1 بهمن 1396, 11:27
ثبت با سند برابر است سومین تجربه سینمایی بهمن گودرزی است؛ سینماگری متعلق به جریان سینمای بدنه است. دو فیلم قبلی او آتیش بازی ( 1392) و شیش و بش(1389) نیز مشابه فیلم اخر اقای گودرزی، موضوع کلاه برداری را دستمایه خود برای خلق اثری طنز کرده است. به نظر می رسد اخرین فیلم اقای گودرزی، ما خیلی باحالیم ، نیز در مضمون خود بی شباهت به سه فیلم گذشته نباشد. این نشان می دهد که بهمن گودری به سیاق بسیاری دیگر از سازندگان، علاقه خود را در یک موضوع دنبال می کند. با این حال ضمن احترام به هر کارگردانی برای پیگیری سلائق و خواسته های ذهنی خود، نقد این گونه اثار از حیث کارکرد فرهنگی نیز نباید مورد عفلت قرار بگیرد. این نوشته تلاشی است برای درک سینمای به اصطلاح بدنه و بررسی سمت و سوی این گونه اثار از حیث فنی و اقتصادی. فراموش نباید کرد که سینمای عامه پسند می تواند معرف وجوه پنهان ساختارهای تولید فرهنگی به مثابه نظام مهندسی پیام ها باشد. در سینمای عامه پسند هم پیام هایی تولیدمی شوند، عرضه می شوند و توسط مخاطبین دریافت می شوند.
فیلمهای شش و بش و آتیش بازی هر دو با داستان مشابهی روایت میشوند. در اولی دو رفیق دزد و شارلاتان در راه رسیدن به یک گنج موهوم از اول تا به آخر فیلم به دنبال دور زدن یکدیگر هستند و در آتیش بازی هم یک زوج سارق و دزد با نقشههای ماهرانهای به دنبال این هستند که زوج مقابل خود را مغلوب کنند و پول کلانی را که در بین است به نفع خودشان با هر وسیله ای به چنگ بیاورند؛ همین داستان در فیلم ثبت با سند برابر است تکرار می شود، با یک تفاوت عمده و ان هم استفاده از بازیگرانی اشناتر و شهره تر است. در این فیلم آخر 4 دوست و رفیق قدیمی در تلاش هستند که بر اساس یک شرط بندی ابلهانه، زمین و باغی را که حالا با ارزش شده است، به تنهایی صاحب شوند و رقبای خود را از دور خارج کنند. فیلم در شوخیها و بازیها در مسیر کاری سینماگر یک پسرفت از حیث کاربرد نکات کارگردانی و ظرائف داستانی است. تیم تولید و تهیه این فیلم کوشیده اند تا با بهره بردن از چهرهای جذاب برای مخاطب و یک پوستر رنگارنگ، مخاطب را به سالن سینما بکشانند. اینکه ایا این فیلم با این ویژگی ها توانسته از حیث مالی ، سودآور باشد یا خیر نیاز به دسترسی به هزینه تولید و درامد فروش دارد. اما فروش بسیار کم این فیلم در گیشه لااقل موید این است که فیلم در زمان اکران فیلم توانسته از اقبال نسبی مخاطب برخوردار شود. این فیلم با در اختیار داشتن نزدیک به صد سالن توانسته به فروش هفتگی 900 ملیون تومان دست پیدا کند.
برکنار از ایرادهای ساختاری فیلم، که پرداختن به آن مجال وسیعتری میطلبد، فیلم در بُعد فرهنگی و کاربست فرهنگی کارکرد ضعیفتری دارد و با یک نوع سادهانگاری به توجیه رفتارهای غلطی میپردازد که شخصیتهای اصلی فیلم در راه نیل به هدف خود، که محروم کردن دوستان دیگر از قطعه زمینی است که بر سر آن شرط بندی کردهاند، در نهایت نه تنها مخاطب را اقناع نمیکند بلکه با اجرایی بسیار بد، با سادهانگارانهترین وجه، خیانت در مرام دوستی شخصیتهای فیلم را جمع و جور میکند در حالیکه این برخورد نه تنها یک تراژدی و سیاه بختی فرهنگی است بلکه کوچک شمردن آن و عادی سازی چنین رفتارهایی تمامی ساختارهای مفهوم دوستی و فضیلت وفاداری در دوستی را به چالش میکشد، ارزشهایی که فارغ از بعد عرفی و اجتماعی از حیث پشتوانههای دینی و روایی بسیار مورد تاکید بزرگان دینی بودهاند و بر حفظ آن ارزشها تاکیدهای محکم و متقنی از طرف این بزرگان دینی شده است.[1]
متاسفانه پیشفرض بسیاری ازاین دست فیلمها آن است که در قالب طنز، که در دسته بندی ارسطویی نازلترین نوع ادبی به شمار میرود، هر نوع بد اخلاقی را میتوان تصویر کرد و در نهایت با یک پایانبندی خوش و خندهدار تمام مساله را تحت الشعاع قرار داد.
با چنین طرز تلقی و برداشتی، این فیلم و فیلمهای مشابه اعتماد عمومی معطوف به روابط دوستی و مفهوم صداقت را نشانه میروند و در ذهن و ضمیر مخاطب چنین سنخی از خیانت در روابط و مراودات مبتنی بر مفهوم دوستی را شیرین و جذاب نشان میدهند.
