فیلم نوشت فیلم نوشت

مارموز، هویت سینمای بفروش ; نقدی بر فیلم مارموز
مارموز، هویت سینمای بفروش ; نقدی بر فیلم مارموز

مارموز، هویت سینمای بفروش ; نقدی بر فیلم مارموز

سینمای ایران در چند سال اخیر به شدت دچار مصرف‌گرایی شده است؛ گویی فیلم‌ها تنها ساخته می‌شوند برای آنکه خوب بفروشند و بعد بایگانی شوند و به دست فراموشی سپرده شوند و هیچ اثری در رشد و ارتقای سطح کیفی سینمای ایران نداشته باشند. دیگر، صحبت از هنر ماندگار در سینمای ایران امری بیهوده می‌نماید؛ بیش از آنکه نگاه‌ها به ظرفیت‌های هنری و فرهنگی سینما باشد، به مباحث مالی و اقتصادی آن خیره مانده است.

مقاله

نویسنده مهدی فرقانی
مارموز، هویت سینمای بفروش ; نقدی بر فیلم مارموز

سینمایی برای گیشه

سینمای ایران در چند سال اخیر به شدت دچار مصرف‌گرایی شده است؛ گویی فیلم‌ها تنها ساخته می‌شوند برای آنکه خوب بفروشند و بعد بایگانی شوند و به دست فراموشی سپرده شوند و هیچ اثری در رشد و ارتقای سطح کیفی سینمای ایران نداشته باشند. دیگر، صحبت از هنر ماندگار در سینمای ایران امری بیهوده می‌نماید؛ بیش از آنکه نگاه‌ها به ظرفیت‌های هنری و فرهنگی سینما باشد، به مباحث مالی و اقتصادی آن خیره مانده است. اگرچه ورود سرمایه‌گذاران خصوصی به سینما امری ضروری برای استقلال و رشد سینما است اما نتیجه این ورود باعث تندتر شدن روند تجاری شدن سینما بوده. تجاری شدن سینما فی‌نفسه امری مضر و منفی نیست اما مشکل، عدم تناسب در کلیت سینما و عدم رشد دیگر اجزای سینما و یا حتی رشد منفی آنهاست. برخلاف دهه شصت، یعنی زمانی که همه چیز سینما در یَد پر قدرت بنیاد فارابی قرار داشت و تنها ملاک برای ساخت فیلم‌ها صرفاً مباحث فرهنگی و محتوایی، آنهم بر اساس مدل خودخواندۀ مدیران وقت بود و توجهی به مباحث اقتصادی و فروش فیلم‌ها نمی‌شد، امروز اما تنها معیاری که در سینما خودنمایی می‌کند بازگشت سرمایه است بدون توجه به عناصر دیگری که سینما برساخته آنان است. از چهار اثر پرفروش امسال سه اثر، تولید بخش خصوصی بوده و یک اثر هم تولید سازمان فرهنگی رسانه‌‌ای اوج که در میان این چهار فیلم دو اثر کمدی و دو اثر دیگر مضمونی کاملاً سیاسی داشته‌اند. چنانکه به نظر می‌آید سیاست و طنز دو رکن اساسی سینمای امروز هستند و می‌توانند اطمینان سرمایه‌گذاران در بازگشت سرمایه‌شان را جلب کنند چرا که هم تضمینی هستند برای فروش و هم نوعی جبهه‌بندی سیاسی را برای فیلمساز ایجاد می‌کنند و اگر فیلمی بتواند هم طنز باشد هم سیاسی دیگر همه چیز تمام است.    



فیلم مارموز ساخته کمال تبریزی نمونه‌ای کامل از این نوع سینما است. فیلمی که هم طنز است هم سیاسی و هم بر اساس معیارهای جذب مخاطب و بازگشت سرمایه ساخته شده است و اگرچه به جز حضوری که در جشنواره جهانی فیلم فجر داشت هنوز به اکران درنیامده است، اما می‌توان مطمئن بود بواسطه شوخی‌های خاص سیاسی‌اش فروش بسیار خوبی کند و البته خیلی زود هم فراموش شود. نکته مهم در مورد «مارموز» کارگردان آن است که چندین اثر ماندگار در کارنامه کاری‌اش دارد. نام کمال تبریزی یادآور آثاری به یادماندنی همچون «لیلی با من است»، «گاهی به آسمان نگاه کن»، «مهر مادری» و از همه مهم‌تر فیلم ماندگار «مارمولک» است که هر چهار فیلم به عنوان آثار خاطره‌انگیز سینمای ایران به حساب می‌آیند و تنها بخشی از کارنامه پر افتخار کمال تبریزی هستند. کارنامه‌ای که نشان می‌دهد کمال تبریزی، هم توان ساختن فیلم ماندگار دارد و هم توان ساختن فیلم بفروش.


