خندوانه یکی از عجیب ترین
پدیدههای رسانهای کشور است که در عرض سه سال حضور نسبتا مداوم خود به یکی از پر
طرفدارترین برنامههای تاریخ تلویزیون ایران بدل شده است. تنها برنامههایی مانند خبر
ساعت 14 یا خبر بیست و سی را از حیث جذب مخاطب بتوان با این برنامه مقایسه کرد که
البته همه میدانیم که این مقایسه از جنس قیاس مع الفارق است. سریالهای تلویزیونی و مجموعههای پرمخاطبی
مانند غلام برقی در قبل از انقلاب و یا زیر اسمان شهر، پاورچین و باغ مظفر شاید در
جذب مخاطب قدرت قابل قبولی داشتند اما نمیتوانند به رقابت با خندوانه بر خیزند. به
عنوان مثال مجموعه سریالهای پایتخت به عنوان یکی از پرتوفیق ترین مجموعههای طنز
تلویزیون از نوروز 1390 تا رمضان 1394 نزدیک به هفتاد قسمت است، حال آنکه خندوانه
در چندی پیش جشن پانصدمین برنامه خود را برگزار کرد.[1]
اما این تنها بخشی از ویژگیهای عجیب این برنامه است. این برنامه در ذات خود موجی
از عرفی شدن را در جامعه تزریق میکند که اگر هواخواه روند عرفی شدن باشید از آن
دلشاد و اگر از مخالفان آن باشید بیگمان دلخور و ناراحت خواهید شد.[2]
این برنامه در تغییر خطوط قرمز تلویزیون هم یک پدیده محسوب میشود. روزهای ابتدایی
برنامه برخی به بیمحتوایی خندههای این برنامه خرده گرفتند و اساسا در باب اسلامی
یا غیر اسلامی بودن خنده آن بحث و گفتگو میکردند، اما هنوز این بحثها به سرانجامی
نرسیده بود که پای کمدینها یا عبارت بهتر خندانندههای خانم به این برنامه باز
شد. اینکه مردان به خوشمزگیها و طنز پردازی یک زن بخندند اصلاً با تصورات بخشی از
جامعه تحلیلگران رسانه هماهنگ نبود اما تا موج اعتراضات به جایی برسد، خندوانه
بیکار ننشست، دایره شوخیهایش به ارامی گستردهتر شد، بسیاری از مضامینی که در
رسانه تابو شناخته میشد به موضوع تیزرهای آن بدل شد (مانند حیوانات خانگی) و
موسیقی و گرافیک و کپشنهای آن روز به روز به ایدئولوژی سرخوشی بیدلیل خود را
متعهدتر کردند. این برنامه هر بار با شکل و شمایل تازهای پا به میدان مینهاد.
مشکلات را نادیده میگرفت و با انرژی به کار خود ادامه میداد. زمانی که شخصیت
محبوب این برنامه یعنی جناب خان به دلیل برخی کشمکشهای حقوقی بر سر مالکیت معنوی
آن از برنامه کنار گذاشته شد[3]،
خندوانه دچار نقصان شد، بسیاری از جمله خود نگارنده این متن بر این باور بودند که
خندوانه در زیر باز این فقدان کمر راست نخواهد کرد، اما خیلی زود دایره پیشنهادات
و خلاقیتهای گردانندگان و نویسندگان خندوانه باعث شد تا جناب خان به خاطرهای دور
بدل شود. در واقع خندوانه از معدود برنامههایی است که به راستی از یک اتاق فکر و
ایده فعال بهرهمند است. این روند هنوز هم ادامه دارد و اینک ما دراستانه تحولی
