24 مهر 1397, 18:27
فیلمهای بد چنان باهم در رقابت هستند که دیگر حتی نمیشود بررسیشان کرد. فیلمهایی که فقط در بد بودن باهم رقابت دارند و هرکدام یک وجه جدید از بد بودن را به نمایش میگذارند. به همین دلیل است که میگویم نمیشود این فیلمها را بررسی کرد. قرار نیست اگر سینما در حال سقوط به ورطه ابتذال و تکرار است، ما هم به دنبالش برویم. آخر چقدر بگوییم، جنس کمدیتان سخیف است، موقعیت کمدیتان باورپذیر و پرداختشده نیست، چقدر از اهمیت فیلمنامه در یک فیلم کمدی بگوییم. خلاصه اینکه خستهتان نمیکنم و حرفهای تکراری را چندباره ردیف نمیکنم که بگویم «کاتیوشا» چقدر فیلم بدی است، با یک بررسی اجمالی صحبت در مورد آخرین فیلم علی عطشانی را به سرانجام میرسانم تا احیاناً اگر هوس کردید به تماشای این فیلم بنشینید، شاید با خواندن این مطلب علاج قبل از فاجعه شود.
قبل از هر چیز باید از علی عطشانی گفت، فیلمسازی که یکی از رکوردداران فیلمهای توقیفی است؛ توقیفهایی که بیشتر بهواسطه علاقه عطشانی به حاشیه شکل میگیرد تا متن آثارش. عطشانی یکبار اولین فیلم سهبعدی تاریخ سینمای ایران را میسازد که بعداً مشخص میشود این ادعا صحت ندارد و بههرحال، این فیلم سهبعدی پرهزینه را تعداد انگشتشماری میبینند، یکبار دیگر «نقش نگار» را با حضور ناصر ملکمطیعی میسازد تا حضور کوتاه او بشود تضمین فروش فیلمش. اولین همکاری سینمای ایران با هالیوود را رقم میزند و حتی در «دموکراسی تو روز روشن» رئیسجمهور وقت، محمود احمدینژاد را هدف میگیرد و از موضوع جذاب ناصر محمدخانی و شهلا جاهد هم نمی گذرد، اما در پس همه اینها شاهد فیلمهای بیکیفیت و فاقد ساختار و هویتی هستیم که بهجای هر چیزی فقط سروصدا دارند. پس طبیعی است که در این وضعیت که کمدیهای بینمک فروش بالایی دارند و احمد مهران فر بعد از مجموعه «پایتخت» و هادی حجازی فر بعد از درخشش در آثار محمدحسین مهدویان ستارههای محبوبی هستند، عطشانی فیلمی بسازد که همه این عناصر جذب مخاطب را در خود داشته باشد تا از قافله عقب نماند. تنها عضو عجیب و ناهمخوان «کاتیوشا» مهراب قاسمخانی است که نامش بهعنوان طراح فیلمنامه ذکر میشود؛ درحالیکه با یک موضوع تکراری، بهشدت کلیشهای و درنهایت دستمالیشده و ناقص روبرو هستیم که نهتنها بارها مشابهش را دیدهایم که این بار، یکی از بدترین پرداختهای این ایده را در «کاتیوشا» میبینیم. همنشینی یک رزمنده دلسوز با یک جوان عیاش و بیاعتقاد که درنهایت منجر به اصلاح جوان بیقید میشود، در سینما و تلویزیون ایران آنقدر تکرار شده است که دیگر هیچ جذابیتی نداشته باشد و «کاتیوشا» نیز هیچ خلاقیتی در پرورش این ایده به کار نمیگیرد.
