فیلم نوشت فیلم نوشت

از تحریف تا انحراف، نقدی بر عوامگرایی خواص ; نگاهی معارفی به فیلم هیهات
از تحریف تا انحراف، نقدی بر عوامگرایی خواص ; نگاهی معارفی به فیلم هیهات

از تحریف تا انحراف، نقدی بر عوامگرایی خواص ; نگاهی معارفی به فیلم هیهات

زیارت و دیدار با "ولی" ،غیرت ،عزت و جهاد چهار موضوع برای چهار اپیزود، که فیلم هیهات سعی در ادای دین نسبت این چهار امر اساسی و معنی بخش به زندگی یک مسلمان، دارد.

مقاله

نویسنده حسین حسنی
از تحریف تا انحراف، نقدی بر عوامگرایی خواص ; نگاهی معارفی به فیلم هیهات

زیارت و دیدار با "ولی"،غیرت،عزت و جهاد چهار موضوع برای چهار اپیزود، که فیلم هیهات سعی در ادای دین نسبت این چهار امر اساسی و معنی بخش به زندگی یک مسلمان، دارد. اپیزود اول داستان مردی است که در تلاش است تا مادرش را به زیارت مولایش ببرد. اپیزود دوم نمایشگر غیرتی است که صاحبش را وادار به جانبازی برای مردمانش میکند. اپیزود سوم حکایت عزت نفس تربیت یافتگان مکتب حسینی است. همسر شهیدی که این عزت را برای دختر خردسالش هدیه میدهد و اپیزود چهارم داستان پزشکی است که از جمع یاران زائر حسین(علیه السلام) به جمع یاران مدافع حرمش میپیوندد و از کربلا به جهاد علیه حریم شکنان حرم میرود در حالیکه در پشت خود همسری دارد که با الهام از حضرت زینب، جهاد شوهر را کامل میکند.

هیهات ایده هوشمندانه ای بود در ترکیب چهار مفهوم اساسی در نهضت عاشورا. نقد و بررسی این فیلم، هم برای شکرانه قوتها و هم برای ترمیم و ارتقاء ضعفها امری لازم است که در جای خود انجام شده و خواهد شد. اما آنچه در این نوشتار برآنیم نقد زاویه دید هیهات نسبت به این مفاهیم ارزشمند و هویت بخش عاشورایی است. لذا این نقد پیش از آنکه نقدی بر فیلم هیهات باشد، نقدی بر فیلمنامه آن است.فیلم یک محصول شنیداری و دیداری است و ترکیب نشانه ها و دال های شنیداری و دیداری  مانند دیالوگها و بازیگری و قاب بندی و نور و حرکت دوربین و موسیقی و.... با هم متحدا حامل پیامند. و نقد یک فیلم در واقع نقد کم و کیف و قدرت و ضعف این نشانه ها و چگونگی ترکیب آنهاست. اما نقد ما در اینجا صرفا ناظر بر خود پیام و ایده ناظر و نقد نوع نگاه سازنده اثر، به موضوع است نه کم  و کیف نشانه ها و اجزاء فیلم؛ از این رو کاری با نقد اجزاء و ساختار فیلم نداریم. به این علت در این نقد کمتر به متن فیلم اشاره میشود و بیشتر به تحلیل پیام و مفاهیم مطرح شده در فیلم خواهیم پرداخت. و نیز از آنجا که هرکدام از چهار اپیزود دارای کم و کیف و سطح متفاوتی از زاویه دید نسبت به موضوع خود هستند و پرداختن به همه موجب اطاله بیش از حد مقاله و تشتت در مطالب است لذا این نقد بیشتر معطوف به اپیزود اول میباشد.(ضمن اینکه مشکلاتی که این مقاله سعی در پرداختن به آنها دارد متوجه اپیزود سوم و چهارم نیست)

نگاهی تماتیک به اپیزود اول:

