این روزها در باره اشتباهات تاریخی یا به اصطلاح «گاف» های سریال معمای شاه حرف ها فراوانی در شبکه های اجتماعی شنیده می شود. این ماجرا در مورد سریال کیمیا هم به وجود امد. هرچند که در مورد آن کسی برای پاسخ دادن پا به میدان نگذاشت اما در مورد سریال معمای شاه ماجرا این گونه نبود. کارشناسان خبره تاریخ، که مشاوران سریال معمای شاه بودند از دفاع از این سریال و درستی و صدق عباراتش ترس و هراسی نداشتند. خود سازندگان نیز گاه و بیگاه به این ایرادها پاسخ می داند که به عنوان مثال در این فیلم آن ماهیتابه ای که برخی بنندگان به تفلون بودنش ایراد گرفته بودند ، در اصل چدنی است؛ یا اینکه فرق هست میان اتوشویی و خشک شویی و اتوشویی در همان زمان سریال یعنی در دهه بیست در تهران بوده است. باری هرایراد مخاطبان از حیث تاریخ با توجیه و توضیحی روبرو شد و این نشان از دقت نظر سازندگان دارد. به نظر نگارنده هم برخی مخاطبان در گرفتن ایراد تاریخی از سریال معمای شاه کمی زیاده روی می کنند. این سریال در مقایسه با سریال محبوب و پرطرفدار شهرزاد از ازمون صدق و کذب تاریخ سربلندتر بیرون می اید. در سریال شهرزاد پتوی گلبفات، شربت پرتقال ، سالاد کاهو فراوان استفاده شده بود و ما می دانیم که این ها همه محصول دنیای امروزاند و در زمانه ای که شهرزاد مدعی قصه گویی آن را داشت یعنی دوره سالهای پیش و پس روزهای کودتای 28 مرداد، از این اقلام و این فقرات کمتر نشانی بود. نمی دانم که در مورد باشگاه بیلیارد هم میتوان این حرف را زد یا نه اما عجالتا احساسم این است که در آن زمان باشگاه بیلیارد به این شکل و شمایل که در سریال شهرزاد می بنیم، نبوده است. ایراد دیگری هم که سریال شهرزاد داشت استفاده از برق و لامپ های نورانی و پر نور بود. کارخانه برق تهران در دهه 1320 توان این نورپردازی ها را نداشت. البته این ایراد در سریال معمای شاه نمود بیشتری دارد. همه شب ها پر نور است و همه خانه ها و خصوصا خانه شخصیت اصلی داستان با بازی سعید نیکپور در نور غوطه ور است اما به هرحال همه این ها را باید به دیده اغماض نگریست. اما چرا کسی به این «گاف » های اساسی شهرزاد ایرادی نگرفت و همه با غم و شادی و فراز و فرود سریال همراه شدند اما در مورد معمای شاه بخشی از مخاطبین دست به کار کشف ایراداتی شدند که با اطلاعایه های سازندگان آن، متوجه بی مورد بودن آنها شدیم. ماجرا ساده است شهرزاد به دل مخاطب نشسته بود و از همین رو مخاطب ایرادهای غیرموجهش را نمی دید اما این بخت و اقبال از آن سریال معمای شاه نشده بود. در این بین هم اطلاعیه دادن در مورد ریزه کاری های تاریخ و توضیخات و توجیهات هم بی فایده است.
تاریخ مکتوب و ثبت شده نمی تواند پاسخ سوالات مهم یک داستان را بدهد. ما برای انکه بتوانیم شخصیت های ملموس و باورپذیری داشته باشیم به اطلاعاتی نیاز داریم که عموما در تاریخ ثبت نشده اند.
