در متن پیش رو تلاش میکنم در گام نخست،
نگاه مهمترین متفکرین حوزه فلسفه و عرفان جهان اسلام را در باب موضوع زیبایی
تقریر نمایم. در گام تکمیلی، بایستههای یک تولید سینمایی مطلوب را با اقتباس از
تصویری که از حقیقت زیبایی به دست آوردهایم، تشریح خواهم کرد. اجمالا میتوان گفت
فطری بودن زیبایی(به معنای عمومیت یک گرایش معنوی و متعالی در نهاد تمام انسانها)
از مضامین مورد توافق در میان متفکران مسلمان است. از این رو اگر ایده فطری بودن
زیبایی را در زبان خاص سینما تعقیب کنیم، کشف بایستههای یک تولید سینمایی مطلوب
دشوار نخواهد بود.
الف) حقیقت زیبایی از منظر متفکران
مسلمان
متفکران مسلمان در تعاریف خود از زیبایی بر فطری
بودن زیبایی تاکید کردهاند. به عنوان نمونه فارابی در تعریفی صریح از زیبایی، آنرا
رسیدن شیء به حد کمال قابلیتهایش میداند. از نظر او زیبایی عبارت از ظهور تمام
استعدادهای هر شیء و رسیدن آن شیء به کمال مطلوب و مندرج در وجود اوست. پیداست که
با این تعریف، زشتی و نازیبایی هر پدیده نیز به معنای وجود نقصان و ناتمام ماندن
آن پدیده و ناکامی اشیاء در بروز استعدادها و رساندن خود به سر حد کمال معنی مییابد.
فارابی از نفوس مریضی سخن میگوید که کمال واقعی خود را نشناخته و به آن نائل نشدهاند.
وی ضمن فضیلت دانستن خلق نیک، آن را واجد وصفِ جمیل میداند و با تکرار تشبیه
خُلق نیک به هنرورزی نیکو، راه پرورش آن را در تمرین و تکرار جستجو میکند و همۀ
اینها را جمیل و در نتیجه موجب کسب فضیلت و در نهایت رسیدن انسان به سعادت میداند.
از نظر فارابی زیبایی همان کمال نهایی هر شیء و یا
کمال رفتاری و اخلاقی انسان خواهد بود. این زیبایی میتواند در اثر هنری نیز
پدیدار شود و به تعبیر فارابی، صنعتی برخوردار از زیبایی را ظاهر سازد. فارابی معتقد
است تشخیص زیبایی حقیقی تنها به کمک عقل ممکن است. بنابراین عقل است که علت زیبایی
ظاهری میباشد. به مدد نیروی عقل میتوان به علم یقینی دست یافت و ادراک زیبایی
عینی و حقیقی نیز تنها به مدد همین عقل امکانپذیر خواهد بود. فارابی ظهور زیبایی
را در نظم و اعتدال اشیاء عالم مادی میداند.
به این ترتیب میتوان این تعادل و انضباطِ ظهور
یافته در اشیاء را نشانهای دانست که ضمن گزارش از زیبایی آن پدیده، ردپای یک صانع
حکیم و یا یک هنرمند ماهر را هم نمایان میکنند. در واقع میتوان از فایدۀ نظم و
اعتدال و اینهمانی آنها با زیبایی سخن گفت و اینکه زیبایی، همان نظم و اعتدالِ
اشیاء یا همان کمال غایی آنهاست. نظم و اعتدالی که با ظهور خود، نشانهای از
زیبایی پدیده بوده و بیننده را به خالق حقیقیِ اشیاء یا آثار، و یا همان منشأ
اولین و مبدأ آخرین تمام خیرات و کمالات و اعتدالها و زیباییها و نظمها خواهد
رساند.