قهرمان داستان مردی است در یک روستا در نزدیکی مرز که می کوشد تا پولی به دست آورد. او زندگی به سامانی ندارد. مادرش در بستر بیماری است اما گفتگوی چندانی میان او و مادرش شکل نمی گیرد. تنها می دانیم که او روزی به مادرش قول داده که او را به زیارت امام حسین ببرد. این مرد ساکن روستا است اما شغل متداول روستاییان یعنی دامداری و کشاورزی را ندارد. وی کارهایی برای صاحب کار مرموز و مجهول الهویه خود که فضایی مانند خلافکاران دارد، انجام داده اما اجرتش را نداده اند و حالا شیء گران قیمتی در دست دارد که قصد فروشش را کرده اما اینکار را نیز در فضایی شبیه خلافکاران انجام میدهد ولی نارو میخورد. و دست آخر آنگاه که از تهیه پول زیارت عاجز میشود ضریح تازه ساخت اباعبدالله را میرباید و به روستا میبرد تا مادرش بجای زیارت حرم و قبر اباعبدالله این ضریح تازه ساخت را زیارت کند. یک چنین حکایتی ترسیم گر انسانی عوام و نشانگر فقر فرهنگی قهرمان داستان است.

البته این سطح فکر و عمل برای قهرمان داستان با آن شخصیت پردازی، امری متناسب و همگون است لیکن توقع همزاد پنداری مخاطب با این قهرمان و تایید او مسئله ای است که در ادامه مقاله به آن خواهیم پرداخت. این اپیزود مسئله زیارت و تلاش برای آنرا موضوع خود قرار داده است، اما همانطور اشاره شد این امر را در سطح عامیانه دیده است؛ در حالی که زائر و عزادار نیازمند کمال و رشد در این مسیر است و توقف در سطح عامیانه اسباب آفت در این راه را فراهم میکند. برای تبیین این امر، لازم است که مسئله تکامل و رشد یافتگی در زیارت و فرایند آن توضیح داده شود.

مطلب اول:از تحریف تا انحراف

انسان در حیات خود ساحتها و عرصه های مختلفی دارد و لازم است در هر کدام از آنها به کمال برسد مثلا هر آدمی در حیات اجتماعی خود با مسئله اقتصاد مواجه است و لازم است که در این عرصه آموزشهای لازم را ببیند و تمرین و فعالیت داشته و کسب جایگاه کند تا به کمال برسد لیکن این کمال اگر در جهتی و هدفی باشد معنی دار است و اگر آن جهت فراموش شود بی معنی و دچار خسران خواهد بود و هرچه کاملتر بشود بی هویتتر و بی معنی تر خواهد شد.

در ادبیات قرآنی رشد[۱] در مقابل همین معنا به کار رفته است: قد تبین الرشد من الغی (به تحقیق راهیافتگی از گمراهی تمییز داده شده است کمال در برابر نقص و رشد در برابر گمراهی و انحراف میباشد یعنی اگر نقص برطرف شود و کمال حاصل آید اما در خدمت مقصد و هدف قرار نگیرد، هنوز راهیافتگی حاصل نشده و گمراهی پابرجاست نمونه های مسائل کامل اما رشد نیافته در دنیای دانش بسیار دیده شده است دانشهای پیشرفته آزار و کشتار انسانها از این دستند. از این رو قرآن برای انسان نه تکامل بلکه رشد را هدیه میدهد: یهدی الی الرشد و خداوند برای بندگانش رشد را میخواهد: اراد بهم ربهم رشدا.