دیگر هستیم. برنامه خنداننده شو هم از حیث اجرا و هم از حیث مضمون و حتی پیام با
برنامه مشابه خود در شبکههای معتبر جهانی برابری میکند و این همه در حالی است که
ما در تولیدات سینمایی خود نیز هنوز نمیتوانیم برخی اصول ابتدایی و اساسی مانند
دراماتیزه کردن داستان و یا حتی برخی مباحث فنی مانند نور پردازی، صحنه آرایی و
صدا برداری را به درستی انجام بدهیم. این وضعیت در تولیدات صدا و سیما وضعی اسف
بار به خود گرفته است. اما خنداونه متفاوت است و سوال مهم اینجاست که چگونه این
برنامه به چنین قدرتی دست پیدا کرد؛ خود این سوال را باید به شیوهای شفاف و درست
طرح کرد، خندوانه قدرتمند است؛ اگرچه برخی ایرادهایی اساسی و کلان از حیث فرهنگی
به مفروضات و آموزههای این برنامه دارند، اما نباید منکر قدرت آن شد. این نوشته
تحلیلی است بر این توامندی و تلاشی است برای درک ریشههایی که این درخت را تغذیه
میکنند؛ درختی که مانند لوبیای سحرآمیز سر به اسمان نهاده و شاید درست مانند همان
داستان لوبیای سحرآمیز رشد بیش از حد آن زمینه ساز ورود به قلمروهای ناشناختهای شود
که نمیدانینم از دل آن چه بیرون خواهد آمد. در تحلیل این مساله به ناگزیر نگارنده
برخی اصطلاحات از زمینههایی غیر از حیطه تحلیل رسانه وام خواهد گرفت. [4]
مقرون به صرفه، قابل
اعتماد و قابل بازیافت
در انیمیشن کمپانی
هیولاها، رئیس و دوستانش میخواهند به شیوه جدید به تولید ترس و هراس بپردازند،
شیوهای مقرون به صرفهتر و قابل اطمینان تر. هر جیغ از سر ترس کودک میتواند یک
شعله چراغ را در شهر هیولاها روشن کند. اما «بو» هیولای محبوب که در کار ترساندن
کودکان البته به روش سنتی، خبره و تواناست، با این تغییر مخالف است. سرانجام
دشمنان بو شکست میخورند، در این شکست البته تلاشهای او که با انبوه سازی ترس
مخالف است نقش شایانی دارد اما در واقع علت اصلی شکست آن بود که روش نامناسبی را
برای تولید ترس برگزیده بودند، روشی ناکارامد و به شدت بلند پروازنه با هزینههای بسیار
که مهمترین و گرانترین آن هزینهها آن بود که هیولاها را برای ابد به موجوداتی بیش
از حد ترسناک بدل میکرد. در نتیجه شکاف میان کودکان و هیولاها انچنان گسترده میکرد
که کار به جرم و وجنایت، فساد اداری و فروپاشی میرسید. به زعم بو هیولاها باید
بتوانند وارد حریم کودکان شوند تا آنها را بترسانند پس نباید خیلی هم ترسناک باشند
و این یک اصل است (اقتصادی و اخلاقی) که هیولاها و کودکان در کنار هم باشند. اگر این
ماجرا را معکوس کنید و به جای عبارت هیولا از عبارت خنداننده و خنده را با ترس
جایگزین کنید، ان وقت تا حدی میان این ماجرا و داستان تولید خنده در سازمان صدا و
سیما شباهت هایی میبینید.
