فیلم نوشت فیلم نوشت

زندگانی و عقاید آقای ارجمند
زندگانی و عقاید آقای ارجمند

زندگانی و عقاید آقای ارجمند

جمشید ارجمند مترجم، روزنامه نگار، منتقد سینما و ترانه سرا در 24 دی ماه 1318 در تهران متولد شد و در تیرماه 1395 به دیار باقی شتافت. دوره نوجوانی او همزمان با دوران مصدق و اوج گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت بود که این جنبش تاثیر زیادی بر منش سیاسی او گذاشت به طوری که همواره خود را یک مصدقی معرفی می کرد.

مقاله

نویسنده بهروز انوار
زندگانی و عقاید آقای ارجمند

جمشید ارجمند مترجم، روزنامه نگار، منتقد سینما و ترانه سرا در 24 دی ماه 1318 در تهران متولد شد و در تیرماه 1395 به دیار باقی شتافت. دوره نوجوانی او همزمان با دوران مصدق و اوج گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت بود که این جنبش تاثیر زیادی بر منش سیاسی او گذاشت به طوری که همواره خود را یک مصدقی معرفی می کرد. تسلط او به زبان فرانسه باعث شد او به سمت ترجمه رو بیاورد و همین مسئله ورود او به امر روزنامه نگاری را نیز محقق کرد. ورود او به عالم روزنامه نگاری باعث علاقه مندی او به فضای نقد به ویژه نقد سینمایی شد که در نهایت عمده فعالیت او را به سمت نقدها های سینمایی، تالیف و تدوین کتب و تدریس در این رشته سوق داد

دوره کاری ارجمند آنقدر پربار بود که در سال 1384 کتاب «جشن نامه 45 سال کار جمشید ارجمند» به کوشش زاون قوکاسیان و حسین رسول اف از طرف نشر روزنه کار و به بازار کتاب عرضه شد. در این کتاب با بهره گیری از نظر بزرگان عرصه های مختلفی، که جمشید ارجمند در آنها فعالیت کرده، سعی شده است چهره او به شکل مناسب و شایسته‌ای به نظر مخاطب برسد. در نگاه نخست شاید اینطور به نظر برسد که این کتاب در نهایت شبیه به خیلی از ویژه نامه ها و پرونده هایی که برای افراد مشهور در مجلات ارائه می دهند سراسر مدیحه سرایی باشد. شاید هم همینگونه باشد اما باید دید آیا شخصیت و آثار جمشید ارجمند چنین توانستاری را دارد یا درباره او اغراق شده است؟
از داریوش شایگان و سیروس آرین پور تا مسعود کیمیایی و پرویز دوایی و مینو فرشچی، طهماسب صلح جو، کامبیز درم بخش، منوچهر احترامی و عمران صلاحی از جمله چهره هایی هستند که درباره او نوشته اند. همین تنوع شخصیت ها در زمینه های مختلف نشانگر این است که جمشید ارجمند در زمینه های مختلفی کار کرده است و قلم ستایشگر آنها شاهد این است که در تمام آن زمینه ها به جایگاهی رسیده که بزرگان آن عرصه را مجبور به تمجید و ستایش خود کند. با اینحال  شاید بتوان گفت ارجمند به مانند خیلی از هنرمندان در میان مردم و حتی اهالی هنر شناخته شده نیست. کیوان سپهر ناشناس‌بودن جمشید ارجمند را به این دلیل می داند:
پرش و گونه گونی قلم جمشید ارجمند در همنسل هایش را می توان کم نظیر دانست و همین او را در باغ فرهنگ دهه ی چهل به بعد، از دیگران متمایز می کرد. و نیز همین ویژگی، اجر قلمش را تکه تکه کرد و هر تکه و شقه ای را در پناه دیواری انداخت و جلوه‌ی خرمن قلم جمشید ارجمند و ارجمندی شاکله‌ی شخصیت فرهنگی او را آنچنان که شایسته بود به معرض شناسایی و شناسانده شدن نگذاشت.(جشن نامه: ص48)

