فیلم نوشت فیلم نوشت

جامعه قمارزده ; نگاهی به فیلم چهار راه استانبول
جامعه قمارزده ; نگاهی به فیلم چهار راه استانبول

جامعه قمارزده ; نگاهی به فیلم چهار راه استانبول

مصطفی کیایی با آثار قبلی خود نشان داده که داستان گویی در زبان سینما را به خوبی می‌داند و می‌تواند با جذابیت های دراماتیک مخاطب را پای اثر خود بنشاند. نقطه روشن و قابل تامل فیلم «چهارراه استانبول» آخرین ساخته او نیز همین نکته است که داستان به خوبی و با منطقی قابل درک پیش می‌رود، اما نکته دیگری که در این فیلم می‌تواند مورد توجه باشد این است که همزمان که قصه جذاب است، دغدغه های شخصیت‌ها برای عموم مخاطبان نیز قابل درک است.

مقاله

نویسنده بهروز انوار
جامعه قمارزده ; نگاهی به فیلم چهار راه استانبول

مصطفی کیایی با آثار قبلی خود نشان داده که داستان گویی در زبان سینما را به خوبی می‌داند و می‌تواند با جذابیت های دراماتیک مخاطب را پای اثر خود بنشاند. نقطه روشن و قابل تامل فیلم «چهارراه استانبول» آخرین ساخته او نیز همین نکته است که داستان به خوبی و با منطقی قابل درک پیش می‌رود، اما نکته دیگری که در این فیلم می‌تواند مورد توجه باشد این است که همزمان که قصه جذاب است، دغدغه های شخصیت‌ها برای عموم مخاطبان نیز قابل درک است. مسئله ای که برای یک فیلم اجتماعی می‌تواند برگ برنده باشد. اینکه مخاطب وقتی با گره‌های فیلم مواجه می‌شود موقعیت های آشنایی را ‌ببیند و احساس ‌کند قبلاً درگیر چنین موقعیتی بوده است، خاصه اینکه این گره باعث پیوند شخصیت با یک جامعه آماری بزرگ تر هم باشد. «چهارراه استانبول» درباره زندگی آدم هایی است که راه را گم کردند یا برای رسیدن به مقصد به میان‌برهایی دلخوش کرده‌اند که اغلب از بیراهه سر در می‌آورد و در این میان یک اتفاق (آتش سوزی ساختمان پلاسکو) نقطه مشترکی است که همه شخصیت ها را به یکدیگر مربوط می‌سازد. و البته این آتش سوزی تنها حلقه اتصال فیلم با عالم واقع نیست با کمی دقت و بازنگری می‌توان ماجراها و کارکترهای فیلم را در دنیای واقعی و در سطح اجتماع بفور مشاهده کرد.


