فیلم مشکل
گیتی ششمین فیلم بلند در پرونده سینمایی بهرام کاظمی است؛ سینماگری که با توجه به
کارنامه سینماییاش سینمای گیشه پسند و ملودرامهای اجتماعی را وجهه همت خود قرار
داده است. فیلمهای او در موارد مختلفی بازسازی آثار موفق دیگر است. فیلم عروس
فراری که بازسازیای از فیلم همسفر بود و این آخرین فیلم او، مشکل گیتی، که رگههای
قویای از فیلمهایی دارد که در سینمای هالیوود با تم تکرار زمان و رویا بینی
ساخته شدهاند. فیلمهایی مثل افسانه روز دوم فوریه(۱۹۹۳) و مورد جدیدتر فیلم لبه
فردا(۲۰۱۴) نمونههایی از این دست فیلمها هستند که قهرمان فیلم رویاهای مکرری را
میبیند که به حوادث روزهای آینده ارتباط دارند و تا زمانیکه قهرمان فیلم به تحول
روحی مثبتی که میباید، نایل گردد و روش مواجهه درست با فاجعههایی را که در آینده
رخ میدهند را به دست بیاورد، این خوابها تکرار میشوند.
عناصر سینمایی برباد
رفته
مشکل گیتی
قرار است فیلمی با تم و پیرنگ تحول روحی مثبت باشد که متاسفانه نیست و ایدههای
خود را در این موضوع آنچنان که شایسته و بایسته است تعمیق نمیبخشد و تبدیل به یکی
از فیلمهای روزمره سینمای ایران با تمام مختصات آن میشود؛ فیلمهایی با تم
مشکلات خانوادگی نه چندان جدی و تلاش برای رسیدن به تصحیح و بهبود رابطهای در
آستانه خطر، البته در این زمینه هم فیلم دچار ایرادهای اساسی است به طور مثال در
تحول نهایی فیلم که ایرج، با بازی فرخنژاد، و گیتی، با بازی نونهالی، از گردنه
مشکلات عبور میکنند و به یک تفاهم مشترک جدید میرسند پروسه این تحول چندان برای
مخاطب روشن نیست آن هم با تمهیدی که در چند سکانس قبلتر برای مخاطب ایجاد شده بود
و در طی آن گیتی به شریک همسرش قول میدهد سهم یک رای خود را به نفع او بدهد و
بدین ترتیب همسرش را تحت فشار قرار دهد تا از این طریق او را به دلیل نزدیک شدن به
دختری که به عنوان همکار اش در پروژه هتل به زندگی او وارد شده است، تنبیه کند ولی
در نهایت به همسرش اعتماد میکند و از دادن آن یک رای به شریک همسرش سر باز میزند.
از همینجا میتوان ایراد بزرگ دیگری در فیلم سراغ گرفت که ناشی از عدم توجه و دقت
در نگارش فیلمنامه و سلسله رخدادها و حوادث است. فیلم قرار است نمایشی از تحول
روحی گیتی از زنی کم توجه به زندگی مشترکش به سمت زنی باشد که بیشتر از گذشته به
فکر خانه و زندگیاش است و بیش از آنکه به دنبال سرگرمی و شبکههای مجازی و خرید
لباس باشد به همسر و زندگی مشترکش توجه کند، در این مسیر اما متاسفانه فقط به صرف
دیالوگگویی اکتفا میشود و ما به ازای تصویری متقاعد کنندهای مبنی بر اعتیاد بیش
از اندازه گیتی به شبکههای مجازی در فیلم وجود ندارد تا ما به عنوان مخاطبان فیلم
بپذیریم که گیتی به دلیل اشتغال بیش از حد در فضای مجازی از زندگی خود غافل است. در
تصویرگری زندگی خصوصی گیتی و ایرج هم مشکلات فرمی مختلفی وجود دارد که واقع نمایی
فیلم را با چالش رو به رو میکند؛ اینکه گیتی با آن موقعیت اجتماعی که دارد اما در
خانه مستخدم ندارد و یا موقعی که خریدهای خانه را جا به جا میکند فریزر یخچالش
خالی خالی است و جز چند بسته سبزی یخ زده چیزی در آن وجود ندارد در حالیکه لازمه
زندگی چنین افرادی چیزی خلاف آن است و ضعف بارزتر از این آن که در هیچ جای فیلم ما
شاهد آشپزی توسط شخصیت گیتی نیستیم در حالیکه همسرش در سکانس مهمی از فیلم که در
عالم رویا با زنش از جدایی سخن میگوید از بوی پیاز داغ دادن گیتی گله دارد، هر
چند از اشتغال زیاد او به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و لپتاپ هم خبری نیست و
تنها در قالب دیالوگهایی که رد و بدل میشود ما باید بفهمیم یکی از سرگرمیهای
بزرگ گیتی وقت گذارنی پای ماهواره و فضای مجازی است. ایراد دیگر آنکه فیلم اطلاعات خاصی از گیتی به مخاطب نمیدهد، اینکه
