فیلم نوشت فیلم نوشت

سلام بمبئی | ساناز رمضانی
سلام بمبئی | ساناز رمضانی

سلام بمبئی | ساناز رمضانی

شاید تنها فایده«سلام بمبئی» این باشد که می‌تواند به عنوان یک مطالعه آسیب‌شناسی مورداستفاده محققان سینمایی قرار بگیرد. وگرنه «سلام بمبئی» جز عصبانی کردن مخاطب هوشیار و جدی سینما خاصیت دیگری ندارد.

سلام بمبئی | ساناز رمضانی

بگذارید یک‌راست بروم سر اصل مطلب. «سلام بمبئی» بدترین فیلمی است که از ابتدای سال تاکنون دیده‌ام. البته این بی‌لطفی در حق فیلم‌های دیگری است که شاید خیلی دوستشان نداشته‌ام یا به‌کل زیر سؤال بردمشان. چرا که آن فیلم‌ها هرچقدر هم ضعیف در نهایت یک تلاش ناموفق، یک تئوری غلط از آب درآمده بودند. «سلام بمبئی» یک توهین سینمایی است؛ توهین به ذات سینما. این‌همه تبلیغ و تیزر، شمارش معکوس برای آغاز اکران، افتتاحیه با بلیت سیصد هزارتومانی، برای چنین فیلمی، نه‌تنها توهین به شعور و سلیقه مخاطب است که یک توهین به ذات سینما نیز هست چرا که سلام بمبئی اساساً در حوزه سینما جای نمی‌گیرد.

«سلام بمبئی» بیشتر یک فیلم تبلیغاتی خوش و آب و رنگ است که در حلقه‌ای از تکرار و کلیشه اسیرشده است. مثل نوار کاست‌های قدیمی که در دستگاه جمع می‌شدند و روی یک‌تکه از آهنگ می‌ماندند. «سلام بمبئی» هم به همان میزان هم اعصاب‌خردکن است. اصلاً چگونه می‌توان چیزی را که فیلم نیست، سینما نیست را با تئوری‌های مرسوم سینمایی تحلیل کرد. اصلاً «سلام بمبئی» چه چیزی برای تحلیل دارد؟ اقتباسی از نازل‌ترین و زردترین رمان‌های عاشقانه که کلی خرج ‌برداشته و کلی سروصدا کرده را چرا باید تحلیل کرد؟ گفتم اقتباس، حرفم را پس می‌گیرم، در اقتباس جوهره‌ای هنری وجود دارد. «سلام بمبئی» هیچ‌چیز ندارد. مشابهش در سینمای هند زیاد است، البته با استانداردهای بالاتر و ویژگی‌های سینمایی بهتر. «سلام بمبئی» از فیلم فارسی‌های ایرانی هم نازل‌تر است. اگر می‌شد یک فیلم فارسی را در زمان تولیدش، ظرف زمانش بررسی کرد و از آن گذشت «سلام بمبئی» هیچ جایی در سینمای امروز ایران ندارد.

فیلم که شروع می‌شود بازی بد گلزار خنده‌دار به نظر می‌رسد، اما ماجرا که جلوتر می‌رود و چند سکانس بعدی را می‌بینیم می‌فهمیم کارگردان سعی کرده از بنیامین بهادری بازی بگیرد و وقتی به‌وضوح ناامید شده به نماهای اورشولدر و دیالوگ‌های کوتاه بسنده کرده است. با ورود داستان به هند و به صحنه آمدن بازیگران هندی که دائماً در حال تپق زدن هستند بازی گلزار و بهادری قابل‌قبول به نظر می‌رسد و آیا این نهایت فاجعه نیست؟ اصلاً این مد جدید از کجا آمده که یک گروه سینمایی کلی خرج کنند و بروند یک کشور خارجی و فیلمی مشترک بسازند که نتیجه‌اش چیزی بسیار ضعیف‌تر از استانداردهای معمول فیلم‌سازی دو کشور است؟ واقعاً نمی‌شد این داستان را در ایران و بین دو شهر تعریف کرد؟ کاربرد دراماتیک هند و بازیگران هند جز بازسازی نوستالژی فیلم هندی چه بوده است؟ دیالوگ‌های مسخره و یک‌جمله‌ای در تمام فیلم جریان دارد که احتمالاً ناشی از عدم تسلط بازیگران به زبان انگلیسی و هندی بوده است؛ یعنی در هر موقعیتی ساده‌ترین جمله برای واکنش به اتفاقات در جریان فیلم انتخاب‌شده است که مسلماً نمی‌تواند بار دراماتیکی لازم را همراه داشته باشد.

