خندوانه
هر چند وقت یک بار دچار رکود میشود و در رقابت با همسایهاش در شبکه نسیم (دورهمی)
گاهی بالا رفته و گاهی پایین میافتد و این خودش موضوعی مستقل برای تحلیل است. اما
هدف این متن تمرکز بر قسمت خنداننده شو این برنامه بوده و تحلیل محتوای خندوانه و
نقادی رفتار مجری و مبتکر آنرا شاید در جایی دیگر دنبال کنیم. در این متن به تحلیل
قسمت خنداننده شو از منظر مطالعات فرهنگی توجه خواهیم کرد. ذکر این پینوشت در
درون متن به جاست که برخی از این موضوعات مورد بحث، علاوه بر صبغه فرهنگی از ابعاد
اقتصادی هم برخوردارند. اما از آنجا که بحث بر مدار فرهنگ به پیش رفته است، بعد
اقتصادی را در دایره فرهنگ و دست بالا با ملاحظه آن به عنوان ردیفی از جدول
"اقتصاد فرهنگ" بررسی خواهیم کرد
ریشه فرهنگ
مجموعهای
از اعتقادات، ارزشهای اخلاقی و بایدهای هنجاری موجود در جامعه را فرهنگ نامیدهاند.
فرهنگ جنبه نرم افزاری دارد و این در برابر تمدن است که ضمن پوشش عناصر نرم افزاری
فرهنگ، تولیدات یک قوم را در حوزه سخت افزار هم (از معماری گرفته تا پیشرفت
تکنولوژیک) در بر میگیرد. همچنین فرهنگ شامل جوّ غالب و محیط فراگیر پیرامون است.
به نحوی که هر گونه خروج از این چارچوب را در حکم فقدان توجه به فرهنگ- در معنای
کلی- و یا دست کم علامت بیمبالاتی نسبت به فرهنگ خودی- در معنایی سهل گیرانهتر-
تفسیر میکند. در این معنای اخیر، تعبیر کنایه آمیز "خودباختگی
فرهنگی" در وصف افرادی به کار میرود که وظیفه مرزبانی از
فرهنگی را که درون آن متولد شدهاند، متوجه خود نمیدانند.[1]
در
تعامل با مقوله فرهنگ، استدآپ کمدی را نوعی از اجرا با قید ضروری بداهه پردازی (spontaneous manner) معرفی میکنند.
در این نوع از اجرای طنز، هنرمند به مخاطرات و چالشهای روز جامعه خودش نظر میکند
و ضمن شوخی با پدیدههای آشنا، خنده و هوشیاری هم زمان مخاطب را طلب مینماید. [2] این
اجرا از دل فرهنگ هر قوم و ملت برخاسته و با تلنگرهای فی البداهه به ساکنان هر
فرهنگ، خوب و بد اخلاقی را (به همان سیاقی که مفروضات فرهنگی مخاطبان بر آن صحه میگذارد)،
در کنار معضلات روزانه وچالشهای سیاسی- اقتصادی گسترده در اجرای خود منعکس میکند.
تنوع اجرای شرکت کنندگان مسابقه خنداننده شو، نشان از توجه آنان به ابعاد چندلایه
این نوع از کمدی داشت. در کنار این اجراهای متفاوت، نظرات کارشناسانه داوران و
تعاریفی که در موارد مختلف از استندآپ کمدی ارائه میکردند، نشان از روزآمد بودن
تعاریف و توجه گروه نویسندگان و داوران به اجراهای روز جهان در این موضوع داشت.
توجه
به واقعیت فرهنگ در استندآپ کمدی، ما را به تحلیل ابعاد چندلایه فرهنگ (که در دانش
مطالعات فرهنگی امروز برجسته شده است)، فرا میخواند. این اجزاء پیرامونی مقوله
فرهنگ را در ادامه مرور میکنیم و ارتباط آنان را با استندآپ کمدی مورد توجه قرار
میدهیم.