تصور کنید که برای تولید یک مجموعه طنز موظف
باشید که پول کلانی را خرج کنید و انگاه هنوز به یقین ندانید که آیا به راستی در
خلق مجموعهای طنز و قصهای طنازانه موفق بودهاید یا تنها تعدادی از موقعیتهای کلیشهای
را از زبان بازیگرانی تکراری که بر حسب حادثه عنوان بازیگر طنز و کمدی را یدک میکشند،
کنار هم جمع کرده اید. براورد تولید هر قسمت از مجموعهای مانند پایتخت (در
فاخرترین شکل) یا سریالهایی مانند پنچری (به کارگردانی برزو نیک نژاد و در سخیف
ترین شکل) آنچنان بالاست که حتی نهادی با ساختاری غیر انتفاعی مانند سازمان صدا و
سیما را نیز به تامل در باب نتیجه این تولیدات وا میدارد. ما در زمانهای زندگی
میکنیم که سایه سود و زیان و مفاهیمی مانند به صرفه بودن در حال قضاوت مداوم
کردار و رفتار هر روزه ماست. واقعیت آن است که خنداندن به شیوه مرسوم آن برای صدا
و سیما بسیار گران و پرهزینه است و نتیجه کار هم چندان اطمینان بخش نیست. درست در
زمانی که سینما با خنده ارزان و چند شوخی تابوشکن و در حیطه خطوط قرمز سالهای پیش،
در حال پر کردن سالنهای خالی و تحریک تقاضا و سرمایه گذار است و در روزگاری که
قاطبه تهیه کنندگان سینما در به در به جستجوی یک فیلمنامه طنز انبان ایدههای خود
و اطرافیانشان را میکاوند تا زودتر از این خان گسترده میل مردم به خنده از سود
انبوهی را به دست بیاورند، تلویزیون باید به این میاندیشید که با این خیل
سریالهای بیسر و ته و بیمعنا و پر هزینهاش چه کند. اما سرانجام باد موافق وزیدن
گرفت و گوی توفیق به چوگان سازمان صدا و سیما هم اصابت کرد. اینک صدا و سیما نیز
میتواند مفتخر باشد که از نمد طنز برای خود کلاهی شایسته دوخته است. البته کلاهی
امروزی یعنی کلاهی که یک کالای ارزان، مقرون به صرفه و فراگیر.
خنده مداوم نیازمند یک خط
تولید مداوم است. یک خط تولید که با کمترین مواد اولیه بتواند در مدار قرار بگیرد
و تعطیل بردار هم نباشد. بهترین حالت متصور آن است که یک نفر د ربرابر یک دوربین
با بیان خاطراتی واقعی یا داستانی ساختگی بتواند تولید لبخند کند. در این صورت ما
با یک پروژه ارزان و بیپایان روبرو هستیم. این همان ویژگیهای اساسی است که هر
تولید کالای موفقی در دنیای مدرن باید از آن بهرهمند باشد، در واقع زباله دان
تاریخ که به بزرگی کهکشان است، به اندازه کافی جا برای حذف شدگان بازی رقابت خواهد
داشت.
عمده فروشی لبخند در
انواع گوناگون
ساختار برنامه خندوانه و
موضع این برنامه در قبال خنده ارزان، تا حدی یادآور یک مفهوم در دانش مدیریت است
که از آن تحت عنوان «مدیریت چابک» یاد میکنند؛ اصطلاحی اشنا در تاسیس شرکتهای اقتصادی
که گویای تغییر نظم قدیم مناسبات اقتصادی و تولید است.
در بازار رقابتی بسیاری از
سازمانها و شرکتها با رقابت فزاینده پایدار و نامطمئنی روبهرو هستند که به واسطه
نوآوریهای تکنولوژیکی، تغییر محیطهای بازاری و نیازهای درحال تغییر مشتریان، شدت
یافته است. این وضعیت بحرانی موجب اصلاحات عمدهای در چشمانداز استراتژیک سازمان،
اولویتهای کسب وکاری، و بازبینی مدلهای سنتی و حتی مدلهای نسبتاً معاصر شده است.
بهعبارتی میتوان گفت که: رویکردها و راهحلهای گذشته دیگر قابلیت و توانایی خود
برای رویارویی با چالشهای سازمانی و محیط بیرونی را از دست دادهاند؛ یا بهتر است
با رویکردها و دیدگاههای جدیدی جایگزین شوند. از اینرو، یکی از راههای پاسخگویی
به این عوامل حرکت سازمانها به چابکی (Agility) است. در واقع، چابکی، به عنوان پارادایم
جدیدی برای مهندسی سازمانها و بنگاههای رقابتی تمام مفاهیم و کارکردهای صنعت (و
حتی صنعت فرهنگ) را در سیطره خود دارد.
در مدیریت چابک سه
مضمون اساسی وجود دارد: قابلیت پذیرش ریسک بالا، داشتن بینش و پیش بینی از بازار،
بالا بردن سطح توقع مشتری، به گونهای که هر روز کار برای رقبا سختتر بشود و
امکان تقلید فراهم نباشد. بدینسان باید گفت که مفهوم چابکی برامده
از بازار و شرایط غیر قابل پیش بینی است. در این منظر ترسیدن از تغییرات دائم محیط کار و فروش و عرضه
گناه بزرگی است که موجب ورشکستگی خواهد شد. مدیریت چابک بر این جهانبینی بنا شده
است که این تغییر مداوم شرایط، این ظهور مداوم رفبا یک مزیت است و یک راه نجات.