با اینحال این بحث به میان می آید که آیا درست است که از کسی به مانند ارجمند بخواهیم باقی رشته هایی که در حوزه توانایی اش است و به آن علاقه دارد را به کناری نهد و تنها به یکی از رشته ها بپردازد؟ آن هم در ازای شناسایی  و شناسانده شدن؟
در ابتدا باید دید آیا خود او چنین می خواسته است، زیرا که هر وسیله ای را هدفی است.
بررسی همه فعالیت های ارجمند مقاله بلند و دیگری را می طلبد زیرا که این نوشته در راستای مقالاتی تحت عنوان «نقدِ نقد فیلم» نوشته می شود. برای همین در این متن تنها به بررسی نقدهای سینمایی او می پردازیم. نقدهایی که منتخبی از آنها در انتهای کتاب «جشن نامه 45 سال کار» چاپ شده است. اینکه در میان همه نوشته های او، تنها نقدهای سینمایی او چاپ شده نیز خود گواه این است که ارجمند را بیشتر به عنوان یک منتقد سینمایی می شناسند هرچند نمی توان ارزش دیگر کارهای او را نادیده گرفت.


تاثیرات ارجمند

در سالهای میانی دهه چهل، یکی از بحث های وارداتی به ادبیات و هنر ایران، بحث «هنر برای هنر» یا «هنر برای آرمان» بود. در این بین برخی هنر را وسیله ای می دانستند برای رسیدن به آرمان و برخی هم می پنداشتند هنر اصیل را قائم به ذات است. اما در اواخر دهه چهل، با اوج گرفتن فعالیت سیاسی شاعران و نویسندگان و هنرمندان چپ در سراسر جهان انگار طرفداران «هنر برای آرمان» پیروز شده بودند. وقتی که هنرمندی به مانند پیکاسو و اندیشمندی مثل سارتر خود را متعلق به نظرگاه  چپ و ضد سرمایه داری  می دانستند و هنر و قلم خود را در خدمت آرمان های برآمده از مبارزات طبقاتی به کار بسته بودند دیگر هنر متعهد به سکه رایج زمانه بدل شده بود. در این بین هنرمندانی بودند که فارغ از این مباحث به فکر تاثیرگذاری روی هنری بودند که به اعتقاد آنها اگر هم قرار بود روزی وسیله باشد باید به شکلی آبرومند و مستقل امکان عرضه و خودنمایی و زیبا بودن را یافته باشد.
همانطور که گفتیم جمشید ارجمند گرایش سیاسی داشت. عضو انجمن پان ایرانیست بود و خود را مرید دکتر مصدق می دانست و از رهروان جبهه ملی بود. با اینحال با نگاهی به فعالیت های مختلف و متنوع او می توان نتیجه گرفت او، هرگز خود را محدود به اندیشه های سیاسی نکرده بود که اگر کرده بود شاید در فضای پس از 28 مرداد، به مانند خیلی از هنرمندان، جایی برای او نبود. مثلا در سال 1355 یعنی درست در اوج مباحث ایدئولوژیک و شدت یافتن مبارازات مسلحانه و فعالیت های چریکی در میان نسل تحصیلکرده، کتابی با نام سینماگر چاپ کرده است که در آن گویی به طرزی آگاهانه از همه کارکردهای سیاسی سینما چشم پوشیده است و  صرفا به معرفی فیلمسازان بزرگ جهانی پرداخته است. او در مقدمه کتاب خود می نویسد:
کلا در تحلیل زندگی هنری و فیلم های این سینماگران روشی به کار رفته که هم بعنوان مرجع مورد استفاده قرار گیرد و هم برای عموم دوستداران سینما، مفید واقع شود.(کتاب سینماگر- ص1)