فرهنگ
عامه
فرهنگ
عامه به معنای سبک زندگی و نظام ارزشی حاکم بر تعامل افراد جامعه با یکدیگر است. این
فرهنگ در واقع شاهرگی است که رفتارهای اجتماعی (که اخلاقا روا و قانونا مجاز
هستند)به مثابه خون حیاتبخش جامعه در آن حرکت میکند. اگر ضمن وفاداری به
هنرشناسی ارسطویی، استندآپ کمدی را طنزی فی البداهه در انعکاس، احیاء یا اصلاح عناصر
سازنده فرهنگ بدانیم[3]
، سهم فرهنگ عامه در موضوع، مضمون
و اجرای این نوع از طنز چشمگیرتر از سایر موضوعات، مضامین و سبکهای اجرا خواهد
بود. اما در جامعهای که تریبون رسمی و تبلیغات رسانههای مُجاز، تعالیمی بعضا
متفاوت از زیر پوست جامعه را نمایش میدهند و سایر فرهنگها از جواز قانونی برای
نمایش ارزشهای خود بی بهرهاند، آیا استندآپ کمدی همچنان به مضامین فرهنگ عمومی
وفادار خواهد ماند؟ این وفاداری احتمالی به سود فرهنگ عامه است یا به زیان آن؟ آیا
تک صدایی در اجرا مخاطب را دلسرد نمیکند؟ به نظرم آنچه در خندوانه ارائه شد و در
کوتاهترین زمان به بازار گرم فضای مجازی راه یافت، گواهی است بر فاصله میان فرهنگ
عمومی و سایر فرهنگها؛ فاصلهای که تنها با حرکت در نقطه اعتدال آن میتوان به
محبوبیت و موفقیت نزدیک شد. این حضور معتدل را با تشریح اصطلاح خرده فرهنگ بسط خواهم
داد.
خرده
فرهنگ
خرده فرهنگها
به جریان فرهنگی و نظامی از ارزشهای مدون یا غیرمدون اطلاق میشود که در تمایز یا
حتی در مغایرت با فضای رسمی/ عمومی [4] فرهنگ،
به سبک زندگی بخشی از جامعه تبدیل شده است. از نگاه فیلسوفان پست مدرن، این خرده
فرهنگها همان خرده روایتهایی هستند که پس از چندپاره شدن ارزشهای عصر مدرن، در
جوامع پسامدرن به مرتبه نظامهای ارزشی هم عرض و غیرفراگیر دست یافتهاند. [5] کنشهایی
که در فضای مجازی پر سر و صدا هستند و در متن زندگی شهری نیز نمود دارند، بارزترین
مصادیق خرده فرهنگهای امروز ایران را تشکیل میدهند. این خرده فرهنگها به صورتی
رسما غیرمجاز و در سایه روشنی از پذیرش موقت و نفی موقت به حیات خود ادامه میدهند.
مثالهای این خرده فرهنگها از حیوانات اهلی ولی ممنوع و چرخاندن آن در پارک، تا نصب
گیرنده ماهوارهای و حضور مقامات رسمی در شبکههای اجتماعی فیلتر شده را در بر میگیرد.
فرهنگی که به ظاهر در اقلیت است و از بدحادثه هرگاه که ساکنان فرهنگ عامه بخواهند
خود را به روز نشان دهند، گریزی به رفتارهای متعلق به این گروه فرهنگی خواهند
داشت.
استندآپ
خندوانه (در بخش خنداننده شو و پیشتر در بخش خنداننده برتر) درست در جایی که به
ارزشهای برخاسته از خرده فرهنگها چشمک میزد، مورد توجه مضاعف قرار میگرفت.
شوخیهایی که به نام خانوادگی افراد مشهور یا تکیه کلامهای سیاستمداران (محبوب یا
غیر محبوب) نظر داشت، از مواردی بود که خرده فرهنگ حاکم بر بخشهایی از جامعه را
مخاطب خاص خود ساخته بود. این
شوخیها معمولا از سوی فرهنگ رسمی به رسمیت شناخته نمیشوند و حتی هنوز هم افرادی
از فرهنگ عامه نسبت به عواقب انظباطی و استخدامی این قبیل شوخیها نگران هستند.
اما طبقه متعلق به خرده فرهنگ که گویی از تعامل سازنده و استخدام رسمی ناامید است،
از یادآوری کلماتی مثل پروپکانی و ددمنشانه ابایی ندارد!
به هر
حال، این نوع پیامها حالتی از رمز و استعاره را با خود حمل میکنند که البته
مخاطبان ساکن در فرهنگ عامه و افراد بی خبر از شوخیهای فضای مجازی را با خود
همراه نمیکند.