پلاسکو؛ یک اتفاق تاریخی

سوختن پلاسکو سوختن هر ساختمانی نبود. وسعت دامنه معنایی ساختمان پلاسکو و جایگاه آن در ساختار اقتصادی و فرهنگی ما و تمام اتفاق هایی که در این اتفاق پیش آمد، باعث شد تا این اتفاق به یک فاجعه تاریخی تبدیل شود. از این رو این نکته بسیار مهم است که بواسطه داستان و روایت خاص فیلم، از رابطه بینامتنی اثر با تاریخ غافل نشویم. ناصر فکوهی در تاریخ اندیشه و نظریات انسان شناسی می‌نویسد: «آنچه می تواند مورد مطالعه قرار بگیرد نه مستقیما خود پدیده، بلکه نظام یا الگویی است که پدیده مورد نظر جزئی از آن به حساب می‌آید.» بر این اساس برای درک بهتر کارکرد فرهنگی فیلمی مانند «چهار راه استانبول» نیاز است لایه های داستانی و فنی فیلم را کنار بزنیم و اشارات گفتمانی و ارجاعات فرامتنی فیلم را مد نظر قرار دهیم.
بر این اساس پرداخت کامل و مستندوار به ماجرای پلاسکو در یک اثر داستانی، شاید در عنوان و جذاب بودن ایده اولیه، اقبال عمومی بیشتری داشته باشد، اما در نهایت و در قالب یک نظام معنایی با روابط علی و معلولی مستحکم، چیزی به دست نمی‌دهد، زیرا که آدم ها در محوری بودن یک شیء(ساختمان پلاسکو) به حاشیه رانده می‌شوند و دیگر تشخص و فردیت لازمه را ندارند. مسئله بدین گونه است که متون ادبی و هنری اغلب سوژه ای را مطرح می‌کنند تا در کنار آن به مسائل و دغدغه ها و خصائل انسانی بپردازند. حتی در آثار فانتزی و انیمیشن نیز با وجود پرداختن به موجوداتی غیر از انسان، باز هم می‌بینیم که در حال کندو کاو و بررسی شیوه ها و الگوهای رفتاری انسانی هستیم. در این بین هستند آثاری که با محوریت دادن به یک حادثه تاریخی یا یک شیء خاص، تمام شخصیت ها و اتفاقات فرعی را در سایه آن قرار می‌دهند و در نهایت ما بیش از آنکه با شخصیت (به عنوان یک فرد) روبرو باشیم، با تیپ (گونه ای از آدم ها) طرف می‌شویم. اما نقطه مثبت فیلم «چهارراه استامبول» این است که مرعوب بزرگی حادثه آتش سوزی ساختمان پلاسکو نشده و روایتش را با محوریت انسان (فرد) و دغدغه هایش آن هم در بستر اجتماع، پیش برده است. به عبارت بهتر می‌توان گفت فیلم همان جایگاهی که برای شخصیت هایش قائل است برای ساختمان پلاسکو هم در نظر گرفته و سرنوشت شخصیت ها چیزی متفاوت از ساختمان پلاسکو نخواهد بود. می‌توان گفت در فیلم کیایی سوختن پلاسکو هم عرض دیگر اتفاقات فیلم است و تنها کارکردی پیرنگی و منطقی دارد نه جایگاهی روایتی. در واقع روایت اصلی فیلم چیزی فراتر از  تمام عناصر فیلم یعنی کارکترها و داستانهایشان و آتش سوزی ساختمان پلاسکو است و آن بازنمایی نمادینی از جامعه ایرانی است و در این بستر نمادین فروریزی پلاسکو  میتواند تمثیلی از فروریزی نظام اخلاقی جامعه ایرانی باشد.
همین مسئله دست فیلمساز را آنقدر باز می‌گذارد تا در دل همین حادثه تلخ نیز به طنز و مولفه های کمیک اجازه خودنمایی بدهد. زیرا که زندگی بسیار فراتر از یک حادثه حادثه آتش سوزی غم انگیز است و همنشینی توامان غم و شادی در کنار هم است.



در آثار قبلی کیایی از جمله «عصر یخبندان» ما شاهد همین تکثر موضوع و تعدد خرده داستان بودیم، اما نکته ای که در آن آثار وجود داشت عدم هم نشینی و همجواری این اجزاء باهم بود. به نظر می رسد کیایی از شکست های قبلی خود درس گرفته و توانسته به خوبی محور همنشینی بین اجزای فیلم آخرش را دریابد و به خوبی دریافته که بزرگ بودن و محوری بودن یک موضوع در فیلم زمانی ارزشمند است که عرصه را بر دیگر موضوعات تنگ نکند. اما او چطور توانسته این کار را انجام دهد؟ این پرسشی است که در ادامه با بررسی بخشهای مختلف محتوایی فیلم سعی می‌شود به آن پاسخ داده شود.


تقابل نسل ها

«چهارراه استانبول» شکلی از نمایش تقابل نسل هاست. نسلی قدیمی که در یک همزیستی مسالمت آمیز با دنیای اطراف قرار دارد و روزی خود را به صورت مستمر و آهسته از جهان پیرامون کسب کند. برای همین روی تاکسی کار می‌کند (مسعود کرامتی) و زندگی اش از لحاظ اقتصادی دارای آرامشی نسبی است و اگرچه شکوایه و اعتراض فراوان دارد اما به قواعد و باید های دنیای اطرافش احترام کامل میگذارد و به هیچ وجه آنها را زیر پا نمیگذارد. اما این آرامش به دست نسل جدید به هم می خورد. نسل جدیدی که هر کدام به شیوه یک شبه دل خوش کرده اند. کلاهبرداری، دزدی، قمار، تصادفات ساختگی، شرکت های هرمی و کارهایی از این قبیل از روشهایی است که این نسل برای رسیدن خیلی سریع به نتیجه انتخاب کرده است و اغلب نیز به هدف ختم نمی‌شود. گویی نسل جدید احترام چندانی برای قوانین دنیای اطرافش قائل نیست و از هر موقعیتی برای سود بیشتر استفاده می‌کند. در چنین شرایطی است که قانون جنگل حاکم می‌شود. قوی ضعیف را میخورد و حتما قوی تری نیز وجود دارد. آن همزیستی با عالم پیرامون برای نسل جوان از بین رفته است و نگاه نسل جوان به دنیای پیرامونش، نه یک بستر برای زندگی بلکه معدنی برای کسب ثروت است. عدم ثبات در شیوه امرار معاش، عدم رضایت از شغل و میزان درآمد و به اصطلاح ترویج ناشکری عمومی و ترویج اندیشه های بلند پروازانه، بخشی از دلایل رسیدن به میانبرهای ناهنجار و پرخطر است. شخصیت ها  به شیوه‌های معمول و درازمدت کسب در آمد فکر نمی‌کنند و دائم در حال بررسی شیوه های یک شبه هستند و در این میان بسیاری از امور مانند اخلاقیات قربانی خواهند شد چرا که هدف ظاهراً در حالت توجیه دائمی وسیله است، اما اجتماع به عنوان محیط چه تاثیری در این ناهنجاری ها دارد؟


