزندشان یعنی اردلان به خارج کشور برود تا خود زن علی که از آنسو در خانه استیجاری امیر به همراه اردلان قایم شده و از او کمک میخواهد تا علی را سرعقل بیاورد. خانواده خود امیر نیز دیگر افرادی هستند که امیر باید مشکلاتشان را حل کند چون به نظر میرسد تنها عاقل آنهاست، خواهری با نام ریما (با بازی سحر دولتشاهی) وجود دارد که در آستانه ۳۵ سالگیست و مشکلات روانی حادی دارد و پدر و مادر از دست او عاصی شدهاند. امیر در طول فیلم با تمام این مشکلات روبرو میشود و سعی در حل و فصل کردن آنها به روش خود دارد.
قاب بندی و نحوه فیلمبرداری فیلم در صدد حذف جزییات برآمده و نحوه قرار گرفتن دوربین به شکلیست که فیلمساز خیال میکند سبک نوینی از مینیمالیسم را در فیلم خود جاری ساخته است. چشم تماشاگر سعی در درست کردن قابهای تصویر دارد ولی بعد از مدتی متوجه سبک فیلم شده و باید با آن کنار بیاید. سبکی که آن را خاص کرده ولی این خاص بودن لزوما به معنای اصیل بودن و یا خوب بودن تلقی نمیشود. شبیه استفاده از چنین قاب تصاویری پیشتر در سریالی به نام MR.ROBOT به چشم میخورد که با وجود نه چندان هنری بودن مضمون و داستان سریال، به مراتب بهتر از نسخه ایرانی هنری آن از آب در آمده است.
فضاسازی سرد و افسرده حال و هوای فیلم در تمامی سکانسها جاریست. تمامی عناصر صحنه از رنگبندی و طراحی صحنه و لباس و حتی دکوپاژها در خدمت به جریان انداختن موج افسردگی در فیلم هستند و بازی بازیگران هم در این بین بیشتر به این امر دامن میزند. تم سرد و خاکستری رنگها و صحنههای موجود در نماها باعث شده که این جو به خوبی شکل بگیرد ولی زور زدن بیش از حد کارگردان به وسیله پکهای سیگار پی در پی و استفاده از موسیقی سافت راک در این بین، کار را لوث کرده و آن را تبدیل به فضای شبه روشنفکری کرده است.
میلاد کیمرام اصلا برای نقشی که برای او در نظر گرفته شده مناسب نیست و بیشتر ژست در میآورد تا هنر بازیگری خود را نمایان سازد. از آنسو سحر دولتشاهی با وجود حضور کوتاهش میدرخشد. او که ادعا کرده چندین ماه در کنار بیماران شیزوفرنیک بوده به خوبی از پس نقش سخت خود برمیآید و هادی کاظمی هم دم از تمرین ۹ ماههای میزند که برای تغییر نوع بازیگریاش انجام داده و انصافا هم توانسته در قابل یک نقش فرعی بدرخشد. نمادگرایی در خلال فیلم امیر جزو معدود عنصریست که به درستی مطرح میشود. به عنوان مثال لوکیشن اصلی محلی زندگی شخصیت امیر یعنی شهرک اکباتان که اشاره به حجم جمعیت انبوه این شهرک در بین تنهاییشان میان بتنهای خانه دارد و همسایگانی که در این ساختمانهای بلند گوشه شهر فقط همدیگر را در آسانسور میبینند و در همین آسانسور حرف میزنند، عاشق میشوند و گریه میکنند. یا کودک فیلم که تمامی حرکات حتی چوب خوردنش نمادین است و موبایل دست امیر که دایما زنگ میخورد ولی امیر فقط میگوید: بعدا حرف میزنم. آلودگی هوای تهران و تمامی موارد دیگر باعث شده که در دنیای فیلم، انسانها در همه رده های سنی و از همه اقشار جامعه در آستانه نابودی باشند و حتی کودک فیلم که نمادی از آینده نسل ماست هم درش امیدی از رستگاری دیده نمیشود. فیلم امیر، تلاشی در درک و فهم وضعیت افسردهای که آن را ترسیم ساخته نمیکند و درست مثل کاراکترهای بی هویت خود دچار ناتوانی است. نیما اقلیما بیش از حد گرفتار خلاقیتی که جرات کرده آن را در فیلم اول خود به کار ببرد (و از این جهت قابل تقدیر است) شده و نتوانسته امیر را فراتر از چیزی که در ذهن خود بوده خلق کند. فیلم از لحاظ فنی و فرمی چیزی کم ندارد و محتوای آنست که دچار دوگانگی شده و از همین بخش هم ضربه بدی خورده به طوری که نه ریتم دارد، نه قصه و نه پایان.
منبع: سایت آلبالو