ریسک بزرگ: قورباغهات را
قورت بده
خندوانه
از هر سه خصیصه مدیریت چابک بهره میبرد. ورود رامبد جوان به عرصه تولید برنامههای
تلویزیونی، از لحاظ تجاری یک ریسک بزرگ بود. روزهای نخست که گردانندگان خندوانه در
پارک آب و آتش مشغول برگزاری تست خنده از علاقمندان بودند، کسی نمیدانست که این
برنامه به کجا ختم خواهد شد. تغییر چندباره شکل و شمایل برنامه، اعم از تغییر حضار
ثابت به مهمانان متغیر، دکور و ایتمها هم گواه همین ریسک بود. اما ریسک بزرگ تر،
به عرضه گذاشتن سابقه حرفهای خود رامبد جوان بود. او بعد از کارگردانی فیلم ورود «اقایان
ممنوع»[5]،
«دختر ادم، پسر حوا»[6]
و مجموعه موفق طنز مسافران خود را به عنوان یک کارگردان مبرز و مسلط به فن قصه
گویی معرفی کرده بود. اما او همه آنها را به کناری نهاد و به هیات یک شومن
تلویزیونی برای حیات حرفهای خود مسیر دیگری را رقم زد. اهمیت این ریسک آنجا مشخص
میشود که دریابیم در میان اهالی سینما اصولا «تلویزیونی» شدن یک خطر محسوب میشود
که میتواند در حیات آتی و رشد آنها در سینما تاثیری مخرب داشته باشد. بسیاری از
بازیگران نقشهای سریالهای تلویزیونی را نمیپذیرند تا مبادا از طبقه بازیگر
سینمایی بودن خارج شوند.[7]
اما رامبد جوان حرکت به سمت تلویزیون را نه یک راه از سر ناچاری که یک حرکت برای
ترقی میداند. اینک این ستارههای سینما هستند که باید به این نکته مفتخر شوند که
روزی به برنامه خندوانه دعوت شوند. در واقع خندوانه انگاره یک بار مصرف بودن و بیارزش
بودن برنامهها ی تلویزیون در برابر سینما را به نقطه قوت خود بدل کرد. در حالیکه
در سینما همه تهیه کنندگان نگران آن اند که مبادا فیلم با طولانی شدن خود در جذب
مخاطب ضربه بخورد، در تلویزیون رامبد جوان میتوانست هفتهای چند شب برنامهای صد
و پنجاه دقیقهای را به روی آنتن ببرد. در اینجا ترس از طولانی بودن بیمعناست.
خندوانه نیازمند هیچ گونه توجهی و التقات جدی مخاطب نیست بلکه مانند یک موسیقی ملایم
و سرخوش برای آخر شب است. رامبد جوان به همراه تیم مشاوری که معمولا از آن یاد میشود،
این برنامه را به گونهای طراحی کرد که تنها در پی ایجاد یک حس خوب باشد، یک خط
ارتباطی دو ساعته با یک استودیو که اگر چه به شکلی فیزیکال در جایی در غرب تهران
واقع شده بود اما به شکل دیجیتال و در عالم معنا در همه خانهها حاضر بود. البته
این روش بارها در سازمان و در همه شبکههای دنیا آزموده شده بود، از جمله در تمام
برنامههای صبحگاهی و همین طور برنامههای خانواده با محوریت شخصیت هایی مانند
حسین شهیدی یا شجاعی مهر. اما این خندوانه بود که ماهیت واقعی این برنامهها را با
کاربرد جدیدی که مناسب حال مخاطب باشد عرضه کرد. ابتدای برنامه با شعار «ما خیلی
خوبیم» «حال ما خیلی خوبه» معرف نوعی هیپنوتیرم بود. نوعی قرار داد که میتوانیم
برای دو ساعت ا«خیلی خوب» با «خیلی با حال» باشیم. در چنین حالتی افزوده شدن به
وقت برنامه آرزوی مخاطب بود.
