فیلم نوشت فیلم نوشت

هاله اسماعیل‌نژاد
هاله اسماعیل‌نژاد

هاله اسماعیل‌نژاد

لاک قرمز در کنار ترسیم حاکمیت تلخی و سیاهی بر پیکره جامعه ایران، به عنوان کار ویژه اصلی خود، به موضوع جمعیت و امتداد نسل به صورتی کاملاً غیرمستقیم می پردازد.

هاله اسماعیل‌نژاد

محصول دیگری که در تقابل با سیاست های کلی جمعیت در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، اثری با عنوان لاک قرمز بود؛ اثری تلخ و سیاه که به صورتی غیرمستقیم مخاطب را به این باور می سازد که کثرت جمعیت، در شرایط سخت اقتصادی کشور، عاملی مضاعف برای فلاکت جامعه ایران محسوب می شود. 
البته باید توجه داشت که حضور انگاره های فمینیستی بر پرده نقره ای سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر با لاک قرمز و اخذ صیانت اسماعیل و الهام توسط دخترک نوجوانی به نام اکرم، امید واقعی را به جشنواره تزریق نمود و اگرچه پدر معتاد و هنرمند ایشان نتوانست از فروش عروسک های چوبی و عرضه هنر ایرانی خود در بازار، معاشی مناسب برای خانواده اش تأمین سازد، اما اکرم با تدبیر مناسب و تغییر چهره مردانه عروسک ها و جایگزینی لَب های سُرخ به جای سبیل های مردانه، امید را به زندگی برگرداند و کاری کارستان نمود که حتی عمو ولی نیز از تحقق آن عاجز بود. 

لاک قرمز درامی اجتماعی است که در آن خانواده از هم پاشیده ای با نازل ترین کیفیت زندگی روایت می شود و با مرگ پدر معتاد خانواده، مشکلات یکی پس از دیگری دهان باز می کنند.
اکرم قهرمان اثر، دختر نوجوان خانواده که شاهد بدبختی ها و درماندگی مادر تنها و خواهر و برادر خردسال خود است، در همان ابتدای داستان، بدهی میلیونی پدر فوت شده، وضعیت بحران را برای اکرم و مادرش به وجود می آورد و در این میان مادر تصمیم دارد که برای پرداخت بدهی به سرکاری کم درآمد برود که ناگهان، متوجه می شویم که حامله است و کارهای خدماتی او را دچار مشکل می کند؛ به این ترتیب اکرم، قهرمان داستان، تنها و تنهاتر می شود و در این تنهایی می خواهد راهی برای نجات خود و خانواده اش جفت و جور کند اما از روند مأیوس کننده جریانات می توان به راحتی تشخیص داد آنچه که در ذهن اکرم می گذرد خیالی بی سرانجام و بی اثر است.

پدر نجار و البته معتاد فیلم قبل از فوت خود، تعدادی عروسک چوبی برای فروش ساخته است که هم اکنون تنها دارایی اکرم و خانوده اش محسوب می شود، او مدام به مادرش می گوید که من این عروسک ها را می فروشم و بدهی مان را می پردازم، اما موقعیت های پیش روی اکرم هرگز امکان باور رهایی از این مرداب را به مخاطب نمی دهد.
لاک قرمز مانند خیلی از فیلم های دیگر اگرچه قهرمان را فعال و امیدوار نشان می دهد اما در پس تلاش های وی، بیهودگی و درجا زدن شخصیت و زندگی او همواره برای مخاطب ثابت شده است، زیرا مشکل از جای دیگری است. به همین دلیل با پر رنگ تر شدن نقش لیلا در روند داستان، فیلم از آن جذابیت اولیه خود افول می کند زیرا پازل های چیده شده توسط کارگردان از همان ابتدا برای مخاطب سینمایی که امروزه به شدت درگیر حال و هوای این ژانر پر طرفدار است، آشنا و در نهایت فاقد جذابیت است و وجود این امر و بلاتکلیفی در نیمه های پایانی فیلم قابل مشاهده است.
بدبیاری های لیلا و خانواده او تمامی ندارد و تا حدی پیش می رود که دیگر ارزش و اهمیت واقعی هر کدام از این اتفاقات لوس می شود. مثلاً در صحنه ای که اکرم بعد از تلاش های مدام موفق به فروش اولین عروسک چوبی خود می شود، برای اولین بار از ته دل می خندد و بالا و پایین می پرد اما دقیقه ای نمی گذرد که متوجه می شویم، عروسک های چوبی پدر معتاد، وسیله ای برای جاسازی مواد مخدر است و دوباره نزول دیوانه وار بدبختی ها ... در تمام طول داستان یک نقطه امید هم پیدا نمی شود یک نقطه ای که حداقل بتوان یقیناً دل به آن بست.

