فیلم نوشت فیلم نوشت

قمار گلوله و قلم ; یادداشتی بر لاتاری
قمار گلوله و قلم ; یادداشتی بر لاتاری

قمار گلوله و قلم ; یادداشتی بر لاتاری

در فیلم «ماجرای نیمروز» اثر ستایش برانگیز محمد حسین مهدویان، صحنه ای را می بینیم که دو شخصیت محوری فیلم، که هرکدام نماینده تفکری خاص و روشی متفاوت هستند، پشت میز قماری نشسته و تمام آنچه را که دارند روی میز میریزند. یکی گلوله هایش را و دیگری تسبیحی که نشانه صبر است. ماجرا ازاین قرار است که یکی از کازینو های تهران سابق، بعد از انقلاب مصادره و به عنوان مقر عملیاتی به نیروهای اطلاعاتی سپرده شده است.

قمار گلوله و قلم ; یادداشتی بر لاتاری

در فیلم «ماجرای نیمروز» اثر ستایش برانگیز محمد حسین مهدویان، صحنه ای را می بینیم که دو شخصیت محوری فیلم، که هرکدام نماینده تفکری خاص و روشی متفاوت هستند، پشت میز قماری نشسته و تمام آنچه را که دارند روی میز میریزند. یکی گلوله هایش را و دیگری تسبیحی که نشانه صبر است. ماجرا ازاین قرار است که یکی از کازینو های تهران سابق، بعد از انقلاب مصادره و به عنوان مقر عملیاتی به نیروهای اطلاعاتی سپرده شده است. اما همچنان آثاری از کاربری قبل این مکان، منجمله چند میز قمار و چندین بطری مشروبات الکلی در آن باقی مانده. از طرف دیگر گروه اطلاعاتی مستقر در این ساختمان که مسئول پایان دادن به فعالیت های تروریستی گروه مجاهدین خلق یا همان منافقین شده اند، برای پیدا کردن سرتیم عملیاتی آن گروهک، موسی خیابانی، درگیر دوگانگی شدیدی شده است. یک گروه معتقد است تنها راه پیدا کردن موسی خیابانی، صرفا کاراطلاعاتی ، پیدا کردن سرشاخه ها و جمع آوری تدریجی اطلاعات بازجویی ها و کنار هم گذاشتن سرنخ هاست. در مقابل گروهی دیگر معتقد است راه پیش رو برخورد قهری و خشونت آمیز با اعضای دستگیر شده سازمان به تعبیر فیلم عمله ها  و اجبار آنها به اقرار اطلاعات است. در میانه فیلم نماینده این دو تفکر در همان مکان مصادره شده یا همان کازینوی سابق، برای اثبات برتری روش خود پشت یکی از میزهای قمار بجا مانده مینشینند و چنانکه گویی در یک قمار خطرناک شرکت کرده اند صحبت هایشان را بیان میکنند و انتخابشان را میکنند. این صحنه بدون مشخص شدن برنده به پایان میرسد و در انتهای فیلم باز میان پیروز این قما مردد میمانیم. زیرا اگرچه گروهی که معتقد به برخورد اطلاعاتی و تدریجی بودند با جلب اعتماد یکی از اعضای دستگیر شده سازمان منافقین میتوانند محل اختفای موسی خیابانی را پیدا کنند اما این شخصیت عمل گرا و قهر آمیز است که در آخر تیر نهایی را میزند و با کشتن موسی خیابانی به عملیات تروریستی این گروه پایان میدهد.



مهدویان در فیلم آخرش «لاتاری» که برای اولین بار در جشنواره سی و ششم اکران شده است، همین دوگانگی و همین تقابل روشی را مجددا مبنای اصلی فیلمش قرار میدهد. اما دیگر اثری از آن میز قمار و همنشینی و صحبت نیست. چرا که اساسا شرایط قمار دیگر خیلی بزرگتر از آن است به میزی کوچک محدود شود. حال زمین بازی جغرافیایی به اندازه خاورمیانه و ارتباط ما با کشورهای همسایه و البته تمام جهان است.

ماجرا از این قرار است که دختری بخاطر بدهی های سنگین پدرش و پول مورد نیاز برای آزادی برادرش از جانب یک شرکت مدلینگ راهی دبی میشود تا با کار کردن در صنعت فشن پول مورد نیاز را بدست آورد. اما شرکت مدلینگ پوششی است برای فریب دختران نیازمند. اما او یک عاشق دلشکسته در ایران دارد که نقشش را ساعد سهیلی بازی میکند. پسری تنها و خود ساخته که با راهنمایی مربیش به نام موسی با بازی هادی حجازی فربه دبی می رود تا ...

