29 آذر 1395, 18:32
سیانور دومین فیلم بهروز شعیبی دربارۀ مقطعی فراموش شده از تاریخ معاصر کشورمان است که ساختِ همچین فیلمی در این برهۀ زمانی یک نوع ریسک به حساب می آید اما شعیبی این ریسک را پذیرفته و دنبال سوژۀ رفته است که پیش از این جایش در سینمای ایران خالی بود روایتی درست و به قاعده فارغ از کم و کاستی در خط روایی قصه ، باعث شده سیانور به یک جذابیت مضمونی برسد به این لحاظ که فیلمنامه با یک تحقیق چندساله نوشته شده و شخصیت ها به درستی معرفی شده اند، به همین دلیل مسعود احمدیان به عنوان فیلمنامه نویس کوشیده است با حقایقی هر چند تلخ اما واقعی داستانی را بنویسد که بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران است، حقیقتی از ارتباط ساواک با سازمان مجاهدین و از طرفی دیگر دوجناح شدن سازمان مجاهدین در مذهب و مارکسیسم؛ سیانور نگاهِ جذاب و انسان گرایانۀ در فضای ملتهب تاریخی دارد به همین دلیل فیلم فارغ از اینکه بخواهد شعار بدهد فضای حقیقی از یک تفرقۀ داخلی را نشان می دهد که باعث می شود مختصات داستانی طوری شکل بگیرد که مخاطب فقط به عنوان بیننده با فیلم همراه باشد، رفتار بازجوی ساواک با مجاهدین از یک سو و دوپاره شدن تشکیلات مجاهدین از سوی دیگر و رابطه یی عاشقانه در دل قصه سیانور را اگر چه شلوغ کرده است اما فیلمساز ما با هوشمندی توانسته است با یک پردازش صحیح مانند یک پازل به سیانور شکل بدهد، اگر چه کلیت فیلم نمی خواهد پز فرم روشنفکرانه بدهد اما بهره گیری شعیبی از فرم به معنای درست واژه باعث شده که مضمون و خط روایی فیلم، یک نوآوری فرمی در انتقال اطلاعات به مخاطب، محسوب شود. فیلمساز جوان ما در دومین فیلمش سوژۀ سختی را انتخاب کرده است اما با موفقیت توانسته است تا جایی که امکان دارد تاریخ معاصر را به تصویر بکشد نگاهِ صادقانۀ شعیبی به بخشی از تاریخ معاصر ما شگفت انگیز است؛ چرا؟ از اکران فیلم امکان مینا به کارگردانی کمال تبریزی چند ماهی است که می گذرد اگر آن فیلم را به یاد بیاورید برای شما مشخص می شود که چرا این فیلم را شگفت انگیز می نامم، قصۀ امکان مینا هم روایتگر تشکیلات مجاهدین خلق بود اما تبریزی( که در زمان تسخیر لانۀ جاسوزی فیلمبردار بوده است) به هیچ وجه نتوانسته بود که مخاطب را به فیلم وصل کند چرا که فیلم امکان مینا از اساس تخیل و قصه پردازی بوده است آن هم به شدت شعاری و کلیشه ای اما سیانور در راستای قصه پردازی اصولی و نگاهِ مستندگرایانه، ساختار بصری حیرت انگیزی دارد فیلم در سکانس های بیرونی توانسته است تهران دهۀ پنجاه را با قواعدی اصولی بازسازی کند از همین حیث مخاطب وقتی با فیلمی مواجه می شود که همۀ عناصر سینمایی را یکجا در بَر دارد با فیلم همراه می شود، فضای های نوستالژیک و از آن مهم تر در دو یا سه نما شعیبی میزان سنی چیده است که مخاطب باور می کند که فیلم در دهۀ پنجاه ساخته شده است که از امتیازات فیلمساز به حساب می آید، این نمی تواند یک اتفاق از سوی فیلمساز نیست بیشتر شباهت