فارابی بر این باور است که خیر باری تعالی
حسن را در نظام پدید آورده و عالیترین صفات حق تعالی حسن است. از نگاه فارابی
خداوند- و همۀ مجرداتی که مخلوق او هستند، در مقیاس خاص خودشان- مبرا از نقائص
عالم ماده و مزین به صفت کمال و ظهورِ تمام خوبیها هستند. به این ترتیب جمال
خداوند و زیبایی او، ضمن آنکه منشأ و غایت زیبایی این جهان است، اجمل همه صورتهای
جمالی هم هست. با این حساب میتوان منشأ زیبایی را در خالق این جهان جستجو کرد؛
خالقی که با حسن و جمال خود انسان را پدید آورده و او را در مسیر بندگیش قرار داده
است. انسان نیز باید به مدد عقل، خود را به زیبایی و آراستگی مجهز سازد و به سوی
مبدأ و غایت زیبایی، که همان خالق هستی است، حرکت نماید. البته این خداوندی که
مبدأ و منتهای زیبایی است، صرفاً خود را با صفات و نشانههای وجودیش عیان میسازد
و درکِ ذات او هرگز در ساحت فهم بشری نخواهد گنجید. به این ترتیب، از نگاه فارابی
باید غایت و منشأ زیبایی را در خداوندی یافت که به جهت برخورداری از کمال مطلق،
عین زیبایی و افاضه کنندۀ نیکی و خیر و جمال به عالم خلقت بوده و غایتی زیباتر و
کاملتر از او را نمیتوان تصور کرد.
از آنجا که این خالق زیبا، عین زیبایی است، موجودی
سوای خود را نمییابد که شیفته آن شده و در نتیجه بخواهد دیگری را متعلق زیبایی و
شوق و عشق خود قرار دهد. از همین رو او که همۀ صفات جمالیاش عین ذات اوست، خود
نیز شیفته و عاشق ذاتِ متعالی خویش خواهد بود. بنابراین از نگاه فارابی، همان گونه
که هنر و صناعات بشری در نهایت با عقل و حکمت به مسیر درست رهنمون خواهند شد، همه
اشیاء و رفتارها و خُلقیات نیز در پرتو توجه به صفات حق تعالی و فهم مراتب زیبایی
آنها لایق دریافت وصف «زیبا» خواهند بود. (۱)
بنابراین فارابی زیبایی را حقیقت مشترک در تمام
اجزاء عالم و روح ساری در جهان هستی دانسته است،که کشف این حقیقت زیبا به عنوان
یک قابلیت فطری، عمومی و فراگیر برای تمام انسانها میسر است.
ابن عربی نیز در مباحث خود در باب زیبایی
نگرشی مشابه را بیان کرده است. از نگاه ابن عربی عالم از یک سو «کلمه الله» و از
یک سو «صنعه الله» و از سویی دیگر «جمال الله» است. بر اساس مبنایی که در آثار او
مییابیم، و طبق مفاد آیۀ شریفۀ «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون»
(یس: 82)، هستی عینی و تکوین اینجهانی موجودات با سماع آغاز میشود و با سماعی
دیگر- که لاجرم همان سور اسرافیل است- پایان مییابد. علاوه بر سماع، که سرآغاز
حضور موجودات در مُلک و ملکوت الهی است، انسان واجد این وجه امتیاز است که به صورت
پروردگار خویش خلق شده است. حق تعالی صورت ظاهری انسان را مشابه با حقایق عالم
صوری و ظاهری آفرید و صورت باطنی انسان را مشابه با صورت خودش نظم بخشید.
موجودی که با کلام و ارادۀ الهی قدم به ساحت
حیات نهاده و در باطن هم برخوردار از صورتی الهی است، باید وعاء وجودی خود را
گسترش داده و به همان منزلت خلیفه اللهی که مطلوب خودش و خدای اوست نائل شود. ناقص
در مقام رجوع به کمال به پیش میرود تا به زیبایی مطلق متصل گردد. حرکت در مسیر
ارادۀ الهی میتواند انسان را به مرحلۀ انسان کامل برساند؛ انسانی که در نگاه ابن
عربی اعزّ موجودات است به ربوبیت و اذل آنان است به عبودیت.