اما چرا سریال معمای شاه و لحن و روایتش مستعد این ایرادها است. حال انکه کارگردان ان ادمی است، پرکار در ساخت سریال های تاریخی و گروهی مشاور خبره در اختیار دارد. تنها یک پاسخ به ذهنم می رسد: سازندگان معمای شاه تاریخ را خیلی لاغر و سطحی در نظر گرفته اند. به نظر انها تاریخ مجموعه ای از جزئیاتی است که می توان در مورد صدق و کذب انها به قطعیت رسید. فکر می کنم که این دیدگاه در مورد تاریخ به مثابه دانشی آکادمیک بسیار کارساز است اما نمی دانم این نگاه چقدر به کار داستان گویی و سریال سازی می اید. نیاز ما به تاریخ در دنیای قصه چیزی بیشتر از عبارات و گزاره های صادق است. ما بیشتر می خواهیم که به یک فضای دیگر برویم. یک فضای متفاوت؛ زندگی و حال و هوای ادم هایی که در هزار یا حتی ده سال پیش زندگی می کردند. در چنین دیدگاهی، صدق گزاره ها با بیانیه ها و جوابیه ها حاصل نمی شود. اگر مخاطب بتواند وارد ان دنیای برساخته اثر شود همه ان چه را که می بنید صادق می پندارد. این نگاهی بود که مرحوم علی حاتمی به تاریخ داشت.در زمان ساخت سریال هزار داستان و خصوصا فیلم کمال الملک ایرادات زیادی در باره عدم دقت کارگردان در جزئیات و ترتیب وقایع مطرح شد. کمیته مجازات که در فیلم هزار دستان محور اصلی فیلم بود از حیث تاریخی چیزی دیگری بود که در خدمت ایین بهاییت بود و همچینن شعبان بی مخ که یادآور شعبان جعفری بود، کارکردی دیگر گونه داشت. با این همه سریال در بیان خود موفق بود و با اولین فریم های تیتراژ، یعنی همان صحنه مشهور تراشیدن قلم به دست رضا خوشنویس، محاطب به دنیایی دیگر گونه می رفت، دنیای متفاوت و فراموش شده. از این گونه مثال ها در مورد فیلم کمال الملک هم می توان گفت.
ناگفته های قابل شنیدن
«در قسمتهای آغازین سریال استاد کمال دواتگر با بازی «جمشید مشایخی» شعر «یا علی گفتیم...» را خطاطی میکند. گاف گیرها نوشتند منظور کارگردان از این خطاطی شعر «یا علی گفتیم و عشق آغاز شد» محمود اکرامی فر بوده که در دهههای اخیر سروده شده و در آن زمان وجود نداشته است. پاسخ درستی بود اما هیچگاه این شعر بهصورت کامل در این سکانس نوشته نشد و همین حالا هم اگر در فضای مجازی جستوجو کنید، فیلم یا عکسی که نشان دهد شعر مذکور کامل نوشتهشده وجود ندارد» این مطلب که در سایت رسمی خود سریال درج شده ناخواسته به همان مشکل اساسی سریال اشاره می کند. مشکل اصلی سریال نه آن چیزی که می گوید ، بلکه ناگفته های آن است. بخش های زیادی از تاریخ به اقضای رویکرد سریال کنار گذاشته شده است، که می توان پژواکشان را در هر جمله و سکانس فیلم احساس کرد. درست همانگونه که ناخواسته عبارت یا علی گفتیم ما را به یاد شعر محمود اکرمی می اندازد.
موضوع نحوه زیست و نگاه دربار و چرایی شکل گیری انقلاب مساله مهمی است که اتفاقا نیاز به بازگویی آن در جامعه امروز احساس می شد.