نوشتن کتابی مرجع که عمومیتش شامل علاقمندان به سینما و مردم باشد، در زمینه سینمای ناشناخته هنری غرب، آخرین کاری بود که به ذهن هنرمندان سالهای اواخر حکومت پهلوی می رسید. در این کتاب معرفی و تحلیلی کوتاه از کارهای فیلمسازانی همچون ژان رنوار، چارلی چاپلین، ساتیا جیت رای، آنتونیونی، آلن رنه، گودار، جری لوئیس و استنلی کوبریک و غیره را می بینیم که با وجود تنوع اندیشه، می توان نتیجه گرفت تنها موضوع اصلی کتاب، سینما است و نه چیز دیگر. دغدغه ای که با اشاره به آثار ترجمه، تالیفی، نقد شده و حتی ترانه هایی که ارجمند سروده است می توان به آن دست یافت: ارتقای هنری که در آن فعالیت می کند حتی اگر قرار باشد آن هنر در نهایت وسیله ای باشد برای رسیدن به هدفی والاتر.
همچنین در سال 1352 ارجمند دست به ترجمه کتابی می زند با نام جامعه شناسی رادیو و تلوزیون نوشته ژان کازنوو.
در این کتاب مترجم قسمتهایی که به زعم او می تواند، برای جامعه ما مهم باشد را پررنگ می کند. و با فونت درشت مشخص می کند. قسمتهایی همچون پاراگراف زیر:
این خانم ها  و آقایان محترم که طرف صحبتشان با ماست، علاقه دارند ما را بیننده تلوزیونی بنامند. و این لفظ را چنان به کار می برند که گویی ما هیچ چیز دیگری جز بیننده تلوزیون نیستیم، گویی بینند بودن حالتی است، وظیفه و نقشی است. در حالی که کسانی که آنها می بینند و می شنوند- و مورد ملاحظه قرار می دهند- پزشکان، معماران، کارگران، وکلای دادگستری، بازرگانان و هنرمندان، یا دانشمندان هستند. و اشتباهی اساسی است که اگر تصور شود که این افراد تنها به این دلیل که همگی در لحظه واحدی پیچ تلوزیون شخصی شان را باز کرده اند، ناگهان ذهنیت و سلیقه ها و سن و فرهنگ واحدی پیدا می کنند.(کازنوو، جامعه شناسی رادیو و تلوزیون: ص 42)

این کتاب و سایر فعالیت هایی که ارجمند در تمامی دوران کاری خود داشته است نشانگر این است که ارجمند برای دیده شدن کار نمی کرده. پس طبیعی است که او در میان توده مردم شناخته شده نباشد اما همین جشن نامه و آدم هایی که درباره او نوشته اند نشان می دهد که او در میان طیفی از هنرمندان و منتقدان تاثیرگذار بوده است.


خط ثابت

ارجمند فعالیت خود را از دوران دبیرستان آغاز کرد و به گفته خود روزنامه ای دانش آموزی بنا نهاد:
مطالبمان چیزهای نسبتا بچه گانه بود. یه داستان من خودم می نوشتم، یه سرمقاله داشتیم، شعر داشتیم، یک مقاله اخلاقی و اجتماعی داشتیم، یه همچین چیزایی پیش پا افتاده. من بودم و دوستم آقای (حسین) فریدونی.(جشن نامه: ص20)

این شروع کار ارجمند به عنوان روزنامه نگار بود. روزنامه ای مستقل که از خودش شروع شده و با خودش تمام شده بود. پس از آن او با مجلات معتبری مانند فردوسی و سپید و سیاه و ستاره سینما همکاری کرده است. در تمام سالهای طولانی فعالیت او مجلات و روزنامه های فراوانی دیده می شود که او در آنها مقالات و نقدها و ترجمه و حتی شعر چاپ کرده است. مشخصه ای که همه آثار او دارد «عاری بودن از هیجان» است. تقریبا در هیچکدام از نوشته های او موضع گیری شخصی، سیاسی یا مقطعی نمی بینیم. مینو فرشچی در نوشته خود در این باره می نویسد:
در نقدهای سینمایی جمشید ارجمند اثری از علائق شخصی و روابط خصوصی نمی بینیم. فقط سینما، آن هم سینمای محض مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد که بهترین دلیل برای انتخاب ایشان به عنوان منتقد برگزیده ربع قرن اخیر است.(ص87)

این مسئله می تواند یک مولفه بسیار مثبت باشد. منتقدی که با یک جریان غالب همراه شود با افول آن جریان نظرات او نیز افول می کند و بی ارزش می شود. به مانند نقدهای مارکسیستی که سالها پیش رونق داشت. منتقدی که اسیر نام ها شود یا به مصاف نام ها  برود در ورطه نگاه شخصی فرومی رود و به جای نقد عقده گشایی می کند و ناگفته پیداست منتقدی که اسیر روابط شخصی می شود چه نقدهایی خواهد نوشت.
نقدهای ارجمند نشان از پختگی  او در مواجه با آثار سینمایی دارد و البته نشان از منش اخلاقی او. در همان چند نقدی که به صورت منتخب در کتاب جشن نامه آورده شده اسامی فیلم های مختلفی می بینیم. پرویز کیمیاوی، بهرام بیضایی، مسعود کیمیایی، آلفرد هیچکاک، فلینی و چند فیلم هالیوودی و یک سریال(صاعقه) از جمله نقدهایی است که در کتاب جشن نامه می بینیم و این خود نشان از این دارد که در نگاه ارجمند طیف بندی های مرسوم به مانند فیلم های هنری و تجاری، یا سیاسی و غیرسیاسی معنا ندارد و تنها دیدگاه سینمایی اهمیت دارد. وقتی چنین دیدگاهی عاری از هیجان و روابط شخصی باشد می تواند تاثیری مستقیم بر رشد سینما و نقد سینمایی بگذارد.


