چندی پیش نماهنگی با موضوع حملهی ناو وینسنس به هواپیمای
مسافربری ایران که خاطرهی تلخی را در اذهان ایرانیان رقم زد و دیوار بی اعتمادی
ما را نسبت به آمریکا بالاتر برد، سوژهی داغ فضای مجازی شد. جبههگیریها عمدتا
چند محور حاشیهای را موضوع بحث خویش قرار دادند. اما پرطبلترین انتقادها متوجه
هزینهی میلیاردی آن بود. این موضوع در بحبوحهی دریافت فیشهای نجومی برخی از
مسئولین نمود بیشتری یافت. اما چیزی که جای تأمل بیشتری دارد علاوه بر خرج کرد و
هزینهی تمام شده و یا انتقاداتی که به ساختار هالیوودی و محتوای بالیوودی آن وارد
است، خشم آلوده به تعصبی است که هر دو طرف ماجرا را فرا گرفته و مانع از برخوردی
منطقی و واقعبینانه شده است. برای پرداختن به این موضوع بهتر است ابتدا از کم و
کیف مجادلات عموماً سایبری موافقان و منتقدان این اثر با خبر شویم؛
این نماهنگ که محصول باشگاه فیلم سوره حوزه هنری است،
ساختاری داستانی داشته و با بهرهگیری از جلوههای کامپیوتری و تکنولوژی سیجی
روایت حادثهی تلخ حملهی ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را با دفاع
آمیخته با تخیل جمعی از جوانان ایرانی بازسازی کرده است. به طوری که سه دقیقهی
آغازین آن، بدون موسیقی و تمهیدی تصویری برای ورود به گفتار ترانهای نیمه حماسی و
نیمه مرثیهای آن است. حملهی ناو آمریکایی و جنگندههای آن با مقاومت و دفاع پرچم
به دستان ایرانی مواجه میشود و فریاد آنان سونامی بزرگی را به راه انداخته و
تمامی توان نظامی امریکا را درهم میشکند. قطعا بهرهگیری از تخیل در این نمآهنگ،
وجهی نمادین دارد و الا با دستانی خالی و با اتکا به پرچم و فریاد خشم علیه دشمن،
نمیتوان کاری از پیش برد. به کارگیری عناصر نمادین هوشمندی بالایی میطلبد تا
نتیجهی کار باورپذیری لازم را داشته باشد و به قول معروف این عناصر از کار بیرون
نزنند. از قضا یکی از انتقادات مخالفین این نمآهنگ، متوجه همین رویکرد خیالی کار
است؛ عصر ایران در اینباره
چهارم شهریور نوشت: «کلیپ حوزه هنری، دست فیلم هندی ها را از پشت بسته و برای
نابودی کل نیروهای دریایی و هوایی آمریکا، به نعره های چند جوان بسنده کرده است که
حتی نیازی به پرتاب طناب هم ندارند. تو گویی که ایران اساساً توانمندی نظامی
بازدارنده ندارد و اگر جنگی شود فقط باید فریاد بکشیم و امیدوار باشیم موج صدایمان
خلیج فارس را مواج و دشمن را در خود غرق کند و ما پیروز شویم.»