 شخصیت موسی در فیلم لاتاری تداعی گر همان شخصیت کمال در فیلم ماجرای نیمروز است که بعد از کشتن موسی خیابانی به جبهه جنگ برگشته تا به قول خودش قله هایش را آزاد کند و سالها گذر زمان او را کمی خمیده و فرتوت کرده. یادگارش از دوران جنگ نقصی است که اگرچه باعث افتخارش است اما موجب عصبیت و کم حوصلگی اش گشته و اگرچه دیگر شور و هیجان جوانی را ندارد اما هنوز بر حسب نظام اخلاقی خاص خودش عمل میکند. حتی اگر تبعات آن فراتر از ضرر و زیان فردی باشد. در مقابل موسی شخصیت مامور اطلاعاتی با بازی حمید فرخ نژاد قرار دارد که رویکردش همان رویکرد گفتگو محور و اطلاعاتی است که همه چیز را بر اساس اصول و فارق از هیجان زدگی پیش میبرد ومنتظر فرصت و شانس است و البته مانند نیروهای اطلاعاتی همیشه در سایه است و رد چندانی از او نمیبینیم. این شخصیت بر هر اطلاعاتی اشراف دارد و اگر شرایط فراهم شود همچون تک تیراندازی قهرمان وارد میدان میشود و کار را یکسره میکند.

این دوگانگی روشی که در فیلم «ماجرای نیمروز» و «لاتاری»  میبینیم دوگانگی ابدی جامعه ایرانی است که سالهای مهم و پیچیده انقلاب و اتفاقات منتج از آن به پیچیده شدنش دامن زده است. اما آنچه در بستر سینمایی و در محدوده کارهای مهدویان قابل اشاره است این است که مهدویان با هوشیاری تمام از برتری دادن هر کدام از دو جریان به جریان دیگر پرهیز میکند. مهدویان درواقع مانند فردی است که اگرچه بر سر دوراهی است اما فراتر از این دو قطبی سازی ها  به هیچ وجه از حرکت بازنمانده است و مساله اش تقابل قطبها نیست او همانند جریان عموم جامعه از این شکاف سیاسی اجتماعی با صراحت عبور می کند  . در مقایسه با دیگر فیلمساز همسنخ و البته کار کشته تر، یعنی ابراهیم حاتمی کیا که این دوراهی در آثار او واضح تر دیده میشود. حاتمی کیا هم همانند مهدویان در ایام جوانی در بازشناسی اش از نیروهای فعال در جامعه ایرانی به دوراهی رسید او درگیر این دوگانگی شد و تن به یکی از این دو راه داد و قهرمان همیشگی اش در تقابلی ابدی با نیروهای جریان مخالف قرار گرفتند. چنانچه همیشه در آثار حاتمی کیا نقدی به جریان مصلحت جو و محتاط وجود دارد که از برخورد صریح پرهیز میکند. اما مهدویان که در واقع نماینده تفکر نسل جوانتر و محتاطتر فیلمسازان ارزشی است از ماندن در این تقابل ها پرهیز دارد. چرا که او پرورده دوران احتیاط و فرصت است و به خوبی میداند که برتری دادن هر گروه به دیگری منجر به انزوای گروه برگزیده خواهد شد. چنانچه قهرمان فیلمهای حاتمی کیا همیشه محکوم به تنهایی و انزوا هستند و نهایت انزوا چیزی جز پریشانی و آشفتگی نخواهد بود. و دود آن به چشم ملت می رود.


برجام و معشوق ناکام

 در بستر بازنمایی آثاری و وام گیری آنها از واقعیات اجتماعی و سیاسی شاید بتوان داستان ماجرای فیلم لاتاری را به برجام و نتایجی که این توافق برای جامعه ایران ایجاد کرده است اشاره کرد. البته نگارنده به خوبی میداند این تمثیل نا متناسب تر از آن است که به کلی قابل دفاع باشد اما میتواند اثبات این ادعا باشد که مباحث جزیی یک جامعه چیزی جز بازنمای مباحث کلان همان جامعه در بسترهای کوچکتر نیست. ماجرای برجام نیز داستان پیمانی است که بین دول اثر گذار جهانی و ایران بر سر محدودیت های فعالیت های هسته ای ایران انجام شد و اورانیوم های غنی شده ای از ایران خارج شدند تا در عوض بار تحریم هایی از دوش اقتصاد ایران برداشته یا به بیانی ساختار تحریم ها شکسته شود. اما آنچه حاصل شد آن چیزی نبود که انتظار میرفت. اگرچه گوشه ای از تحریم ها نقض شدند اما انتظارات جامه ایران در مباحث اقتصادی را به هیچ وجه برآورده نکردند.و مشکلات همچنان باقی است. اگر برجام را همان معشوقه ای بدانیم که به هزار فریب و دروغ به مسلخ کشیده شد میتوانیم واکنش هایی که در برابر برجام وجود دارد را هم به کارکترهای فیلم لاتاری و عکس العمل آنها تشبیه کرد. گروهی معتقدند این توافقی نیست که باید آن را پذیرفت و اساسا فکر توافق از ابتدا اشتباه بوده است و در مقابل گروهی دیگر معتقدند باید تلاش را بر از بین بردن نقاط کور این توافق متمرکز کنند و تنها با از بین بردن چند نقطه سیاه مزاحم نتایج مطلوب را حاصل کنند.