چالش
پیش روی استندآپ کمدی خندوانه در جایی برجستهتر میشد که بخشی از اجرا توجه خرده
فرهنگها را جلب میکرد و در مقابل حریم فرهنگ عامه را مخدوش میساخت. البته در
نگاه نخست به نظر میرسد تصمیمگیران رسانه رسمی به دغدغه ساکنان فرهنگ عامه توجه
کنند، اما منحنی
فرهنگ چندلایهتر از آن است که تصدیق چنین نتیجهای را آسان نماید. به یاد بیاوریم
که در همین انتخابات گذشته بخشی از خوانندگان به اصطلاح سنتی از اردوگاه سیاسی
تکنوکراتها حمایت کردند و در مقابل، جناح هوادار سنت به سراغ جذب خوانندگان
زیرزمینی رفت.
در
تحلیل این منحنی چندلایه، نیازمند واکاوی بیشتر هستیم. بررسی دو اصطلاح دیگر در
باب ساکنان ایوان فرهنگ، بحث را در مدار گستردهتری قرار خواهد داد.
فرهنگ
حاشیه نشینها
فرهنگ
عامه معمولا وضعیت مفروض فرهنگی بوده و به یک معنا با عبارت سنت متقارن است.
همچنین خرده فرهنگها هر چند رسمیت یافته نیستند، ولی برای خود سازمانی پنهان را
بنیان گذاشتهاند. اما در کنار این دو گونه از فرهنگ، فرهنگهای حاشیهای به سبک
زندگی افرادی اطلاق میشود که در حاشیه زندگی شهری به سر میبرند. فرهنگ کسانی که
یا به سبب فقر اقتصادی و یا به سبب عقب ماندن از فرهنگ معیار زندگی شهری (یعنی فرهنگی
که توان حضور فعال در سطح زندگی شهری را دارد)، به عقب رانده شدهاند و معمولا به
عنوان مثال منفی در نظر گرفته شده و گاه با وصف بیفرهنگ موضوع داوری ارزشی قرار
میگیرند.
نکته
در خور تامل و مخاطره انگیز در جامعه امروز ایران اینجاست که بخشی از افراد تحصیل
کرده که در موقعیت بیان سلیقه و در مقام ارائه برنامه و سرودن شعر و شعار، خود را
طرفدار فرهنگ عامه و یا در ردیف مطرودان وابسته به خرده فرهنگ معرفی میکنند، عملا
از حیث امکانات مالی و رفاهی در مجاورت حاشیه نشینان قرار دارند. هرچند حاشیه نشینی فرهنگی با زندگی در حاشیه شهر یکی
نیست، اما از آثار روانی این مجاروت ناخواسته نیز نمیتوان به سادگی گذشت.
به
عنوان نمونه، مترجم رسمی و شناخته شدهای را در نظر بگیرید که خود به فقر خانمان
سوزش اعتراف میکند و یا داستان نویس محبوبی که در غربت یکی از مناطق حاشیهای
تهران دار فانی را وداع گفته است. همچنین به یاد بیاوریم بازیگران تقریبا شناخته
شدهای را که به دست فروشی اشتغال دارند و پس از ورود دوربین به حریم کار و معیشت
آنان، بعضی از هم صنفان سراغی از یاران قدیم گرفتهاند.
این
همه نشان میدهد که منحنی فرهنگ، به ویژه جایی که با اقتصاد پیوند مییابد، پیچیدهتر
از آن شده که بتوان به سادگی سراغ نامگذاری سلایق و طبقات فرهنگی رفت. از قضا
همین نابسامانی زیستی- فرهنگی موضوعی داغ برای استندآپ کمدی است، که البته پرداختن
به آن ظرایف زیادی را طلب میکند. یکی چالشهایی که اجرای طنز در این موضوعات به
دنبال دارد، احتمال اصابت یکی از این اجراها به قلب شخصیتی است که با کوله باری از
تجربه فرهنگی به فرهنگ حاشیهای تعلق گرفته است. از این رو باید ضمن انتظار به
پرداخت بیشتر اجراکنندگان به این موضوعات، از حریم افرادی که از سر شوربختی و بیتوجهی
در حاشیه افتادهاند، دفاع کرد. در واقع این موضع محکی است برای سنجش اخلاق رسانه
در پاسداشت حریم افراد و قربانی نکردن آن به پای صنف، طبقه یا جامعه.