برای سنجش رشد یافتگی هر امری لازم است نسبت آنرا با مقاصد سنجید تا مشخص شود که آیا این امر به مقصدی که برای آن آفریده شده راهیابی دارد یا نه؟ در این نگاه مثلا میتوان گفت که بمب هسته ای یک تکامل گمراه و منحرف در دانش بشر بوده و در مقابل نیروگاه هسته ای یک تکامل رشد یافته است. پس فرایند تکامل هر امری باید توام باشد با تعقل در خیر و شر آن، مصالح و مفاسد آن، حق و باطل آن، و.... تا این تعقل ضامن رشد یافتگی آن باشد. با این نگاه به درک بهتری از جایگاه عقل خواهیم رسید: العقل ما عبد به الرحمن و الکتسب به الجنان(عقل آن است که خداوند با آن عبادت میشود و بهشت بوسیله آن بدست میآید) اما اگر امور از همراهی عقل محروم باشند دچار انحرافات و انحطاط و عوامزدگی خواهند شد: أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ»(همانا من به تو امر میکنم و به تو نهی میکنم و ثواب و عقاب همه بواسطه توست). تعقل از ویژگی‌های فطری انسان است و انسان نمی‌تواند زندگی خود را بند آموزه‌هایی نماید که از نسبت آن‌ها با حقیقت هیچ درکی ندارد. نیاز انسان به تعقل، یک نیاز تفصیلی است؛ یعنی معناداری حیات برای انسان، مستلزم ارجاع تک تک آموزه‌های پذیرفته به عقلانیت است. انسان فطرتاً هیچ آموزه‌ای را بدون عقلانیت کافی برنمی‌تابد؛ و اگر خود وجه عقلانیت آن را نیابد، به اعتماد به مرجع صالح خشنود است، مرجعی که اعتماد به وی را عقلانی میبیند. اساساً، اگر به فاصله‌ی میان تعبد و تعقل توجه نشود و این فاصله افزایش یابد، آموزه‌های تعبدی، عقاید تعصبی خشکی خواهند شد که نزد عاقلان سست و شکننده میشود و در دست جاهلان شمشیر برهنه ای خواهد بود که سر از تن هر نظام انسانی برمی‌دارد.

ایجاد نظام احسن، تزکیه و تقوا، قرب انسان‌ها به خداوند، مَحبت به خداوند و اولیای او از مقاصد عام شریعت‌اند. به طور منطقی، انسان ابتدا متوجه مقاصد می‌شود و پس از آن است که تعینات مقاصد و نمادهای مقاصد برای او معنادار می‌شود. از این رو میتوان گفت منطقا ابتدا محبت امام حسین در دل جای میگیرد و وجود امام علیه السلام در ساحتهای مختلف زندگی معنی دار می شود[۲] پس از آن است که انسان به دنبال یادگیری یا تاسیس نمادها و تعیناتی مانند زیارت قبر و ضریح و نحوه های مختلف عزاداری و غیره میرود.

اما انسان موجودی به شدت نمادگرا بوده و نماد همه‌ی حیات او را پر کرده است. بسیار پیش می‌آید که میان نماد و مقصد خلط می‌کند و بدون توجه به مقصد به تقدیس مستقل نماد می‌پردازد. گرچه در میان عالمان چنین خلطی کم پیش می‌آید، اما در میان عوام[۳] جامعه یک گرفتاری رایج است. این مانند همان مردی است که تجارت میکند تا درآمدی برای رفاه خانواده اش کسب کند اما چنان غرق در تجارت و کسب درآمد میشود که خانواده را فراموش میکند تجارت اصل میشود و راه بجای هدف مینشیند خانواده بیچاره فراموش و رها میشوند و از بین میرود اما او همچنان با شور حرارت در امر تجارت مشغول است. این وضعیتی است که هرچه کاملتر بشود بی هویتتر و بی معنی تر خواهد شد

زیارت و عزاداری و ابراز احساسات نسبت به اباعبدالله همانند سایر امور انسانی نیازمند بصیرت نسبت به جهت و مقصد است و باید عاقلانه این ارتباط حفظ شود وگرنه دچار عوامزدگی و انحراف خواهد شد و اساسا فقر فرهنگی را باید در این چارچوب تبیین کرد. بی توجهی به اهداف و مقاصد در عزاداری و زیارات میتواند موجب آن باشد که این اعمال به صرف مناسک و آداب اجتماعی خاص یعنی فرم بدون محتوی تبدیل شود.