آثار ارجمند

با توجه به دغدغه های جمشید ارجمند آثار فراوان او تعجب برانگیز نیست. او هشت کتاب تالیف کرده و چهارده کتاب ترجمه کرده و بیش از صد کتاب ویراستاری کرده است. در آثار تالیفی او کتابهای «چند سینماگر»، «درباره سینما»، «فیلم ساختن» و «سینماگر» در جهت معرفی سینمای ایران و جهان و آموزش تئوری سینما هستند و کتابهایی نیز درباره نگارش و ویرایش دیده می شود و یک کتاب طنز هم شامل نوشته های او در مجله گل آقا است به نام میان پرده. در میان آثار ترجمه او هم از ترجمه کتاب های جامعه شناسی و تاریخی و داستانی و حتی سیاسی(حقوق نویسنده: نوشته الکساندر سولژنیتسین) دیده می شود. حتی در سال 1379 «مینیاتور ایرانی» نوشته یوسف اسحاق پور و در سال 1382 کتاب «آیین هندو و عرفان اسلامی» نوشته داریوش شایگان را که به زبان فرانسوی است، ترجمه کرد. ترجمه این دو کتاب آخر با توجه به تخصصی بودن آنها نشانگر توانایی او در زمینه های دیگر فکری را نشان می دهد. همه این فعالیت ها درست در سالهایی است که بیماری قلبی او به اوج رسیده است. بیماری‌ای که در سال 1366 او را برای یک دوره درمان طولانی راهی لندن کرده بود.
نکته محسوس در آثار ارجمند این است که آثار تالیفی او بیشتر در باب سینما هستند اما در آثار ترجمه او بیشتر به سمت علوم انسانی و جامعه شناسی رفته است. جامعه شناسی مسئله ای است که در نقدهای او هم دیده می شود یعنی همواره سعی می کند فیلم را بر اساس جامعه تحلیل و نقد کند. مثلا در نقد فیلم «مغولها»ی پرویز کیمیاوی می نویسد:
فیلم کیمیاوی سینمای نو بود که تلوزیون آن را به زور به مردمی که سینمای نو را نمی شناختند و وقتی هم شناختند دوستش نداشتند تحمیل کرد و شاید این اولین تجربه، واپس زدگی قابل توجهی را در توده مردم نسبت به سینمای نو به وجود آورد- که اگر بیاورد ناشی از عمل تلوزیون است. معترضه بگویم که اگر تلوزیون به جای شبی چند بار تبلیغ و نمایش یک آنونس واحد، هفته ای یکی دوبار راجع به این فیلم صحبتی و توجیه و تفسیر ساده ای می داشت خیلی موثرتر بود ولی در آن صورت باز هم تلویزیون-مغول بود؟
برای کیمیاوی آرزوی موفقیت داریم، همراه با یک توصیه دوستانه: اگر می خواهد با مردم و زمان ما رابطه برقرار کند، فقط یک قدم جلوتر از آنها بردارد، اینقدر فاصله نگیرد و اگر راه دستش هست اول به سینمای با قصه بپردازد.(ص179)

به یقین ارجمند ارزش های فیلم مغولها را فهمیده است. از جنبه سینمایی و هنری در میانه متن خود به وفور از فیلم تمجید کرده است اما او انگار دغدغه اجتماع و ارتباط هنر با مردم را نیز دارد همان دغدغه ای که باعث شده او دو کتاب در معرفی سینماگران بزرگ دنیا برای توده مردم بنویسد تا در سایه این کار بتواند راه ورود سینمای هنری در میان توده مردم «فیلمفارسی زده»ی آن سالها باز کند.


