6 مهر 1397, 19:55
«شعله ور» برشی از زندگی یک شخصیت پیچیده و چند وجهیست است. این برش زندگی از درخواست زن طلاق گرفتهاش برای نگه داری پسر نوجوان توسط او شروع و به نجات داده شدن همین پسر توسط کسی که به نوعی در رقابتی ناخواسته با او قرار گرفته پایان مییابد.
این شخصیت خلق شده به مرور ابعاد مختلفش نمایان میشود. در انتها میتوان دلیل جدا شدن زن سابقش را فهمید. پیچیده، غیر قابل پیش بینی و یک بازیگر حرفه ای است. هر کاری از دستش برمیآید. به راحتی دروغ میگوید و به خود حق میدهد که دیگران را به راحتی قضاوت کند. خود را در ذهنش بالاتر از همه میبیند و احساس میکند که جامعه حق او را خورده است. برای رسیدن به منافع هر کاری را مباح میداند و با این وجود همیشه شکست میخورد.
پرداخت چنین شخصیتی بسیار کار سختیست که هم فیلمنامه و هم کارگردانی و هم بازی خوب امین حیایی توانسته به خلق چنین شخصیتی کمک کند. نریشنها و گفتگوی درونی کاراکتر با خودش هم به ساخته شدن چنین شخصیت پیچیده ای کمک کرده است. اما چنین موجودی هر چقد هم که خوب پرداخت شده باشد لازم است در موقعیتهای داستانی قرار بگیرد. و اصلا از دل موقعیتهای داستانیست که شخصیت خلق میشود.
موقعی که وارد داستان میشویم وضعیت به خوبی شخصیت پردازی نیست.{هر چند قطعا وقتی شخصیت از دل این موقعیتها خلق شده، پس مشکلات مشکلاتی جزیی خواهد بود.} ماجرای تلگرام گروه دوستان دبیرستانی و شخصیت غواص که جر دوستان دبیرستانی بوده و امدن او در مدت کوتاهی به زندگی واقعی فرد نمیتواند در دنیای فیلم واقعی جلوه کند. اصلا شغل شخصیت غواص که افراد مرده را از دل آب بیرون میآورد بیش از انکه واقعی جلوه کند ساختگی و نمادی به نظر میرسد و این دو مسئله و مخصوصا مسئله اول تاحدودی میتواند واقع پذیر بودن داستان را دچار نقص کند. متاسفانه در بعضی لحظات هم اتفاق تازه ای رخ نمیدهد و به همین دلیل ریتم فیلم کند میشود اما محیط بکر سیستان و قابهای دیدنی تا حد زیادی این ضعف را پوشش میدهد.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد تضاد دو شخصیت است. شخصیتی که دوست دارد در آن بالا بالاها باشد و به پرواز درآوردن هواپیما میتواند این حس و خواست درونی را مرهم باشد با شخصیتی که بیشتر ازآنکه به فکر خود باشد به فکر بیرون درآوردن نعش مردگان از آب است تا زندگان را با پیدا کردن جنازه مرهمی بگذارد. اولی کاملا ناموفق و دومی کاملا موفق. پسر ناموس پدر است و هر کس که قرار باشد کوچکترین علاقه ای در پسر ایجاد کند از سر راه برداشته میشود. حال همین مسئله انگیزه مضاعفی در شخصیت اصلی داستان به وجود میآورد که شخص موفق را مانند خود تبدیل به فردی شکست خورده کند. اول شخصیت غواص خورد میشود و بعدازآنکه پسر تصمیم میگیرد تا شاگرد دستیار غواص شود، دستیار نیز از سر راه برداشته میشود. او شعله ور از آتش حسادت و از ناموس پرستیست. ولی در انتها همین غواص شکست خورده و ابرو به تاراج رفته است که پسرش را نجات میدهد.
شخصیت قهرمان قصه شخصیتی کاملا تعمیم پذیر است. در همه جا میتوان نمونه هایی از چنین افرادی را مشاهده کرد؛ کسانی که خودشان چیزی نشده اند و تلاش میکنند تا دیگران را پایین بکشند. هم در دنیای سیاست وهم در دنیای هنر و هم در زندگی عادی چنین افرادی وجود دارند و شخصیت خلق شده اصلا شخصیت توهمی نیست. خلق کردنش سخت است اما وجود دارد. بسیار هم وجود دارد. پدر دوست دارد که قهرمان زندگی پسر باشد و حال که چنین قابلیتی ندارد قهرمانان دیگر را تبدیل به موجودات شکست خورده میکند تا خودش بتواند همچنان قهرمان نصفه و نیمه ای برای پسر باقی بماند. وضعیت زمانی بغرنج میشود که پسر را نمادی از مردم بدانیم و پدر به همین شیوه تلاش به در قهرمان ماندن خود و از میان بردن دیگر قهرمانان داشته باشند. در منطق فیلم تنها غواص است که میتواند پسر را که او هم علاقه مند به غواصی است نجات دهد؛ کسی که ابرویش در این دعواها از جانب پدر برده شده. غواصی جستجوگر که در حال حاضر جستجوهایش بیش از انکه حیات بخش باشد تسکینیست بر الام و دردهای زندهگان.