یک فیلم بفروش

«مارموز» داستان فردی ساده یا بهتر است بگوییم فریب‌خورده‌ای به نام قدرت‌الله صمدی است که سودای رسیدن به جایگاهی بالا در عرصه سیاست دارد؛ فردی که در دوران دانشجویی واجد رویه‌ای اعتدال‌گرا بوده و از قضا دستی هم در عالم موسیقی و نوازندگی داشته است اما بعد از شکست در عشق به یک تندرُوی سیاسی همیشه دلواپس تبدیل می‌شود و لیدر یک گروه همیشه در صحنه. وی که همیشه دغدغه خدمت به مردم و جامعه را دارد تصمیم می‌گیرد با نزدیک شدن به گروه‌های سیاسی، خود را به عنوان کاندیدای نمایندگی مجلس معرفی کند. برحسب چند اتفاق و نجات ناخواسته وزیر فرهنگ و ارشاد از یک ماجرای بمب‌گذاری، محبوبیت زیادی در بین مردم بدست می‌آورد که باعث می‌شود گروه‌های سیاسی برای جذب و استفاده از وی در انتخابات مجلس با هم به رقابت بپردازند. همین امر باعث نزدیکی وی به آرزویش یعنی نمایندگی مجلس می‌شود. داستان ادامه پیدا می‌کند و سفر نیمه اُدیسه‌وار، قهرمان فیلم را به این نتیجه می‌رساند که دعواهای سیاسی و کشمکش‌های قدرت‌طلبی، در برابر زندگی و عشقی ساده که در پناه اصول اخلاقی است ارزش چندانی ندارد.

در کنار این خط داستانی نه چندان قوی، فیلم سرشار است از شوخی‌های سیاسی و گاهاً جنسی که هر چند دقیقه یکبار مخاطب را مجبور به خندیدن می‌کنند و البته بازی خوب حامد بهداد را در این میان نباید نادیده گرفت. بهداد گرچه در ابتدای ورودش به عرصه سینما بسیار خوب درخشید و نویدگر نقش‌های ماندگار در سینمای ایران شد، اما بعد از مدتی مانند بسیاری از بازیگران با استعداد دیگر، در دام تکرار کارکترهای مشابه افتاد، چنانکه در سال‌های اخیر بهداد بیشتر تداعی‌گر کارکترهایی بود که از آشفتگی ذهنی رنج می‌برند. اما در مارموز نشان داد که همچنان خلاقیت‌های بسیاری در حیطه بازیگری برای نشان دادن دارد.



نکته مهم دیگر فیلم «مارموز» فیلمنامه و البته فیلمنامه‌نویس آن است. «آیدین سیارسریع» بواسطه طنزهای ژورنالیستی‌اش چهره‌ای شناخته شده است؛ بخصوص سلسله مطالب طنز «بی قانون» که در چند سال اخیر جایش را به خوبی در میان ادبیات ژورنالیستی کشور پیدا کرده است. آشنایی و شناخت خوبی که او از اتفاقات سیاسی دارد و مهارت قبلی وی در شوخی با چهره‌های سیاسی، مهم‌ترین ویژگی فیلمنامه «مارموز» است. «مارموز» درواقع مجموعه‌ای است از شوخی‌ها و کنایه‌های سیاسی همراه با ارجاعات ظریف به بسیاری از اتفاقات و کارکترهای مهم کشور. اما برای ماندگار شدن در سینما چیزی بیش از شوخی و خنداندن نیاز است. مارموز اگرچه مخاطبان را به شدت جذب خواهد کرد اما تأثیرش تنها بر آن بخش زودگذر و فراموش کننده ذهن مخاطبان خواهد بود و به نظر نمی‌آید بتواند مدت زمان طولانی همراه مخاطبانش بماند. چرا که آنچه موجب ماندگاری فیلمی در ذهن مخاطبان و طبعاً در تاریخ سینما می‌شود، قدرت قصه و سیر تحول شخصیت و بزرگی اتفاقاتی است که برای کارکتر پیش می‌آید نه صرفاً صحنه‌های طنز و شوخی. مارموز اگرچه قصه تحول یک کارکتر سیاست‌زده و کشف سادگی زندگی است اما در نشان دادن سیر تحول کارکترش و ماجراهایی که برایش پیش می‌آید ضعیف است. شاید اگر مقایسه‌ای بین «مارموز» و فیلم دیگر کمال تبریزی یعنی «مارمولک» داشته باشیم تا حدودی متوجه تفاوت بین ماندگاری و عدم ماندگاری این دو فیلم بشویم.


