19 دی 1395, 22:7
تینا پاکروان در ساختِ دومین فیلم سینمایی اش نتواسته است از مدیوم تلویزیون فاصله بگیرد، به این لحاظ که فیلمساز ما در ساخت فیلم نیمه شب اتفاق افتاد با همان مولفه های داستانی خانوم(فیلم اولش) جلو رفته است به همین دلیل فیلم به هدف نهایی اش نمی رسد زیرا که هسته ی مرکزی درام دچار لکنت است و نمی تواند یک داستان عاشقانۀ غیرمتعارف را پوشش دهد فیلم سعی بر آن دارد داستانی عاشقانه برای مخاطب تعریف کند اما این عشق در حدِ یک واژۀ دست نیافتنی می ماند، نمی توانیم قبول کنیم که زیبا بعد از این همه خواستگار که از زبان پرویز می شنویم عاشق پسر جوان تر از خود شده باشد. این عشق نامتعارف چگونه می تواند ما را به سوژه نزدیک کند؟ آیا می شود عشقِ حسین به زیبا را در دیالوگ ها جستجو کرد؟ نیمه شب اتفاق افتاد قصه یی زنانه دارد اما نه از مردها بدگویی می کند و نه از زن ها دفاع می کند ، فیلمساز ما سعی داشته است در بستر یک داستان زنانه عشقی را به نمایش بگذارد نامتعارف، اما عشق در این فیلم به دلیل خرده روایت های دست و پاگیر محو شده است و مخاطب نمی تواند عشق را از جانب زیبا بپذیرد، از مختصات ساختاری درام هم مشخص است فیلمنامه نویس در اواسط داستان دنبال فرعیات بوده و اصل را فراموش کرده است، مثل غش کردن حسین در حین اجرا که اتفاقا با غش کردن او و تلاش زیبا برای بهبودی اش یک حس مادرانه بوجود می آید که دیگر در سکانس های بعدی نمی توانیم عشق میان حسین و زیبا را درک کنیم ، قصه فقط در چند نقطه ما را به عشق زیبا و حیسن نزدیک می کند که آن ها هم به سرعت تمام می شوند- و قصه تلاش نمی کند که عشق را به وضوح نشان بدهد به طور مثال سکانس آب هویج خوردن در بام تهران می توانست ادامه دار باشد اما فیلمساز ما همه چیز را بر اساس دیالوگ به جلو می برد که نمی شود با دیالوگ شنیدن دوپهلو متوجۀ عشق دو انسان شد . نیمه شب اتفاق افتاد بر اساس قواعد سینمایی جلو نمی رود زیرا که فیلم در حال درجا زدن است که به سکانس پایانی برسد گره یی در درام مشاهده نمی شود چرا که مخاطب در تعلیق می ماند زیرا که ابعاد عشق و احساسات زیبا مجهول است و نمی شود تشخیص داد که زیبا حس عاشقانه یا مادرانه به حسین دارد ؛ شخصیت حسین با روند قصه در حال تکامل است اما زیبا نمی تواند به شخصیت و هدف فیلم نزدیک شود زیبا به دلیل های مختلف که مهم ترین آن ها پسر به بلوغ رسیده اش است منفعل به نظر می رسد در سکانس هایی عاشق است و در سکانس های دیگر نمی تواند عاشق به نظر برسد برای همین است که این فیلم ساختار سریالی دارد و با زبان گستردۀ سینما توفیر دارد اگر این فیلم در قالب مینی سریال ساخته می شد می توانستیم عناصر داستانی اش را باور کنیم اما در سینما زمان محدود است و فیلمساز نمی تواند از دریچۀ روانشناسانه به زن فیلم بپردازد از سوی دیگر اگر هم در نماهایی می بینیم که وقتی حسین در حال خواندن در مراسم عروسی و در حال زمزمه کردن یک آهنگ است و زیبا به فکر فرورفته است نمی توانیم نام آن را عشق بگذاریم اگر که این طور باشد زیبا در این چند سال که در تالار مشغول به کار بوده چرا عاشق خواننده های دیگر تالار نشده؟ شکل گیری این عشق از سوی حسین به درستی جلو می رود اما زیبا نمی تواند عشقش را به مخاطب ثابت کند زیرا که فضای فیلم بستر مناسبی را برای جریان عاشقانه محیا نمی کند و این ضعف در فیلمنامه به حساب می آید به نوعی که انگار فیلمنامه نویسِ خانم ما نتوانسته است فضایی را فراهم کند که عشق زیبا به حسین ملموس دیده شود چرا که این فیلمنامه با این فضای ساختاری عشق زیبا را زیرپوستی و غیرقابل باور جلوه داده است. اگر چه زیبا برای از دست دادن حسین اشک می ریزد اما او ترجیح می دهد تا کارش را در تالار از دست ندهد، به همین دلیل مهم، این را نمی توانیم عشق تصور کنیم، تینا پاکروان در مقام کارگردانی تلاش کرده است فیلم ملودرام عاشقانه بسازد اما تلاش او در پرداخت فیلمنامه و بستری برای داستان گویی در رابطه با یک عشق نامتعارف ناکام مانده است چرا که اساسا سر و شکلِ فیلمنامه تلویزیونی ست و پاکروان هم نتوانسته این ایده را به سینما نزدیک کند_ فیلم شام آخر فریدون جیرانی را به یاد بیاورید، عشق نامتعارف در غالب یک ملودرام سینمایی آن هم عشق یک دانشجو به استادش که با شوهرش متارکه کرده است؛ جیرانی به درستی توانسته بود فضایی فراهم کند که عشقِ دانشجوی جوان به استاد میانسال و شکل گیری این رابطه برای مخاطب قابل درک باشد. اما در نیمه شب اتفاق افتاد نمی توانیم فضای داستان را قبول کنیم؛ حتی در زمانی که انسی از گذشتۀ زیبا و شوهرش می گوید برای مخاطب غافلگیری بوجود نمی آید چرا که این بازگویی در یک میزانسن شلخته و تلویزیونی رخ می دهد و همینطور ری اکشن زیبا در برابر این بازگویی به شدت غیرطبیعی به نظر می رسد آنقدر غیرطبیعی که امیر خانه را ترک می کند و به پرویز پناه می برد و دوباره به خانه باز می گردد، زیبا به امیر در خانه ی پرویز چه می گوید که او دوباره به خانه برمی گردد؟ (به ما ربطی ندارد!) مشکل اساسی دیگر که در قصه رویت می شود دوپارگی در قصه پردازی ست اگر نویسنده و فیلمساز همان مسیر عاشقانه را پیش می گرفتن شاید در پایان بندی سرنوشت این عشق طور دیگری رقم می خورد اما جریان قتل شوهر زیبا و زندانی شدن او، سمت و سوی جریان اصلی فیلم را تغییر می دهد از طرفی دیگر اگر قرار بود حسین بمیرد چرا این گونه؟ مرگ حسین می توانست با بهره گیری از بیماری اش اتفاق بیفتد اما این پایان بندی برای مخاطب سینما قانع کننده نیست چرا که مدیوم سینما این پایان کلیشه یی را به گونه های مختلف تجربه کرده است. این فیلم باید برای بوجود آمدن سکانس های عاشقانه و لحظات احساس برانگیز تلاش بیشتری می کرد تا خرده روایت هایی که بود و نبودشان تاثیری بر خط روایی ندارند به خط روایی درام خدشه وارد نکنند؛ مثل خواهر باردار حسین که اساسا مشخص نیست وجود این کاراکتر برای چیست یا پیداکردن سیگار از جیب امیر توسط زیبا که در همان سکانس رها می شود و دیگر هیچ کارکردی در درام ندارد. فیلم فارغ از ریزه کاری های عاشقانه به نوعی گل درشت از عشق استفاده کرده است فاصلۀ سنی زیبا با حسین و زیبایی چهرۀ زیبا و مورنگ کردنش و از سوی دیگر آوازخوانی حسین نمی تواند دلایل قابل قبولی برای عاشق شدن زیبا باشد.
نیمه شب اتفاق افتاد در سطحِ کلیشه های مرسوم تلویزیونی باقی می ماند و نمی تواند بسترِ مناسبی برای به هدف رسیدن قصۀ عاشقانه اش فراهم کند و این در وهلۀ اول ضعف در فیلمنامه و شخصیت پردازی است و بعد نافرجامی پاکروان در کارگردانی؛ پاکروان به قدری به خرده روایت های اضافی پرداخته است که نتوانسته به کاراکتر زیبا هویت بدهد اساسا عناصر تشکیل دهندۀ دومین فیلم پاکروان اگر چه از فیلم اولش جلوتر است اما فیلمساز ما اصرار و تاکید به مضمون و فرمی دارد که اندازۀ قاب سینما نیست.البته که این فیلم به لحاظ انتخاب حامدبهداد و فضاهای آوازخوانی اش می تواند برای مخاطب عام سینما تا حدی مورد قبول باشد.
منبع :salamcinama.ir