سکانس پایانی لاک قرمز گویاترین تصویر این مدعاست، امیدی واهی که اکرم را حالا در منجلابی بزرگتر رها می کند، همان سوء استفاده ای که پدر خانواده از عروسک های چوبی ساخته خودش می کند، این بار در ابعادی وسیع تر، جامعه در قبال فرزند پرورش یافته خود یعنی اکرم انجام می دهد. اکرم یک قربانی است، وقتی با وجود تلاش های مکرر، مشکلات پیش آمده را قوی تر از خود می بیند، شروع به تغییر در شکل عروسک هایش می کند. لاک قرمز را برمی دارد و به دست و پای آنها رنگ می دهد و در آخر با کوتاه کردن موهای خود و چسباندن آن به سر عروسک ها، پرونده فیلم را می بندد. او با این کار نشان می دهد که حالا آماده است به هرچه که جامعه پیش رویش قرار می دهد تن دهد زیرا همین جامعه او را به این مرحله کشانده و خود مسئول آن است؛ در مجموع نمای حزن انگیز مدیوم پشت سر اکرم حاکی از پشت کردن او نسبت به ارزش هایی است که تا به امروز به آن پایبند بوده است. در نهایت فیلم لاک قرمز نه تنها راه حلی برای جریان رئال داستان خود ارائه نمی دهد بلکه در سیاه ترین شکل ممکن، امید را برای حساس ترین قشر جامعه، دست نیافتنی و درواقع توهمی کودکانه بیان می کند.

براین اساس الهام دختر جسوری است که در نهایت کارگردان با ذکر بسم الله، گیسوان بلند او را قیچی نموده و به نوعی او را گیس بریده می سازد تا بتواند در جو مردانه جامعه، برای عروسک های سبیل کلفت منسوخ شده، مابه ازایی ارایه داده و با عروس سازی آنها و زدن لاک قرمز بر لب ایشان، به نوعی مشتری مداری خود را در جامعه امروز بروز دهد؛ جامعه فقیری که صدای گرسنگی معده مادران و دختران تنها وجه سرگرمی خلوت ایشان بوده و پدر معتاد و البته غیرتی ایشان، با درست نمودن بچه، تنها بر مصیبت این جامعه می افزاید.
البته باید توجه داشت که مصیبت اصلی در لاک قرمز نه با مرگ پدر غیرتی رقم می خورد و نه خانه بدوشی مادر خانواده و یا ترک تحصیل دختر است، بلکه مصیبت اصلی در این اثر سینمایی آن هنگام بروز می نماید که مادر پس از مرگ شوهر، متوجه می شود جنینی در رحم دارد و اگرچه در ابتدا سعی بر حفظ آن می کند، اما با شدت مشکلات زندگی، اقدام به سقط جنین کرده و در انتها فروپاشی خود و خانواده را رقم می زند.

به عبارتی دیگر لاک قرمز در کنار ترسیم حاکمیت تلخی و سیاهی بر پیکره جامعه ایران، به عنوان کارویژه اصلی خود، به موضوع جمعیت و امتداد نسل به صورتی کاملاً غیرمستقیم می پردازد و این موضوع را به عنوان معضل لاینحل امروز جامعه ایران معرفی می کند که هم حفظ آن فلاکت جامعه را موجب و هم سقطِ آن، تباهی مامِ سرزمین را پدید می آورد. 



منبع :efafinstitute.ir

----- 0 0
مهدی امیدی
مهدی امیدی

مهدی امیدی

: مشکل اصلی فیلم این است که تم و عناصر تشکیل‌دهنده آن تکرار مکررات هستند. ما با یک فیلم شسته و رفته مواجه هستیم که کارگردانی و اجرای آن کم غلط و استاندارد است.
Powered by TayaCMS