بازار
جدید: چه کسی پنیر مرا جابجا کرد
اما
اگر بخواهیم ابعاد مدیریتی و کسب و کاری خندوانه را بررسی کنیم باید به یک عبارت
آشنای دیگر نیز سری برنیم و آن عبارت استارت آپ است. وجه استارت آپ بودن خندوانه
با ویژگی دوم مدیریت چابک یعنی داشتن بینش از تحولات بازار ارتباط دارد. عبارت استارت
آپ تداعی گر شروع هیجان انگیز یک شرکت بر اساس درک از بازار در حال تغییر پیش
روست. این عبارت اگرچه ظاهرا مربوط به حیطه کسب و کار است اما باید آن را در درک
عرصههای دیگر (آیا همه عرصهها تنها نمود یک امر واحد نیستند؟) به کار بست. سابقه
آشنایی من با این واژه کوتاه است و اولین بار آن را زمانی شنیدم که یک دوست از
تجربه دیدارش از دفتر یک ارگان سیاسی را بازگو میکرد؛ او از من پرسید استارت آپ
چیست؟ این استارت آپ چیست که همه حتی مراجعین یک حزب سیاسی هم از آن صحبت میکردند.جستجوی
من برای فهم معنای استارت آپ در اینترنت چندان فایده بخش نبود. تعاریف اجمالی وجود
دارد مانند این که استارت
آپ یک کمپانی نوپا است که راهحلی نوین را برای یک مساله ارائه میکند؛ در حالی که
تضمینی برای موفقیت کمپانی از طریق راهحل ارائه شده وجود ندارد. و یا اینکه استارت آپها از دل شرکتهای فن
اوری رایانه و اینترنت درامده اند. در طی این سی سال جهان رایانه و دنیای وب به
شدت رشد کرد و در هر رشد خود وارد حیطه تازهای از ارتباط اجزای ساختاری خود و یا
ارتباط با کاربران میشد. این دنیاهای تازه مستعد برخی فرصتها و برخی مشکلات بود.
شرکتهای دیگری هم پا به میدان میگذاشتند که با راهحلهای خلاقانه خود یا این
مشکلات را حل میکردند (مانند شرکتهای سازنده آنتی ویروس که یک ناکارآمدی در
سیستم عامل ویندوز را پوشش میدادند) و یا این فرصتهای پیش آمده را به هیات یک
خدمات قابل لمس برای مخاطب عرضه میکردند (مانند شرکت اینستاگرام که توانایی عکاسی
در دوربینهای جدید را در بستر اینترنت به یک پکیج خدماتی تبدیل کرد که میتوانست
معنای تازهای از ارتباط را برای کاربر فراهم کند)
اما بهترین تعریف همان ساده ترین تعریف است: یک
کسب و کار یا تعهدی که به تازگی آغاز به فعالیت کرده است. در واقع استارت اپ بیش از انکه معرف خود کسب
و کار باشد معرف جهانی است که این کسب و کار در آن شکل میگیرد. استارت آپ به گفته
لغتنامه هریتیج همان کسب و کار است منتها در جهان امروز. در جهان بازار ناپایدار،
در جهان در حال صیرورت و دگر دیسی. د رجهانی که دیگر کمتر میتوان جای ثابتی را
پیدا کرد. اگر شرکتهای قدیمی بر اساس همین شرایط تازه بایستی اقدام به چابک سازی
کنند، اما شرکت هایی که اساسا در این جهان متولد میشوند و پا به عرصه وجود میگذارند،
استارت آپ هستند، هوشمندانه و مبتنی بر نیاز نا پیدای بازار. یک بازار با منابع
اطلاعاتی باز (مانند نرم افزار لینوکس یا همان اندروید) همان گونه که هر روز یک اپ
(aplication)
تازه برای گوشیهای اندروید عرضه میشود، به همان شکل نیز هر بار میتوان نیاز تازهای
