فصل نرگس دومین فیلم نگار آذربایجانی است. هرچند
که او به عنوان یک بازیگردر سینمای ایران و با فیلم نسل سوخته مرحوم رسول ملاقلی
پور معرفی شد اما همین کارنامه کم تعداد او نشان داد که در مقام کارگردانی حرفی
برای گفتن دارد. با مقایسه فصل نرگس و فیلم نخست او یعنی آینههای روبرو(تولید سال
1388) میتوان گفت او در یافتن زبان بیانی خود سیر صعودی را طی میکند.
فصل نرگس فیلمی ساده
و عاری از پیچیدگی است. نگاه خوشایند و امیدوارانه جاری در فیلم میکوشد که عشق و علاقه
به همنوع را تر ویج کند. تمرکز فیلم بر ستایش زندگی است. در جهان فیلم فصل نرگس مرگ
را پایان راه نیست، حیات انسانی با تداوم خود در نسلها معنا پیدا میکند. اما
فیلم در این نگاه سرخوشانه دچار برخی زیاده رویها هم شده و روایت و داستان از
حالت باورپذیر خارج میشود. این نوع نگاه ساختگی و تصنعی به شادی، کمتر به زندگی
واقعی ادمهای امروز جامعه نظر دارد و ناخواسته به سمت فضاها و ادمهای لوکس رفته
است. البته این افراط را باید در بستر کلی بینش سینما گران ایران دید. سینمای
امروز ایران در نشان دادن بخش تلخ واقعیت جامعه و روابط انسانی مربوط به آن گرفتار
زیاده روی است. این آثار که معمولا از آن فیلمهای اجتماعی سیاه یاد میشود، چند
ویژگی مشترک دارد؛ افقی پیش روی شخصیتها متصور نیست و جهان بدون امکانات لازم
برای تحول و تغییر شرایط خود را به قهرمان تحمیل میکند؛ آدمها تلخ، نافرجام و عاصی
اند و خداوند انتقام گیرنده است که با اولین خطا فرصت ادامه بازی شگفت انگیز زندگی
را از قهرمان سلب میکند. اما در فیلم فصل نرگس این گونه نیست، در این فیلم آدمها خوبند
وجهان شیرین و خداوند امداد رسان است. اما با این همه هنوز میتوان در باره عمق
این جهان و بزرگی و گستردگی اش تردیدهای فراوانی ایجاد کرد. خانم اذربایجانی
البته جهان متفاوتی را خلق میکند که در آن هوا افتابی، ادمها خوش پوش و خوش منظر
و خیابانها تمیز اند. همه چیز به خوبی و خوشی پیش میرود، ادمها از تصمیمات
اشتباه خود دست بر میدارند و امکان تحقق عشق هم وجود دارد. اما با این همه این
جهان عمق ندارد، گسترده نیست؛ وسعت اندکی دارد؛ قواعدش ساده و ابتدایی است و از
همین جهت هم این فیلم تخیل آفرین نیست و این امکان را به مخاطب نمی دهد که خود
ساکن این جهان متفاوت شود انگونه که برخی فیلمها مانند مهمان مامان مهرجویی یا
همسر ساخته مهدی فخیم زاده (با بازی مهدی هاشمی و فاطمه معتمد آریا) این امکان را
به مخاطب میدهد که جهان شاد فیلم را به جهان زندگی خود ربط دهد.
مقایسه کوچکی
میان این فیلم و فیلم آفای عیاری میتواند راهگشا باشد. هر دو فیلم در باره بحث
پیوند عضو است و از قضا در هر دو فیلم نیز خانم عسل بدیعی حاضر است، در فیلم بودن
و نبودن او بازیگر فیلم است و فیلم فصل نرگس نیز آنگونه که خود کارگردان گفته است،
ماجرای فوت خانم بدیعی و اهدای اعضای او توسط خانواده خانم بدیعی، محرک اصلی ساخت
فیلم بوده است. اقای عیاری توانسته با خلق یک جهان پیچیده در یک میزانسن محدود و
نشان دادن وجوه نا خوشایند زندگی در نهایت فیلمی امیدوارانه بسازد. اما خانم
اذربایجانی با انکه از مفهوم «اهدای عضو، اهدای زندگی» بهره میبرد اما عملا درک
تازه و یا تصویر متفاوتی از این وضعیت ارائه نمی دهد. اما با این حال خانم
اذربایجانی با دقت میکوشد تا توقع خاصی در مخاطب ایجاد نکند. او از همان ابتدای
فیلم خود بر سادگی و صمیمیت فیلم تاکید دارد. او از مخاطب میخواهد که مثل یک
انسان معمولی با احساسات معمولی و تخیل روزمره فیلم را نگاه کند، یعنی از دید اکثر
شخصیتهای فیلم که عموما هم زن هستند، دنیای فیلم را نظاره کند. فیلم نیز به خوبی
از پس این کار بر میاید و در دل خود جهان بینی زنانه که شیفته سادگی زندگی است
نهادینه کرده است. نمونه دیگر چنین فیلمی مشابه آن، فیلم پنج ستاره ساخته مهشید
افشار زاده است که از دید یک دختر نوجوان شاد و امیدوار داستان خود را روایت میکرد.