نقدها و اعتراضات شهید مطهری نسبت به  تحریفات عاشورا و دروغهایی که برای آن ساخته شده حاکی از نگرانی عمیق وی از پیامد این رفتارهاست. این دروغها برای غلیظ تر کردن مناسک و برای شدت و حرارت نمادها ساخته میشوند و سعی در فربه کردن آن دارند غافل از اینکه وقتی مقاصد و اهداف فراموش شوند فربه شدن و غلظت و شدت در مناسک و نمادها و رفتارها میتواند سرانجام به بی معنایی و بی هویتی برسد. شهید مطهری در کتاب حماسه حسینی داستان واعظی را نقل میکند که در ابتدای امر اصرار و حساسیت بسیار داشت که از تحریفات و دروغها در عزاداری پرهیز شود اما آنجا که در مجلس خودش گرفتار میشود و خود را نیازمند یک مجلس پرحرارت میبیند، خود درخواست التقاط روضه را کرده و به واعظ میگوید "یک کمی از آن زهرماری ها قاطی کن"! و تحت تاثیر فشار عوام، مناسک و نمادها را بجای اهداف و مقاصد مینشاند. نکته اساسی در این داستان همین است که خود این مناسک و نمادها و رفتارها چنان اصالتی و هویت مستقلی پیدا میکند که واعظ ناچار به عوامگرایی میشود و آن شمشیر برهنه جاهلان سر از تن عزاداری های اصیلش جدا میکند و البته پرواضح است که این چنین مجلسی با رشد فاصله دارد و در نهایت به انحراف خواهد انجامید.

خلاصه مطلب اول اینست که دلخوش بودن به صرف آداب و رفتار و نمادها در زیارت و عزاداری، زمینه های انحراف و عوامزدگی را فراهم خواهد کرد لذا برای اینکه این امور همانی باشد که خداوند میخواهد (اراد بهم ربهم رشدا)، ضرورت دارد همواره نسبت به اهداف و مقاصد، تحفظ شود. یعنی دلخوش بودن به زیارت ضریح ربوده شده و انتظار رهیابی از این زیارت، جز انحراف از اصل، ثمره دیگری نخواهد داشت.

مطلب دوم: عوامگرایی خواص

افراد در جامعه دارای سطوح مختلف و متفاوتی هستند برخورداری از ویژگیهای مختلف انسانی و شرایط و ابزارهای لازم برای همه یکسان نیست. افراد مختلف و متفاوت حتی در موضوع واحد و کاری مشخص، رویکرد و رفتار و بهره متفاوتی خواهند داشت. در بازار کسب و کار افراد بسیاری در فعالیت و تلاشند اما همه به یک اندازه و یکسان نیستند بعضی معاملات پر سودی میکنند و بعضی معاملات سفهی انجام میدهند. در زیارات و عزاداری نیز همین قاعده جاری است سطوح افراد مختلف است عده ای عمیقا مقاصد زیارت و عزاداری را درک میکنند و از آن به رشد میرسند و عده ای توان کمتری دارند و درک کوتاهتری و فقط در مناسک و نمادها میمانند و حداقل بهره را دارند. مناسک و نمادهای غنی و زیارتها و عزاداریهای رشد یافته در کنار گرفتاری در مناسک و نمادها و عزاداریهای کم مایه و عوامزده هستند.

این تفاوتها و مختلف بودن انسانها واقعیت جوامع انسانی است.و در همه جا همینطور است «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم» (حجرات/13) در دانش،در اقتصاد و در معاشرتها و.... هم میتوان نمونه هایی بعنوان الگو و غنای عقل را دید و هم میتوان عوامزدگی و فقر فرهنگی را دید.

عوامزدگی در جامعه گاهی با عدم درک مقاصد یا انحراف در مقاصد و اهداف اتفاق میافتد و گاهی در راهی که باید پیموده شود و عدم شناخت راه ها و روشهای صحیح از غیرصحیح و گاهی با خلط بین مقصد و مسیر و راه را بجای مقصد نشاندن؛ چنانچه در نمادگرایی افراطی روی میدهد.