آیا تحصیلات عالیه دارد یا نه و یا اینکه او از کدام طبقه اجتماعیای میآید و
اینکه آیا مثلا متعلق به یک خانواده تازه به دوران رسیده است که به طور ناگهانی در
موقعیت یکی از مرفهان و طبقه برخوردار جامعه قرار گرفته است یا اینکه اصولا از
خانواده ثرتمندی میآید که اقتضای زندگی مادی و روزمرهاش ولخرجی بوده است؟ وجود
این اطلاعات از آنجا اهمیت دارد که به مخاطب در ارزیابی رفتارها و عملکرد شخصیت
اول فیلم کمک چندانی نمیکند و همدلی و همراهی مخاطب را در داوری رفتار و منش او
بر نمیانگیزد. به طور نمونه نمیتوان درک کرد وضعیت مطلوب و ایدهآل مورد نظر او،
که با توجه به اطلاعات فیلم به سبک زندگی سنتیای بازمیگردد که رسانههای اجتماعی
فراگیر وجود نداشتند، چگونه وضعیتی است؟ وضعیت رفاهی زندگی در آن وضعیت چگونه است؟
هزینههای زندگی و تعاملات اجتماعی با گروههای دوستان و اقوام به چه ترتیبی سامان
مییابند؟ آیا به صرف توجه کمتر به شبکههای اجتماعی و توجه بیشتر به همسر،
خانواده را از وضعیت بحران خارج میکند؟ فارغ از این، تصویری از زندگی که در فیلم
جلوهگری میکند یک زندگی کاملا مادی بدون توجه به وجهههای معنوی زندگی است و
فیلم، در خصوص تصویر کردن این بُعد از حیات روحی و روانی شخصیتها کاملا ساکت است.
فیلم در طرح
مقوله استفاده مذموم و بیمبالاتانه از رسانههای مجازی نیز توفیق خاصی ندارد و به
صرف یکسری شعار و و موعظه اخلاقی از زبان شخصیت خاله گیتی، کل این قصه را سرهم
بندی میکند و آن گونه که باید و عمیقتر وارد آن مقوله نمیشود در حالیکه به دلیل
گسترش سریع آن در بین خانوادهها محمل بسیار مناسبی برای گریز ژرفتر به آن وجود
داشت، برای نمونه در فیلم رخ دیوانه(۱۳۹۳)، که اهتمام اصلی فیلم به نقد چالشهای
پیش رو در استفاده بی حد و مرز از شبکههای اجتماعی و نتیجه فاجعه بار آن بود،
اهتمام جدیتری برای به تصویر کشیدن آسیبهای غرق شدن در فضای مجازی وجود داشت و
به عوامل مهمی در استقبال از چنین امکانات مجازیای
توسط قشری از جوانان، چه برای گریز از مشکلاتی که در زندگیاشان وجود دارد و چه به
دلیل برقراری ارتباط بیشتر با گروههای هم سن و هم فکر خود، اشاره میکرد و تاثیر
آن را در زندگی این نسل از جوانان به صورت جدیتری طرح میکرد.
مشکل گیتی قرار است فیلمی با تم و پیرنگ تحول روحی مثبت باشد که متاسفانه نیست و ایدههای خود را در این موضوع آنچنان که شایسته و بایسته است تعمیق نمیبخشد و تبدیل به یکی از فیلمهای روزمره سینمای ایران با تمام مختصات آن میشود
در شخصیت سازی
ایرج هم، تحول روحیاش مثل تحول شخصیت گیتی چنان که باید در طول نمایش فیلم پرداخت
مناسبی پیدا نمیکند، به طور مثال چرایی سرد شدن رابطه او با همسرش پرداخت واضحی
ندارد و اصولا تصویر خاصی از زندگی مشترک او و گیتی به تصویر کشیده نمیشود جز یکی
دو صحنه که یا میخواهند با هم غذا بخورند یا به رستوران بروند و مخاطب متوجه
نمیشود که این شکاف عاطفی در چه زمانی و به دلیل رخ دادن چه اتفاق خاصی به وجود
آمده است و او را به این سمت سوق میدهد که از همسرش جدا شود و به رابطهاش با او
خاتمه دهد؟! آیا صرف نداشتن گوشی هوشمند و فعالیت نداشتن در حوزه فضای مجازی
انگیزه و محرک مناسبی برای پایان دادن به رابطه با همسر میتواند باشد؟! چشمانداز
او از یک زندگی مشترکِ آرامش بخش و آرمانی چیست که خواهان نیل به آن است و آیا
اصولا آن چشمانداز، آگر فرض بگیریم وجود دارد، تا چه حد چشمانداز قابل دفاع و
دارای پشتوانه مستند به نُرمهای علمی قابل دفاع است؟
در بُعد
کارکرد اجتماعی فیلم، پاسخ به این پرسشها نشان میدهد که وضعیت ایدهآل و آرمانی
مورد نظر بخشی از مردان جامعه، لااقل نسبت به زندگی مشترک، چیست و راههای نیل به
آن کدامند.