با
مرور اصطلاح مشهور طبقه متوسط و بررسی وجوه فرهنگی آن، روی دیگری از رابطه استندآپ
خنداننده شو را با مقوله فرهنگ در نظر خواهیم داشت.
فرهنگ
طبقه متوسط
اصطلاح
طبقه متوسط مالکان پرازدحام شهرها را در بر گرفته است. کسانی که هرچند خود گروه
معیار به حساب نمیآیند، اما به سبب کثرت نفوس و سرعت در تقلید از نخبگان، و توجه
به خرده فرهنگها، عملا به ویترین یک شهر و کشور تبدیل میشوند. این گروه ریشه
اصلی خود را از فرهنگ عامه به دست آوردهاند، ولی به سبب تمایل به تقلید از فرهنگهای
بالاتر (داخلی یا خارجی) از پشت کردن گاه و بی گاه به فرهنگ عامه نیز ابایی ندارد.
اینجاست که اقبال به موسیقی سنتی و عتیقهجات داخلی، در کنار میل به تماشای فیلمهای
روز جهان و کاربری فعال در انواع شبکههای مجازی و سرزدن به سفارت خانهها برای
دریافت ویزای اختصاصی، طیف منحنی چندلایه و رنگینی از تمایلات فرهنگی این طبقه را
نشان میدهد..
با
این مفروضات، سمت و سوی اجرا در مسابقه خنداننده شو به جلب رضایت این طبقه نظر
داشت. در واقع گویی که نقطه اعتدال در تقابل فرهنگ عامه و خرده فرهنگ مطابق با
انتخاب طبقه متوسط تعیین میشود. بخشی از تلاطم جامعه امروز ایران را میتوان در
رفت و برگشت طبقه متوسط میان ارزشهای فرهنگ عامه و خرده فرهنگ، همراه با تلاش این
طبقه برای یافتن نقطه تعادل پایدار در این تلاطم، ردیابی کرد.
همین
جلب رضایت طبقه متوسط بر موضوع، مضمون، تکیه کلام و حرکات اجراکنندگان اثر گذاشت.
از این رو اشک ریختن هنرمندان نوپای استندآپ با متلکهای سنگین سیاسی و ورزشی و
... همراه بود؛ چرا که همین طبقه متوسط نیز ترکیبی از روحیه لطیف ایرانی را با تکه
پرانی رایج در زندگی شهری (از صف مترو تا پیچ و خم ترافیک) تلفیق کرده است.
بنابراین
دشواری کار طنزپردازان خنداننده شو در این نقطه برجسته شد که آنان با چهار طبف
فرهنگی فرهنگ (فرهنگ عامه، خرده فرهنگ، حاشیه نشینها و طبقه متوسط) طرف بودند و
البته مطابق انتظار از چارچوب مطلوب طبقه متوسط شهری خیلی دور نشدند. تاملی در
اصطلاح صنعت فرهنگ، پیامدهای این اقبال به طبقه متوسط را بیان خواهد کرد.
صنعت
فرهنگ
اصطلاح
صنعت فرهنگ ابتدا در معنایی عمدتا منفی و از سوی متفکران موسوم به مکتب فرانکفرت
مطرح شد. [6] این
اصطلاح به وجه تجاری سینمای هالیود اشاره داشت، که بر اساس الگوی آن هنر با بُعد
تجاری و صنعتی آن ارزشگذاری و در واقع قیمتگذاری میشود. رفته رفته این اصطلاح
به معنای درآمدزایی از حوزه فرهنگ و در بیانی همدلانهتر، معادل با برنامهریزی
دقیق برای بهرهمندی بیشتر از تولیدات فرهنگی به کار رفت. اگر بخواهیم با رجوع به
واژه صنعت فرهنگ به تحلیل استندآپ کمدی خندوانه و به ویژه مسابقه خنداننده شو
بپردازیم، میتوان گفت که نتیجه نهایی این مسابقه رونق بیشتر برنامه خندوانه به
مثابه یک محصول فرهنگی بود. محصولی که در نگاه سازندگان به عنوان یک صنعت به
تولیدات موفق و پرمخاطب رسید. این رویکرد تجاری البته از مقتضیات رسانه در جهان
مدرن است. طبیعتا رسانه ملی ما نیز از رویکرد تجاری در این مسیر عقب نمانده و
همچنانکه شاهدیم، مجری خندوانه با ادبیات و اجرای خاص خود، برای شرکت یخچالسازی
سنگ تمام میگذارد. اما وجه تجاری خنداننده شو و تعلق آن به صنعت فرهنگ، واجد یک
کارکرد اقتصادی دو طرفه هم بوده است. این کارکرد را تحت عنوان اقتصاد فرهنگ مرور
خواهیم کرد.