همه شخصیت ها در سریال به همان حضور مقطعی خود در سریال محدود شده اند. ما هرگز گذشته انها چیزی نمی دانیم. نمی دانیم چرا مرحوم کاشانی دست به مبارزه بر علیه دولت رزم ارا می زند و نمی دانیم چرا مصدق چنین شخصیتی دارد. حتی در مورد شخصیت محمد رضا شاه هم همین گونه است. اگرچه سریال سعی کرده که تصویر کاملی از محمد رضا ارائه کند اما این تصوبر ما را درک چرایی هویت او نمی رساند. هنوز یکی از یزرگترین سوالات مهم تاریخ معاصر آن است که چرا محمد رضا لااقل از حیث قدرت و اقتدار شباهتی به پدرش نداشت؟ چرا عبدالکریم ایادی چنین ادم اخلاق گریزی است و یا برادر محمدرصا، غلامرضا از لحاظ روانی آشفته است؟ در واقع تاریخ مکتوب و ثبت شده نمی تواند پاسخ سوالات مهم یک داستان را بدهد. ما برای انکه بتوانیم شخصیت های ملموس و باورپذیری داشته باشیم به اطلاعاتی نیاز داریم که عموما در تاریخ ثبت نشده اند. برای نشان دادن ساختار درونی یک شخصیت ، ناگریز باید به تخیل مراجعه کرد.
سریال همان تصویری را به ما ارائه می دهد که ما با آن اشنا هستیم . فساد شاه و دربار را شنیده بودیم، یکدنگی مصدق و صداقت مرحوم کاشانی را می دانیم. از نواب صفوی و یازانش هم دقیقا همین تصوری را داریم که در فیلم می بینیم. در واقع سریال تنها ان چه را که ما از پیش می دانستیم با اطلاعات بیشتری به ما ارائه می کند.
از همین روست که سریال نمی تواند تخیل ما را تحریک کند. همه چیز هما نگونه است که باید باشد.
ضرورت بازخوانی تاریخ
موضوع سریال معمای شاه تاکید بر حوادث منجر به انقلاب از دریچه محمدرضا شاه و اطرافیان اوست. چرا باید به چنین موضوعی در قالب یک سریال پر هزینه تاریخی پرداخته شود؟ این سوال نه فقط معطوف به این سریال بلکه اساساً در مورد هر اثری که قصد دارد با بازگویی تاریخ به خلق داستان مبادرت کند، اهمیت دارد. به عنوان مثال سریال بازی تاج و تخت با بازسازی یک تاریخ خیالی در خدمت پاسخ دادن به دغدغه ها و مسائل جامعه امروز امریکا و حتی جهان است. این سریال مشکلات امروز جامعه مدرن مانند افراط گرایی، هراس سیاسی از دیگری و بازی قدرت را درتاریخ افسانه ای بازتاب میدهد. از همین روست که می تواند در جذب مخاطب موفق عمل کند. مورد موفق دیگر فیلم سینمایی چ اثر حاتمی کیاست. حاتمی کیا با انتخاب درست و هوشمندانه برهه ای خاص از زندگی مصطفی چمران، سوالات و مسائل امروز ایران را در تاریخ صدر انقلاب دوباره صورتبندی می کند. درست در زمانی که شعار اعتدال و اعتدالگرایی به مثابه یک رویکرد سیاسی و حتی عقیدتی در کشور مطرح شده بود، حاتمی کیا با بررسی دقیق رفتار و کنش چمران در دل واقعه کردستان سعی می کند تعریف خود را از اعتدال یک چریک مسلمان ارائه دهد.
در مورد سریال معمای شاه نیز سوال فوق مطرح است. موضوع نحوه زیست و نگاه دربار و چرایی شکل گیری انقلاب مساله مهمی است که اتفاقا نیاز به بازگویی آن در جامعه امروز احساس می شد. این ضرورت را در چند محور می توان خلاصه کرد:
یکی انکه اگرچه ملت ایران در جریان انقلاب خاندان پهلوی و کل نظام پادشاهی را به کنار نهاد اما این تلاش نیاز به خودآگاهی مجدد دارد. جریان تاریخ و تحولات اجتماعی چنان پیچیده است که گاه بعد از سالها و دهه ها هنوز ریش ها و دلایل شکل گیری وقایع نیاز به بررسی دارد. این بررسی ما را به شناخت بیشتر خودمان کمک می کند. با اینکه بیش از هفتاد سال از جنگ جهانی دوم می گذرد شاهد ساخت اثار متعددی در این زمینه هستیم که به جنبه های مختلف این جنگ می پردازد. نباید فراموش کرد که معمای تاریخ یکی از پیچیده ترین معماهای پیش روی بشر است و یافتن پاسخ به برخی سوالات آن نیز به جهد و کوشش نسل های آتی دارد. در زمینه انقلاب اسلامی نیز همینگونه است .این انقلاب به قدری پیچیده و عجیب بود که کسی را یارای پیش بینی آن نبود و در جریان آن گفتمان و ارزشهایی بر جامعه ایران حاکم شد که تا همیشه چهره کشور را تغییر داد و اثری محسوس بر سیاست بین الملل گذاشت.
