2 دی 1395, 21:40
فیلم «متولد ۶۵» که از این هفته در سینماهای کشور اکران سراسری خود را شروع میکند، روایت افشار (پدرام شریفی) و خاطره (هنگامه حمید زاده) است که بهتازگی نامزد کردهاند و برای جشن گرفتن دومین سالروز آشناییشان تصمیم میگیرند که با جا زدن خود بهعنوان یک زوج پولدار، زندگی که آرزویش را دارند تجربه کنند. فیلمی به کارگردانی مجید توکلی که در سال ۱۳۸۸ هم فیلم «زیگزاگ» را کارگردانی کرده است. داستانی که قرار است عاشقانه باشد و با رویکردی طنازانه در سینمای بدنه جا بگیرد. ماجرای «متولد ۶۵» از آنجا جالب میشود که افشار و خاطره برای دیدن یکخانه در خیابان فرشته، به منزلی میروند و با دروغ و بازیهایشان خود را گرفتار یک دردسر عجیب میکنند. همین دردسر هم موقعیتهای جالب و بعضاً خندهداری را ایجاد میکند که میتواند بیننده را سرگرم کند؛ اما بسط داستان این دو زوج آنقدر طول میکشد که حوصله بیننده را سر میبرد. اصلاً تعجبآور نخواهد بود که تماشاگران قبل از نقطه اوج داستان تصمیم به ترک سالن بگیرند.
تا اینجا داستان روایت آرزوهای محال یک دختر و پسر جوان است که چندان جذاب از آب درنیامده است. افشار و خاطره برای تجربه یک زندگی مرفه به کارهایی دست میزنند که شاید قرار بوده جالب باشد اما بیشتر غیرمنطقی و بعضاً عین بیفرهنگی است. اینکه به فروشگاهی میروند و کلی جنس میخرند و در صف صندوق خریدهایشان را رها میکنند و میروند، نه جالب است، نه خندهدار. ایرادهای فیلمنامه هم به همینجا ختم نمیشود. شخصیت خاطره بهعنوان نقش اصلی زن، بسیار نپخته و شاید حتی اعصابخردکن درآمدهاست. کاراکتری سطحی که حسادتش بیشتر رنگ حماقت میگیرد و در لحظات مهم با نگاههای بیمعنی و تعلل بیجایش هیچ ارتباطی با مخاطب برقرار نمیکند. البته شخصیت افشار باآنکه پیشزمینه کمتری از خاطره در فیلمنامه دارد باورپذیرتر و استوارتر درآمده است که البته بازی پدرام شریفی که قبلاً در بادیگار حضور داشت و هماکنون فیلم «سیانور» را بر پرده دارد هم در این پختگی شخصیت بیتأثیر نیست. بازی سایر بازیگران هم بد نیست، بهجز آنا نعمتی که در سکانسی که قرار است احساسی باشد و مخاطب را درگیر کند بیشتر خندهدار از آب درآمده است.
ایرادات فیلمنامه آنقدر زیاد است که گذشتن از آنها کار سادهای نیست. نقطه اوج داستان جایی است که افشار و خاطره بعد از دیدن یکخانه در فرشته بهعنوان خریدار، تصمیم میگیرند با هر ترفندی که شده در این خانه نهار بخورند درنتیجه بازی راه میاندازند و شخصیتهای دروغین خود را بسط میدهند، غافل از اینکه خانواده میزبان افشار را با پسر مردی که سالها پیش از آنها کلاهبرداری کرده است اشتباه گرفتهاند و از این فرصت استفاده میکنند تا پولشان را دوباره زنده کنند. همین موضوع یعنی جابهجایی کاراکترها از قدیم در تاریخ سینما موقعیتهای طنز فراوانی را به وجود آورده است و در فیلم «متولد ۶۵» تنها نکته جالب فیلم است؛ اما ایراد فیلمنامه این است که همهچیز بر مبنای تصادف و اتفاق پیش میرود. وقوع یک تصادف که همه ماجرای فیلم حول آن بسط پیدا کند قابلقبول است اما اینکه تمام فیلمنامه بر اساس این تصادفهای اتفاقی پیش برود دور از منطق روایی است. اینکه افشار و خاطره به خانه خانوادهای میروند که سالهاست منتظر فرصتی هستند تا کلاهبردارشان را پیدا کنند یک تصادف است؛ اینکه افشار از نامی استفاده میکند که درست همنام همین کلاهبردار است یک اتفاق است، اینکه افشار سال تولدش را به خاطره دروغ گفته است و تاریخی را استفاده میکند که سال تولد پسر همین کلاهبردار است اتفاق است، اینکه دروغهای افشار و خاطره کاملاً با