اقتصاد
فرهنگ
اقتصاد
فرهنگ نیز ترکیبی از این دو واژه و معادل با رویکرد اقتصادی به محصولات فرهنگی
است. میتوان استعمال این واژه را محصول خودآگاهی نظام سرمایهداری نسبت به
نقدهایی از جنس گفتمان مکتب فرانکفورت دانست. به این معنا که پس از طرح ایدههای
انتقادی مکتب فرانکفورت (که به نظریه انتقادی هم شهرت دارد)، نظام سرمایه داری با
خودآگاهی بیشتر به وجه اقتصادی خود از واژه منفی صنعت فرهنگ، که بار منفی آن در
اصطلاحشناسی مکتب فرانکفورت ریشه داشت، به تعبیر سرراست اقتصاد فرهنگ رسیده است.
در این معنا هر کار و محصول متعلق به فرهنگ، در عین وفاداری به مرام و اصالت
فرهنگی یا حتی با نفی این وفاداری، در بازار آزاد اقتصاد غرفهای را به خود اختصاص
میدهد.
مسابقه
خنداننده شو محلی برای پردهبرداری از این غرفه بود. غرفهای که شعبههای آن به
مرور در مجالس جشن رسمی یا خانوادگی هم گسترش مییابد و همین کمدینهای نوپا به
مرور به معرکه گردانهای مراسم شادی تبدیل خواهند شد. در این جلوه از اقتصاد
فرهنگ، افرادی از گروههای فرهنگی مختلف حضور خواهند داشت؛ از ساکنان فرهنگ عامه و
متوسط تا آوانگاردهای اسیر در حصار خرده فرهنگ و حتی حاشیهنشینان فرهنگ. اگر قرار
باشد بازار آزاد استندآپ کمدی رونق یابد، طبعا مسابقه خنداننده نقطه شروع آن بوده
است. اما همانطور که در بسیاری از اجراها سهم بینندگانی از طبقات مختلف فرهنگی و
بازخورد آراء آنان بود که مسیر مسابقه را تعیین کرد، در اینجا نیز این کاربران
عالم فرهنگ (و عمدتا طبقه متوسط) هستند که سرنوشت استندآپ کمدی را به عنوان محصولی
متعلق به اقتصاد فرهنگ رقم خواهند زد. پیشبینی دقیق سرنوشت این محصول فرهنگی در
بازار آزاد، البته آسان نیست. ممکن است استند آپ کمدی (در نسخه ایرانی آن)مانند
پدیده زودگذر "دابسمش" باشد و خیلی زود به خاطره تبدیل شود. اما و در
عین حال ممکن است این محصول در جهان هنر جایی گسترده را برای خود باز کرده و حتی
به یکی از انواع مستقل هنر تبدیل شود. هرچه که هست از موفقیت خندوانه در ارائه این
نوع از اجرای طنز نمیتوان به راحتی گذشت.
سازندگان
خندوانه با این ابتکار هنری، بار دیگر مخاطبان را جذب خود کردند. جوانان جویای هنر
نیز نشان دادند در تعامل با هم نسلان خود از واقعیت فضای مجازی غافل نیستند. این
تعامل دو سویه بود که اجراهای خنداننده شو را گام به گام پختهتر کرد.
بعد
اخلاقی فرهنگ
باید
توجه داشت که حجم و کیفیت اعتراض منتقدانِ "همیشه حاضر" نسبت به حریم
شکنی در خنداننده شو، البته چندان موثر واقع نشد. اما بخش امیدوار کننده این
برنامه به صورت خاص به این مطلب باز میگردد که برنده این مسابقه از حیث رعایت
حریم اخلاقی فرهنگ، مسیر خود را با موفقیت طی کرد. در واقع اجرایی به مقام نخست
رسید که از روز اول حاشیهای را در خطوط رنگارنگ فرهنگ ایجاد نکرده بود و حتی در
پارهای از داوریها برچسب محافظهکاری را حمل میکرد. اما همچنان میتوان رعایت
حریم اخلاقی فرهنگ را از ممیزات بارز در اجرای میثم درویشانپور به حساب آورد.
