این متن ممکن است بخشی از داستان فیلم را لو
دهد.
رحمان سیفی آزاد پیش از اینکه برای اولین بار نام خود را
به عنوان کارگردان بر تیتراژ فیلمی بنشاند، نویسنده دو فیلم برای فریدون جیرانی
بوده است، فیلمهای «من مادر هستم» و «خواب زدهها» دو فیلمی بودند که سیفی آزاد
فیلمنامههای آنها را نوشته بود و پس از ساخته شدن این فیلمها تصمیم گرفته که
این بار خودش دست به کار شود و فیلمی را کارگردانی کند، فیلمی که فیلمنامه اش را
لیلا لاریجانی نوشته و اکنون در سینماها در حال اکران است.
«ماجان» نه فیلم خوبی است و نه پتانسیل این را
دارد که تبدیل به فیلم خوبی شود، فیلمنامه آن قدر دچار مشکل و ضعف است که هرگونه
امیدواری برای رو به جلو حرکت کردن فیلم را از مخاطب می گیرد و وقتی این فیلمنامه
ضعیف با کارگردانی بد یک کارگردان همراه شود، نتیجه فیلمی می شود که در نهایت نه
می تواند حرفی بزند، نه مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و نه منظورش را به درستی به
بیننده منتقل کند. «ماجان» قطعا آن دسته از مخاطبانش که سن و سال بیشتری دارند را
به فضای سینمای دهه شصت و جایی که ملودرامهای خانوادگی بسیار پر رونق بودند میبرد،
و از آن جایی که سلیقه مخاطبان طی سالهای گذشته تغییر کرده است و بیان مشکلات یک
خانواده متوسط رو به پایین به این شکل دیگر تاثیرگذار نخواهد بود، «ماجان» محکوم
به شکست می شود، شکستی که از پس انتخاب نادرست موضوع میآید، حتی اگر فیلمنامه
خوب بود و کارگردانی هم قابل قبول بود، باز هم مخاطبان با این شکل نگاه به یک
موضوع سخت و جانکاه ارتباط برقرار نمیکردند، حال اینکه در «ماجان» نه فیلمنامه
خوب است و نه کارگردانی، پس فیلم از هر دو بعد دچار بحرانی شدید و فزاینده خواهد
شد. سالهاست که سینمای
ما نمیتواند تعریف درستی از ملودرام بدهد و هر گاه کارگردانی دست روی ملودرام
گذاشته، صرفا سراغ بدترین و سخت ترین شرایط یک خانواده رفته، شرایطی که از همان
ابتدا بد است و در طی مسیر روایت قصه بدتر نیز خواهد شد و بیننده جز تصاویری از
بدبختی و ناگواری که پشت سر هم ردیف شده اند، چیز دیگری نخواهد دید، البته که در
همان دهه شصت ملودرام های خوبی با همین مضامین ساخته شدند و افراد بسیاری با آن ها
خاطره دارند، اما همانطور که گفته شد این نوع نگاه به یک مشکل خانوادگی و در پی آن
مشکلات اجتماعی، دیگر رنگ و رویی برای بینندگان نخواهد داشت.
برای اینکه بتوانیم نگاهی خوب و درست به فیلم «ماجان»
داشته باشیم لازم است که از کلیت قصه آن با خبر شویم، زیرا نکاتی وجود دارد که
باید به درستی بررسی شوند و در همین راستا آگاهی داشتن از اتفاقتی که رخ داده،
لازم است.
«ماجان» داستان زنی به نام ماجان (با بازی مهتاب
کرامتی) است که سه فرزند دارد، دختر و پسر بزرگ تر او سالم هستند و پسر کوچکتر که
فرزند آخر خانواده است، دچار معلولیتی است که همه خانواده را تحت تاثیر قرار داده
است، در ابتدای داستان ماجان کودک معلولش را که در مرکز نگهداری کودکان معلول است
به خانه باز می گرداند، و همسر او یعنی هاشم، (با بازی فرهاد اصلانی) که راننده
کامیون است خبر دار میشود و به خانه میآید، هاشم مخالف نگهداری فرزند معلول در
خانه است و ماجان اصرار بر نگهداری این فرزند دارد. هاشم به دلیل مخالفت زنش خانه
را ترک می کند و در گاراژ محل کارش می ماند، و ماجان ناچار است مربا بپزد تا خرج
درمان کودک معلول و همچنین زندگیش را بدهد. در این بین خواهر هاشم تصمیم میگیرد
برایش زنی دیگر بگیرد. ماجان هم با برادر هاشم و زنی که قرار است با او ازدواج کند
در ارتباط است، زنی که سیما تیرانداز نقشش را بازی می کند و صاحب یک شیرینی فروشی
است و در همه حال پشتیبان ماجان است. در نهایت و پس از افتادن سلسله اتفاقات
ناگوار برای ماجان، هاشم تصمیم میگیرد خودش بچه معلولش را از بین ببرد.