نقدهای سینمایی ارجمند

شیوایی قلم ارجمند گاهی نقدهای او را شبیه متن های ادبی می کند. مثلا در نقد سریال صاعقه می نویسد:
نخستین کلمات انسان، هذیانی ناخودآگاه است و نخستین منطق او بی منطقی و توهم و اولین تعلقش، تخیل و افسانه پردازی است. وقتی از این باغ های بهشتی رانده شدیم  و به بیابان عقل و منطق افتادیم نخستین پرسشمان از هستی خویشتن است:« من که ام؟ تو که ای؟ چه باید کرد؟» و انسانی که نخواهد آن تخیلات شیرین و بی منطق و گسسته و آن ادراک بی مسئولیت و زیبا را گاهگاه در خود زنده کند، در تعلق کنونی خویش آنقدر مستغرق شده که یقینا به قول روانشناسان خویشتن خویش را گم کرده است.(جشن نامه: ص198) اما این مسئله باعث نمی شود که نقدهای او شبیه متن های احساسی شود و چون در نهایت نگاه تحلیلی او بر نگاه احساسی و سلیقه ای می چربد.
در نقدهای سینمایی جمشید ارجمند چیزی که مشهود است پرداختن او به انواع مختلف سینما است با سطحی قابل قبول. گویا حداقل هایی را در نظر گرفته بوده و درباره فیلم هایی می نوشته که آن حداقل ها را داشته باشد. تجاری بودن، هنری بودن، سیاسی بودن و یا پرفروش بودن فیلم در درجه اهمیت نبوده است. با نگاه به کتاب نقدهای او می توان فهمید که او فیلم زیاد می دیده است. دایره اطلاعات سینمایی او در کتاب سینماگر و سایر کتاب ها بسیار وسیع است. او به زبان فرانسه و انگلیسی مسلط بوده و در دورانی که تکنیک زیرنویس فارسی نبوده، دیدن فیلم ها برای او محدودیت نداشته است. همکاری او با مجله ستاره سینما که بزرگترین و مسن ترین مجله سینمایی پیش از انقلاب بود باعث شده که او به شکلی حرفه ای و بی وقفه به ماجرای نقد فیلم بپردازد و همین مسئله باعث شده که نقدهای او گستره وسیعی از گونه های سینمایی را شامل شود. این گستردگی نگاه هم می تواند مفید باشد و هم چالش برانگیز. مفید بودنش در خود عبارت «گستردگی نگاه» مستتر است ولی چالش برانگیز بودن آن نیاز به بررسی دارد. نیاز دارد به نگاه و کنکاش در تمامی دیدگاه ها در تمامی نقدهایی که او نوشته.

با نگاه به فهرست نقدهای او می توان نتیجه گرفت که اغلب نگاه ارجمند به سینمای هنری-تجاری بوده است. یعنی فیلم هایی که هم موفقیت گیشه دارند و هم از اقبال جشنواره ها و منتقدین بهره مند هستند. فیلمسازانی همچون فلینی، آنتونیونی، چاپلین و دیوید لین از سینمای غیرایرانی و کسانی همچون مهرجویی، کیمیایی، پرویز کیمیاوی و امیرنادری هم از جمله فیلمسازان ایرانی هستند که ارجمند بیش از دیگران به آنها پرداخته است.
باید دید وقتی منتقدی بنا به شغل و مجله ای که در آن کار می کند و درباره تمام شیوه های فیلمسازی می نویسد آیا توانسته است عینک های مختلفی به چشم بزند؟
بدیهی است که منتقدین باید شیوه های نقد را در مواجه با فیلم ها عوض کنند و مثلا یک فیلم سمبولیک مثل مغول ها یا سفرسنگ را به شیوه یک فیلم فرمیک مثل طناب هیچکاک بررسی نکند و بالعکس. در این صورت حتما درباره یکی از آنها با نقد الکنی مواجه می شویم. این مسئله اغلب در نقدهای ارجمند رعایت شده است. او می داند که با چه فیلمی طرف است و چگونه باید به آن نگاه کند. به عنوان نمونه در حین نگارش نقدی بر یک فیلم تجاری می داند که نباید با دیدگاه یک فیلم به اصطلاح هنری به آن بتازد. مسئله مشترکی که در اغلب نقدهای ارجمند دیده می شود این است که او قید نقد فیلم هایی که از آنها بدش می آمده را زده و نقدهای او، اغلب درباره فیلم هایی است که مورد او تحسین او واقع شده اند. این شاید نقطه ضعفی بر پرونده کاری او باشد چون در این بین در برخی نقدها تعارفات نیز راه یافته اند. هر چند نمی توان گفت که او روابط شخصی خود را وارد نقدها کرده است.
مثلا در نقد فیلم هالو نوشته است:
مهرجویی جوان حازم و فهمیده ای است که با اتکا به ادراک عمومی اجتماعی و هنری خود آرام و بی عجله، اما محکم و مستمر گام بر می دارد.(جشن نامه: ص 174)

