فیلم نوشت فیلم نوشت

خشونت بی دلیل ; نگاهی به فیلم نگار
خشونت بی دلیل ; نگاهی به فیلم نگار

خشونت بی دلیل ; نگاهی به فیلم نگار

فیلم نگار توجهات زیادی را به خود معطوف کرده بود. همه منتظر آن بودند که این فیلم جدیدی که رامبد جوان در برنامه خندوانه به آن اشاره می کرد و به بازنویسی های مکرر فیلمنامه اش را در همان برنامه در اشاره به سختی فیلمنامه نویسی و نبود فیلمنامه خوب بیان می کرد، احتمالا باید فیلم متقاوتی باشد. اما نتیجه کار اثری نامید کننده بود. این بار اقای از خنده و خوشی بی دلیل خندوانه به سمت خشونت بی قاعده میل کرده بود.

مقاله

نویسنده مصطفی مرشد لو
خشونت بی دلیل ; نگاهی به فیلم نگار

فیلم نگار توجهات زیادی را به خود معطوف کرده بود. همه منتظر آن بودند که این فیلم جدیدی که رامبد جوان در برنامه خندوانه به آن اشاره می کرد و به بازنویسی های مکرر فیلمنامه اش را در همان برنامه در اشاره  به سختی فیلمنامه نویسی و نبود فیلمنامه خوب بیان می کرد، احتمالا باید فیلم متقاوتی باشد. اما نتیجه کار اثری نامید کننده بود. این بار اقای از خنده و خوشی بی دلیل خندوانه به سمت خشونت بی قاعده میل کرده بود.

فیلم نگار آخرین ساخته رامبد جوان یک تریلر جنایی است که با در هم شکستن مرز خیال و واقعیت تلاش دارد در زمینه فرم به نوعی نوآوری دست پیدا کند اما مشکل اساسی‌تر فیلم نه در فرم که در دنیای ذهنی سینماگر و عالَمی رقم می‌خورد که برای مخاطبین خود می‌سازد و ساخته است، عالمی بدون حضور اعتقاد و التزام اخلاقی-دینی و بدون حضور قانون و مظاهر و تجلیات خارجی آن در قامت نیروهای انتظامی و برپا دارندگان امنیت.

یک شهر بی در و پیکری که در آن در روز روشن هر اتفاقی می‌افتد و نه قانونی هست که جلو وقوع بزه‌هایی آن چنانی را بگیرد و نه تقوای درونی و فضیلت‌گرایی اخلاقی‌ای وجود دارد که جلو وقوع قانون‌شکنی و قانون‌گریزی قهرمان فیلم یا همان نگار،با بازی نگار جواهریان، را بگیرد.

رامبد جوان با در هم ریختن توهم ذهنی و واقعیت هم به منطق قصه ضربه زده است و هم به اصطلاح کار خود را آنچنان راحت کرده است که هر ساختار شکنی‌ای و گریز از منطقی در جریان فیلم به راحتی توجیه شود و در این بین این هرج و مرج و آشفتگی در روایت، ابتکار و خلاقیت نام بگیرد

شهری خواب آلوده، بی تفاوت و در نهایت بی روح که در برابر هر گونه جنایت و پلشتی بی‌تفاوت و خنثی شده است. البته این نیز بماند که اصولاً تصویر زیادی هم از شهر ارائه نمی‌شود که آدمی به درک روشن‌تری از تلقی سینماگر از این عنصر حیاتیِ زندگیِ اجتماعیِ شهروندان این کشور، دست بیابد و بفهمد واقعا این سینماگر عزیز این شهر را چه تصور کرده است و آدم‌هایش رو چگونه دیده است.

خشونت و خونریزی‌های بی‌منطق فیلم و این حس ویرانگر انتقام، آن هم از جانب دختری که بر اساس اعتراف یکی از شخصیت‌های فیلم تقریبا عاشق همه چیز است، در نهایت بدون توجیه باقی می‌ماند درست همانگونه که پروسه تحول یک دختر معصوم به یک قاتل بی‌رحم و گانگستری با دقت شلیک بسیار بالا که به راحتی چندین گانگستر حرفه‌ای را در جریان یک دوئل از بین می‌برد  و دریغ از برداشتن خراشی کوچک! ‌‌بدون پاسخ روشنی از سوی سینماگر و فیلمش باقی می‌ماند؛ گویی سینماگر ما تعمدی داشته تا بازیگر محبوبش را چنان برجسته و پر رنگ کند که ما فقط او را ببینیم و نه یک تریلر جنایی را با تمام ابعاد پیچیده‌اش و سرنخ‌ها و اشارات‌اش و منطق ملموس و اثباتی‌اش آنگونه که در این گونه سینمایی مرسوم است؛ تنها با یک رویا پردازی شبه هالیوودی  رسمی بنا می کند که هر کسی اسلحه‌ای در دست بگیرد و بی انتظار از قانون  خود در پی احقاق حق خود باشد.



رامبد جوان با در هم ریختن توهم ذهنی و واقعیت هم به منطق قصه ضربه زده است و هم به اصطلاح کار خود را آنچنان راحت کرده است که هر ساختار شکنی‌ای و گریز از منطقی در جریان  فیلم به راحتی توجیه شود و در این بین این هرج و مرج و آشفتگی در روایت، ابتکار و خلاقیت نام بگیرد که متاسفانه چنین اتفاقی هم در برخی از محافل می‌افتد و با تمجید و تعریف‌های اغراق‌آمیز این آشفته بازار مکاره را جای یک ابتکار بدیع قالب می‌زنند و  به مخاطبان خود می‌فروشند.