از طرف دیگر جریانی در جامعه و در بخشی از افکار عمومی وجود داشت که نظام شاهنشاهی را نظامی بهتر و کارامد تر می دانست . این وضعیت با برخی گرفتاریهای اقتصادی کشور در چند ساله اخیر به یک وسوسه فکری برای برخی از افراد بدل شده است که وضع اقتصادی کشور در زمان شاه را مناسب تر از وضع کنونی ارزیابی می کند.
یا مثلا بحث اعتبار گذرنامه ایرانی در زمان شاه به یکی از استدلال های رایج در شبکه های مجازی در مورد اقتدار ایران در زمان محمدرضا شاه بدل شده است. حال انکه تقلیل اقتدار به بحث گذرنامه و یا بحث اقتصاد به توزیع تغذیه رایگان روش عاقلانه ای نیست. این امر ضرورت معرفی چهره واقعی کشور در زمان شاه و همین طور چهره واقعی نظام سیاسی کشور در ان زمان را آشکار می کند.
این امر از ان جهت اهمیتی مضاعف می یابد که برخی جریان های رسانه ای در پی ان هستند که زمانه حکومت پهلوی را در ذهن مردم به یک دوران شاد و سرخوش بدل کنند. به عنوان مثال یکی از سیاست های اصلی شبکه من و تو همین باشکوه نشان دادن زندگی مردم ایران در زمان خاندان پهلوی است و در پی ایجاد یک حس نوستالژیک از آن زمان است. تاثیر این پیام های مکرر رسانه ای بر نسل های مختلف جامعه خصوصا نسل سوم و چهارم انقلاب متفاوت است. در چنین شرایطی باید گفت که سریال معمای شاه می توانست یک حرکت رسانه ای مناسب برای پاسخ به این مسائل باشد.
فرد یا ساختار
همانگونه که اشاره شد نگاه این سریال به تاریخ برای تولید محتوای دراماتیک و داستانی نگاه مناسبی نیست. این سریال تخیل را به عنوان اصلی ترین پل ارتباطی ما با کشف تاریخ، به نحوی خام دستانه به کار بسته است و سعی کرده در چهارچوب جملات و گزارهای تاریخ خود را محدود کند. اما در تاریخ مهمترین مساله گردهم گذاشتن جملات و اطلاعات در کنار یکدیگر نیست. انچه که ما به آن تاریخ می گوییم ارائه یک تحلیل از چرایی شکل گیری حوادث است. هر مورخی بنا به نظر گاه خود از هستی و اجتماع بخشی از دلایل را بر بخشی دیگر اولویت می دهد. به عوان مثال اقای یروند ابراهامیان از منظر تاسیس دولت مدرن و تلاش جامعه ایرانی برای رهایی از دولت ناکارآمد سلطان محور، تاریخ میان دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی را تحلیل کرده است . بیشتر از خود اطلاعاتی که کتاب در اختیار ما می گذارد، ساختار و ترتیب وقایع ما را جذب خود می کند و ما احساس می کنیم که می توانیم در دل این ساختار، میان وقایع ناپیوسته ارتباطی مفهومی برقرار کنیم.