برای بررسی نکات فیلم، همین مقدار از قصه کافی است، زیرا
سایر اتفاقات در پی همین رخدادهای ابتدایی فیلم می افتند و همه چیز تحت تاثیر کودک
معلول و دعوای زن و شوهری ماجان و هاشم است.
ماجان در ابتدای فیلم در میان شلوغی جمعیت در حال گذر است
و به راحتی می توان متوجه شد که او شخصیت اصلی فیلم است، (زیرا مهتاب کرامتی نقشش
را بازی می کند، و در سینمای ما تشخیص چنین موضوعی کار سختی نیست) و پس از این صحنه ماجان وارد مرکز
نگهداری از کودکان معلول می شود و فرزند معلولش را از آن جا میگیرد و به خانه ای
که در محله های پایین شهر واقع است باز می گردد، و در خانه و پس از اینکه متوجه می
شود همسرش زودتر از موعد بازگشته، کودک معلول و دو فرزند دیگرش را در زیرزمین قایم
می کند، هاشم وارد می شود و با نگهداری فرزند معلول مخالفت می کند و پس از آنکه از
پس ماجان بر نمی آید تصمیم به ترک خانه می گیرد. همه این اتفاقات در کمتر از پنج
دقیقه رخ میدهند، گویا نویسنده و کارگردان در این خیال بوده اند که اگر خیلی سریع
و رگباری اطلاعات به بیننده بدهند و همه چیز را در ابتدای فیلم بگویند، موضوعات را
بسیار جذاب تعریف کرده اند، اما آن ها غافل از این بوده اند که بیننده تعلیق دوست
دارد، این که به درستی و به موقع اطلاعات بگیرد را دوست دارد و اینکه همه چیز را
در ده دقیقه ابتدایی فیلم متوجه شود، قطعا دیگر علاقه ای به دنبال کردن قصه فیلم
نخواهد داشت، و همین موضوع باعث میشود تا اگر جذابیتی وجود داشته باشد (که ندارد)
در همان ابتدا جان ببازد و دیگر امیدی به ادامه نباشد.
فیلم «ماجان» تکیه بر
شخصیت اصلی خود دارد، و قرار است بیننده با حس و حال او به عنوان یک مادر فداکار و
دلسوز همراه شود، مادری که باید همه فشارها و نا ملایمتهای روزگار را تحمل کند و
خم به ابرو نیاورد، پس شخصیت پردازی باید فاکتور اصلی فیلم باشد، موضوعی که در
پایین ترین سطح ممکن هم در فیلم وجود ندارد. ماجان مادر مهربانی است که بیننده
تنها همین مهربانیش را میبیند و این موضوع آن قدر تبدیل به شعار می شود که
باورپذیری خود را از دست میدهد. زنی که از همه طرف تحت فشار است و هیچ عکس العمل
خاصی نشان نمیدهد قطعا در ذهن و منطق بیننده جایگاهی نخواهد داشت، در واقع
نویسنده قصد این را داشته تا ماجان را به عنوان زنی معرفی کند که قرار است در تمام
مدت زمان فیلم تحت انواع فشارها و سختیها باشد و خم به ابرویش نیاورد، او در
مقابل تمام توهینها، فشارها و استرسها، هم چنان آرام است و هم چنان در حال
مقاومت کردن است، آرامش و مقاومتی که کاملا غیر منطقی و به دور از هر گونه تعریف
درست پیاده سازی شده است. و نکته فاجعه بار در شخصیت پردازی ضعیف فیلم که خام بودن
نویسنده و کارگردان را نشان میدهد این است که ماجان از همه لحاظ و از همه طرف تحت
فشار است، کودک معلول دارد، شوهرش او را ترک کرده، باید مربا بپزد تا خرج زندگی را
بدهد و توهین های بسیاری به او می شود، اما در تمام مدت زمان فیلم میبینیم که
ماجان در حال عوض کردن لباس ها و روسری های رنگارنگش است، گردنبندی زیبا بر گردن
دارد و گویی او از همه جهان فارغ است. همه ما در جامعه زندگی میکنیم و با مردم
مختلفی سر و کار داریم، و این را میدانیم که زنی تنها که کودکی معلول دارد و