را در بازار در حال تکامل اکنون کشف کرد. همه این مقدمات برای آن است که بگوییم
برنامه خندوانه یک استارت آپ است که توانست به خوبی یک فقدان و نیاز را در جامعه
کشف کند و همچنین بستر شبکه نسیم را به عنوان یک امکان نو به کار گیرد. این امر را
شاید بتوان گفت که تجربیات رامبد جوان در ساحت تیزرهای تبلیغاتی بسیار در شکل دهی
افق و چشم انداز این کسب و کار جدید نقش داشته است. (در مصاحبهای با همشهری جوان
که در سایتهای متعدد نقل شده است، اقای جوان به سابقه تیزر سازی خود اشاره کرده
است: او قریب به 450 تیزر تبلیغاتی برای شرکتهای مختلف اعم از بانک، ایران خودرو
و محصولات غذایی ساخته است. خود او به این نکته اشاره میکند که ورودش در میانه
دهه هفتاد به عرصه ساخت تیزرهای تبلیغاتی به خاطر ایجاد یک ممر درامد در کنار
بازیگری بوده است.«همان سالهای 76 ـ 75 فهمیدم كه بازیگری كار خطرناكی است برای گذران
زندگی. عمدة دلیلش درآمدزایی بود. البته به هر حال به رشتة من هم مربوط میشد. تیزرسازی
تمرین خوبی است برای فیلمسازی؛ تروكاژ، دیوانهبازی، اینها همهاش تجربههای جذابی
است.» البته اقای جوان در نیمه دهه هشتاد کمتر به کار تیزر توجه داشته است و آن هم
به خاطر اشباع شدن بازار از شرکتهای تبلیغاتی است. در واقع صنعت تیزر در میانه
دهه هفتاد یک کار نو و متناسب با نیازهای روبه رشد بازار بوده است یا به عبارتی
دیگر در همان سالها نیز این کار یک استارت آپ بوده است.
بینش
بازاریابی و نگاه تجاری به عرصه فرهنگ که بیتناسب با تجربه ساخت تیزرهای تبلیغاتی
نیست، به کشف توان پنهان و انرژی نهفته شبکه نسیم کمک کرد. شبکه نسیم و خندوانه
همزمان با رشد یکدیگر به شکوفایی هرچه بیشتری رسیدند. فراموش نکنیم که خندوانه نیز
مانند سایر استارت آپها برای یک بازه زمانی کوتاه مدت طراحی شده بود. این عبارت
در نام خندوانه مستتر است، ترکیبی از خنده و هندوانه. برنامهای برای پر کردن
اوقات فراغت تابستان. اما مساله اینجاست که نیاز به فراقت دیگر تنها محدود به
تابستان نیست. از همین رو عمر خندوانه از یک فصل به چهار سال رسیده است. با بررسی تولد و فعالیت استارتآپها در سالهای اخیر میتوان
به جرات گفت که بصورت میانگین عمر استارتآپها تقریبا سه سال است و این کمپانیهای
نوپا پس از سه سال دیگر یک استارت آپ شناخته نمیشوند. دلایل متعددی برای پایان
دوران سه سالهی شناخته شدن به عنوان استارت آپ مطرح است که از جملهی آن میتوان
به تصاحب شدن توسط سایر کمپانیهای بزرگ، افزایش تعداد دفاتر به بیش از یک مرکز،
افزایش درآمد به بیش از ۲۰ میلیون دلار، افزایش
تعداد کارکنان به بیش از ۸۰
نفر و افزایش تعداد اعضای اصلی به بیش از پنج نفر یا فروش سهم اعضای اصلی اشاره
کرد. در واقع میتوان در یک جملهی ساده رسیدن استارت آپ به سودآوری را پایانی
برای شناخته شدن آن به عنوان یک استارت آپ موفق خواند.