آنچه در این بحث برای ما مهم است این است که نخبگان و خواص با همین تناسب رفتار خود را سامان میدهند به این معنی که جامعه نخبگان و خواص هم میتوانند رویکرد فرهیختگی را پیش بگیرند و هم میتوانند رویکرد عوامگرایی و عوامزدگی (نه مردمگرایی و مردم داری"روایاتی مانند کلم الناس علی قدر عقولهم به معنی مردم داری است نه عوامزدگی") را داشته باشند. مسئله در مطلب دوم ارزشگذاری و مقایسه این دو رویکرد خواص و نخبگان است.

منظور از رویکرد عوامگرایی همان تایید رفتارهای اشتباه و عامیانه جامعه در همان سطح عامیانه است اما این به معنای تأیید نقیصه ها و گمراهیها و انحرافات است و چنین تاییدی از سوی نخبگان و خواص سزاوار نیست. اینکه در جامعه ای افرادی عوامتر و در سطوح پایین تری باشند و ساختارهایی عامیانه بر برخی خرده نهادها حاکم باشد، امر بعیدی نیست و قابل درک است اما رضایت خواص و نخبگان بر این امر و تایید آن، مسئله ای نیست که بتوان براحتی از کنار آن رد شد. برای نمونه به این مثال توجه کنید:جامعه ما در چند دهه پیشتر دچار عارضه بیسوادی و کم سوادی بود و حتی ساختهایی هم مانند شغل نامه خوانی یا زبان تصویری(مثلا در داروخانه ها) بر این اساس شکل گرفته بود. در برابر این نقیصه میشد که رویکرد عوامزدگی و تایید و رضایت بر این وضعیت و حتی گسترش ساختهای جبران کننده را در پیش گرفت اما کار درست همان بود که این وضعیت و ساختارهای آن فقط تحمل شد تا به تدریج نقیصه بیسوادی برچیده شود.

این شاید مهمترین مشکل این اپیزود باشد؛ زیارت و دیدار با ولی، در قالبی عامیانه و دچار فقر فرهنگی به نمایش درمیآید در حالی که اینگونه نمونه ها نه الگوی مناسبی برای مخاطبان هستند و نه گزارش درستی از واقعیت جامعه عزاداران و زائران. لیکن مع الاسف از این دست گرفتاریها در جامعه نخبگانی کم و بیش دیده میشود و نمونه های عامیانه بجای فرهیختگی تجویز میشود. افسانه موسی و شبان نمونه ای از این گرفتاریهاست؛ خدایی که هم آفریدگار است و هم رب، و بشر نیازمند علم و قدرت و رحمت بینهایت اوست تا امور وی را تدبیر کند و هدایتگرش باشد؛ اما شبان این خدا را موجودی در حد خودش میپندارد که نه رابطه ربوبی[۴]، بلکه صرفا رابطه ای دلی با وی میبندد. ابیاتی که حکایت از کوتاه فکری شبان در عدم درک نیاز زندگی به خدایی هدایتگر و رب است

جامه ات  شویم شپش هایت کشم/شیر پیشت آورم ای محتشم

ور تو را بیماریی آید به پیش/من تو را غمخوار باشم همچو خویش

دست ِ کت بوسم بمالم پای کت/وقت خواب آید بروبم جای کت

اما در برابر نهیب موسی چنین تصور میشود که گویا عوامزدگی وفقر فرهنگی لفظی بیش نیست و این چنین موسی خود نهیب میخورد که سوز درون کافی است

چند ازاین الفاظ و اضمار و مجاز/سوز خواهم سوز با سوز ساز

آتشی از عشق در خود برفروز/سر به سر فکر و عبارت را بسوز

اما آیا واقعا امکان دارد در این عوامزدگی حیاتی مطلوب داشت؟ اگر بنا باشد حیات انسانی مبنی بر رضایت بر جهل و خرافه و نقص باشد و خداوند بر آن مهر تایید بزند پس آیا این همه آیات و روایات که تدبیر و تفکر و تعقل و رشد و نظم و علم و دانش را توصیه میکنند و دعوت بر تغییر و تحول دایمی در مسیر رشد را دارند[۵] همه عبث و بیهوده هستند؟