شوهرش ترکش کرده و بسیار تحت فشار است، در دورترین نقطه ذهنش نیز به این فکر
نخواهد کرد که هر روز و در جاهایی هر ساعت، لباسهای رنگارنگش را عوض کند و روسریهای
جذاب و شاداب با گردنبندی زیبا بر گردن بیندازد، این نکته بسیار منفی در فیلم که
همواره از ابتدا تا انتها وجود دارد، فاصله ای بسیار بین بیننده و فیلم ایجاد
خواهد کرد و بیننده بین این که فیلمی کمدی میبیند یا ملودرامی از سیاهیها، شک خواهد
کرد. حال اینکه اگر شرایط منطقه زندگی ماجان را در نظر بگیریم، این موضوع برایمان
خنده دار تر نیز خواهد شد. نویسنده و کارگردان
سعی بر این داشته اند که رنگ و لعابی به میزانسن خود ببخشند، اما نه تنها در
بدترین جای ممکن آن را استفاده کرده اند بلکه اصلا نیازی به این همه رنگ و لعاب در
فیلم نبوده، البته که اشتباهات فاحش کارگردانی در قاب بندیها و دکوپاژ کردن فیلم،
آن قدر زیاد است که دیگر نیازی به گفتن همه این اشتباهات نیست. در ادامه این
اشتباهات و شخصیت پردازی بد ماجان، دقیقا در جاهایی که بیننده توقع عکس العمل های
شدید از او دارد، تنها با بازی ضعیف مهتاب کرامتی و دیالوگ های بی تاثیر و گاها
شعاری مواجه میشود. مثال های زیادی برای این موضوع میتوان آورد اما چند صحنه
بارز فیلم را مورد بررسی قرار میدهیم.
پس از اینکه هاشم به دلیل کاملا بچه گانه و غیر منطقی
خانه را ترک می کند، او و ماجان یکدیگر را در پارکی ملاقات میکنند، و در میان
صحبتهایشان، هاشم با یک حرف توهین آمیز پاکی ماجان را زیر سوال میبرد، او با
اشاره به اینکه چرا دو فرزند دیگرشان سالم هستند و تنها فرزند آخر معلول است و
اینکه به دلیل شغلش زمان زیادی را دور از خانه بوده ، ماجان را محکوم به خیانت میکند
و ماجان در جواب این توهین بزرگ وقتی که به شدت تحت فشار است، تنها یک سیلی به گوش
هاشم می زند و بلافاصله معذرت خواهی میکند (گویا نویسنده و کارگردان چند فیلم از
آن ور آب دیده بودند که عاشق و معشوق پس از یک دعوا،عاشقانه از هم معذرت خواهی میکنند،
اما واقعا این نوع برخورد در این فیلم جایگاهی ندارد زیرا نه پیش از این برای
بیننده تصویر شده است و نه شخصیت ها باورپذیر عمل میکنند.). در صحنه ای دیگر هاشم
به خانه میآید و میخواهد با دو فرزند سالمشان بیرون برود، البته او به همراه خود
زنی که قرار است با او ازدواج کند را نیز تا درب منزل آورده است و او را بیرون در
ماشین منتظر نگاه داشته، در این صحنه فاجعه بار، ماجان از خانه بیرون میآید و
وقتی مطلع میشود که آن زن همراه هاشم است، تنها با چند دیالوگ سطحی و چهره و حسی
که به هیچ وجه نمیتواند ناراحتی زنی را نشان بدهد که شوهرش را در کنار زن دیگری
میبیند، و آن زن تا درب منزل نیز آمده است، با هاشم صحبتی میکند و حتی جلوی دو
فرزند دیگر را نمیگیرد و آن ها بیرون میروند و ماجان تنها با کودک معلولش در
خانه میماند و آن قدر این برخورد غیر قابل باور است که باید دید کارگردان و
نویسنده چرا به این که حداقل عکس العملهای شخصیت ها را باورپذیرتر کنند فکر نکرده
اند. و این شخصیت پردازی بد، بازی بد مهتاب کرامتی را نیز به همراه دارد، زیرا آن
قدر عکس العمل ها و رفتارها غیر واقعی است که حتی بازی خوب نیز نمی تواند شخصیت را
نجات دهد، حال اینکه مهتاب کرامتی در این فیلم خوب بازی نمی کند.