نقبی به جهان اثر
فیلم گیتی
فارغ از ایرادهای فرمیای که دارد در جهان ایده نیز با مشکلات مختلفی رو به رو
است، هر چند سعی بسیاری دارد که فیلمی باشد که میخواهد نسبت به یک مشکل نسبتا
فراگیر اجتماعی هشدار بدهد و ارزشهای بنیادینی را گوشزد کند که رو به فراموشی است
و این بحران در حال از بین بردن روابط خانوادگی و متاثر کردن آن است و برای رسیدن
به این مقصود در مقابلِ زندگیِ تجملاتی در یک کلانشهر، زیستِ توام با آرامش و سکوت
خاله گیتی را تصویر میکند تا تذکری به ارزشهای سنتی دنیای پیش از رسانههای
اجتماعی جدید، همچون سر زدن به دوستان و پرسیدن احوال آنان و خبر دار شدن از
مشکلات ایشان به صورت مواجهه و ارتباط رو در رو، بدهد اما این ایدهها نه تنها در
فیلم نمود و بروز خاصی ندارند بلکه به جهت تمرکز بیش از حد بر داستان اصلی، که قرار
است بازسازی رابطه در آستانه خطر گیتی و ایرج باشد، این ایدههای منتقادانه در حد
ایده باقی میمانند به عرصه جهانبینی
فیلم وارد نمیشوند و تقابل جدیای مابین این دو جهان زیست، جهان زیستِ سنتی که
ارتباط از طریق پیوند حضوری و چهره به چهره صورت میگیرد و جهان معاصرتر که فیلتر
فضای مجازی حلقه واسط ایجاد پیوند و رابطه بین افراد مختلف جامعه است، به وجود
نمیآید و فیلم در تصویر کردن آن عمیق نمیشود.[۱]
شخصیتهای
فیلم همگی انسانهایی بی هویتاند که غایت زندگیاشان معلوم نیست. به طور نمونه
ما نمیفهمیم ایرج از زندگی چه چیزی میخواهد یا گیتی چرا تلاش میکند مثلا زندگی
خود را حفظ کند و همسرش را بار دیگر به دست بیاورد. در طول فیلم متاسفانه هیچ درک
روشنی از مفهوم زندگی و امر بنیادین و مقدسی همچون نهاد خانواده از نگاه هیچ
شخصیتی داده نمیشود و تنها و تنها با دیالوگها و کنشهایی درگیر هستیم که در
نهایت هیچ غایت معرفتشناختی یا هستی شناختی ویژهای را بازنمینمایند. به تعبیری
آدمهایی که در فیلم میبینیم آدمهایی بی جهانزیست و افق فکری هستند که از فرط
همین بی عالَم بودن و حیث هستیشناختی نداشتن، نه منطق رفتارهایاشان را خوب
میفهمیم نه میتوانیم هم ذات پنداری با آنها کنیم و در پروسه تحول شخصیت آنها با
ایشان همراه و همدل شویم.
به تعبیری آدمهایی که در فیلم میبینیم آدمهایی بی جهانزیست و افق فکری هستند که از فرط همین بی عالَم بودن و حیث هستیشناختی نداشتن، نه منطق رفتارهایاشان را خوب میفهمیم نه میتوانیم هم ذات پنداری با آنها کنیم و در پروسه تحول شخصیت آنها با ایشان همراه و همدل شویم.
بُعد دیگر
ماجرا تجمل و رفاهزدگی بیش از حد متعارف در طول
فیلم است؛ تجملی که نه تنها بُعد همدلانه مخاطبان عادی را برنمیانگیزد بلکه در
ترسیم الگوی زندگی اقشار فرا مرفه جامعه نیز آنسان که باید توفیقی ندارد و ره به
خطا میرود. ترسیم چنین نوعِ جهان زیستی، آن هم در شرایطی که رکود در اقتصاد ایران
رخنه کرده است و بیکاری و فقر رو به گسترش است، نه تنها به آرامش روانی جامعه کمکی
نمیکند بلکه به اثری تبلیغاتی و باسمهای
تبدیل میشود که به خود کمبینی و احساس ناگوار فقر و نا برابری در قشر وسیعی از
مخاطبان اینگونه از آثار سینمایی منتهی میشود، در حالیکه هیچ لزومی برای اینهمه
به رخ کشیدن رفاه و تجمل برای روایت داستانی در حد و اندازه داستان مشکل گیتی وجود
نداشت و میشد با برگزیدن شخصیتهایی معمولیتر و متعلق به بدنه متوسط رو به بالای
جامعه، داستان را بدون اینهمه زرق و برق غیر ضروری روایت کرد.