از مارمولک تا مارموز

فیلم ماندگار «مارمولک» که در سال ۱۳۸۲ به نمایش درآمد نه تنها سکوی پرشی بود برای کمال تبریزی بلکه فصل جدیدی بود در سینمای طنز ایران. فیلمی که بی‌شک یکی از آثار طنز موفق و از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران به حساب می‌آید. حال بعد از پانزده سال کمال تبریزی فیلمی دیگر ساخته است که نه تنها اسمش، بلکه محتوای آن نیز ما را به یاد فیلم «مارمولک» می‌اندازد. فیلمی که گرچه قدرت خنداندن بیشتری دارد اما چیزهای مهمی را نیز کم دارد. البته اگر موفقیت یک فیلم را فروش در گیشه بدانیم، برحسب تجربه فیلم‌های گذشته می‌توان از هم اکنون مطمئن بود که مارموز چنین اقبالی خواهد داشت و در اکران پُر فروش خواهد شد. اما اگر کمی فراتر بنگریم و ملاک موفقیت یک فیلم را ماندگاری‌اش در تاریخ سینما و قدرت فیلمنامه و ساختار روایی آن بدانیم، باز برحسب همان تجربه فیلم‌های گذشته می‌توانیم بگوییم مارموز به سادگی فراموش خواهد شد. مانند بسیاری از آثار طنزی که این سال‌ها در عرصه سینما شاهدشان هستیم.  

 پیمان قاسم‌خانی فیلمنامه‌نویس «مارمولک»، اگرچه طرح ابتدایی را از فیلمی هالیوودی و آن هم به سفارش منوچهر محمدی، تهیه کننده فیلم اقتباس کرده بود، اما به خوبی آن را با فضای فرهنگی و مناسبات اجتماعی ایران تطبیق داد و با موفقیت توانست حس کنجکاوی تمام اقشار جامعه را نسبت به موضوع فیلم برانگیزد؛ یک زندانی خلافکار خود را جای یک روحانی جا می‌زند. در اوایل دهه هشتاد که هنوز ثبات نسبی شرایط اقتصادی و فرهنگی مانع از به چالش کشیدن بسیاری از اجزای و طبقات جامعه در سینما شده بود، ساختن فیلمی مانند «مارمولک» نوعی بدعت در برخورد با خط قرمزها به حساب می‌آمد. فیلمی که عمده صحنه‌های طنزش به علت موقعیت پارادوکسیکال تجمیع یک خلافکار و لباس روحانیت حاصل شده بود. چنانچه بعد از گذشت پانزده سال هیچ فیلم کمدی دیگری نتوانست با کارکتر یا لباس روحانیت تا این حد جدی شوخی کند. هرچند فیلم در زمان اکرانش به مذاق خیلی‌ها خوش نیامد و حتی در بعضی موارد توسط معترضین از پرده نمایش پایین کشیده شد. اما در نهایت آنچه به عنوان صفت اصلی فیلم مارمولک در اذهان مخاطبان ماند این نکته بود: مارمولک فیلمی است در تثبیت و تقدیس طبقه روحانیت و تأکید بر اینکه ارتباط با طبقه روحانیت حتی اگر به منظور سواستفاده کردن هم باشد، باز در نهایت موجب رستگاری فرد خواهد شد.