تاکید بر این نکته خالی از لطف نیست که سخن ما ارزشگذاری عوام نیست و در نگاهی ارزش سنجانه به رفتار سطوح مختلف جامعه میتوان دید که عوام ممکن است با هرکدام از نقیصه های فوق اما نمره خوبی در ارزشیابی شخصی بگیرند چراکه آنچه ملاک حقیقی ارزش سنجی افراد است داشته ها و سرمایه های وجودی آنها نیست بلکه میزان حرکت و تلاش و همت و سوددهی بر اساس این داشته هاست  وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى. پیامبر اکرم میفرمایند يطير المرء بهمته كما يطير الطير بجناحيه خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس...

درست است که هر شخصی در سلوک خود در مرتبه ای که قرار دارد اقتضاءات همان مرتبه برایش مطلوب است مانند دانش آموزی که هنوز درحال یادگیری الفباست از او همان املای پر غلط هم تحسین برانگیز است اما همه سخن این است که رضایت بر ماندن و درجا زدن و تجویز زندگی بدون سعی در رفع نقایص و عدم رشد و راهیابی، همان عوامزدگی است که دین ما با آن به مخالفت برخاسته است و درحقیقت این عوامزدگی از سوی نخبگان و خواص خطرآفرین و گناهی نابخشودنی است. سنتهای بجای مانده از ائمه معصوم علیهم السلام در دعاها و زیارات گواه بر این مدعاست متون دعاها و زیارات مملو از آموزه های اساسی برای حیات انسانهاست مبدأ و معاد، امامت و ولایت و حکومت، محبت و نفرت، عزت و غیرت، جنگ و جهاد شهادت، حس و عاطفه و اشک و ناله و شوق و..... همه آموزه های این متون است و این ادبیات با رضایت بر درجا زدن و عوامزدگی بدور است. لذا رفتار قهرمان داستان و ضریحی که به ارمغان آورده اگرچه در حقیقت مثمر ثمری نیست لیکن در قیاس با اندازه کوچکی که برای او ترسیم شده و درحد تلاشی ترحم برانگیز، قابل پذیرش است چنانچه رفتار پلیس و اقدام به دستگیری وی و وساطتت مسئول ضریح از این منظر قابل فهم است.

شاید اگر این فیلم از نگاه کسی مانند مسئول حمل ضریح ساخته میشد و حکایت رفتارهای غلط قهرمان داستان از منظر ارزش سنجانه وی بیان میشد، میتوانست از این عوامگرایی نجات پیدا کند

به هر حال سزاوار نیست که سازنده محترم این اپیزود توقع داشته باشد که مخاطبانش با قهرمان داستان همزادپنداری داشته باشند و روشن است که اگر همراهی مخاطبانی را در آن شاهد باشیم، این همراهی نه از داستان و قهرمان آن بلکه از عاریه ای است که این بخش از فیلم از ارزشهای تعمیق یافته و سنتی مخاطبانش گرفته:عشق به امام شهید و گریه برای او در هرجا و کنار هر چیزی که یادآور امام باشد.



[۱] واژه رشد مانند بسیاری دیگر از کلمات عربی در استعمال آنها در زبان فارسی از معنی اصلی دور شده است. رشد در زبان فارسی معادل "نمو" عربی استفاده میشود مانند رشد گیاه)

[۲] مانند خلافت الله در مقام ربوبیت (انی جاعل فی الارض خلیفه)

[۳] باید توجه داشت که عوام و یا فرهیخبگی، به هیچوجه با شاخصه هایی مانند ثروت یا طبقه یا حتی سواد سنجیده نمیشود بلکه در اینجا توانایی عقلی در تشخیص حق و باطل و خیر و شر و مصالح و مفاسد و.... ملاک است