از نظر سریال معمای شاه زمینه اصلی شکل گیری انقلاب فساد دربار بوده است. یعنی سریال مشکل و معضل را در افراد جستجو می کند. سوال اساسی این است که اگر مشکل اشخاص بودند پس دیگر چه نیازی به انقلاب بود
از نظر سریال معمای شاه زمینه اصلی شکل گیری انقلاب فساد دربار بوده است. یعنی سریال مشکل و معضل را در افراد جستجو می کند. سوال اساسی این است که اگر مشکل اشخاص بودند پس دیگر چه نیازی به انقلاب بود؟ تنها کافی بود تا این اشخاص ناسالم را با افراد سالم جابجا کرد. چرا برای معضلی که با جابجایی افراد حل می شود، دست به یک اقدام سیاسی پرهزینه مانند انقلاب زد. از همین جاست که سریال ناخواسته پیام و هدف خود را نقض می کند و به جای انکه از ماهیت و حقانیت انقلاب دفاع کند، آن را زیر سوال می برد.
چالش اصلی نظام شاهنشاهی نه اشخاص فاسد که سیستم و ساختار فساد افرین بود. به عنوان مثال سریال تیمسار رزم آرار را شخصیتی فاسد و خودفروخته نشان می دهد. واقعیت تاریخ نیز به ما این را می گوید که رزم آرا و دولت او یکی از موانع ملی شدن صنعت نفت بود. ما این گزاره را از سریال می پذیریم. اما چالش اصلی این است که رزم آرا چگونه چنین موضعی را در برابر جنبش ملی شدن نفت اتخاذ کرد. اقای خسرو معتضد که از مشاورین تاریخی سریال نیز هست و بر صدق و درستی گزاره های تاریخی سریال تاکید دارد، در چندین مورد در برنامه تاریخی خود در شبکه دو «پلی به گذشته» در مورد تعصب ملی و وطن دوستی رزم ارا صحبت کرده بود. تاریخ هم موید این نکته است که تنها فرد نظامی که در برابر کودتای سوم اسفند 1299 مقاومت کرد رزم ارا بود و به همین جهت از جانب رضا خان محکوم به اعدام شده بود. اگر تاکید سریال بر فساد شخصیت رزم ارا را بپذیریم انگاه این سوال اساسی پیش می اید که چرا چنین فردی با چنین سابقه ای گرفتار وطن فروشی و خودباختگی می شود. این مساله فراتر از فساد شخصی به یک نظام ناکارامد و ناتوان اشاره می کند که افراد سالم را نیز به تباهی می کشاند و انقلاب نیز به جهت برطرف کردن این ضعف ساختاری ضروری شده بود.
نقص اساسی سریال معمای شاه مانند بسیاری از سریال های دیگر سازمان مانند برادر و ثریا، نه در پیام که در شکل و نحوه ارائه پیام است.
چالش پیام و رسانه
نقص اساسی سریال معمای شاه مانند بسیاری از سریال های دیگر سازمان مانند برادر و ثریا، نه در پیام که در شکل و نحوه ارائه پیام است. فیلم به جهت درک خطی خود از تاریخ و اصرار بر بیان کل جریان شکل گیری نهضت انقلاب از زمان رضا خان تا جنبش ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد عملاً به فهرستی شعار گونه و سطحی از اتفاقات تبدیل می شود. در این بستر نامطمئن نشان دادن شخصیت های مهم تاریخ به یک صورت بی جان تقلیل پیدا می کند. در حالیکه همه این شخصیت ها سرمایه های فرهنگی و عاطفی ملت هستند. شخصیت هایی مانند مصدق، کاشانی، نواب، طیب حاج رضایی، بازرگان، شریعتی، شهیدمطهری، شهدای موتلفه و جریان های اصیلی سیاسی معاصر کشور .... سرمایه های فرهنگی ملت و تاریخ ما هستند. حفظ تازگی و طراوت تاثیر این اشخاص بر ذهن مخاطب ما را در الگوسازی برای مخاطب در مواقع بحران و حساس کمک می کند و سازمان صدا و سیما به عنوان رسانه اصلی نظام جمهوری اسلامی باید بتواند ارزیابی منصفانه ای از عملکرد آنها در تاریخ معاصر ارائه دهد. اما سریال تنها برای پر کردن کلکسیون داستان خود به سراغ همه این شخصیت ها می رود. نگرانی از این ماجرا وقتی بیشتر می شود که به این نکته توجه داشته باشیم که با پیشرفت قصه شخصیت های مهمی مانند حضرت امام( ره) و آیت الله خامنه ای( مد) نیز در سریال وارد می شوند. امیدوارم که این اجحاف در مورد این شخصیت ها صورت نگرفته باشد.