در نگاه ابن عربی، حق با صنعت و هنر خود- که
یکی از آنها موجودی به نام انسان است- در عالم تجلی یافته و از این رو هنر و
زیبایی واقعی زمانی تحقق مییابد که انسان در حوزۀ افعال خود جایگاه وجودی خودش را
شناخته و دست به خلق اندیشه، کلام، و عملی بزند که با جایگاه وجودی و انسانی او
همخوان و همنوا باشد. بر این اساس، از آنجا که پدیدههای هستی واژگان خداوند و
کلمات اللهاند، میتوان گفت هر کس به جهت زیبایی عالم عاشق آن شود، عاشق خداوند
شده است زیرا مظهری برای زیبایی خدا جز عالم نیست و چون عالم مظهر جمال حق است پس
عالم نیز ذاتی حق است.
در نگرش ابن عربی، همراه شدن با زیبایی عالم و
اخذ قواعد زندگی از طریق سلوک الهی است که این مصنوع الهی را به کمال و جمال
توأمان رسانده و خلق و رحمان را همنشین هم میسازد. جمال خداوند و زیبایی او، ضمن
آنکه منشأ و غایت زیبایی این جهان است، اجمل همه صورتهای جمالی هم هست. با این
حساب باید منشأ زیبایی را در خالق این جهان جستجو کرد. خالقی که به جهت برخورداری
از کمال مطلق، عین زیبایی و افاضه کنندۀ نیکی و خیر و جمال به عالم خلقت بوده و
غایتی زیباتر و کاملتر از او را نمیتوان تصور کرد.(۲)
نگاهی که فارابی و ابن عربی از آن سخن گفتهاند،
اندیشهای رایج در میان متفکران اسلامی است. در حقیقت آنان به عنوان نمایندگان سنت
فلسفی و عرفانی جهان اسلام، به تفصیلی که مشاهده کردیم، زیبایی را تجلی وصف جمالی
خداوند و پدیدهای همسو با فطرت درونی انسان معرفی میکنند. در حقیقت انسان فطرتا
زیبایی را میشناسد، آنرا تصدیق و تایید میکند و اگر مانعی عارض نشود، تلاش خود
را برای دست یافتن به آن صرف خواهد کرد. از این رو در دیگاه متفکران مسلمان زیباییشناسی
یک موهبت فطری است؛ که نهاد مشترک آدمیان به آن گرایش مییابد و فطرتا تمام کنشهای
خود- از جمله آفرینش هنری- را برای فعلیت بخشیدن به زیبایی مستتر در اجزاء عالم به
کار میبندد.
ب) بایستههای تولید سینمایی بر مبنای
زیباییشناسی فطرتگرا
در این گام با تکیه بر آنچه پیشتر
بیان کردیم، بایستههای تولید سینمایی از منظر زیباییشناسی فطرتگرا تشریح خواهد
شد. بنا به تاملی که نگارنده در این موضوع انجام داده است، مولفهها و بایستههای
یک تولید سینمایی منطبق با فطرت در ده بند استقراء شدهاند.
1) توجه به واقعیت
پیداست که سینمای فطرتگرا در مسیر
بیداری فطرت گام بر میدارد. به این معنا که وقایع و رویدادهای احتمالی داستان بر
مبنای سیر طبیعی عالم خلقت حرکت میکند و از این رو قوانین عالم تکوین و تشریع را
پاس میدارد. مراد از واقعی بودن اثر سینمایی این است که توالی رویدادها و وقایع
آن بر پذیرش واقعیت جهان خارج مبتنی بوده و هستی را به عنوان شَبَه و پنداری تهی
ترسیم نمیکند. پذیرش واقعیت جهان هستی از سوی هنرمند و انعکاس آن در اثر سینمایی،
زمینه را برای اِشعار فطرت مخاطب نسبت به اصل و مسیر و منتهای جهان هستی فراهم
خواهد کرد. در نقطهی مقابل، ترسیم شمایلی وهم آگین و مه آلود از عالم و قبولاندن
آن به مخاطب به عنوان یک نگاه فلسفی منتخب، مغایر با فطرت انسان و بر خلاف سیر
طبیعی حیات آدمی از منظر اندیشه اسلامی است.