لاتاری نیز خود دچار همین دوگانگی برخورد شد. از سویی طیفی از جامعه فیلم را مروج خشونت و اساسا مذاکره گریز میدانند (چنانچه هیات داوران جشنواره سی و ششم با همین بهانه از بررسی فیلم سر باز زد و همچنین فیلم با اکران نوروزی برخی از صحنه های خشونت آمیزش را حذف کرده است) و گروهی دیگر فیلم را یک فیلم قهرمانانه و قابل ستایش میدانند که نوعی ناموس پرستی توام با عاشق پیشگی را تبلیغ میکند. این برخورد دوگانه در تمام تصمیمات مهم و اتفاقات ملی و فراملی ما قابل ردیابی است. اما آنچه برگ برنده مهدویان است دقیقا عدم برتری دادن هیچیک از دو جریان به دیگری است. مهدویان در انتهای فیلم حکمی صادر نمیکند و تنها به تبیین شرایط و نگاههای متفاوت اکتفا میکند. اما این متفاوت از چیزی است که در سینما به پایان باز شهرت دارد. چرا که در چهارچوب سینمای پایان باز فیلمساز نتیجه گیری را به عهده خود مخاطب میگذارد اما در لاتاری و اساسا سینمای مهدویان البته تا به اینجا، پذیرفتن دوگانگی و فراروی از آنها خود موقعیت نهایی است. که این خود نشان از بازشناسی دقیق و ظریف مهدویان از شرایط سیاسی و فرهنگی جامعه ایرانی دارد. اگرچه چندا ن شباهتی در ظاهر بین برجام و نوشین فیلم لاتاری نیست. اما واکنش ها به از دست رفتن آن دقیقا همان واکنش هایی بود که کارکترهای فیلم لاتاری به مرگ نوشین نشان دادند و که البته این واکنش ها برآمده از زیست سیاسی ایرانی است.


پیدا کنیم مقصر را

دیگر نکته قابل اهمیت فیلم این است که فیلم تیغ تیزش را به سمت شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس نشانه میرود. هرچند اتفاقاتی واقعی در این کشورها قابل مشاهده است اما اینکه فیلمی مانند لاتاری اینچنین تصویری از آنان نشان میدهد و چنان برخوردی قهری را بر علیه آنان به نمایش بگذارد جای بررسی دارد. مقصر واقعی فاجعه ای که در فیلم میبینم بواقع کیست؟ پدری که به علت مشکلات اقتصادی درگیر بدهی شده و پسر بزرگش به همین خاطر در زندان است و حتی حاضر است دخترش را به آدمی ناشناس برای کار در کشوری غریبه بسپارد و به راحتی مرگ دخترش را میپذیرد؟ یا واسطه ای سو استفاده گر که خود را پشت شرکتی مدلینگ پنهان کرده و بصورت پنهانی با شناسایی دختران خانواده های نیازمند در پی اجرای نقشه های شیطانی خود و کسب درآمد از افراد هوس باز است و عنوان خلیج را جایگزین خلیج فارس میکند؟ و یا امیرزاده هوس باز اماراتی که دامن دختر ایرانی را لکه دار و او را به خود کشی واداشته بود؟ واقعیت این است که در میان این سه نفر اگر جرم امیر زاده عربی کمتر از آن دو نفر دیگر نباشد، بیشتر هم نیست. اما فیلم وی را به شنیع ترین شکل ممکن مستحق مجازات میداند. آیا واقعا فیلم برخوردی را که با آن امیر زاده میکند تماما از داستان و پیرنگ خود وام گرفته یا تحت تاثیر ذهنیات واقعی جامعه و روابط خاص ما با حاشیه نشینان خلیج فارس است. چنان که ادعا کردیم اتفاقات کوچک جامعه بازنمای همان اتفاق بزرگتر در بستری کوچتر هستند و مساله این است که چگونه منطق خشونت خاص فیلم لاتاری را باید فهمید تا اتفاقات جامعه را درک کرد.آیا صرف تحریک ناموس پرستی کلید حل مشکلات داخلی و خارجی ماست؟ یا حل شرایط پیچیده سیاسی و اجتماعی ما بسته های پیشنهادی جامع و کامل تری می طلبد.