وقتی صدای دوست و دشمن بلند میشود
هرچند پايگاه اطلاع رساني حوزه هنري اين نماهنگ را که حاصل همت و تلاش
دو ساله گروهي از جوانان هنرمند است داراي ساختاري زيبا و استاندارد و موسيقي
بسيار تاثيرگذار توصيف کرد به طوري که پس از اتمام پخش اين نماهنگ حضار با حس
و حالي وصف ناشدني براي دقايقي متمادي آن را تشويق کردند، اما گزارش انتقادي
روزنامهی جوان از روزنامههای اصولگرا که بلافاصله پس از رونمایی از این
نماهنگ، به عنوان اولین منتقد این نماهنگ، سرسختانه به انتقاد از ساختار و محتوا و
علی الخصوص هزینهی تمام شدهی آن پرداخت، حکايت ديگري از ساخت اين نماهنگ را
روايت ميکند، انتقاداتي که با استقبال برخی محافل اصولگرا و اصلاح طلب رو به رو
شد. جوان در گزارش خود، به انتشار موزيک ويدئوي پرهزينه اي پرداخت که قرار
است مقاومت در برابر سرمايه داري و استکبار را ترويج دهد و نوشت: «برخلاف ايستاده
ايم يک، نماهنگ جديد، نه در تهران و فضاي باز کنار برج آزادي که يادآور روزهاي
انقلاب و مناسبت هاي انقلابي است، بلکه در جزيره قشم ساخته شد... کار ايستاده ايم
۲ ولي به کندي پيش رفت و پروژه اي که به نظر کارشناسان در عرض کمتر از يک ماه به
اتمام مي رسيد، با بيش از دو سال و هزينهاي بيش از يک ميليارد تومان (گفته مي شود
اين پروژه يک ميليارد و ۲00 ميليون تومان هزينه داشته است) به اتمام مي رسد. اين
مبلغ و زمان در سينماي ايران رقمي است که ميشود با آن يک فيلم سينمايي بيش از ۹۰
دقيقه اي با عوامل کاملاً حرفه اي ساخت ولي حوزه هنري ترجيح داد تا اين پول را صرف
کليپي هفت دقيقه اي کند.» با این حال نباید فراموش کرد که
قالب رسانه ای نماهنگ به جهت بهره مندی از چندین ابزار بیانی مانند موسیقی، شعر و
تصویر متحرک و شکل خاص ارائه محتوای خود از توانمندی های ویژه ای در رساندن پیام
به مخاطب برخوردار است که آن را برای بیان مفاهیم و پیامهای فرهنگی به ابزاری
توانا بدل می کند و قیاس آن با یک فیلم سینمایی قیاس دقیقی نیست. همانگونه که فیلم
های سینمایی زیادی نیز ساخته شده اند که علی رغم صرف بودجه کلان توان جلب مخاطب را
نداشته اند- یک اثر کوتاه بد بسیار بهتر از یک اثر بلند بد است.
اما چیزی که جای تأمل بیشتری دارد علاوه بر خرجکرد و هزینهی تمام شده و یا انتقاداتی که به ساختار هالیوودی و محتوای بالیوودی آن وارد است، خشم آلوده به تعصبی است که هر دو طرف ماجرا را فرا گرفته و مانع از برخوردی منطقی و واقعبینانه شده است.
ماجرای هزینهی میلیاردی این نماهنگ با خودداری رئیس حوزهی هنری از اعلان
هزینهها و خرجکرد آن شدت و حدت بیشتری به خود گرفت. سایت نامه به
انتشار سخنان محسن مومنی شریف رئیس حوزهی هنری پرداخت و از قول وی نوشت: «دلیلی ندارد که برای دفاع از خود در
برابر تهمتهای ژورنالیستی صورت حساب و اسناد ارائه کنیم... در کنار تشویقها،
کسانی هم عصبانی شدند و بویژه در فضای مجازی به سازندگان نماهنگ تاختند که چنین
واکنشی طبیعی است. وقتی در این تراز و سطح و با این منطق و بیان قوی، علیه آمریکا
افشاگری میکنید و دربارهی سرنوشت استکبار، آیندهای را نوید میدهید که ملهم از
بشارتهای قرآنی است، معلوم است که دوستان و سینهچاکان آمریکا خوششان نیاید و
اهانت کنند. این برای ما عین تشویق و تحسین است.»
مومنی با تأکید بر اینکه از برخی دوستان و همسنگرانمان در جبههی
فرهنگی انقلاب اسلامی توقع برخی واکنشها را نداشتیم، گفت: «از کم لطفی عدهای از
دوستانی که میپنداریم برادران و همسنگران ما هستند، انتظار نداشتیم. ولو اینکه
در بعضی امور با هم اختلاف سلیقه داشته باشیم. این دوستان اگر در این نماهنگ در
مسائل فنی و بویژه در امور ظریف مهندسی پیام با ما اختلاف داشته باشند، بعید میدانم
در ضد آمریکایی بودن آن تردید داشته باشند. در این صورت، آمریکا واقعاً چه کار میتوانست
انجام دهد که به اندازه این دوستان ما موفق به تخریب این کار و دلسردی سازندگانش
شود؟ او اظهار کرد: درست فردای نمایش موفق این نماهنگ، پاس گل را یکی از روزنامههای متعلق به جبههی فرهنگی
انقلاب داد. درباره قیمت تمامشدهی این نماهنگ احتمالا براساس اطلاعات غلط، خیالبافی
کردند و رقمی را اعلام کردند که غیرواقعی بود و به دنبالش به این جوانان هنرمند و
انقلابی و با اخلاص پیرایههایی بستند که حتماً در این دنیا و در دنیای دیگر
مسؤولیت دارد. بهدنبال آن عدهای هم که به هر دلیل با حوزه هنری یا این دوستان
خرده حسابی داشتند، از روی بدفهمی یا به هر علت دیگری، همین خط را گرفتند و ساختند
و پرداختند و تحویل سایتها و رسانههای معاند و ضدانقلاب دادند تا جایی که دست به
دست، به سایت رادیو فردا رسید. خسته نباشند.»