2) تسهیل روایت
سینمایی که بخواهد بر مدار فطرت حرکت
کند، از گنگ بودن روایی و بصری برکنار است. منظور از گنگ بودن فیلم، تعقید افکندن
بر سیر وقایع آن به قصد صناعتپردازی محض است. در واقع روایت پردازی موسوم به پستمدرن،
که روایت را تا نقطهای از پیچیدگی امتداد میبخشد که خود نویسنده هم از سیر و
سرانجام وقایع بی خبر است، نمیتواند با طریقت فطری- واقعگرای مورد بحث در این
مقاله سازگار باشد. در جایی که وقایع در آشفتگی محض به سرانجامی نامشخص منتهی میشوند
و فیلمساز هم منظری را برای تجمیع و نتیجهگیری از وقایع چند لایه روایتش نیافته
است، نه تنها فطرت مخاطب بیدار نشده و نتیجهای محصل از فیلم مورد نظر حاصل نمیشود،
بلکه این تجربه غالبا و قالبا بر حیرت مخاطب افزدوده و ادراک او را در تشخیص مسیر
درست زندگی مختل خواهد ساخت.
از این رو ساخت اثر سینمایی فطرتگرا
مستلزم آن است که خط روایت آن وضوح داشته باشد و مخاطب در هزار لایه داستانی و در
وضعی حیرت زده رها نشود.
3) عمق روایت
در عین حال، باید توجه داشت که واقعیت و
وضوح در فیلم، به معنای سطحی بودن آن نیست. با دقت در تمام جوانب تولید یک اثر سینمایی،
این امکان و بلکه این فرصت وجود دارد که روایتی هنری، عمیق و تفسیرپذیر به چرخهی
تولید سینمایی وارد شود. از آنجا که مراتب انسانها در تخلّق به حسنات و کسب
جمالات ذی مراتب است، سینمای فطرتگرا و مطلوب هم محصولی خواهد بود که اختلاف
مراتب مخاطبان خود را در نظر داشته باشد. پیداست که یکی از موارد توجه به اختلاف
مرتبهی مخاطبان، چند لایه ساختن وجوه معنایی اثر سینمایی است. در واقع داستان یا
روایت و یا عناصر بصری عمیق و تفسیرپذیر، واجد این مزیت است که مخاطبینی با درجه
معرفتی ذی مراتب، هر یک به قدر طاقت خود از معانی طولی آن بهره گیرند.
از این رو میتوان نتیجه گرفت فیلم مطلوبی
که در مسیر بیداری فطرت ساخته میشود، در عین نمایاندن واقعیت جهان هستی و ضمن
بهرهگیری از وضوح در روایت و پردازش، از حیث مضمون نیز عمیق و ذوبطون بوده و
مخاطبان متفاضل و ذی مراتب را از معانی طولی خود بهرهمند میسازد.
4) نگاه ایجابی
آنچه در مقام جمع بندی و داوری در یک
اثر سینمایی ارائه میشود، همواره محل گفت و شنود اصحاب نقد هنری است. آن نگاه به
هستی که حقیقت را ذاتا نامتعین یا عملا نامکشوف میداند، در مقام داوری ارزشی برای
نقد سینمایی نیز جانب احتیاط را پیموده و مولف را از داوری و جهتدهی به اثر خود
بر حذر میدارد. در نقطه مقابل، با قبول فطرت مشترک و زیباییشناسی فراگیر میان
ابناء بشر، داوری میان خیر و شرّ رویدادها و شخصیتهای یک محصول سینمایی امکانپذیر
خواهد بود. از همین رو اگر هدف از تولید یک اثر، سوق دادن مخاطب به فطرت باشد، جمعبندی
فیلمساز نیز در جهت نمایاندن حُسن و جمال حق تعالی مصرف شده و داوری او از وقایع
و شخصیتها، به تقویت فطرت مخاطب معطوف خواهد شد.