در سمت مقابل ماجان، هاشم قرار دارد، مردی که قرار است
نماد یک مرد بد اخلاق، سخت گیر، بی منطق و خود رای باشد، شخصیتی که هیچ کدام از
این فاکتورها را نمیتواند به بیننده عرضه نماید و تنها بیننده میتواند حدس بزند
که او چه نوع شخصیتی دارد. مردی که در تمام مدت زمان فیلم خود را گناهکار میداند
و کودک معلولش را تاوان گناهی میداند که انجام داده است،(گناهی که هیچ گاه مشخص
نمیشود چیست و این صحبت در حد شعار باقی میماند) و گویا انسان سخت کوش و سخت
گیری هم هست، در یک پلان بسیار بد، و پس از اینکه با همسرش بر سر کودک معلول بحث
میکند، از خانه میرود و تصمیم میگیرد تا همسرش راضی نشده که بچه را به را به
آسایشگاه ببرد، به خانه برنگردد. شخصیتی که نویسنده ایجاد کرده مردی است که از
تمام منطق های جهان به دور است، رفتنش بی منطق، حرفهایش بی منطق، رفتارش بی منطق
و عکس العملهایش بی منطق تر از همه موارد است، او تکلیفش با خودش معلوم نیست و به
هیچ وجه نمیتواند تاثیری روی بیننده بگذارد، نویسنده و کارگردان احتمالا در این
فکر بوده اند که همه فاکتورهای بد را به این مرد نسبت دهند، تا فشارهایی که ماجان
تحمل می کند را بیشتر نمایان کنند و البته حرکتی که مرد در پایان فیلم انجام میدهد
را موجه جلوه دهند، اما نه تنها در این کار موفق نیستند، بلکه با به وجود آوردن
این شخصیت به فاکتورهای بد فیلمشان اضافه میکنند. البته که تنها نکته مثبت فیلم
بازی فرهاد اصلانی در این نقش است، بازی ای که با همه نقصهای شخصیت هاشم، بازی
قابل قبولی است.
نویسنده و کارگردان فیلم، فکرهایی در سر داشته اند که آنها
را به صورت کاملا خام وارد فیلم کرده اند، و به هیج وجه به ارتباط بین این افکار و
موضوع فیلم و حتی شخصیتهای فیلم فکر نکرده اند. شخصیتهای دیگری در فیلم حضور
دارند که باید تاثیرگذار باشند، اما نیستند و آن قدر در سطح مانده اند که بیننده
نمیتواند کمک و حضور آنها را باور کند، شخصیتی که سیما تیرانداز نقشش را بازی
میکند زنی است که نماد قدرت و استقلال زنان است و در همه حال پشت ماجان میایستد،
زنی که پالتوی قرمز بر تن دارد و همیشه ناخنهایش را لاک می زند، هدفون در گوش میگذارد،
با پسری کم سن و سال تر از خود دوست است و بسیار محترمانه و منطقی رفتار میکند،
این نوع شخصیت پردازی فاجعه بار که چندین فاکتور را به بدترین شکل ممکن در یک شخص
جای داده اند، در سرتاسر فیلم «ماجان» در همه شخصیتها دیده می شود. شخصیت برادر
هاشم با بازی بابک انصاری( که بازی قابل قبولی دارد) میخواهدکمک کند اما کمکهایش
بی جان و تنها رفت و آمدهایی بی سود برای بیشتر شدن زمان فیلم هستند.