«مارمولک» در واقع نمونه‌ای عالی از کارکرد روایی و فرهنگی طنز بود و به خوبی رابطه دو طرفه سینما و جامعه برای اثرگذاری و مفهوم‌سازی را نشان می‌داد. آنچه در «مارمولک» می‌دیدیم وام‌گیری از اصول واقعی جامعه بود که در چارچوب قواعد فیلمنامه‌نویسی پالایش و تقویت شد و در قالب یک داستان طنز جایش را دوباره در ساختار مناسبات جامعه بدست آورد و در نهایت اثرش تقویت همان اصولی بود که در ابتدا از آن وام گرفته بود. این اثرگیری و اثرگذاری دایره‌وار یک اثر سینمایی در برابر مفاهیم و اصول کلی جامعه، ضمانتی است برای ماندگار شدن و تثبیت یک فیلم در ذهن و فرهنگ عمومی جامعه و این مهمترین وجه تمایزی است که می‌توان بین «مارموز» و «مارمولک» مشخص کرد. «مارمولک» به خوبی از معنا و مفهوم روحانیت و جایگاه آن در جامعه وام می‌گیرد و با همنشین کردن آن با عنصری کاملاً متضاد، یعنی خلافکاری، زمینه‌ساز تحول یک کارکتر و شکل‌گیری داستان آن می‌شود که در نهایت با ذوب شدن معنای خلافکاری و شخصیت خلافکار در معنای روحانیت تحول کارکتر و روند قصه کامل می‌شود. و این روند به خوبی در پشت شوخی‌ها و صحنه‌های طنز فیلم پنهان می‌گردد. اما «مارموز» اگرچه سعی دارد به مفاهیم و اصول کلان جامعه چنگ بزند اما خیلی راحت در روساخت اتفاقات و کارکترهای سیاسی گیر می‌افتد و نمی‌تواند در عمق فرهنگ عمومی فرو رود و تنها از اتفاقات زودگذر و ژورنالیستی جامعه وام می‌گیرد نه از اصول و مفاهیم بنیادین آن. در واقع مارموز در پشت اتفاقات و صحنه‌های طنزش چیزی برای پنهان کردن ندارد و تمام سرمایه‌اش همین لایه بیرونی است.

هردو فیلم قصه‌ای قهرمان‌محور دارند و این قهرمان قصدش رهایی است. یکی از زندان و دیگری رهایی از بند شرایط پایین اجتماعی‌اش و دست‌یابی به جایگاهی مهم در ساختار سیاسی کشور. از همین خواست ابتدایی قهرمان‌ها می‌توان تفاوت در قدرت اولیه فیلمنامه را متوجه شد. خواست قهرمان «مارمولک» یک امر بدیهی و طبیعی و برای همگان قابل درک است؛ رهایی و فرار از زندان. اما در مورد خواست کارکتر «مارموز» ما متوجه نمی‌شویم دقیقاً به دنبال چیست؟ به دنبال جایگاه سیاسی بودن اگرچه در ظاهر، امر مهمی است، اما چندان بدیهی و همه‌گیر نمی‌نماید. درواقع تفاوت اصلی میان این دو فیلم در خواست شخصیت‌های‌شان نیست بلکه در سیر تحول کارکترهای آن‌ها است. آنچه در «مارمولک» می‌بینم یک سیر تحول کاملاً دراماتیک و منطقی با توجه به تمام ابزار مورد نیاز برای تحول است و فیلمنامه تا حد امکان از وارد کردن اتفاقات بدون دلیل دوری می‌کند. اما مارموز، برعکس، بدون توجه چندانی به سیر تحول کارکتر، تنها به فکر خلق موقعیت‌های طنز است و هر جا که نیاز باشد دست به دامان تصادف می‌شود تا کارکترش را به نقطه مورد نظر برساند. 

شاید بتوان تفاوت‌های هر دو فیلم را بر اساس تفاوت زمانۀ ساخت آنها و مطالبات متفاوت از سینما کمی توجیه کرد. در زمان ساخت «مارمولک» فیلم‌ها ساده‌تر ساخته می‌شدند و عناصر روایی و محتوایی اولویت داشتند و همه چیز تنها به جذب مخاطب وابسته نبود؛ اما در دوره‌ای که «مارموز» ساخته شده، گویی همه چیز در گروه جذب مخاطب است و تنها ملاک موفقیت حضور هرچه بیشتر تماشگران و آمار فروش است؛ از این رو هدف‌گزاری هر دو فیلم نیز متفاوت است.



آنچه در این میان بیشتر حائز اهمیت است تحول نگاه و روش کار کارگردانی همچون کمال تبریزی است. کمال تبریزی کارگردانی است که فیلم‌هایش همواره رنگ و بویی هنری داشته و سیاست هم بخشی مهم از آثارش به حساب می‌آمده، و البته در زمینه طنز هم کارنامه موفقی دارد. اما «مارموز» نه فیلمی است سیاسی، نه هنری و نه کمدی بلکه صرفاً فیلمی است بفروش. این نشان می‌دهد موج حاکم بر سینمای ایران آنقدر قوی است که فیلم‌سازانی با ریشه مانند کمال تبریزی را هم به تحرک واداشته. سیاست و طنز همواره نقش مهمی در آثار تبریزی دارد اما «مارموز» نتیجه ترکیبی نه چندان مقدس و قابل قبول بین این دو عنصر است. ترکیبی که اگرچه در ظاهر شاد و مفرح است اما زودگذر خواهد بود و جایگاه چندان خوبی در کارنامه کاری وی بدست نخواهد آورد، اگرچه موفقیت مالی بسیاری همراه خود خواهد داشت.