مقایسه میان چند سریال
یکی از مهمترین و موفق ترین سریالهای تاریخی که به موضوع بررسی ساختار سیاسی کشور در سالهای نخست حکومت پهلوی دوم می پردازد، سریال کیف انگلیسی است. این سریال به دقت و همزمان با خلاقیت قصه جوانی آرمانخواه را روایت می کند که بعد از از تحصیلات فرنگ به جهت نیاز مردم شهر خود و البته میل و کشش درونی، قصد آن می کند که وارد نظام سیاست می شود. اما در آن زمان نظام سیاست بیش از انکه یک نظام قاعده مند و به هنجار باشد یک بازی خطرناک است. سریال مسیر رشد و پیشرفت منصور ادیبان را خط به خط دنبال می کند . ادیبان وارد رابطه ای عاطفی با مستانه می شود و این رابطه بنیاد زندگی خانوادگی او را از بین می برد. سرانجام منصور ادیبان که در دفاع از ارمانهای مشروطه سری پر باد دارد خود را به کیفی حاوی پوندهای انگلیسی می فروشد. این سریال در کنار این خط قصه همچنین شرحی از نظام خانسالاری در اقتصاد کشاورزی، نقش مطبوعات در بازی سیاسی و همچنین جایگاه علما و روحانیت و همچنین جنبش فداییان اسلام را نشان می دهد و به مخاطب با زبانی ساده و سالم شرخ می دهد که درست بودن در یک نظام نادرست تا چه اندازه دشوار است و این همان چیزی است که ما را به ضرورت انقلاب یعنی تغییر بنیادی نظام سیاسی می رساند. همچنین این سریال به خوبی نقش افراد طبقات محروم تر جامعه را نیز در عرصه سیاست نشان میدهد. منصور ادیبان گرفتار تراژدی سیاست ناسالم یک نظام ناسالم، هویت و هستی خود را از دست می دهد اما پسرخانه او با بازی فرهاد اصلانی با حفظ برخی اصول در جستجوی مدار درست سیاست به حیات فکری خود ادامه می دهد.
حال این قصه را با انچه که تا کنون از معمای شاه دیده ایم مرور کنیم. در معمای شاه قصه از زبان یک جوان از یک خانواده متمول و قدرتمند مالی بیان می شود. ما اطلاعات قابل درکی از مردم و طبقات پایین جامعه نمی بینیم. نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه را در این سریال را درک نمی کنیم حال انکه نمی توان نظام اجتماعی را از حیات سیاسی یک کشور جدا کرد. به عنوان مثال سریال روزگار قریب به خوبی توانسته بود در لایه های درونی اجتماع نفوذ کند و ضعف و ناکارآمدی نظام سیاسی را در دل مناسبات زندگی روزمره مردم نشان دهد. اگرچه این سریال تصویر تیره ای از توده اجتماع نشان می دهد اما در معرفی وجه ناکارامدی دولت مرکزی و تبعات گسترده این نارکارآمدی در زندگی مردم بسیار موفق است. همین وجه را در سریال در چشم باد نیز می توان دید. این سریال از دریچه تاسیس ارتش نوین در ایران تاریخ معاصر ایران را مرور می کند. اما ارتش نوین رضا خانی به جهت ناکارامدی و ضعف بنیادی حکومت مرکزی که یکی از وجوه آن فساد مالی و اخلاقی است، هرگز شکل نمی گیرد.