خلیل کاتیوشا (هادی حجازی فر) رزمندهای است که بااخلاق تندش در پیدا کردن کار مشکل دارد اما دست بر قضا میشود بادیگارد عرشیا (احمد مهران فر) که بهتازگی اعتیادش را ترک کرده است. کاتیوشا مأمور است مانع مصرف مجدد عرشیا شود و عرشیا هم هر کاری از دستش برمیآمد انجام میدهد تا از شر کاتیوشا خلاص شود. تمام ایده و مسیر داستانی «کاتیوشا» همین است، بیهیچ فراز و نشیبی در پرداخت قصه و مسیر روایت. اوضاع وقتی بدتر میشود که خلیل کاتیوشا بهعنوان رزمنده سابق که حالا در صفحات مجازی رجزخوانی میکند، یک تیپ ساده و تکبعدی است و بیننده هیچ ارتباطی با او برقرار نمیکند. کاتیوشا، هیچ بعد شخصیتی پرداختشدهای ندارد، کاپشن سفیدی میپوشد که مورد تمسخر عرشیا است، از فقرا میگوید و قرار است چهرهای شناختهشده در صفحات مجازی باشد اما تا پایان فیلم، بیننده هیچ شمایل کلی از این کاراکتر به دست نمیآورد و معلوم نیست که خلیل در کدام جبهه ایستاده و اصلاً حرف حسابش چیست. از طرف دیگر، هادی حجازی فر تاکنون اینقدر خنثی و منفعل نبوده است. کاراکتری که حجازی فر در «لاتاری» ارائه میدهد بهشدت باورپذیر، دوستداشتنی و دارای جنبههای طنز جالبی است که به لطف بازی هنرمندانه حجازی فر، یکی از شیرینترین و بهترین کاراکترهای تلخ سینمای ایران میشود؛ اما کاراکتر خلیل کاتیوشا هیچ نشانی از جذابیت و بازی حرفهای حجازی فر در «لاتاری» ندارد و هیچ ارتباطی با بیننده برقرار نمیکند. همین شرایط در مورد مهران فر هم صادق است. کاراکتری که تحول درونیاش بهیکباره و بدون هیچ مقدمهای اتفاق میافتد و بهجز چند خصوصیت تکراری چنین کاراکتری چیز دیگری برای عرضه ندارد، حتی با بازی مهران فر هم قابلباور نمیشود. از طرف دیگر در «کاتیوشا» با خیل کاراکترها و سکانسهای زائدی طرف هستیم که هیچ کارکردی در پیشبرد روایت ندارند. از حضور کوتاه میترا حجار بگیرید تا کاراکتر ژیلا با بازی لیلا اوتادی که ورودش به قصه و خروجش نه دراماتیک است و نه جذاب و صرفاً فقط تایم فیلم را طولانیتر میکنند و جالبتر اینکه، این شخصیتهای فرعی و غیرضروری تصویرشان به پوستر فیلم هم میرسد تا نام و چهرهشان تضمین دیگری باشد برای عطشانی تا فیلم بیاساس و بیهودهاش را بیاراید. سکانسی که در بهشتزهرا و قطعه سرداران بینام فیلمبرداری میشود هم یکی از سکانسهای فیلم است که میتوانست کمی به فضاسازی فیلم و پرداخت شخصیتها کمک کند اما درنهایت بیهوده و زائد به نظر میرسد؛ درست مثل سکانسی که خلیل کاتیوشا در یک مهمانی شبانه تحت تأثیر مواد روانگردانی قرار میگیرد که عرشیا مصرف میکند و قرار است خندهدار باشد اما قبل از شروع پایان مییابد. ماجرای پسرخالهای که در جنگ مفقودالاثر شده است و در میانه فیلم ناگهان پیدا میشود هم مثل بقیه جنبههای فیلم فاقد اثرگذاری است و جبری و توخالی است و بار دیگر عدم هویت و اصالت ایده در فیلمهای عطشانی را به رخ میکشد.در کنار همه اینها تدوین اثر است که بهشدت غیر روایی است و بههیچوجه قصهگو نیست، بلکه کل روایت غیر جذاب فیلم را سلاخی میکند و تکهپارههایی از روایت را به بیننده نشان میدهد که ازآنچه درواقع هست هم الکنتر میشود و «کاتیوشا» را بیشازپیش شبیه یک اثر تلویزیونی خلاصهشده میکند که در برقراری ارتباط با بینندهاش ناتوان است. دوربین روی دست هم که انگار این روزها مد است و بدون توجه به کارکرد فقط مورداستفاده قرار میگیرد که بگویند فیلم ما، فیلم مهمی است و شاید باید این فیلم را ازاینجهت که تا این حد شلخته و نامنسجم است ستود که این خود استعدادی است که هرکسی ندارد.
درنهایت «کاتیوشا» را هم به لیست فیلمهای بیخاصیت عطشانی و این روزهای سینما اضافه کنید تا ببینیم این مسیر قصد متوقف شدن دارد یا خیر.