فیلم فصل نرگس با
همه ضعفهایش برای سینمای غمگین و عصبی امروز ما کارآیی دارد. هر چند که نه آن فیلم
تلخ و سیاه نسبتی با جامعه ما برقرار میکند و نه این قضای و لوکسی و تمیز و مرتب و
ساختگی ارتباطی با جامعه ما برقرار میکند. ولی به هر رو نگارنده بر این نظر است
که این خوشی بی دلیل بهتر از یک عصیان بی دلیل است. اگر قرار است ما بی دلیل حسی را
داشته باشیم بهتر است بی دلیل شاد باشیم. چون آن عصیان و نافرجامی و ناکامی بی دلیل
بن بستی را ایجاد میکند که با سرشت خلقت که بر بستر وجود و افرینش و تکامل بنا
شده تناسبی ندارد. عصیان و سیاهی بی دلیل باعث انسدادی میشود که برای جامعه مهلک است.
هر چند این خوشی بی دلیل هم تبعات خودش را دارد ولی لااقل آن انسداد را ایجاد نمی کند.
زنان امیدوار
در این فیلم هم
ما به نوعی با مردان مشکل ساز و زنان مشکل گشا (برای مطالعه بیشتر به این مطلب
مراجعه کنید: مردان
مشکل ساز، زنان مشکل گشا) مواجهیم که در بسیاری از فیلمهای این
چند سال اخیر و به خصوص فیلمهای جشنواره سی و پنجم شاهد آن بودیم. اما مساله قابل
توجه در این فیلم نگاه متعادل و سازنده فیلمساز در مواجه با زنان، مسایل جامعه و
نقش آنها در حل این مسائل است. سالهاست که جریانات اندیشه ای و سیاسی مانند فمنیسم
در دنیای جدید روابط انسانها میکوشند نقش و جایگاه زنان را در مسایل جامعه پررنگ
کنند و با فاصله گرفتن از نگاههای سنتی، حوزه نفوذ زنان در حوزههای خصوصی و
عمومی را گسترش دهند. نگار آذربایجانی در فصل نرگس به سطح عمیق تر و پخته تری از
طرح مطالبات زنان در یک نظام اجتماعی میرسد تا آنجایی که بعضی از منتقدان نوشتند:
«فصل نرگس برخلاف آیینههای روبرو(فیلم نخست خانم آذربایجانی) و آنچه در ابتدای فیلم
به نظر میرسد، فیلمی زنانه نیست. فصل نرگس از معضلات اجتماعی با دیدگاهی فرهنگی صحبت
میکند و همه طبقات و افراد یک جامعه را مخاطب قرار میدهد. )) و این حاکی از
تعالی فیلمساز در زبان بیانی خود است که در اول یاداشت به آن اشاره شد.
به نظرمی رسد
نگاه فیلمساز در فیلم، تبیین نقش زنان در سامان دادن جامعه در کنار مردان است وشاید
دغدغه اصلی اواین باشد که این جامعه قرار است نهادهایش را چگونه با دست خودش ایجاد
کند؟ آیا زمان آن فرا رسیده که به قول گوته ما نیز سرانجام بیاموزیم که در مورد
خودمان آن کار عاقلانه تر را انجام دهیم ؟ براساس درک کلیت فیلم و همچنین لایههای
مختلف آن میتوان نگاه فیلم را درپیگیری این انگاره در سه سطح گستره ملی، گستره
شهر و گستره فردی تصور کرد. در این یاداشت بنابر ضرورت فقط سطح اول در گستره ملی را
مورد بررسی قرار میدهم.
در این گستره نگار آذربایجانی با درک درست از
نقش سازنده زنان در ساختن امید در جامعه و با خلق شخصیتهای زنان مشکل گشا و دمیدن
روح امیدواری در روابط شخصیتها به یکی از بنیانی ترین نیازهای امروز جامعه پاسخ
میدهد. البته چناچه اشاره شد زبان بیانی فیلمساز سر و شکل کامل خود را پیدا نکرده
و به همین علت این امردرفرایند داستان بویژه بخش انتهایی آن دچار ضعف جدی میشود. در
طرح ملی سنجش سرمایه اجتماعی کشور1394درجدول (36-5) توزیع درصدی ناامیدی بین مردم
حسب متغیرهای زمینه ای- اجتماعی به صورت معناداری افزایش یافته است. امیدواری و نا
امیدی ربط مستقیمی با نوع رفتار انسانی دارد. به عنوان نمونه بر اساس یافتههای چارلز
ریچارد اسنایدر[1]
اینکه ما نمی توانیم به راحتی عذر خواهی بکنیم و از کسی بخشش بخواهیم ارتباط با
سطح امیدواری دارد او بعد ازده سال پژوهش در این زمینه به این ارتباط دست یافت و
در ادامه تلاشهای زیادی که بخصوص در روانشناسی انجام گرفته بود او نظریه ای جامع
درامید ارایه داد.