سریال معمای شاه به جهت درک خطی خود از تاریخ و اصرار بر بیان کل جریان شکل گیری نهضت انقلاب از زمان رضا خان تا جنبش ملی شدن نفت و قیام پانزده خرداد عملاً به فهرستی شعار گونه و سطحی از اتفاقات تبدیل می شود.
خلاصه این بحث این است که این سریال بر مبنای نیاز امروز جامعه به بازخوانی و معرفی دوباره واقعیات نظام سیاسی پهلوی ساخته شده است اما در رسیدن به منظور خود موفق نیست و این امر نه به خاطر عدم صداقت و یا کم کاری سازندگان که بیشتر به جهت غفلت و کم توجهی مدیران سازمان است.( متاسفانه این سطحی نگری در سریال کلاه پهلوی هم وجود داشت که علت تلاش غربی ها برای کشف حجاب را افزایش فروش مواد آرایشی معرفی میکردند! یا اینکه مدافعان حجاب در فیلم از طرح دلیل عقلی و درست برای حجاب عاجز بودند و عمدتا آن را میراث گذشته میخواندند (مغالطه سنت گرایی) یا اینکه در برنامه «هنگام درنگ» که پس از سریال پخش میشد، مشاوران سریال از تحلیل تاثیر معماری مدرن غربی بر فرهنگ ایران ناتوان بودند.) صدا و سیمای جمهوری اسلامی باید بداند که چرا سریالی را با موضوع تاریخ انقلاب می سازد و در این چرایی باید به تحولات اجتماعی و پویایی و تکاپوی مردم نیز نظر داشته باشد. قریب به چهار دهه از پیروزی انقلاب می گذرد و بیگمان بعد از این چهل سال ما باید بتوانیم، زیباتر ، درست تر ، خلاقانه تر و عمیق تر تاریخ انقلاب را بیان کنیم. با عنایت به پیچیدگی و غنای تاریخ معاصر ایران که به انقلاب اسلامی منتهی شد باید بگویم که این سریال می توانست انچنان قدرتمند و تاثر برانگیز باشد که لحظه به لحظه آن در یادها بماند. این سریال متکی بر واقعیت نابی است که به نحوی خلاقانه و هنرمندانه از آن بهره گرفته نشده است.
اهمیت تصویر انقلاب در فرهنگ جامعه
یکی از محورهای اساسی انقلاب اسلامی احیای ارزشهای دینی و معنوی است از همین رو معرفی درست، هوشمندانه و خلاقانه تاریخ انقلاب به گونه ای که بتواند در ذهن مخاطب جا بگیرد، تاثیر در تعمیق ارزشهای مذهبی و فرهنگی خواهد داشت. انقلاب اسلامی ایران با نظریه پیوند دین و سیاست توانست به سرانجام برسد. از همین روست که برخی شبکه های ماهواره ای مخالفت با مبانی فکری و فرهنگی انقلاب را با تبلیغ سبک غربی زندگی همراه کرده اند. شاید بخش قابل توجهی از چالش های فرهنگی جامعه را باید در ارتباط با بی اعتمادی برخی از اقشار جامعه نسبت به ضرورت های انقلاب دانست. وقتی این تصور برای برخی ایجاد شود که انقلاب امری غیر ضروری بوده، لاجرم ارزشهای دینی و فرهنگی برآمده از انقلاب نیز غیر ضروری به نظر خواهد امد. بدین سان سریال معمای شاه و تلاش های مشابه آن می تواند در برآیند عمومی فرهنگ جامعه و ترویج سبک زندگی اسلامی نقشی سازنده ایفا کنند. اما به شرطی که این تلاش ها آگاهانه و هنرمندانه باشد که در غیر این صورت باید امیدوار باشیم که تاثیر عکس نداشته باشد.