مصرف گرایی و جامعه مصرف گرا

فیلم «چهارراه استانبول» که در ابتدا نام «پلاسکو» را بر خود داشته، به یکی از نمادهای مصرف گرایی در ایران اشاره می کند. این واقعیت که جامعه ایرانی میل بسیاری برای مصرف گرایی دارد حقیقتی غیر قابل کتمان است. چنانچه سرانه مصرف انرژی در ایران فاصله ای معنا دار با حد متوسط جهانی دارد. صف ماشین های لوکس، صف خرید گوشی‌های جدید که با ورژن قبلی تفاوت چندانی ندارند، صف خرید دلار وقتی که هیچ مصرف مستقیمی برای فرد ندارد، صف خرید سکه وقتی که قرار است فقط با سود به فروش برسد، صف کالاهای غیر ضروری و ایجاد نرخ‌های کاذب و به اصطلاح ایجاد حباب در قیمت ها، اموری است که در فضای رسانه ای ایران مرتب شنیده میشوند. ساختمان پلاسکو به عنوان یکی از مهمترین مراکز تولید و عرضه لباس، بخشی از تحقق همین چرخه مصرف گرایی بود و فرو ریختن و آسیب ناشی از این فروریزی، نشانه ای بر معیوب بودن این چرخه داشت و کارکترهایی که در فیلم به تصویر کشیده میشوند نیز خود بخشی از قربانیان همین چرخه معیوب هستند.



اما نکته مهم در باب فیلم کیایی آن نکاتی نیست که در فیلم می‌بینم. بلکه مهمترین نکته فیلم همان نکته غایب در فیلم است و آن اخلاقیات و آموزه های دینی و فرهنگی جامعه است که هیچ جایی در فیلم ندارند. ملاک و معیار کارکترها تنها سود مادی است و اگر فردی هم بخواهد بر اساس اخلاقیات عمل کند، قربانی بی‌کفایتی و طمع دیگران میشود. چنانچه رییس آتش نشان ها بی‌کفایتی مدیران بالادستی اش را علت مرگ همکارانش می‌داند و جایی دیگر در فیلم می‌بینیم جوان قمار باز که پولهایش دزدیده شده در تماس تلفنی با دزد می‌گوید من یکبار سر ناموس کسی بازی کردم و بعد از برد طلبم را گرفتم اما در انتها درمیابیم که همان جوان قمار باز تمام ثروت و داراییش را بواسطه همسر پولدارش بدست آورده و خودش چیزی ندارد. در چنین چرخه معیوبی فروریختن ساختمانی قدیمی چندان امر غیرقابل پیش بینی نیست چرا که در چنین موقعیتی هیچ امری پایدار نخواهد بود.

در چنین شرایطی وقتی از آموزه های اخلاقی دینی و فرهنگی سخن گفته شود نیت دیگر اصلاح و یا تغییر نیست بلکه نیت اصلی تنها نجات و بقاست. چرا که روند طبیعی بی قانونی، نابودی مطلق است. در جامعه ای که هنجاری‌های اخلاقی و قانونی، شرع و عرف به راحتی دور زده مورد سواستفاده قرار میگیرد، ترس اصلی فروپاشی و نابودی است نه انحراف. و فرو ریختن ساختمانی مانند پلاسکو پیش از هرچیز زنگ خطر فروریزی نظام اخلاقی است.