کار ايستاده ايم ۲ به کندي پيش رفت و پروژه اي که به نظر کارشناسان در عرض کمتر از يک ماه به اتمام مي رسيد، با بيش از دو سال و هزينهاي بيش از يک ميليارد تومان به اتمام مي رسد. اين مبلغ و زمان در سينماي ايران رقمي است که ميشود با آن يک فيلم سينمايي بيش از ۹۰ دقيقه اي با عوامل کاملاً حرفه اي ساخت
ارتباط غيرمنطقي حمله آمریکا به هواپيماي مسافربري با شرايط فعلي کشور در
روزنامهی جوان به عنوان دسته گل این نمآهنگ عنوان شده است. اما به این
راحتی نمیتوان از ارتباط غیرمنطقی موضوع نمآهنگ با شرایط امروزین جامعهی ایران
سخن گفت. چراکه این فاجعه به عنوان یک زخم و ترومای فراموش شدهی تاریخی اتفاقا
در شرایط به ظاهر بیربط امکان بازگشت دارد. بخصوص که آنچنان که باید برخوردی حساب
شده و منطقی با این حادثه لااقل در قالب آثار هنری صورت نگرفته است. مادامی که
برخورد ما با یک ترومای آسیبرسان از سر احساس و هیجان است، شرایط بهبود روانی آن
نیز مهیا نشده و امکان بازگشت آسیبهای احتمالی آن ممکن خواهد
بود. برخورد خودآگاه و بازسازی مجدد آن ما را در مقابل شرایط مشابه احتمالی
آماده خواهد ساخت. اما به نظر نمیرسد رویکرد سازندگان این نماهنگ، پا از دایرهی
احساسیگری و هیجانگرایی اکشنوار هالیوودی فراتر نهاده باشد. از قضا یکی از
انتقادات هفته نامه یالثارات، بر همین وجه هالیوودی نماهنگ است که سایت آیسینما
آنرا در کانال خود اینچنین بازتاب داد و نوشت؛
«در حالی که محسن مومنی شریف رئیس حوزه هنری
اعلام کرده سینه چاکان آمریکا از کلیپ ایستادهایم ۲ انتقاد میکنند، نشریهی
یالثارات رسانهی انصار حزب الله ایران هم به جمع انتقاد کنندگان از محتوا
و ساختار این کلیپ میلیاردی پیوسته است؛ "ویدئو کلیپ ضد آمریکایی خودش کپی محصولات آمریکایی است."
یالثارات
در بخش دیگری از گزارش خود با اشاره به هزینه بسیار پایین قسمت اول ما ایستادهایم
که در سال ۹۲ ساخته شد، میزان تاثیر آن را بسیار بالا دانسته و دلیلش را مشارکت
مردم و حضور جمعی اقشار مختلف در این ویدئوکلیپ دانسته و نوشته است: «هیچ کدام از
مولفههای نمایشی در «ما ایستادهایم» انتزاعی نبود و شکل واقعی از یک تجمع
انقلابی در میدان آزادی را به تصویر میکشید. اما در «ما ایستادهایم ۲» همه چیز
شکل انتزاعی پیدا کرده است... انتقاد اصلی نویسنده به بخشی است که چند جوان پرچمهای
ایران را در دست گرفته و با صدای فریاد خود ناوهای آمریکایی را در دریای جنوب غرق
میکنند: «این پیرنگ را مقایسه کنید با انیمیشن «پیام راشل کوری» که چند وقت پیش
منتشر شده بود و بمباران اسرائیل را توسط جنگندههای ایرانی نشان میداد، صورت
انتزاعی حمله به اسرائیل با یک بازسازی انیماتوری مخاطب را قطعا سرشوق میآورد چون
این آینده انتزاعی را باور میکند اما حمله چند جوان پرچم به دست به ناوهای
آمریکایی در باور هیچ مخاطبی نخواهد نشست، پرواضح است که سازندگان هیچ طراحی خاصی
در ذهن نداشتهاند و اثر تولید شده هدفگیری خاصی برای جذب مخاطب ندارد.»