فیلم بدون پرداختی دقیق به مشکلات مادی پدر و ریشه های آن که برایندی است از وضعیت اقتصادی کشور و نقش کمرنگ و کم مسئولیت او در زندگی خانوادگیش که موجب متلاشی شدن خانواده شده و همگی استعاره ای از مشکلات داخلی است به راحتی و با پیش فرض از کنار آن عبور میکند و ما را درگیر یک ماجرای بیرونی می کند.


سخن آخر

با توجه به موفقیتی که لاتاری در اکران و آن هم در کنار فیلمهای پر مخاطبی همچون مصادره و به وقت شام بدست آورده باید گفت که لاتاری فیلم موفقی بوده و با شناخت درستی که از جامعه ایرانی داشته توانسته مخاطبان بسیاری را برای خود فراهم کند. این خود نکته مهمی است که در برحه ای از تاریخ همزمان سه فیلم نسبتا پرفروش بایکدیگر درگیر رقابت میشوند و نشان میدهد سینمای ایران در سمت موفقیت قدم میزند. اما نکته مهم آن است که هر سه فیلم موفق گیشه دربردارنده داستانی فراملی اند. مصادره به یک ایرانی سرگردان در امریکا میپردازد، به وقت شام روایت حضور خلبانانی ایرانی در جنگ سوریه است و البته لاتاری هم بیانگر داستان انتقامی ناموسی از امیر زاده اماراتی. این نکته که سینمای امروز ما محتوای خودش را از مناسبات منطقه ای و جهانی وام میگیرد نکته ای است که میتوان در مقاله ای جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. اما آنچه مسلم است این است که سینمای ایران مسیری رو به پیشرفت و ترقی دارد که این ترقی را باید مدیون شناخت هرچه بهتر سینماگران ما از واقعیات جامعه و هویت ایرانی دانست.









----- 0 0

مقالات مشابه

جوانمردِ قصاب ; نگاهی به فیلم لاتاری
جوانمردِ قصاب ; نگاهی به فیلم لاتاری

جوانمردِ قصاب ; نگاهی به فیلم لاتاری

مدرنیته با همه اِهن و تلپش هنوز نتوانسته رد پای لوطی ها و جوانمردان قدیم را از نقشه تهران پاک کند. کافی است گذر لوطی صالح را در گوگل مپ جستجو کنید یا در ایستگاه جوانمرد قصاب از مترو پیاده شوید. اهل فتوت از دیرباز پای ثابت حکایات و داستانهای پیشینیان ما بوده اند. این سئوال که جوانمرد کیست؟ همسن مدنیت بشر است و داستانهایی که با خلق قهرمان جوانمرد به پاسخگویی آن برآمده اند نیز بسیار قدیمی.
قهرمانهای ناتمام ; یادداشتی بر فیلم لاتاری
قهرمانهای ناتمام ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

قهرمانهای ناتمام ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

مهدویان پیش از لاتاری با بازسازی وقایع تاریخی توانسته بود شروع خوبی در سینمای ایران داشته باشد اما اینبار به سراغ یک فیلم داستانی رفته و توانایی های خود را در شکل دیگری از سینما به آزمایش گذاشته است. مهدویان در سینمای مستند، بهتر از بسیاری دیگر از مستند سازان، دریافته بود، که گونه مستند نیز نوع خاصی از داستان گویی است.
عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری
عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

عشق امیر به نوشین ; یادداشتی بر فیلم لاتاری

راجر ایبرت بزرگترین منتقد آمریکایی معتقد است کار فیلم، برانگیختن تفکر مخاطب است. فیلمی قابل اعتنا و نقد است که خواب آسوده را از مخاطب بستاند. قطعاً هر فیلمی نماینده انعکاس اندیشه در جامعه مقصد است. در حقیقت فیلم ها ارزش ها و حقایق فراموش شده جوامع را آشکار می سازند.
از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش دوم
از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش دوم

از حسینیه ارشاد تا فارابی ; رد پای دکتر شریعتی بر سینمای ایران/بخش دوم

حضور یک ساله محمد علی نجفی در سمت معاونت سینمایی تنها برخورد شاگردان شریعتی با مدیریت سینما نبود. چند سال بعد ازاستفای نجفی و درست در زمانی که سینمای ایران بحرانی ترین دوران خود را میگذراند، با روی کار آمدن فخرالدین انوار به عنوان معاونت سینمایی کشور، بنیاد سینمایی فارابی به عنوان مهمترین رکن مدیریتی و البته نظارتی سینمای ایران آغاز به کار کرد. انوار که از دوستان قدیمی نجفی و شاگردان علی شریعتی در حسینیه ارشاد بود، برای احیای سینما از همفکران قدیمی اش دعوت به همکاری کرد و شاگردان شریعتی باز به مدیریت سینمای ایران فراخوانده شدند.
Powered by TayaCMS