موضوع فیلم «ماجان» در ابتدا حول محور مادری است که
فرزندی معلول دارد و تمام زندگیش تحت تاثیر آن است، اما دیری نمیگذرد که موضوع
معلولیت تبدیل به زمینه ای برای دعواهای زن و شوهری هاشم و ماجان و البته به وجود
آمدن بدبختی های بی پایان ماجان می شود، و این جاست که دغدغه اصلی فیلم از دست میرود
و در واقع اصلا دغدغه اش مشخص نیست، شخصیت ها باورپذیر عمل نمیکنند و فیلم نه
آگاهی میدهد و نه بر حذر میدارد و تقریبا حاوی هیچ پیام مهمی نیست، با اینکه
نویسنده و کارگردان در خیال خود قصد این را داشته اند که موضوع و دغدغه مهمی را
بیان کنند، اما حتی ذره ای نمی توانند تاثیرگذار باشند. این سلسسله ضعف ها و
اشتباهات تا پایان فیلم ادامه پیدا میکند، جایی که شخصیت هاشم به ناگاه متحول میشود
(بعدا در فیلم متوجه خواهیم شد که این تحول به دلیل این است که بتواند به خانواده
اش نزدیک شود و بچه معلول را بکشد) و پیشنهاد سفری به شمال را به همسرش میدهد، آنها
با هم به شمال میروند و در صحنههایی که بیننده گاها ربطشان به یکدیگر را نمیتواند
تشخیص دهد، پروسه پیاده سازی نقشه هاشم را میبیند، صحنههایی که زمانی کاملا آرام
و پر از خوشی است و گاهی در پی ایجاد هیجان و استرس است که به هیچ وجه موفق نیست،
و در پایان فیلم اوج بی منطقی روایی داستان را میتوان دید، ماجان که لحظه ای از
کودک معلول خود جدا نمیشد، در صحنه ای که مشخص نیست برای چه مدت زمانی کودک را
تنها گذاشته و با دو فرزند دیگرش به لب ساحل رفته است، پس از بازگشت به محل
اسکانشان متوجه میشود که کودک سرجایش نیست، و شروع به جستجومیکند، جستجویی که
رفت و برگشت او را در ساحل نشان میدهد، ساحلی که هیچ جایی ندارد تا از دید ماجان
مخفی باشد، اما او مسرانه درساحل به این طرف و آن طرف میرود و باز هم مشخص نمیشود
چگونه همسرش را میبیند، و پیش از اینکه ماجان همسرش را پیدا کند، در تدوینی موازی
و همراه با جستجوی خنده دارد ماجان، تلاش مذبوحانه هاشم برای غرق کردن کودک معلولش
را میبنیم، او کودک را به آب میاندازد، و گویی سریع پشیمان شده و سعی در نجات
کودک دارد اما نمیتواند او را در زیر آب پیدا کند، اما در ادامه و زمانی که ماجان
به هاشم میرسد مشخص نمیشود که کودک معلول چگونه زنده مانده است. و آنها به خوبی
و خوشی در کنار هم مینشینند و کودک معلول که توانایی تکلم نداشته، مادرش را به
اسم ماجان صدا میزند، این پایان قطعا سزاوار فیلمی با این همه فاکتور بد است، و
به خوبی تمام ضعف های فیلم را در خود جای میدهد و پایانی بدتر از کل فیلم را به
بیننده عرضه میکند
«ماجان» هیچ نکته مثبتی ندارد، کارگردانی فیلم
آن قدر ضعیف است که به راحتی میتوان متوجه شد که کارگردان نه میزانسن میدانسته و
نه دکوپاژبلد بوده است، لانگ شاتهای بی مورد، و قابهای بی معنی مبین این واقعیت
هستند، نویسنده فیلمنامه هر فکر خامی را که در سر داشته روی کاغذ آورده و کارگردان
هم بدون در نظر گرفتن فاکتورهای شخصیتها و یا جنس فیلم و نوع نگاه آنها به یک
موضوع خاص، متن را تبدیل به تصویر کرده است. شخصیتها باورپذیر نیستند و به هیچ
وجه مشخص نیست که فیلم درباره چه موضوعی حرف میزند، و قابها و پلانهای بی ربط و
اضافی به وفور در فیلم دیده میشوند، نویسنده و کارگردان همه حرفهایشان را پشت سر
هم ردیف کرده اند و میخواهند بدون حتی ذره ای تمرکز بر روی یک موضوع خاص،
تاثیرگذار هم عمل کنند، اما همانطور که گقته شد، این نوع نگاه حتی اگر پرداخت خوبی
داشت، چندان تاثیر گذار نبود، «ماجان» کمترین ها را
هم ندارد، و قطعا در همه فاکتورها شکست سنگینی خواهد خورد.
منبع: سایت نقد فارسی