اگر در گام نخست، محصول سینمایی با نگاه
واقعگرایانه به هستی نگاشته میشود، در گام فعلی لازم است که نویسنده روح اخلاقی
و زیباییشناختی حاکم بر حرکت هستی را- که فطرت انسان نماینده و نمایاننده آن است-
به مخاطب منتقل کرده و جمعبندی مثبت نسبت به اصل و اجزاء اصیل حیات را به او
منتقل نماید.
5) تعهد به اخلاق
آنچه از یک اثر سینمایی به عنوان نتیجهی
عملی حاصل میشود، تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم آن بر ادراک مخاطب است. به نحوی که
انتقال انگیزهی حرکت به سمت خیرات در مخاطب، حتی میتواند به عنوان پایانبندی
مطلوب یک محصول سینمایی در نظر گرفته شود. در واقع پس از آنکه فیلم با انعکاس
واقعیت هستی طی یک روایت سرراست و از حیث طولی تفسیرپذیر، جمعبندی و پایانبندی
مطلوب خود را ارائه کرد، لازم است انگیزهی تخلّق و کسب کمال و اتصاف به جمال الهی
را در مخاطب خود تقویت نماید. در واقع داستان یا مستند یا به طور کلی نمایش و فیلم
در واپسین ضربان حیاتی خود، به عنوان یک عامل محرّک در دعوت از مخاطب به سوی خیرات
اخلاقی و حسنات زیباییشناختی، به پایان خواهد رسید.
این موضع، درست در مقابل نگاهی است که
هنر سینمایی را به صِرف نمایش و توصیف فراخوانده و هنرمند را از شور دمیدن و ارشاد
کردن باز میدارد. با اقتباس از نگاه متفکران اسلامی میتوان نتیجه گرفت که
برانگیختن فطرت مشترک آدمیان، یکی از بایستههای تولید سینمایی است. البته از آنجا
که مخاطب این انگیزش اخلاقی و زیباییشناختی فطرت است و با نظر به اینکه حرکت
فطرت بر مدار حقیقت هستی است، اتهام معطل ساختن عقل از دامان این نوع از انگیزش
زدوده خواهد شد.
6) حدود ساختارشکنی
باید توجه داشت که اگر هدف از ساخت اثر،
بیداری فطرت مخاطب است، پس خاص بودن اجراء و اجزاء فی نفسه مطلوب نیست. در این
مقام، فیلمساز از آنچه به آوانگارد بودن موسوم است، دوری جسته و صرف
ارائه محصولی تازه و متفاوت را اولا و بالذات مطلوب و مقصد خود نمیداند. فیلم
ساختن برای مخاطبی که در جستوجوی طریق تخلّق به اخلاق الهی و اتصاف به جمال ربانی
است، مستلزم دوری جستن از حواشی و صناعات نامرتبط خواهد بود. در این گام، سازندهی
اثر با بهرهگیری از الگویی بدیع، جذاب و البته غیرخودنمایانه، هدف اصلی هنرپردازی
را، که راه بردن از مسیر به مقصد است، طلب میکند. بنابراین خاص شدن و آوانگارد
بودن فنون هنری در همان جامعه و محدودهی هدف، مورد توجه سازنده اثر خواهد بود، نه
به عنوان رویکردی فی نفسه مطلوب.