یا در همین یادداشت می نویسد:
هالو خالی از نواقص نیست اما به خاطر تقدیر و بزرگداشت صداقت و سنجیدگی مضمون و روانی بیان آن، نباید هم نادیده گرفت.(همان: ص175)
روشن است که کار منتقد معطوف به آینده است. یعنی همچنان که پرده از رازها و زوایای پنهان فیلم برمی دارد(برای مخاطب) نکات مثبت و منفی فیلم را می گوید(برای فیلمساز).
منتقد در حال ارتقاء سطح سینماست. اما اگر چنین تعارفاتی در میان باشد ناگفته پیداست که نکات منفی فیلم و نواقص آن مغفول مانده و در دوره های بعدی تکرار خواهد شد و اگر منتقدین تنها به فیلم های مورد علاقه خود بپردازند برخی جریان سازی های غلط از دید آنها مغفول می ماند و بدون مانع رشد می کند.
پیش از این گفتیم که ارجمند منتقد تاثیرگذاری بود و شاید بتوان گفت همین مسئله بنا به تاثیری که او روی زمانه خود و  آینده گذاشت هنوز هم در نقد سینمای ما دیده می شود. منتقدین سینمای ما همواره یا فیلم را کاملا مذمت کرده اند( به مانند اغلب نقدهای آقای فراستی) و یا کاملا تمجید کرده اند و تعداد منتقدینی که بتوانند راه جدیدی را به مخاطب و فیلمساز نشان دهند انگشت شمار است.

او در مصاحبه اش در ابتدای کتاب، قیصر را آغاز سینمای ایران می داند و در تمامی نقدهایی که برای کیمیایی نوشته است سراسر تحسین و تمجید را شاهد هستیم. شاید اگر منتقدین تاثیرگذاری همچون ارجمند در همان سالهای ابتدایی به علت احترام به برخی زیبایی ها، چشم به ضعف های کار کیمیایی نمی بستند و نادیده نمی گرفتند حالا کیمیایی همانی نبود که پنجاه سال پیش بود. همان چیزی که باعث می شود اغلب منتقدین مانند گلمکانی فیلم های آخر کیمیایی را ضعیف و خام و کهنه بدانند.

با اینحال در تمامی نقدها ما با بررسی های سینمایی طرف هستیم. ارجمند تحت هر شرایطی سینما را به بحث های حاشیه ای ترجیح می دهد. به جای پرداخت ایدئولوژیک، انتقام جویی سیاسی، پیوند دادن فیلم به مفاهیم دلخواه، به ذات سینما وفادار بوده و بحث او همواره بحث زبان سینما و مباحثی از این دست بوده است.
او همواره با آرامش و متانتی که به قول زاون قوکاسیان بیشتر به انزواجویی می ماند. به دور از غوغا و خودنمایی، نقدهایی نوشته است که حتی اگر به رشد فیلمساز کمک نکرده( که کمک کرده است) به شناخت مخاطب ایرانی فیلمفارسی زده از سینمای خوب ایران و جهان کمک شایانی کرده است و این در کنار تمام فعالیت های دیگر او، کار با ارزش و بزرگی است.








----- 0 0
از لاله زار تا فراسو ; مروری بر نسبت انقلاب و سینما
از لاله زار تا فراسو ; مروری بر نسبت انقلاب و سینما

از لاله زار تا فراسو ; مروری بر نسبت انقلاب و سینما

سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی فراز و نشیب‌های فراوان و چالش‌های بسیاری را از سر گذراند. هرچند مبنای کلی برای بازسازی سینما پس از تثبیت انقلاب همان جمله معروف حضرت امام (ره) بود: « ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم». اما در جزییات و اجرای دقیق این حکم کلی، اختلافات و تناقضات بسیاری میان مدیران وجود داشت.
Powered by TayaCMS