استارت آپها در حال جدال با یکدیگر اند، هر روز میایند و
از بین میروند، حلقههای مولد استارت آپها ممکن است مانند اعضای تیمهای لیگ
برتز از این استارت اپ به استارت آپ دیگری بروند اما در این بین برخی البته
ماندگار میشوند، مایکروسافت، گوگل، ویکی پدیا، اوبر، تلگرام (از نمونههای ایرانی
آن میتوان به دیجی کالا، سنما تیکت و حتی شرکتهای ارائه دهنده خدمات اینترنت در
دهه گذشته اشاره کرد) ارام ارام بدل به ابرشرکتهای مادری میشوند که عنان و
اختیار موضوع خود را در سطح کلانتر در در دست میگیرند. خندوانه نیز در پی همین
است. او میخواهد سند خنده را به نام خود بزند و یقین بدانید که اگر در این کار
خود مصر باشد، لابد و لاجرم این انتقال رخ خواهد داد...
اینک خندوانه در استانه عبور
از سه سالگی خود است، آیا برقرار خواهد ماند؟ آیا میتواند ایده تازهای برای کسب
سود از نیاز روز افزون مردم به خنده و خوشی عرضه کند. آیا خواهد توانست با تولید
خنده در انواع گوناگون آن، از خندههای بیدلیل تا خندههای مبتنی بر طنز و موقعیتهای
کمیک عرصه را برای سایر تولید کنندگان خنده در صدا و سیما سختتر کند؟ اگر چنین
است همه باید به همراه خندوانه وارد دنیای جدید تری شویم که در آن همه چیز تنها در
ظاهر شبیه امور پیش از خود است.
بالا بردن انتظار مخاطلب:
پنیر تو را من جابجا کردم
ویژگی سوم مدیریت چابک؛
بالابردن سطح انتظار مخاطب و پیچیده کردن انتظارات آن است به گونهای که شرکتهای رقیب
در مواجهه با این تحول سلیقه و انتظارات هر روز چالشهای بیشتری را مطرح کنند. خندوانه
از همان ابتدا در تولید خنده ابزارهای متفاوتی را استفاده کرده که منجر به عرضه
نوع جدیدی از خنده شد که پیش از این کمتر سابقه داشته است. خنده به خاطر جو
خندوانه، خنده به خاطر دوربین، خنده به خاطر تمرین خندیدن، خنده بیدلیل. خنده بر
اساس موقعیتهای طنز.. این در حالی بود که به عنوان مثال در برنامهای مانند
دورهمی ما از همان روشهای قدیمی و متداول خنداندن روبرو بودیم که ترکیبی از
دیالوگهای نیش دار مجری و آیتمهای نمایشی با برخی موضوعات و شوخیهای متفاوت
بودیم. حتی دورهمی برنامه هر شب خود را با یک موضوع و مضمون پیش میبرد؛ یک شب در
باره دروغ، اصراف، جوزدگی، دخانیات.. اما خندوانه اساسا برای خنداندن خود را از
این ترفندها بینیاز کرده بود. البته در ادامه کار ایتم هایی نمایشی گونه نیز به
کار اضافه شد که در طی چند بار جرح و تعدیل در قالب تیپهای مختلف سرانجام به یک
نظم نسبی رسید. اما این روند با آیتم خنداننده شو به اوج خود رسید. در این روند
این خود مخاطب بود که به موتور تولید خنده بدل میشد و خندوانه در یک گوشه به
عنوان ناظر و ناظم ماجرا را برانداز میکرد. در این روند مخاطب به مجری و مجری به
مخاطب بدل میشد. اگرچه که این آیتم قبلا در شبکههای مختلف جهانی مانند nex American idle و چندین شبکه دیگر
به کار بسته شده بود، اما در برنامه خندوانه با سایر اجزا و محتوا و ایدئولوژی
برنامه هماهنگ شده بود. اوج این روند آنجاست که او همه مخاطبین را به شومن شدن و
کمدین شدن فرا میخواند. خندوانه مانند یک شبکه مجازی (که از قضا از ویژگیهای شرکتهای
موفق و چابک همین مجازی سازی است)، شوخی ها، بامزگیها و لطیفههایی که در کل
جامعه تولید میشود را هدف گذاری کرده است. شوخی هایی که در یک لحظه پدید میاید و
از بین میرود و خندوانه اینک مخاطب را به ثبت و ضبط آنها دعوت میکند. از طرف
دیگر خندوانه یک تحول فرهنگی را نیز در بستر جامعه پدید اورده است، که بعد از این
افرادی که معمولا در میان دوستان و فامیل؛ کارشان «خوشمزه بازی و مزه پراکنی» است،
دیگر نه یک آدم «دلقک و سرخوش» که در قامت یک خنداننده دیده خواهد شد. خندانندهای
که میتواند با کمی هدایت و اصلاح تیم خندوانه به یک ستاره تبدیل شود. از طرفی
دیگر این وضعیت به رد شدن از خطوط قرمز و شکستن برخی تابوها و محدودیتها در طنز
نیز به خندوانه کمک میکند؛ عموم این شوخیهای تابو شکن را چه کسانی انجام میدهند؟
خود مردم؛ مخاطبانی که اینک به شومن تبدیل شده اند، آنها هستند که با هر شوخی خود
حملهای به خطوط پیدا و نا پیدای پخش صدا و سیما میکنند. در این حالت خندوانه میتواند
بعد از هر برنامه که به مراسم به صلیب کشیدن خطوط قرمز میماند، درست مانند پیلاطس[8]
دستهایش را بشوید.