7) عادت زدایی
در عین حال باید توجه داشت که شأن هنر،
آشنایی زدایی از تصاویر عادی و تکراری و التفات به ابعادی تازه از اشیاء پیرامون
است. البته آنجا که فیلم با هدف دینی و متعالی خلق میشود، معطوف ساختن ضمیر
مخاطب به وجهی تازه از آیات خداوند، مورد توجه سازندهی اثر خواهد بود. این تفاوت
میان هنر و یک محصول تبلیغی یا تجاری، البته مورد توجه فیلمسازی که در مسیر صیقل
دادن به فطرت خود و مخاطبش به فیلمسازی مشغول است، قرار خواهد داشت. از این رو هنرمند
در مقام تولید یک اثر سینمایی، در عین دوری گزیدن از حواشی زائد و متظاهرانه، به
ابداع و خلاقیت نیز توجه داشته و با غبارروبی از تصاویر روزمره، خَلق مدام را که
بر اساس آیهی «کُلَّ یَومٍ هو فی شأنٍ»(الرحمن: 29) از قوانین جاری در عالم هستی
است، مراعات خواهد کرد. این نوزایی در سایهی رحمت حق، نوعی تقلید از خدا و تشبه
به او به قدر طاقت بشری بوده که مطابق نگاه قرآنی و حکمت اسلامی، آدمی از اساس
برای تبرک بدان خلق شده است.
8) جادوی تصویر
بخش عمدهی تولید سینمایی توجه به زبان
تصویری این نوع از هنر و انعکاس سخن و تجربهی هنرمند در قالب و با مقیاسی متناسب
با فضای نمایش است. این ضرورت هنری، آنجا که خود را زبانی برای حکایت از عروج
هنرمند به ساحت جمال وجلال الهی و بستری برای معراج مخاطب به همان ساحت بیابد،
البته راهی تازه را پیش روی خود خواهد یافت. این راه تازه از دهلیز مصوّر ساختن
امر اصالتا نانمودنی هموار شده و در این مسیر، اصلیترین دغدغهی هنرمند غلبه بر
هزار لایهی صناعت تصویر و نمایش خواهد بود. هرچند پردازش تصویری از ساحتی که
اصالتا نامرئی بوده آسان نیست، اما دقت در مرز نمودنیها و نانمودنیها در تجارب
قدسی اسلاف بشر- که جامعترین آن در فرآیند ادراک و ابلاغ وحی صورت گرفته است- میتواند
راهگشای سینمای فطرتگرا باشد. در این مقام، تبعیت انسان از قانون تکوین و تشریع،
یا همان زبان طبیعت و شریعت، ذوق زیباییشناختی هنرمند را به تخلق او به ادب الهی
ضمیمه کرده و او را در رعایت جانب اعتدال در گزینش و پرورش فنون سینمایی یاری
خواهد کرد. به نحوی که خواهیم دید، توجه به قابلیتهای نور در سینما، میتواند
راهی برای جانشینی از تصویر غایب یا نیابت از امر تصویر ناشدنی باشد.
9) آوای فطرت
نور و آهنگ موجود در سینما علاوه بر آنکه
در همه حال به یاری سازندهی اثر آمده و زبان استعاره را به جای کاربرد صریح واژگان و انعکاس مستقیم تصاویر
پیشنهاد میکند، در تولید و پردازش سینمای فطرتگرا نیز کارکردی ممتاز خواهد یافت.
در این محصول، از آنجا که تولید فیلم با هدف بیداری فطرت مخاطب و با انگیزهی
عروج او به عوالمی برتر از جهان روزمره
آغاز شده است، هنرمند برای ایصال به هدف خود ناگریز از حُسن انتخاب نور و
نوا در جهت انطباق با فطرت انسانی است.
در واقع از آنجا که هم نور و هم نوا
عواملی ذاتا جذّاب و برانگیزاننده هستند، این امکان وجود دارد که مخاطبِ خود را در
مرتبهای نازل از مراتب عروج آدمی متوفف سازند، که حُسن انتخاب و چینش هنرمند
امکان توقف یا کژراهه را مسدود خواهد ساخت. فیلمساز بر اثر ممارست در فنون
سینمایی و ضمن تربیت سامعهی خود در مسیر همزبانی با فطرت، اثری منطبق با اهداف
عالیه بشر را پیش چشم مخاطب قرار میدهد. چنین محصولی راه انسان را در پیمودن مسیر
فطرت، تسهیل خواهد ساخت.