ساختمان پلاسکو به عنوان یکی از مراکز اصلی تولید و تاثیر گذار لباس شناخته می‌شد. تولید کالایی که معنایش در چند دهه پیش از حالت نیاز ضروری تغییر کرد و با تغییر سبک زندگی در جامعه ایرانی به عنوان یکی از نمادهای مصرف گرایی تبدیل شده بود. ساختمانی بزرگ که قلب تپنده تولید لباس‌هایی بود که درواقع بازتولید مدهای وارداتی بودند.



جامعه به عنوان یک ابر قمارخانه
در چنین شرایطی شخصیت‌ها از قمار خانه ای به قمارخانه دیگری می روند. قمارخانه که شخصیت‌ها در میانه فیلم به آن وارد میشوند به شکلی بازنمایی از جامعه امروز است. اما با یک ویژگی خاص و آن هم اینکه شخصیت ها حتی به قوانین آن قمارخانه نیز احترام نمی گذارند. سکانس قمارخانه فیلم با تمام سکانس های قمارخانه ای سینمای غرب متفاوت است. در فیلم های غربی مثل کازینو رویال(از سری فیلم های جیمز باند) و فیلم «نیش» شاهد هستیم که افراد به قوانین قمار خانه احترام می‌گذارند. حتی اگر شخص به عمل غیرمتعارفی دست بزند باز ساختارها آنقدر قدرتمند هستند که شخص را مجاب به پذیرش قوانین یا پذیرش شکست بکنند. اما در قمارخانه «چهارراه استانبول» شخصیت ها پس از باخت طریق دیگری برمی‌گزینند و پول ها را می‌دزدند. چون آنها در حال بازی نیستند که قوانین یک بازی را رعایت کنند بلکه در حال دست و پا زدن هستند. آنها دائماً در حال تلاش برای برون رفت از بحران و منجلاب اقتصادی هستند که خود را در افتادن در آن مقصر نمی‌دانند، پس این حق را به خودشان می‌دهند که هرگونه حقه ای بزنند و با هر روشی خود را از مهلکه برهانند. در این وضعیت برنده و بازنده ای وجود ندارد بلکه رابطه قوی و ضعیف جنگل حاکم می شود.


قمار با مقدسات

در مقابل می‌توان به سویه‌ی دیگر قمار اشاره کرد. چنانچه در رسانه ها مطرح شد از طرف برخی افراد و نهادهای مرتبط دائما در مورد عدم ایمنی ساختمان پلاسکو هشدار داده شده بود اما چه چیزی باعث شد تا ساکنین و صاحبین این ساختمان اقدام مناسبی نکنند؟
شاید جوابِ ظاهری، کلمه توکل باشد. به نظر می‌رسد دست اندرکاران مربوطه با پنهان شدن پشت مفاهیمی همچون توکل و قسمت، ضعف های ایمنی پلاسکو را نادیده انگاشته اند، اما کار آنها در واقع به هیچ وجه توکل نبوده است، بلکه نوع دیگری از قمار(تقاضا برای رسیدن به هدف بدون تلاش) بوده است. حکمت الهی اقتضاء می کند امور این عالم به وسیله اسباب و وسایل اداره شود و مردم از طریق آنها زندگی خود را تأمین کنند. چون در پی اسباب و وسایل رفتن، زمینه هایی را برای آزمایش و تکامل انسان فراهم می کند. اگر اسباب در کار نبود و روزی هر کس از آسمان می رسید، معامله ای انجام نمی شد و معلوم نمی شد چه کسی دنبال حلال و چه کسی دنبال حرام است. اگر اسبابی در کار نبود، جایی برای آزمایش انسان ها که هدف خلقت است، باقی نمی ماند: لیبلوکم ایکم احسن عملا(هود/۷).  درواقع این کاهلی دست اندرکاران سوء استفاده ازتوکلِ است (شکل منحرف شده و کج فهمانه از مفهوم توکل)، سویه دیگر از قمار است و هر دو تنها با شانس و اقبال می‌توانند برای مدتی کوتاه و دفعاتی معدود به بُرد ختم شوند، اما چون از اساس خالی از تفکر و تعقل هستند نمی‌توان توقع داشت همواره آدمی را به مقصد برسانند.
«چهارراه استامبول» فیلمی درباره باخت است. باخت قماربازهای ناشی و نابلد که میان توکل وکاهلی و فرار روی از نظام اسباب و سبب یعنی همان قمار دچار سوء تفاهم شده اند. همانطور که اشاره شد فیلم جایگاه ساختمان پلاسکو را همانند جایگاه دیگر شخصیت هایش می‌داند و از همنشینی تمام این شخصیت ها در حال ترسیم جامعه ای است که قمار زدگی در تمام اجزای آن ریشه دوانده است. و آتش سوزی و فروریختن پلاسکو به طور ضمنی به قماری بزرگ در دل اجتماع ایرانی اشاره دارد قماری که نتیجه آن چیزی جز باخت نبود.