نکته دیگری که
به نحو خاصی در این فیلم و بسیاری از دیگر آثار این سالهای سینمای ایران به نحو
آزاردهندهای وجود دارد، بی تفاوتی شخصیتها به جامعه و سرنوشت آن است. در این
فیلم آنقدری که این افراد درگیر حیات روزمره خودشان هستند که گویی تمام زندگیاشان
خلاصه در پول درآروردن و پول خرج کردن است و نه تنها مشارکت اجتماعی در هیچ امری
معطوف به مسایل اجتماع ندارند بلکه حتی در خصوص آن بحث هم نمیکنند. در سرتاسر
فیلم یک کنش جمعی حاکی از مشارکت جمعی وجود ندارد و زمانی هم که قرار است یک کنش
جمعی تصویر شود خیانت و دسیسهچینی برای ضربه زدن به یک پروژه و شراکت است. حتی یک
کنش برآمده از یک حرکت جمعی خانوادگی نیز در فیلم وجود ندارد و آدمهای فیلم واحدهای
مجزای تکافتادهای هستند که اصولا حیات جمعیاشان خلاصه در تامین نیازهای راس
هرمِ نیازهای فردی/انسانی است در حالیکه اقتضای فیلم، خصوصا با توجه به اینکه
شخصیتهای اصلی فیلم اصولا از مرحله تامین نیازهای اولیه گذر کردهاند و دغدغه
معاش ندارند، باید شخصیتهایی به مراتب بیشتر مشارکت کننده و کنشگر در عرصههای
اجتماعی باشند.
دنیایی بی تفاوت که در آن همه آدمها به فکر خودشان و زندگی شخصی خود هستند و هیچ تعهدی ویژهای نسبت به مفاهیمی اجتماعیای چون خانواده، همسایه، جامعه، کشور و گروه همکاران ندارند. خانه و خانواده عنصری فروکاسته به مقوله همنشینی برای صرف کردن یک ناهار یا شام تقلیل داده میشود.
با مقدمات پیشگفته
میتوان نقبی به جهان اثر زد، دنیایی بی تفاوت که در آن همه آدمها به فکر خودشان
و زندگی شخصی خود هستند و هیچ تعهدی ویژهای نسبت به مفاهیمی اجتماعیای چون
خانواده، همسایه، جامعه، کشور و گروه همکاران ندارند. خانه و خانواده عنصری فروکاسته
به مقوله همنشینی برای صرف کردن یک ناهار یا شام تقلیل داده میشود. محل کار
خلاصه در روابطِ رقابت و کشمکش و پشت هم اندازی میشود بدون وجود عنصر تعامل و
همدلی و در این بین مخاطب حیران میماند وجه اجتماع و در کنار هم قرار گرفتن این
آدمها در کنار هم چیست و چرا اصلا حاضر شدهاند در قالب یک شرکت، با هم در یک
فعالیت اقتصادی شراکت کنند؟! و در این حال و هوا و در بین اینهمه روابط بی روح،
کنشهای کمدی و شاد شخصیتها قرار است مخاطب را خرسند و خوش حال کند که شاید
مثبتترین وجه فیلم هم همین فضای شاد و دور از غم و اندوه فیلم است و بسیار آلامُد
بودن آن، که بسیار با فضای عمومی جامعه بیگانه است و در نتیجه آن، این شادیها و
شوخیها به یک تجربه مشترک شادی و ابتهاج درونی ناشی از همدلی با روح فیلم منتهی
نمیشود و صرف یک شادی سطحی باقی میماند.
ایده آیندهبینی
و جامه واقعیت پوشیدن رخدادهای تجربه شده در جهان رویا در قالب حوادث واقعی نیز به
دلیل عدم تمرکز کافی کارگردان بر آن، هدر رفته و چندان که باید جلوه و وجهه خاصی
پیدا نمیکند.
در نهایت
میتوان اینگونه جمع بندی کرد که فیلم با وجود طرح ایدههایی خوب مثل مواجهه با آینده
بینی و یا ایده اعتماد متقابل ایرج و گیتی که در نهایت به ترمیم رابطه در آستانه
خطر منتهی میشود، به دلیل رویکرد شعاری و سطحی به بسیاری از مقولات قابل تاملی که
در فیلم طرح کرده است فیلم را به اثری کسالت بار و فاقد تاثیرگذاری لازم تبدیل
کرده است. فیلمی با تظاهرات تجملگرایانه ولی فاقد روح، دنیایی تصنعی بدون هویت خاص
ایرانی/اسلامی و حتی شرقی.