شخصیت بدمن فیلم آن‌قدر کلیشه‌ای است که در ضعیف‌ترین فیلم‌های هندی هم دیده نمی‌شود. اصلاً نیمی از شخصیت‌ها اضافه و سرگردان به نظر می‌رسند. فیلم‌نامه نه دراماتیک است نه ساختار درست و درمانی دارد. از همه هم جالب‌تر زیرنویس‌های فیلم است که کاملاً با دیالوگ‌های بازیگران متفاوت است. نقص فیلم‌نامه در این قسمت‌ها بیش از همه به چشم می‌آید و بیننده را سرگردان می‌کند که کارگردان درواقع چه می‌خواسته بگوید. سکانس‌های ابتدایی فیلم که خیلی خنده‌دار است. وقتی دانشجویان رشته پزشکی سر کلاس نشسته‌اند و استاد درباره قلب صحبت می‌کند؛ ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین اطلاعات به عنوان دروس تخصصی رشته پزشکی ارائه می‌شود و از بیننده انتظار دارند این فضا را باور کند. شخصیت گلزار که قرار است فردین ماجرا باشد لکه ننگی است بر هرچه شخصیت فردینی که در تاریخ سینمایمان دیده‌ایم. نه بکر است و نه جذاب. صرف انتخاب گلزار و چشم‌نوازی‌اش باید عاشقش شد و این شاید برای دخترهای تینیجر و دبیرستانی جذاب باشد اما نمی‌تواند به‌تنهایی مخاطبان حرفه‌ای‌تر سینما را جذب کند.

چگونه می‌توان در مورد چنین فیلمی به تدوین و فیلم‌برداری اشاره کرد وقتی ساده‌ترین و کلیدی‌ترین اجزا نه‌تنها در خدمت داستان نیستند بلکه مانند عضوی اضافه خودنمایی می‌کنند؟ موسیقی و رقص و آوازی که قرار است حال و هوای فیلم را منتقل کند بیشتر باعث سردرد می‌شود. حداقل فیلم‌های هندی و بالیوودی فقط سروصدا ندارند و سکانس‌های رقص و آوازشان حساب‌شده و دراماتیک هستند. این عین نزول است در کیفیت فیلم‌سازی. جایی که موضوعات فرهنگی و اجتماعی خودمان موضوع کار کارگردان‌های بزرگ می‌شود و کارگردان‌های فیلم اولی هرروز شگفتی می‌آفرینند، چه نیازی به پناه بردن به سینمای هند و شاخصه‌های آن است؟ پاسخ ساده است. عدم توانایی گروه فیلم‌سازی باعث شده با صرف یک هزینه کلان و سروشکل دادن به آنچه قرار است فیلم باشد مخاطبان را گول می‌زنند و آن‌ها را به سالن سینما می‌کشانند. فیلم در هند می‌گذرد و ما تا آخر فیلم هم هیچ نشانه‌ای از فرهنگ و سبک زندگی مردم هند به دست نمی‌آوریم. وقتی انتخاب لوکیشن به عنوان اولین قدم فیلم‌ساز در جهت تولید یک اثر هنری این‌قدر بی‌ذوق و سلیقه هدررفته است دیگر نمی‌توان راجع به بقیه ابعاد سینمایی این اثر صحبتی کرد.

«سلام بمبئی»فقط یک اتلاف هزینه و وقت است؛ چه درزمینهٔ ساخت و تولید و چه درزمینهٔ پخش و ارتباط با مخاطب. چرا باید ده هزار تومان پول بلیت داد و ۹۰ دقیقه در سالن سینما نشست تا این حجم از بیهوده‌کاری و سمبل‌کاری را تماشا کرد؟ بهتر نیست یک فیلم هندی خوش‌ساخت را با کمترین هزینه تهیه کرد و در خانه دید؟ البته فروش یک‌میلیاردی این فیلم در نخستین روزهای اکرانش چیز دیگری می‌گوید. گرچه باید صبر کرد و دید وقتی تب‌وتاب این‌همه تبلیغ و پوستر و شمارش معکوس بخوابد فروش فیلم چگونه خواهد بود؛ اما اگر این روند ادامه پیدا کند فقط باید تأسف خورد به حال فرهنگ و هنر این کشور و بلایی که بر سر سلیقه مخاطبان آمده است. شاید تنها فایده«سلام بمبئی» این باشد که می‌تواند به عنوان یک مطالعه آسیب‌شناسی مورداستفاده محققان سینمایی قرار بگیرد. وگرنه «سلام بمبئی» جز عصبانی کردن مخاطب هوشیار و جدی سینما خاصیت دیگری ندارد.



منبع :blog.namava.ir

----- 0 0
سلام بمبئی | محمدحسین ترکمان
سلام بمبئی | محمدحسین ترکمان

سلام بمبئی | محمدحسین ترکمان

سلام بمبئی عامیانه ترین شکل رمانتیک از یک داستان است.
سلام بمبئی | افشین علیار
سلام بمبئی | افشین علیار

سلام بمبئی | افشین علیار

از سوی دیگر سلام بمبئی با وجود هزینه ی ساخت توانسته به آن هدف نهایی برسد به طوری که این فیلم هم در گیشه موفق است و هم می تواند رضایت مخاطب عام را به خود جلب کند.
Powered by TayaCMS