فیلمساز به جای انکه در رفتاری متعهدانه به جامعه خویش در پی حل مشکلات برامده از عصیبت پنهان جامعه باشد خود به این عصبیت دامن می زند. یک دختر شاد و معصوم در نهایت تبدیل به ماشین کشتاری می‌شود که بدون ذره‌ای ترحم در قامت یک قاتل حرفه‌ای به راحتی مرتکب بزه قتل می‌شود درست برعکس جریانی که درسینمای هالیوود تعقیب می‌شود و سعی می‌کند فرهنگ احترام به قانون را جایگزین روش‌هایی کند که مردم آمریکا در دوران شکل‌گیری کشورشان در حدود یک قرن و نیم قبل از آن روش‌ها برای احقاق حق‌اشان استفاده می‌کردند.

توجه به این حفره‌های کوچک نشان می‌دهد که سینماگر ما به حداقل منطق هم برای فیلم‌اش التزام نداشته و گمان برده است با افزودن به حجم خشونت می‌تواند این حفره‌ها را پوشانده و مخاطب فیلم خود را منفعل کند تا از این اشکال‌های دم دستی و ابتدایی غفلت بورزد و محو سوپراستار فیلم بشود.

نوع روایت داستان هم، با وجود دختری که جریان یک قتل برنامه‌ریزی شده را شهود می‌کند، ژانر فیلم را بیشتر به گونه فیلم‌های علمی-تخیلی نزدیک می‌کند تا یک فیلم از گونه جنایی-معمایی یا نوآر. کشف و شهودهای گاه و بیگاه نگار که پشت پرده قتل پدر را آشکار می‌کند. هم هیچ تعلقی به جریان معمول روایت داستان نداشته و عنصری بی‌ربط با منطق این گونه، جنایی-معمایی، از آثار سینمایی است، شهودی که لااقل نیازمند تمهیدی بود که مخاطب بفهمد چنین توانایی‌ای در کشف و شهود محصول کدام حادثه و رخداد شخصی است و آیا به صرف کشته شدن پدر و تکانه روحی حاصل از آن می‌تواند چنین شم قوی مافوق طبیعی را در یک دختر برانگیزد( هر چند که در لحظاتی این شائبه ایجاد می شود که گویی فیلم اشارات ی به نمایشنامه هملت دارد اما هر چه هست در حد همان شائبه باقی می ماند)؟! و آیا اساسا این توهمات و اوهام یک دختر روانپریش می‌تواند بستری مناسب برای توجیه آن حجم از زد و خورد و خون و خونریزی باشد؟! خانواده و بستگان مقتول و دخترش چه نقشی در زندگی شخصیت‌های درگیر داستان دارند و چرا اصلا نیستند و هیچ تعهدی نسبت به هم خون خود ندارند و هیچ کمکی به او در التیام غم از دست دادن پدرش نمی‌کنند؟! چرا این دختر محصولات شهود خود را در اختیار پلیس قرار نمی‌دهد تا به همراهی پلیس گره از کلاف فروبسته این قتل یا خودکشی بگشاید؟


این خشونت خندوانه وار

این سوال‌ها و بسیاری دیگراز این دست سوال‌ها مخاطب را به اینجا می‌رساند که نه تنها با یک اثرسینمایی منسجم رو به رو نیست بلکه مخاطبِ اوهام و ذوقیات بی‌ منطق و گاه بیمارگونِ سینماگری  است که یک روانپریشی حاد را به اسم فیلم به خورد مخاطبان خود می‌دهد؛ روانپریشی‌ای که با توجیه جنایت و قتل با بهانه‌های بچه‌گانه به افسردگی جمعی که امروز گریبان جامعه را گرفته،  رنگ و بویی از خشونت نیز بیفزاید و به تضعیف نهادهای مدنی‌ای ناخواسته کمک کند که هر چند به صورت نیم‌بند مورد اتکای طیف وسیعی از افراد جامعه هستند و به آن نهادها برای احقاق حق و عدالت امید دارند.

خشونت عریان ازسنخ فیلم‌های هالیوودی اگر برای فرهنگ غربی قابل توجیه باشد، آن هم با توجه به قانونی بودن حمل سلاح، برای بستر و فضای فرهنگی حاکم بر ایران نه تنها امری غیرقابل توجیه بلکه  مذموم و مورد نکوهش است و نمی‌توان از آن دفاع کرد، هر چند در قالب فیلمی هذیانی و تخیلی!

بازنمایی این حجم از خشونت و قتل و خونریزی، فارغ از اجرای ضعیف که در جاهایی به گونه  کمدی ناخواسته هم نزدیک می‌شود، بدون توجیه منطقی کافی در واقع فیلمساز از ما می خواهد که بدون انکه نیازی به دانستن دلیلی برای این اعمال و کردار باشیم تنها از دیدن آن لذت ببریم. صحنه هایی که نمونه ای است رنگ و رو رفته از سینمایی امریکایی.

توجه به این حفره‌های کوچک نشان می‌دهد که سینماگر ما به حداقل منطق هم برای فیلم‌اش التزام نداشته و گمان برده است با افزودن به حجم خشونت می‌تواند این حفره‌ها را پوشانده و مخاطب فیلم خود را  منفعل کند تا از این اشکال‌های دم دستی و ابتدایی غفلت بورزد و محو سوپراستار فیلم بشود.

 گویی بعد از استفاده از انتن تلویزیون برای بیان برخی مسائل شخصی( مانند دعوا حقوقی با سازندگان شخصیت عروسکی جناب خان) حالا نوبت به سوء استفاده از پرده سینما رسیده است.









----- 0 0
Powered by TayaCMS