10)
روح زندگی
بر اساس آنچه گذشت، میتوان به این
مرحله رسید که منتقل ساختن حیات دینی و سبک زندگی متعالی، هدف نهایی از تولید یک
اثر سینمایی خواهد بود. این هدف با انتقال روح حیات دینی به پیکرهی اثر و مراقبت
هنرمند از به هم نخوردن ترکیب ماده و صورت یا جسم و جان در فیلم خود تحقق خواهد
یافت. در حقیقت و در نقطه مقابل با آنچه به عنوان رویکرد هرمنوتیکی و چندصدایی در
فهم و تفسیر رواج دارد، وظیفه هنرمند این است که با تجمیع همهی صناعات صوری و
دقایق مضمونی، تاثیری واحد را از اثر خود ایجاد کند. منظور از تأثیر واحد اینکه؛
قرار نیست اثری که با زحمت و صعوبت به سرانجام رسیده و چشمانداز خود را «تسهیل
همراهی آدمی با فطرت درونی خود» دانسته است، نهایتا به تأثیری مناقشهانگیز برسد و
دست آخر هر مخاطب به مشرب خود جرعهای از آن برگیرد.
اگر فطرت آدمیان واحد بوده و تولید سینمایی
هم با هدف اشعار آدمیان به همین فطرت تحقق یافته است، نمیتوان پذیرفت که روح جاری
در اثر با هر کالبدی سازگار شده و اثر هنری با دست خود، هر فرقه از مخاطب را در موضع پیشین خود استوارتر سازد. از این رو
سینمای فطرتگرا، که نگاه زیباییشناختی خاصی را به عنوان پیشفرض در بطن خود
دارد، محصولی خواهد بود که در واپسین گام خود روح حیات دینی را ساری کرده، مخاطب
مومن را در مسیر خود ثابت قدم ساخته و انگیزهی او را تقویت خواهد نمود. این محصول
هنری در عین برخورداری از صراحت بیان و وضوح تصویر، پذیرای تفاسیر ذوبطن خواهد بود
که این همان دقیقه در رعایت حال و مرتبت آدمیان در تخلق آنان به اخلاق الهی و
اتصاف آنان به جمال الهی است.
پی نوشت:
1. تفصیل
نگاه فارابی در باب زیبایی، در این منابع قابل ملاحظه است: (فارابی، ابونصر، آراء
اهل المدینه الفاضله و مضاداتها، تصحیح الدکتور بوملحم، بیروت، دارالهلال، ۲۰۰۳؛ فارابی،
ابونصر، السیاسه المدنیه، ترجمه حسن ملکشاهی ،تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۸۹؛ فارابی،
ابونصر، تحصیل السعاده، تصحیح الدکتور علی بوملحم، بیوت، دارالهلال، ۱۹۹۵؛ فارابی،
ابونصر، فصوص الحکمه، شرح از سید جلالالدین آشتیانی، تهران، علمی فرهنگی، چاپ
اول، ۱۳۸۷؛ فارابی، ابونصر، فصول منتزعه، ترجمه حسن ملکشاهی، تهران، سروش، چاپ دوم،
۱۳۸۸: فارابی، ابونصر، کتاب الحروف، تصحیح محسن مهدی، بیروت، دارالشروق، الطبعه
الثانیه، ۱۹۹۰.)
2. برای
اطلاع از رئوس اندیشه ابن عربی در باب زیباییِ فراگیر در عالم، نک: (آشتیانی، سید
جلال، شرح مقدمۀ قیصری بر فصوص الحکم، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۰؛ ابن عربی، نقش
الفصوص، ترجمه نجیب مایل هروی، تهران: مولی، ۱۳۸۹؛ ابوزید، نصرحامد، چنین
گفت ابن عربی، ترجمۀ سید محمد راستگو، تهران: نی، ۱۳۹۱؛ حسن زادۀ آملی، حسن، ممد
الهمم فی شرح فصوص الحکم، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد
اسلامی، ۱۳۸۴؛ حکمت، نصرالله، حکمت و هنر در عرفان ابن عربی، تهران:
فرهنگستان هنر، ۱۳۸۹.)