[2].
این که عرفی شدن چیست و با چه شیوه و طرقی در جامعه رخ میدهد موضوع این نوشته
نیست. اما اجمالا عرفی شدن را با دو مولفع تغییر یا تحلیل رفتن دین در جامعه و
روند تخصصی شدن خرده نظام های اجتماعی تعریف میکنند. در این مسیر نیز هر جامعهای
میتواند تجربهای ویژه را از سر بگذراند«مثلا اگر امروزه در غرب خروج دین از سطح
نهاد خانواده و فرهنگی جامعه متغیر مهمی برای تحلیل عرفی شدن است، در جامعه ما
عرفی شدن را باید در سطوحی مانند اقتصاد و سیاست سنجید» (عرفی شدن و زندگی
روزمرده، نوشته عباس وریج کاظمی و مهدی فرجی، نشریه نامه علوم اجتماعی، دوره
یازدهم، 1382) در این نوشته عرفی شدن اجمالا به معنای تغییر و جایگزینی ارمانها به
ارزشهای کاربردی و مصرفی در نظر گرفته شده است. یکی از بزرگ ترین خصایص عرفی ساز
خندوانه در خود عبارت کمدی است:
صدا و سیما و نهادهای دولتی عموما از بهکار بردن کلمه "کمدی" برای فیلم
و سریال و تئاتر پرهیز دارند و به جای آن از "طنز" استفاده میکنند.این در حالی است که "کمدی"
یک ژانر در هنرهای نمایشی است و "طنز" فاقد چنین معنایی. در دههای که
گذشت بر این اشتباه پافشاری شد به طوری که گویی کمدی حاوی نوعی ارزشهای غربی است
و در تضاد با آن ارزشهای والا و فاخری که متولیان فرهنگی داعیهٔ ترویج آنها را دارند. (نقل به
مضمون از نوشته آقای محمود فرجامی، از مقاله نگاهی به کمدی ایرانی در دهه هشتاد). د راین معنا گویی کمدی معرف نوعی «لودگی»
و طنز حاوی نوعی «خردمندی و تیزهوشی» است. تفاوت این دو جنس را میتوان در نوع
برنامه های خندوانه و دورهمی ملاحظه کرد؛ در حالیکه خندوانه هرگز وارد مباحث سیاسی
و اجتماعی نمی شود، برنامه دورهمی همه قدرت خود را از شوخی های سیاسی و اجتماعی
مجری خود میگیرد.
[4]. سال گذشته در همین سایت تحلیلی درباب جنس شادی برنامه خندوانه نوشته شد. (مفهوم شادی در خندوانه)نوشته پیش رو شاید در نگاه اول در تایید برنامه خندوانه باشد، همان طور که آن
مطلب پیشین نیز در نگاه اول در رد خندوانه بود. به هرحال خندوانه سوای رد و تایید
ما به حیات خود ادامه میدهد و تحلیل درست هر پدیده فرهنگی خاصه مقوله پیچیدهای مانند
خندوانه نباید در گام نخست در دام قضاوت بیفتد. این مطلب صرفا یک تحلیل است.