زندگی گذشته و حال این کلاهبردار مطابقت دارد یک اتفاق است؛ یعنی تصادف و اتفاق پشت سر هم تا حدی که داستان معنای اصلیاش را از دست میدهد؛ اما عجیبترین این اتفاقات نامی است که افشار خودش را با آن معرفی کند. نام خانوادگی که چندان مصطلح نیست و این دقیقاً نام همان کلاهبردار است. در این موارد است که منطق داستان لنگ میزند و اساساً مخاطب را به مطرح کردن سؤالهایی وامیدارد که بسیار منطقی به نظر میرسند؛ چرا افشار و خاطره با فریاد درخواست کمک نمیکنند، چرا وقتی خاطره یا افشار فرصت فرار دارند، نمیروند و شناسنامه افشار را نمیآورند تا این بازی را هرچه زودتر تمام کنند؛ اصلاً افشار چنین نام کمتر شنیدهشدهای را از کجا آورده است؟
نکته آزاردهنده دیگر مربوط به کارگردانی فیلم است. در لحظات پر استرس و تشویش فیلم دوربین کاملاً ثابت است. هیچ حرکتی ندارد، انگار عوامل، دوربین را گذاشتهاند تا خودش فیلم بگیرد و خودشان هم به تماشا نشستهاند. درصورتیکه حرکت دوربین میتواند نقش روایتی خیلی مهمی را ایفا کند، حرکت دوربین میتواند واکنش افراد مختلف را نشان دهد و تشویش ماجرا را به مخاطب منتقل کند. این ثبات دوربین باعث کسلکنندهتر شدن فضای داستان میشود و بیننده را یاد دوران گذار سینما از صامت به ناطق می انداز که دوربین را در جعبهای میگذاشتند و یک تئاتر فیلم شده میساختند. البته تدوین فیلم در عین نامرئی بودن به پیشبرد روایت و بازنمایی احساسات افراد درگیر ماجرا کمک به سزایی کرده است که میتوان آن را مرهون دانش و تلاش سپیده عبدالوهاب دانست.
اما جالبترین مسئله در مورد فیلمی مثل«متولد ۶۵»این است که همانطور که فیلمها تکراری میشوند و دور از خلاقیت ساخته میشوند، اجباراً تحلیلها و بررسیها هم به همان سمت میروند. چقدر میتوان گفت دست از تکرار بردارید؟ تا کی قرار است مهمترین معضل منعکسشده در فیلمهای ما دروغ باشد؟ یعنی تا الآن مردم نفهمیدهاند که دروغگویی مثل مردابی است که میتواند با تبعات بعدیاش دروغگو را غرق کند؟ یعنی هیچ موضوع دیگری در این جامعه نیست که بخواهیم در موردش سخن بگوییم؟ چقدر میتوان گفت دست از سر فرهادی بردارید، دست از سر موضوعات تکراری بردارید، خلاق باشید و اثر خود را بیافرینید؟ این عدم خلاقیت در نامگذاری فیلم هم هویدا است. دم دستترین چیزی که از فیلم به ذهنشان رسیده را انتخاب کردهاند. نامی که بیننده را گول میزند که با یک درام جامعهشناسانه یا روانشناسانه طرف است؛ اما کماهمیتترین موضوع در این فیلم «متولد ۶۵»بودن است. شاید ناهار بر فراز تهران یا فرشته یا پنت هاوس خیلی بیشتر به فیلم ربط داشته باشد؛ اما این بیحوصلگی در جایجای فیلم نمایان است. آن بسط طولانی پیشزمینه داستان افشار و خاطره بسیار بیدقت و فاقد هرگونه جذابیت جمعوجور میشود و وقتی در آپارتمان بسته میشود مخاطب ترجیح میدهد بهجای دنبال کردن داستان این زوج ماجرای خانوادهای که مورد کلاهبرداری قرارگرفتهاند و دوستانشان را دنبال کند. درنهایت «متولد ۶۵» فیلمی است که قرار بوده سرگرمکننده و درعینحال با محتوا باشد. حالآنکه کارگردان و نویسنده فیلم یک موضوع جذاب و جدید را با رویکردی تکراری و معمول کاملاً سوزاندهاند. همه جذابیت «متولد ۶۵»، بیست دقیقه میانی فیلم است که مبتنی بر شوخیهای کلامی و طنز موقعیت ناشی از جابهجایی هویت افراد است و بعدازآن یک روایت تکراری و حوصله سر بر که نه پرداختهشده و نه حاوی جذابیتی خاص برای بیننده است.«متولد ۶۵»در بهترین حالت یک فیلم بسیار بسیار معمولی است. مهمترین سؤالی که بعد از فیلم به ذهنتان میرسد این است: خب که چی؟
منبع :blog.namava.ir