بر اساس نظریه
امید اسنایدر مشکلات انسانی حل شدنی بود و آدمی میتواند به کمک امید به آینده ای
روشن دست یابد. نظریه امید در ادامه روانشناسی مثبت نگری بود که بعد از نگاههای
بدبینانه فروید شکل گرفت. سلیکمن پدر روانشناسی مثبت نگر بی توجهی به عنصر امید را
حلقه مفقوده روانشناسی معاصر معرفی کرد و برای تبیین بهتر آن به مذهب رو آورد. او
به جدال روانشناسی و دین در قرن بیستم خاتمه داد "". حضرت
امیرالمومنین(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی در همین زمینه میفرمایند:" اللهم
احینی حیاه طیبه فی ادوم سرور))حضرت در این دعا خصوصیات زندگی پاک را در سرور
پایدار میداند یعنی با تمام رنجها سرور تو پایدار باشد. با تمامی ذلتها و
درگیریها حتی اگر بر سر تو، از بالای بامها خاشاک میریزند و بر تو سنگ میزنند
و تو را محاصره میکنند تو عزیز باشی ((ان العزه لله و لرسوله و للمومنین))". (حایری صفایی – 1389) این
ذخایر و دیگر منابع غنی ما سرمایه فرهنگی ماست که از آن غفلت کردیم و این دقیقا
همان چیزی است که فیلم با فراز و نشیب خود آن را بیان میکند.
اسنایدر در
نظریه امید نشان میدهد که خشم شدید مرحله ای از فرایند نا امیدی است. مساله ای که
امروز در کشورمان به کررات در رفتار خود و دیگران شاهد آن هستیم. البته با درک
ابعاد مساله، اهمیت توجه و پرداختن به امید و دادن امید به مردم بیشتر مشخص میشود
و شاید امید حلقه مفقوده مسایل فرهنگی ما باشد.
اساس نظریه امید
بر مبنای اهمیت و ضرورت اهداف پایه ریزی میشود اهداف نیروی محرک برای هر رفتاری
هستند که تخیل نقش مهمی در ساختن آن دارد ودر حیات فرهنگی یک جامعه سینما نقش مهمی
در ساخته شدن تخیل و خیال آن جامعه و افراد آن دارد. فیلمی مانند فصل نرگس با تمام
کاستی هایش با نگاه مثبت نگرانه و دمیدن امید به زندگی چقدر در ساخته شدن یک هدف و
تخیل آن و ابعادش میتواند کمک کار باشد. البته توجه داشته باشیم که امید و پروسه
آن که بخشی از آن هدف و هدف گذاری است یک فرایند شناختی است ومبتنی بر تفکر است و
صرفاً به دست آمدن یک احساس نیست.
نتیجه
فیلم فصل نرگس
درپی ترویج امید و راهکارهای عاقلانه برای نهادینه کردن امید در جامعه است. این
فیلم داستان کسانی را نشان میدهد که با دریافت عضو توانسته اند زندگی تازه ای را
برای خود بیافرینند که حامل فرصتهای تازه است.
از طرفی امید
یکی از مهمترین عوامل موثر در رشد و اعتلای شخصی و اجتماعی است و پژوهشهای میدانی
نشان میدهد که جامعه ما با امار قابل توجهی در سطح ناامیدی مواجه است.
اما امید بر
اساس رهیافتهای روانشناسی و خصوصا نظریات ریچارد اسنایدر یک فرایند شناختی و
رفتاری است که باید آن را آموخت اما فیلم فصل نرگس در تحلیل خود از امیدواری در یک
سطح احساسی باقی میماند و این ضعف عمده در بیان داستان، خلق موقعیتها و شخصیت
پردازی نیز تاثیر مستقیمی دارد.
منابع:
محققیان- زهرا، نظریه
امید راهکارهای ایجاد افزایس امید از دیدگاه قران و روانشناسی مثبت نگر، پژوهشکده باقرالعلوم
(ع)، 1395
صفایی حایری – علی، فوز
سالک، لیله القدر، 1389
[1].
ریچارد اسنایدر(متولد 1944 در گذشته 207) روانشناس امریکایی است. عمده نظریات وی
در باره تاثیر مستقیم امید در تحمل درد و مشقات زندگی است. امید از نظر اسنایدر سه
سازه دارد. «اهداف» شامل اهداف بلندمدت و کوتاه مدت، «تفکر راهبردی» یعنی توانایی
در نظر گرفتن مسیرهای متنوع برای رسیدن به هدف و «تفکر عاملی» به معنای توانایی
ایجاد انگیزه و پایدار نگه داشتن آن تا رسیدن به هدف. در صرف داشتن اهداف، افراد
امیدوار و نا امید تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد. در واقع تفاوت افراد امیدوار و
نا امید در تفکر راهبردی و عاملی است.