به یک دغدغه دارد انگار شعیبی سال هاست سودای ساخت فیلمی در ارتباط با تاریخ معاصر ایران را داشته است حالا اگر این فیلم واقعا یک دغدغه یا حدیث نفس باشد فیلمساز براحتی می تواند به آنچه که می خواهد برسد، مهم ترین نکتۀ فیلم شخصیت پردازی و روابط آدم های فیلم است شاید تا اواسط فیلم ریتم کُند به نظر برسد اما از سکانس مواجه شدن امیر با هما و فلاش بک های به موقع، فیلم راه می افتد و شخصیت ها وارد می شوند، سیانور جلوتر از مخاطب است و اطلاعاتی که از طریق فلاش بک و دیالوگ ها به دست می آید باعث می شود فیلم برای مخاطب جذاب به نظر برسد، اساسا سیانور در تلاش است که در هر سکانس گره یی را برای مخاطب باز کند اصولا ساختار همچین فیلم هایی بر همین اساس و قواعد شکل می گیرد، مخاطب در بعضی از سکانس ها در تعلیق قرار می گیرد و در سکانس بعد این تعلیق رفع می شود- به طور مثل در سکانسی که مجید قبل از کشته شدن دست در جیبش می برد که کلتش را دربیاورد مخاطب در این سکانس مبهوت می ماند که او کلتش را تحویل رهبر جناح مارکسیستی داده است اما در چند سکانس بعد متوجه می شویم که چگونه این کلت دوباره به او رسیده ، به همین دلیل شاید بعضی از تماشاگران این روایت غیرخطی را پسند نکنند اما باید در نظر داشته باشیم، این فرم توانسته به موضوع فیلم کمک کند تا آدم های فیلم به شخصیت برسند و اساسا این را درک کنیم که اختلافات سازمان مجاهدین خلق به چه منظور بوده است در همین فرم عقاید مارکسیست ها و مذهبیون به طور واضح برای مخاطب به نمایش درمی آید، در سکانس آخر نشان داده می شود که وحید به عنوان یک مارکسیست چگونه از تیربار شدن می ترسد و به گریه می افتد و از سوی دیگر مرتضی به عنوان یک فرد مذهبی مجاهد قرآن می خواند و آمادۀ تیربار شدن است ، همینطور لیلا که بر سر دوراهی می ماند تا با عشقش زندگی کند یا به وظیفۀ سازمانی اش ادامه بدهد، آدم های این تشکیلات بر روی لبۀ تیغ حرکت می کنند ، در پایان امیر دوباره به هما نمی رسد و در یک بازی سیاسی شکست می خورد و هما به این دلیل که دستگیر نشود توسط سیانور می میرد.
شعیبی در ساخت این فیلم کوشیده است به آنچه که می خواهد برسد از آنجایی که اصولا این گونه فیلم ها می توانند کِسل کننده هم باشند اما فیلمساز ما با انتخاب درست بازیگرانِ چهره و هدایت درستِ قصه و پرداخت مناسب در خرده روایت ها، توانسته است جهت فیلم را تغییر دهد تا سیانور مخاطب پسند باشد ، سیانور از مختصات ساختاری سینمایی مناسبی برخوردار است،فیلمنامۀ استاندارد، قاب های دکوپاژ شده- طراحی صحنه و لباس که یادآور تهران دهۀ پنجاه است و مهم تر از همه تدوین که باعث شده سیانور با یک ریتم هماهنگ در فلاش بک و زمان حال به هدف فیلمساز نزدیک شود ،این فیلم بعد از دهلیز برای بهروز شعیبی گام روبه جلویی محسوب می شود و باید ساخت این گونه از فیلم های تاثیر گذار در سینمای ما بیشتر شود چرا که نسل جدید باید اطلاعات درستی از تاریخ معاصر کشور داشته باشد.
منبع :salamcinama.ir