شاید
همین توجه پیوسته به ابعاد اخلاقی فرهنگ، همان نقطه اعتدالی باشد که ساکنان رواقهای
مختلف فرهنگ (از فرهنگ عامه، تا خرده فرهنگ و فرهنگ حاشیهای و فرهنگ طبقه متوسط)
در مناسبات انسانی هم سخن نماید.
نهایتا
باید گفت اگر واژه فرهنگ را در مصطلح لغوی آن به کار بریم، قید اخلاق از باب تحصیل
حاصل درون آن مستتر است و الزامی به تاکید دوباره بر رعایت اخلاق در حریم فرهنگ
باقی نخواهد ماند.
[1] در
باب بحث فرهنگ و عناصر و اصطلاحات آن، نگاه گنید به: جان استوری، مطالعات فرهنگی
درباره فرهنگ عامه، ترجمه حسین پاینده، نشر آگه، ۱۳۸۶.
[3] میتوان
با استناد به تحولات زیباییشناسی مدرن، تلقی ارسطویی از نقش اصلاحگرایانه هنر را
به چالش کشید. اما این چالش زمانی خود با چالشهای جدید مواجه میشود که احیاء
نظریه فضیلت ارسطو را در نیمه دوم قرن بیستم به یاد بیاوریم. در مجموع، نگارنده بر
این باور است که همچنان و حتی با فرض تلقی آوانگارد از هنر و فرهنگ، میتوان عنصر
اصلاحگری را از اهداف همیشه ثابت در آفرینش هنری دانست. این اصطلاح با التفات به
مضمون تربیت اخلاقی و حساسیت زیباییشناختی برجسته میشود. نگاه کنید به مقاله
نگارنده در: https://kimiahonar.ir/article-1-276-fa.html
[4] در
این متن فرهنگ رسمی را به معنای فرهنگ حاکم بر نظام سیاسی و تبلیغات رسمی به کار
میبریم. اما فرهنگ عمومی به معنای ارزشهای نهادینه شده و وابسته به وضعیت تاریخی
حاکم بر اکثریت جامعه (یا همان هویت ملی مردمان یک سرزمین) است.
[5] ژان
فرانسوا لیوتار، به عنوان مبتکر نظریه (و اصطلاح) پست مدرن در حوزه فلسفه، تاکید
میکند که دوران یا همان وضعیت پست مدرن، به معنای مقاومت انسان در برابر همگنسازی
فرهنگی و همچنین حفظ فردیتها و اعتبار بخشیدن به خرده روایتها و نمایان ساختن
شکافها و در یک کلام پردهبرداری پیوسته از شیوههای جدید حیات بشری است. (نگاه
کنید به: لیوتار، ژان فرانسوا، وضعیت پست مدرن؛ گزارشی در باب دانش، ترجمه
حسینعلی نوذری، تهران، گام نو، 1384.) این درست بر خلاف تلقی مدرن از حیات آدمی
است که طبق آن وظیفه ذاتی ما تکمین به علمگرایی و تبعیت از خرد انتقادی است. نگاه
کنید به:
5.1
Silverman, Hugh. J, Lyotard: Philosophy, Politics, and the
Sublime, Routledge, 2002.
5.2 Williams, James, Lyotard: Towards a Postmodern Philosophy,
Polity Press, 1998.
[6] متفکران
مکتب فرانکفورت با بهرهگیری از آموزههای بنیادین والتر بنیامین بر لزوم خالص
سازی هنر از دام تولید انبوه و تجاری سازی سودجویانه تاکید داشتند. این تاکید به
ویژه با یادآوری نقش مرکزی اقتصاد صنعتی بر تولیدات هنری و بی راهه رفتن هنر در
این مسیر، آموزهی محوری والتر بنیامین را به یاد میآورد، که طبق آن هنر اصیل
واجد نوعی هاله (Aura) زیباشناختی است. اما این هاله
ارزشمند، با بازتولید مکانیکی و فروش در بازار تجاری، به کالایی نمایشی تبدیل میشود.
درباره آراء والتر بنیامین، مضمون صنعت فرهنگ و تعالیم مکتب فرانکفورت، نگاه کنید
به: حسینعلی نوذری، مکتب فرانکفورت:خاستگاه و اهمیت نظریه انتقادی در علوم
اجتماعی و انسانی، تهران، انتشارات آگاه، 1389.