5 بهمن 1395, 22:49
فیلم وارونگی که در سال 2016 در بخش نوعی نگاه جشنواره کن هم به همراه فروشنده شرکت کرده بود، فیلمی متفاوت در کارنامه فیلمسازی بهنام بهزادی است که از جهات بسیاری به فیلم های اصغر فرهادی شباهت دارد. به عبارتی بهزادی یکی از نزدیک ترین فیلم سازان به سبک فرهادی است و عنوان فیلم که یک پدیده طبیعی است مانند چهارشنبه سوری که یک مناسبت اجتماعی و فرهنگی میباشد از آشکار ترین کدهای نزدیکی این دو فرم فیلمسازی به یکدیگر است. بهزادی هم مانند فرهادی سبک واقع گرایی را برای فیلم جدیدش انتخاب کرده و به دور از هرگونه سانتی مانتالیسم و برانگیختن احساسات تماشاگر قصد تعریف کردن داستان ساده ای را دارد که اگرچه خیلی پیچیده و خاص نیست ولی در همین حد هم قابل باور و تماشایی است. داستان فیلم قصه نیلوفر با بازی سحر دولت شاهی است که در میان دو موقعیت که یکی را خانواده اش خلق کرده و دیگری در برابر معشوقه اش قرار گرفته وضعیت یکسانی دارد و در آخر به تعالی میرسد. نیلوفر توسط برادر و خواهر بزرگترش در یک وضعیت پرفشار قرار میگیرد و مجبورش میکنند که از تهران و کار و زندگی اش دل بکند و برای نگه داری مادرش به شمال برود. از طرفی معشوقه اش او را پس از مدت ها رابطه در بی خبری ناشی از ازدواج اولش و داشتن فرزند هفت هشت ساله اش نگه میدارد تا نیلوفر در شرایطی تحمیلی و اجباری ابتدا منفعل و در نهایت آزاد و مصمم شود، و اینگونه قهرمان فیلم بهزادی از درون مردم همین جامعه و با خصوصیاتی کاملا معمولی و انسانی و در شرایط روزمره شهر تهران خلق میشود تا هم یکی از قهرمان های معاصر سینمای ایران که به شدت باورکردنی و قابل لمس هست خلق شود و هم به نوعی آوانگارد وخاص، شمایل قهرمان های رویایی و پوشالی سینمایی که آمریکایی ها ساخته اند و همه دنیا را گرفته مخدوش و از بین برود. سحر دولتشاهی که قهرمان اصلی و مهمترین ابزار بهزادی در پیشبرد داستان و خلق کاراکتر باور پذیر را دارد، یکی از بهترین های بازیگری اش در این سال ها را در وارونگی تجربه کرده است . دولت شاهی که سالها در نقش مکمل زن در سینمای ایران شناخته شده بود در سال های اخیر و در فیلم هایی مانند دونده زمین ، مستانه، نیم رخ ها، بارکد و همین وارونگی به نقش اول فیلم های کارگردان های بدنه و هنری سینمای ایران تبدیل شده تا قابلیت های خود را بیش از پیش بروز دهد. وارونگی اصولا یک پدیده آب و هوایی است و بیشتر در شهر های بزرگ روی میدهد، بستر اصلی داستان و عامل مهم در گره گشایی اولیه فیلم یعنی بیماری مادر در اثر مشکل آلودگی هوا و انتقال آن به بیمارستان است . همین اتفاق در چهارشنبه سوری اصغر فرهادی دقیقا ده سال قبل افتاد و یک مناسبت اجتماعی محل وقوع و ورود به دنیای قصه و فضای فیلم شده بود. این اغتشاش و نامنظمی در آسمان و هوای فوقانی به زمین و مردم آن هم سرایت میکند و به این بهانه درگیری و موقعیت های نابرابر و ظالمانه ای توسط اطرافیان به نقش اصلی فیلم اعمال میشود و او باید در این فضای مه آلود که تنفس هم سخت است، مجددا احیا شود و از درون شرایط سخت پیرامونش با سلامتی و آرامش به تصمیم گیری برسد . اتفاقی که ابتدا در گرفتن آن خیلی مستاصل بود ولی از دل این شرایط و مواجهه با آن به ثبات رسید. پایان بندی فیلم نیز مانند آنچه در بسیاری از فیلم های فرهادی مشاهده میشود خیلی پایان روشن و واضحی نیست و نیلوفر با اینکه قصد رفتن به شمال و همراهی با مادرش را میگیرد ولی با معشوقه قدیمی اش که در برخوردهای قبل تر قطع رابطه کرده بود، دوباره معاشرت میکند و خبر از ترک تهران و رفتن به شمال میدهد. شاید مهمترین خصوصیت جذاب فیلم واقع گرایی و رئالیسمی است که فرهادی استاد آن در سینمای ایران محسوب میشود و بهزادی هم توانسته جا پای او بگذارد و جانشین و همراه شایسته ای برای او باشد. وارونگی پس از بیست یا نیم ساعت با ساده ترین و معمولی ترین اتفاقات روزمره چنان تعلیقی می آفریند که تماشاگر را تا آخرین لحظه با فرجام قهرمانش همراهی میکند و این هنر بهزادی در قصه گویی رئال و سینمایی وقهرمان باور کردنی اش است . قهرمان زنی که برخلاف فیلم های اخیر سینمای ایران توسط یک مرد خلق میشود و هیچ گونه نشانی از فمینیست گرایی و افراط و تفریط در پیدایش آن مشاهده نمیشود. اما به نظر میرسد وارونگی از همان جایی ضرر میخورد که نقطه تمایزش یا دیگر آثار ایرانی و تا حدی نقطه قوتش است. وارونگی فیلمنامه خوب و کارگردانی پروسواس و پرجزییاتی دارد اما بنظر می رسد فیلمنامه کمی کوتاه و کم نقش و لعاب است و از این فیلمنامه قصه 84 دقیقه ای فیلم کمی کشدار و طولانی شده است و اگر تمرکز بیشتری روی پیرنگ ها و قصه اصلی بوجود می آم، فیلم عامه پسندتر و البته کامل تری را شاهد بودیم.
منبع :salamcinama.ir