سینمای ایران دوره‌ای جدید را از سر می‌گذراند؛ دوره‌ای که سینما نه به عنوان هنر، بلکه به عنوان محصولی تجاری دیده می‌شود. این موضوع با توجه به ویژگی‌های خاص سینمای ایران و محدودیتی که در به تصویر کشیدن برخی از صحنه‌ها دارد (صحنه‌های اروتیک یا پرداختن به موضوعات خشونت‌آمیز که در سینمای غرب بخشی از تضمین فروش هستند) باعث رشد ژانر کمدی به عنوان ژانری پرفروش شده است. از سوی دیگر باتوجه به شرایط خاص امروز جامعه ایران و داغ بودن مباحث سیاسی، کمدی سیاسی محبوب‌ترین موضوعی است که امروز در سینمای ایران خودنمایی می‌کند. هرچند هنوز برخی از سینماگران در پی ساختن اثری ماندگار و هنری هستند.


از فیلمنامه تا جامعه

در نگاه اول به نظر می‌آید هر دو فیلم «مارمولک» و «مارموز» خاستگاهی مشترک اما مسیری متفاوت دارند؛ هر دو با خط قرمزها شوخی می‌کنند، یکی این شوخی را در همنشینی مسلک یک خلافکار با ظاهر یک روحانی می‌بیند و دیگری خط قرمز را اشاره مستقیم به تندروی‌ها و رنگ عوض کردن فعالان سیاسی بواسطه منافع شخصی. هر دو فیلم نیز بازنمایی از نظام اجتماعی هستند اما «مارمولک» این بازنمایی را در بستر نظام اجتماعی – اخلاقی دنبال می‌کند و «مارموز» این بازنمایی را در نظام اجتماعی – سیاسی. نظام اجتماعی – اخلاقی جامعه ایران سابقه‌ای به اندازه تاریخ ایران و امری محسوس برای افراد جامعه است، هر ایرانی بطور محسوس معیارهای این نظام را می‌داند و تجربه‌ای زیسته با آن دارد، اما نظام اجتماعی – سیاسی اساساً پدیده‌ای جاافتاده و عمیق در جامعه ایرانی نیست. آنچه ما امروزه به عنوان ساختار و سازوکار سیاست می‌شناسیم، نتیجه آزمون و خطاهای صد سال اخیر و اتفاقات مهم در تاریخ معاصر ایران و البته تقلیدهایی نه چندان دقیق از نمونه‌های موفق غربی است و آنچنان که به نظر می‌رسد ساختار نظام اجتماعی – سیاسی ما بر خلاف نظام اجتماعی –اخلاقی ما همچنان در حال تغییر و تحول است.

«مارمولک» به راحتی ما را با مفاهیم جاافتاده در اخلاق ایرانی همچون جوانمردی، معنویت، رندی و ... پیوند می‌دهد که در جامعه ایرانی سابقه صدها یا هزاران ساله دارند. اما «مارموز» چندان ارجاع مفهومی در بستر اجتماعی برای ما ندارد به جز برخی اتفاقات و چهره‌های سیاسی چند دهه اخیر. و نکته مهم آنکه اگرچه «مارموز» معنا و هویت خود را بر اساس نظام اجتماعی – سیاسی به دست می‌آورد، اما در نهایت مجبور است برای جمع‌بندی قصه و نقطۀ فرودش دست به دامان نظام اجتماعی – اخلاقی ‌شود، چنانکه در پایان فیلم قدرت‌الله صمدی بعد از فراز و نشیب‌های فراوان درمی‌یابد سلامت اخلاقی و سادگی‌های زندگی، بسیار با ارزش‌تر از موفقیت‌های سیاسی هستند و با این آگاهی مسیر تحولش را تکمیل می‌کند. از همین رو دلیل ماندگاری «مارمولک» را می‌توان توسل و وام‌گیری آن از اصولی کهن و ماندگار در جامعه ایرانی دانست چنانچه عدم ماندگاری «مارموز»، محدود ماندن در مفاهیم و اصول زودگذری است که به راحتی فراموش خواهند شد. 







----- 0 0
Powered by TayaCMS