سخن پایانی

«چهارراه استانبول» به مسائل مختلفی اشاره می‌کند و همین مسئله شاید باعث شلختگی روایت شده است. فیلم با دستمایه قرار دادن یک فاجعه به نکات درستی از جامعه می‌پردازد مانند عدم ثبات در درآمد، عدم امنیت شغلی و البته بلند پروازی نسل جدید و دل بستن به راه های ناهنجار و انباشت ثروت از جمله مسائل مطروحه در فیلم است. در سایه این مسائل، فیلم از نقد به سیستم تجاری و صنعتی جامعه نیز غافل نبوده و در برخی صحنه ها به صورت شعارزده به آن اشاره می‌کند. مانند مونولوگ مانیفست گونه ای که بهرام رادان در عدم حمایت از تولید داخلی و واردات بی رویه می‌گوید. که البته می توانست به شکل طبیعی تر و هنرمندانه تری در داستان پیاده شود تا تاثیر بیشتری داشته باشد.
همچنین عدم حمایت از تولید داخلی و مافیای واردات بی رویه، مسئله ای است که فیلم به وضوح به آن اشاره می‌کند و تاکید دارد که در سایه آن تمام اقشار جامعه آسیب خواهند دید و تن به قماری عمومی خواهند داد. دغدغه های مطروحه در فیلم آنقدر زیاد است که با وجود درستی و به جا بودن، ریتم فیلم را دچار چند پارگی کرده و در چند جا حرف های مدنظر فیلمساز از بستر دراماتیک و پیرنگ خارج می‌شوند و لحن شعاری به خود می‌گیرند. فیلم خالی از ارجاعات سیاسی هم نیست مانند صحبت های آتش نشانان و سردسته آنها (مهدی پاکدل) که رنگ و بوی حزبی به خود می گیرد و همچنین نقد شهرداری و مدیریت بحران تهران تا مدیران اقتصادی کشور که هر کدام از این نقدها از زبان یکی از شخصیت ها وارد داستان می‌شود. همین مسئله شلختگی کار را افزایش داده و باعث کند شدن ریتم داستان در برخی لحظات شده است.
با این حال «چهارراه استانبول» برای کیایی و شیوه فیلمسازی او حرکت رو به جلویی است. فیلمی جذاب که ارزش یکبار دیدن و چند بار اندیشیدن را دارد.









----- 0 0
بازگشت به دهه شصت؛ نگاهی به فیلم هزارپا
بازگشت به دهه شصت؛ نگاهی به فیلم هزارپا

بازگشت به دهه شصت؛ نگاهی به فیلم هزارپا

ابوالحسن داودی سینماگر باسابقه‌ای طولانی در ساختن فیلم‎های کمدی خانوادگی است. از همان اوایلِ کارش تنوع قابل ملاحظه‌ای در کارنامه‎ی سینمایی‎اش داشته است که کماکان در سینمای ایران نمونه‎های مشابهی ندارند، فیلم‎هایی مثل سفر جادویی(1369) یا من زمین را دوست دارم(1372)که در گونه علمی تخیلی جای می‌گیرند نمونه‎های مشابه کمتری در سینمای ما دارند.
فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است
فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است

فرزند کمتر، یا زندگی بهتر؟ مسئله این است

خجالت نکش در نگاه اول فیلم تقابل‌هاست در یک زمینه طنز که مدام به مخاطب یادآور می‌شود چه جای خنده؟ فیلم را می‌توان در چند مضمونِ دوگانه بیان و نقد کرد. همان مضامین دوگانه‌ای که ساختار روایی فیلم را هم می‌سازند: دوگانه روستایی – شهری، دوگانه‌ی سپهر سیاسی - زندگی روزمره، دوگانه‌ی برنامه‌ریزی‌های سیاست اجتماعی و در نهایت دوگانه اراده – تقدیر که سکانس‌های انتهایی فیلم را شکل می‌دهد.
Powered by TayaCMS