[۴] رابطه ربوبی با خداوند به معنی فهم و اعتقاد و پذیرش هدایت و مدیریت و شریعت خداوند در کل زندگی است

[۵] هر کس امروزش با دیروزش همسان باشد خسارت کرده است

----- 0 0

مقالات مشابه

چهار پله از جهان آدمی؛ بازنویسی روایت سفر در "هیهات"
چهار پله از جهان آدمی؛ بازنویسی روایت سفر در "هیهات"

چهار پله از جهان آدمی؛ بازنویسی روایت سفر در "هیهات"

هیهات در مجموع رضایت منتقدان را جلب نکرده است. جای تعجب هم نیست. چرا که با اثری طرفیم که آن‌قدر به سرعت ساخته شده که مناسبتی بودن را به سرهم بندی کردن ترجمه نموده و تنها ثمره‌ی آن برای آینده، کاهش توقع بیننده از تله فیلم‌هاست. البته انصاف را پاس داریم و اعتراف کنیم که میان روایت چهارم با سه ردیف قبلی اختلاف کیفی قابل توجهی وجود دارد. پس لااقل چه خوب شد که ترتیب سازندگان به شکلی بوده که بیننده در پایان کمی امیدوارتر از لحظات نخست، سالن نمایش را ترک کند.
در مرز سرگشتگی پیچیدگی خودساخته فیلم هیهات ; اپیزود دوم
در مرز سرگشتگی پیچیدگی خودساخته فیلم هیهات ; اپیزود دوم

در مرز سرگشتگی پیچیدگی خودساخته فیلم هیهات ; اپیزود دوم

یاد امام حسین و عزاداری برای او بر پایه اشک و محبت و گریه بر مصائب آن حضرت و مجالس روضه بنا نهاده شده است (من بکی او ابکی او تباکی وجب له الجنه ) و اینگونه یادآوری آن امام امام موجب احیاء و حیات دین شمرده شده است (امام باقر(ع) فرمود: «امام حسين(ع) خون خويش را بذل نمود تا افتادگان در گمراهي را تا روز قيامت نجات بخشد»).
در مرز سرگشتگی پیچیدگی خودساخته فیلم هیهات ; اپیزود دوم
در مرز سرگشتگی پیچیدگی خودساخته فیلم هیهات ; اپیزود دوم

در مرز سرگشتگی پیچیدگی خودساخته فیلم هیهات ; اپیزود دوم

یاد امام حسین و عزاداری برای او بر پایه اشک و محبت و گریه بر مصائب آن حضرت و مجالس روضه بنا نهاده شده است (من بکی او ابکی او تباکی وجب له الجنه ) و اینگونه یادآوری آن امام امام موجب احیاء و حیات دین شمرده شده است (امام باقر(ع) فرمود: «امام حسين(ع) خون خويش را بذل نمود تا افتادگان در گمراهي را تا روز قيامت نجات بخشد»).
چهار پله از جهان آدمی؛ بازنویسی روایت سفر در "هیهات"
چهار پله از جهان آدمی؛ بازنویسی روایت سفر در "هیهات"

چهار پله از جهان آدمی؛ بازنویسی روایت سفر در "هیهات"

هیهات در مجموع رضایت منتقدان را جلب نکرده است. جای تعجب هم نیست. چرا که با اثری طرفیم که آن‌قدر به سرعت ساخته شده که مناسبتی بودن را به سرهم بندی کردن ترجمه نموده و تنها ثمره‌ی آن برای آینده، کاهش توقع بیننده از تله فیلم‌هاست. البته انصاف را پاس داریم و اعتراف کنیم که میان روایت چهارم با سه ردیف قبلی اختلاف کیفی قابل توجهی وجود دارد. پس لااقل چه خوب شد که ترتیب سازندگان به شکلی بوده که بیننده در پایان کمی امیدوارتر از لحظات نخست، سالن نمایش را ترک کند.
Powered by TayaCMS