جالبتر اینجاست که نویسنده این گزارش مدعی است
سازندگان «ایستادهایم ۲» فضای تخریب و غرق شدن کشتیهای آمریکایی را عین به عین و
نعل به نعل از فیلم «۲۰۱۲» به کارگردانی رونالد آمریش برداشتهاند که هیچ
شباهتی با یک اثر مستقل ندارد. یالثارات در ادامه تاکید میکند «این کلیپ
مضحک هیچ کارکرد ضد آمریکایی نخواهد داشت و این کلیپ کپی شده از خود محصولات
آمریکایی است و اثر انقلابی بلند مدتی نخواهد بود. با یک میلیارد و دویست میلیون تومان میتوان سه فیلم جمع
و جور خوب با مفاهیم اجتماعی ضروری مرتبط با زندگی مردم ساخت تا طی یک پروسه زمانی
چند ساله اثر بیشتری روی متن اجتماعی زندگی مردم داشته باشد. ضمن اینکه رویکرد
انقلابی یعنی کمترین هزینه و بیشترین دستاورد، این کلیپ را در نهایت مردم یکی دو
باری تماشا میکنند و به آن میخندند و برای بار سوم که تلویزیون آن را پخش کند
قطعا مدار برق تلویزیون را قطع خواهند کرد.»
نشریهی یالثارات رسانهی انصار حزب الله ایران هم به جمع انتقاد کنندگان از محتوا و ساختار این کلیپ میلیاردی پیوست و نوشت؛ ویدئو کلیپ ضد آمریکایی خودش کپی محصولات آمریکایی است... و اثر انقلابی بلند مدتی نخواهد بود.
روزنامه اصولگرای جوان که زنگ اولین انتقادها
دربارهی این نماهنگ را به صدا درآورده بود، در قسمت دیگری از گزارش خود به هزینهی
هالیوودی و کیفیت بالیوودی نماهنگ تاخته و نوشت: نشریه معتبر
«فوربس» در گزارشی که اخیراً منتشر کرده به معرفی گران قیمت ترین فیلمهای ساخته
شده تا به حال اشاره کرده است. در این گزارش نقل قولی از یکی از تهیه کنندگان
هالیوودی آمده که در آن بیشترین هزینه تولید فیلم را به بازیگران و جلوه های ویژه فیلم
مربوط می داند. به گفته این تهیه کننده هزینهی تمام شده برای هر شات پنج ثانیهای
جلوههای ویژه بین ۷۰ تا ۱۰۰ هزار دلار است. حال با مقیاس کوچکی میان «ایستاده
ایم۲» و گزارش فوربس میتوان دید بچههای باشگاه فیلم سوره در هزینه کرد چیزی کمتر
از هالیوودیها مایه نگذاشتهاند.»
در عوض سایت جوان انقلابی به سخنان سعید قاسمی پرداخته
و از قول این فرمانده دوران دفاع مقدس که دیدن اثر را باعث «نشئهی هنری» خود
دانسته نوشت: «ما موظفیم که در شرایط جنگ نرم در بیرون کار تولید کنیم. ما باید
شرایط را به سمتی هدایت کنیم که در مقابل کلیپ دشمن؛ کلیپ، در برابر تئاتر آنها؛
تئاتر و در برابر موسیقی آنها موسیقی تولید کنیم.»
اگرچه لحن و بیان این انتقادات می توانست بهتر و با رویکردی دلسوزانه
تر باشد اما با کمی دقت می توان اذعان کرد
این نقد ها حاوی برخی نکات شایسته توجه بودند. اول این که ایا ما می توانیم با
ابزاری که خود دشمن فرهنگی خود مبدع و مبتکر آن بوده و محتوای فرهنگی خود را در ان
نهادینه کرده است به نبرد همان فرهنگ برویم. ان هم در حالیکه حوزه هنری به عنوان
یک نهاد برآمده از انقلاب پایگاه هنر دینی و آیینی متناسب با پیام انقلاب بوده
است. باید گفت که حوزه هنری اخرین جایی که می توان انتظار داشت در برابر سلطه
تکنولوژیک سینما تسلیم شود.