اگر به فیلم ثبت با سند برابر است رجوع کنیم به خوبی چنین رویکردی را میبینیم، دوستانی که برای محروم کردن دوست دیگرشان و برنده شدن در شرط بندی به هر فریبکاری و خیانتی دست میزنند و با دروغگویی میکوشند رقیب را از میدان به در کنند. نتیجه این رویکرد در کل فیلم کلاهبرداری و فریب دادن کسانی است که با هم دوست صمیمی هستند و با هم نان و نمک خوردهاند.
ضعف شخصیت پردازی و طرح الکن داستان نیز از جمله معایبی است که از حیث فنی فیلم را دچار خود کرده است. از ابتدا تا به انتهای فیلم امعلوم نیست این دوستان قدیمی چرا میخواهند به پول دست پیدا کنند. در منظومه ذهنی ایشان، ارزشهای بنیادیای که به آن اعتقاد دارند چیست و اصولا به جهان چگونه مینگرند. رفتارهای شخصیت ها از بی معنایی رنج می برد و انگیزه ای به درک چیستی موقعیت و کیستی این اشخاص در خود پدید نمی آورد. حتی وقتی ازدواج هم میکنند کنشاشان بیش از آن که حامل معنایی ویژه باشد کنشی برای پیشبرد داستان فیلم است که مثلا با مطرح کردن زن ذلیل بودن یکی از شخصیتها تمهیدی برای به مضحکه کشیدن او با شوخیهای نخنما و گاه اهانت آمیز، به دست سینماگر بدهد. این تهی بودگی و پوچی شخصیتها حتی خود را در نوع پوشش آنها نیز نمود می یابد که بیشتر گویی قرار است نقش یک مانکن را برای تبلیغ یک مارک مشخص لباس ایفا کنند.
متاسفانه امروزه شاهد گسترش این نوع کمدی هستیم. عدهای شخصیت لمپن و آزاد از هر قید اخلاقی، بی ادب و بی مبالات نسبت به تمام نرمها و هنجارهایی که یک جامعه بر اساس آنها دوام و بقای خود را ادامه میدهد. به عنوان مثال می توان به فیلم های کمدی خالتور( ساخته ارش معیریان با فروش 5 ملیارد تومن در 5 هفته) حقه باز دم دراز( علیرضا محمود زاده با فروش432 ملیون تومان در هشت هفته) و اینه بغل ( به کارگردانی منوچهر هادی و فروش 4 ملیارد تومان در دوهفته)
بُعد دیگر سطحی انگاری و پوچی اندیشی در آثار گودرزی و خصوصا فیلم ثبت با سند برابر است، انقطاع و گسست شخصیتها از تقدیر جمعی و جامعه معاصرشان است. تمام این شخصیتها هیچ در-هم-کنش مشخصی با جامعه ندارند و عدهای شخصیت آنرمال و افسرده هستند که همیشه در بیغوله یا کنج خانهای زندگی میکنند و حضورشان در جامعه صرفا برای تلکه کردن یا دزدی از افراد جامعهاشان است؛ انحطاط اخلاقیای که نرمهای عرفی و ارزشهای جاری و مورد احترام گروههای اجتماعی را هدف میگیرد و سوءظن و بدبینی متقابل افراد را در ذهنیت جامعه انسانی معاصر توجیه و مستند میکند. این همه اتفاق متاسفانه در قالب طنز مبتذلی کانالیزه و ترویج میشود که قرار است لحظاتی مخاطب را از دغدغههای زندگیاش فارغ کند و به او آرامش ذهنی و روانی بدهد.
تهدید چنین فیلمهایی برای ذهن گروههای مخاطباشان از فیلمهای تلخ اجتماعی بسی افزونتر است زیرا اصولا ذهن مخاطب هیچ موضع جدیای نسبت به چنین ژانری ندارد و برای همین فارغ از تحلیل و نگاه مبتنی بر ذهنیت اندیشنده و متفکر به دیدن تصاویر بسنده میکند و با توجیه طنز بودن به تحلیل و نقد جدی این قسم از آثار نمیپردازد و از این طریق چنین تصاویری بدون فیلتر ذهنی و حلاجی مشخصی در پس ذهن مخاطب رسوب کرده و بخشی از خاطره مخاطب را اشغال میکنند. خاطرهای متشکل از تصاویری مثل خیانت در دوستی، منفعت طلبی و بی تعهدی نسبت به مفهوم عمیقی همچون رفاقت.
پوچ انگاری و بی ایده و اندیشه بودن وجه مشخصه سینمایی است که بهمن گودرزی برای حرکت و سیر خود انتخاب کرده است و این پوچیانگاری و حیات ذهنی بیمعنا-مبنا در نهایت تمام روابط و شخصیتها را بیش از آن که به سطح شخصیتی قابل لمس و همذات پنداری فرا ببرد کاریکاتور مبتذلی از ارزشها و روابطی است که معیاری برای سنجش فرهیختهگی یا نامهذب بودن یک جامعه است.
[1] . در آثار مکتوب کهن فرهنگ ملی کشورمان در خصوص حقوق دوستی و رفاقت میتوان گنجینه بسیار غنیای از گزارههای فرهنگی را پیدا کرد. در بُعد روایی نیز کتابهای بسیار مهمی از کسانی چون شیخ صدوق وجود دارد که در باره حد و حدود دوستی و حق دوستی نگاشته شده و در آن به جمع آوری روایات و احادیثی اقدام کردهاند که در باب این نهاد با ارزش و شریف انسانی نگاشته شده است.