از طرف دیگر این رویکرد وجهی
نگران کننده تر نیز می یابد. گاهی اوقات در توجیه این هزینه های فراوان در ساخت
آثاری با موضوعات و مضامین فرهنگی- انقلابی چنین استدلال می شود که اردوگاه رسانه
ای غرب با هزینه هایی بسیار گزاف تر به جنگ جبهه فرهنگی انقلاب امده است. اگرچه
این یک واقعیت غیر قابل انکار است اما باید توجه داشت که این استدلال می تواند
اغاز یک روند نامناسب فکری نیز باشد.معروف است که معاویه- نخستین خلیفهی اموی-
هنگامی که برای خودنمایی به شیوهی بیزانسی سرزنش شد، با این بیان که «ما در خط
مقدم مواجهه هستیم و من مایلم با دشمن در شکوه نظامی رقابت کنم تا او شاهد ابهت
اسلام باشد»، از شیوهی خود دفاع کرد.[۱]
ایستادهها
موضوع دیگر در بررسی این نماهنگ مقایسهایست که میتوان
با قسمت نخست این کار انجام داد؛ در قسمت اول این کار که تقریبا با استقبال مردمی
و همچنین نظر مساعد نخبگان مواجه شد، چند عامل وجود داشت که موجبات موفقیت آن را
فراهم ساخت؛ صمیمت و سادگی روایت آن در کنار موسیقی پر تحرک و برانگیزانندهاش به
مذاق همه خوش میآمد. حتی پخش کردن ساندیس در بین مردم(به عنوان بخشی از روایت
نماهنگ)، طنازی مناسبی بود که بر صمیمت و سادگی کار میافزود. همخوانی دستهجمعی
و پرشور نماهنگ قسمت اول مخاطب را با خود همراه میساخت. و اگر رویکرد اکشنواری
هم در کار بود باورپذیر بود و تفاخری در آن دیده نمی شد. موسیقی گرم و حماسهواری
داشت. برعکس قسمت دوم سراسر رجزخوانی و تفاخری از جنس جلوههای هالیوودی داشت.
حسین حقیقی خواننده و بازیگر این نماهنگ، در مصاحبهای یادآوری کرده که ترانهی
نماهنگ ایستادهایم ۲، بر اساس شعری با همین وزن، که با عبارت "شبیه مرغک زاری"، آغاز میشد، بازسرایی و جایگزین شعر قبلی شده است. به
نظر وزن مفاعلن فعلاتن، چندان جوابگوی فضای حماسی کار نیست و بیشتر با فضای غنایی
و سرخوشانهی اشعار مولانا مناسبت دارد. صدای حسین حقیقی نیز که پیش از این
هیچگونه سابقهی شنیداری یی از آن در ذهن مردم وجود نداشته، ظرفیت لازم برای حماسه
سرایی ندارد. کما اینکه برخی از منتقدان معتقدند، با توجه به هزینهی بالایی که
صرف اثر شده، جای آن داشت تا صدایی درخور و در اندازههای یک کار حماسی در کار
حضور مییافت؛ چنانچه از دیگر انتقادات روزنامه جوان به این نماهنگ متوجه
خواننده ی آن است؛ «خوانندهی اثر جدید را چه کسی غیر از خانواده و
اطرافیانش میشناسد؟ نمیشد این همه هزینه برای خوانندهای بهتر و شناخته شدهتر
انجام شود؟ حداقل سازمان سراج وقتی می خواست برای انرژی هستهای کلیپ بسازد سراغ
یکی از معروف ترین خواننده های زیرزمینی رفت نه مثل بچه های حوزه سراغ کسی که نه
صدایش توانایی خواندن اشعار حماسی را دارد و نه چهره ای هنری است که مخاطبان را
برای دیدن اثر مجاب کند.»
در این نماهنگ، امریکا تنها از پشت نقاب فلزی ناوها و هواپیماهایش رویت میشود و هیچگونه چهرهی انسانواری ندارد. تا وقتی دیگری از خلال چهرهی فانتزیاش در ذهن ما قضاوت میشود، درک درستی از واقعیت او و حتی دشمنیاش حاصل نخواهد شد.
در قسمت اول مردم حضوری واقعی و باورپذیر داشتند، انگار مخاطب با آنان آشنا
بود و میشناختشان، یا حتی خودش هم از جنس آنان بود. اما در قسمت دوم آدمهای کلیپ
خود نیز بی اثر از فضای تکنولوژیک کلیپ
صفا و صمییت خود را با لعابی از فیلترهای رایانه ای و جلوه های بصری دیجیتال
تعویض کرده بودند.
کودکی درون و استحاله ی خواست ها
مدتهاست که بچهها در فضای تصویری و رسانهایِ ایران بدل به سوژهی
اثرگذاری برای مخاطبان شدهاند. کودکان بنا به ماهیت پاک و معصومانهای که دارند،
معیاری برای تظلم و بیعدالتیها و خشونتهای ناشی از جنگ بوده و هستند. اما به
نظرمیرسد بهرهگیری از ساحت ساده و بیپیرایهی کودکان برای یارگیریهای یک تیغ
دودم است که می تواند کار را به یک اثر فاقد پیچیدگی بیانی بدل کند.است. تصور
فاجعهای که برای سرنشینان هواپیمای 566 در سال 67 رخ داد، به اندازهی کافی غمانگیز
و دردناک است. تشدید این زخم تاریخی با تصویر کودکی که قربانی این فاجعه است، نتوانسته
و شاید نمی تواند بار عاطفی اثر را بیشتر کند. فراموش نکنیم که تک تک مسافرین آن هواپیما
بیگناه بوده و مرگ تمامی آنان برای ما ایرانیان جانسوز و جانگدار است. اگر در پی
خلاقیت تصویری و به تبع آن همراهی مخاطبان هستیم[۲].
فراموش نکنیم که نفس استفاده از کودک به عنوان قربانی و تاکید بر نشان دادن وجوه
تاریک ویرانی جنگ از منظر کودکان خود یک ترفند اروپایی است.
آمریکا و چهره بی صورت و فانتزی وارش
شکی نیست که تاریخ بی اعتمادی بین
ما و امریکا دیوار بسیار فراخ و بلندی است. نتایج حاصله از مذاکرات هستهای نیز مؤید این موضوع بوده و هست. این نگاه و
رویکرد تنها معطوف به ذهنیت ما نیست؛ چنان که میدانیم اسلام هراسی و ایران هراسی
دامنهی بسیار وسیع و گسترده ای در غرب داشته و دارد. چه بسا این موضوع مشکلات
فراوانی را برای هموطنانمان در کشورهای غربی بوجود آورده است. به طور کل آدمی با
تصوراتش نسبت به دیگری میاندیشد و موضعگیری میکند. این موضوع وقتی پای دشمنی
دوجانبه در میان باشد شدت و حدت بیشتری به خود میگیرد و باعث میشود ما دیگر چهرهی
واقعی دیگری را نبینیم. در این نماهنگ، تمام چهرهی آمریکا به ابزارآلات و تجیهزات
نظامی تقلیل یافته است. امریکا تنها از پشت نقاب فلزی ناوها و هواپیماهایش رویت میشود
. یکی از دستاوردهای چنین آثاری می تواند این باشد که به ما شناخت عمیق تر و کامل
تری از دشمن و حریف خود ارائه دهد اما این نماهنگ این کار را با تبدیل امریکا به
ناوگان جنگی و نقابی فولادین بدل کرده است. فراموش نکنیم که در ماجرای ناو وینسنس
شخصیت کاپیتان ناو امریکایی و اظهارات او و اهدای نشان از جانب ارتش امریکا به کسی
که مرتکب جنایت جنگی شده است ما را به عمق وجه غیر انسانی این عمل می برد.
روزی غول چراغ جادو در برابر مردی ظاهر شد و گفت: «هر
خواستهای داشته باشی برآورده میکنم به این شرط که همان را برای همسایهات دو
برابر خواهم خواست.» مرد کمی فکر کرد و گفت: «یکی از چشمهایم را کور کن.» ماجرای
بسیاری از موضعگیریهای ما در واقع خواست و گرفتن امتیاز منفی از حریف است. رقابت
بر سر آوردهها نیست، بیشتر بر سر ناکردهها و ناآوردهها و بدکردههاست. مجادلاتی
که این اواخر بر سر این نماهنگ بوجود آمد بیشتر ناشی از عصبیت آغشته به تعصبی بود
که در جناح دیگری چیزی به غیر از عیب نمیدید.
[۱] هیلن برند، رابرت(۱۳۸۶). هنر
و معماری اسلامی. اردشیر اشراقی. تهران. انتشارات روزنه. ص۱۹
[2] ، بهتر است نگاهی به برخی از
کارهای کیارستمی بیندازیم(برای مثال ببینید "خانهی دوست کجاست") که در آنها کودکان نه سوژه و قربانی بی دست و پای
وضعیت بزرگترها بلکه، صاحب ایدههایی نو هستند که از قضا در برابر تمامی راههای
کهنه و پردستانداز گذشتگان و قدیمیان راهی تازه میجویند و حرفی تازه دارند.