26 دی 1395, 14:19
«گیتا» به عنوان نخستین ساخته ی سینمایی مسعود مددی که سالها تجربیات مختلفی در عرصه سینما و تلویزیون داشته است، اثر قابل تأملی به شمار می رود. فیلم، یک درام خانوادگی است و حول محور رابطه ی یک مادر و فرزند می گذرد؛ مادری در واپسین سال های جوانی و فرزند راه دورش در آغازین روزهای جوانی.«گیتا» فیلمی شخصیت محور است و به همین جهت نوع رابطه ی آدمها و شخصیت پردازی آن ها در فیلم اهمیت برجسته ای می یابد. خوشبختانه فیلمنامه نویسان کار از این حیث به مشکلی برنخورده اند؛ شخصیتها در سطح باقی نمی مانند و لایه های زیرین شخصیتی آن ها اهمیت می یابد و وجوه و ابعاد مختلف درونی آن ها پررنگ می شود. کشمکش فرد با خود و با جامعه، در داستان با ظرافت به تصویر کشیده می شود و سیر دگردیسی مادر داغدیده منطقی و باورپذیر طی می شود. بنابراین مولفه های روانشناسانه در فیلم به کرات به چشم می خورند و پیداست که فیلمنامه بر اساس مطالعات دقیق روانشناسانه نگاشته شده و از این حیث بی اشکال به نظر می رسد. نوع برخورد گیتا (مریلا زارعی) با بارداری اش، واکنشش نسبت به مرگ پسرش و سپری شدن غم از دست دادن پسر و آشکار شدن حقیقتی که او تا پیش از مرگ متین از آن اطلاع نداشته است هر یک زن را در موقعیت عاطفی خاصی قرار می دهند که چه در شخصیت پردازی و چه در بازی روان بازیگر رعایت گردیده است. اما اشکال کمرنگی که در فیلمنامه ی «گیتا» به چشم می خورد، هم پا نبودن داستان با کنش های شخصیت هاست. همان طور که گفته شد، فیلم، شخصیت محور است، اما در برخی بخش ها «داستان» درجا می زند و شخصیت ها بحران های پیچیده ای را طی می کنند، گاهی داستان کم می آورد و به نفس زدن می افتد و دوباره جان می گیرد و خود را به دنیای درونی شخصیت ها می رساند. این به آن معنا نیست که داستان دچار ضعف یا نقصان است اما به نظر می رسد خط سیر روایی رمق خود را در برخی جاهای داستان از دست می دهد و دوباره سرپا می شود و گاهی داستان، بیش از آن که باید، در سایه ی شخصیت های و بحرانهایشان قرار می گیرد. مددی، در فیلم خود از عنصر «تقابل» به درستی استفاده می کند. بسیاری از الگوها در ضدیت هم قرار می گیرند تا تماشاگر را به مفهوم متعالی و هسته ی درونی فیلم برسانند، مثلاً «میرایی» در مقابلِ «زایش» قرار می گیرد. فرزندی می میرد و فرزندی زاده می شود. دو مادرِ متین در مقابل هم قرار می گیرند و در این کشمکشِ مالکیتِ فرزند، در نهایت برد و باختی اتفاق نمی افتد جز آن جمله ی کلیدی نسترن که از متین نقل می کند:«نسترن جون لوسه، نسترن خالی هم بی ادبیه، مامان هم که فقط یکیه.» و همین جمله خونی تازه را در رگ های گیتا تزریق می کند و همچون روزنه ی امیدیست در لایه ی زیرین این درامِ تلخ بدان معنا که حالا که گیتا همه ی زندگی اش را از دست داده می تواند به این امیدوار باشد که فرزندش در گذشته فقط او را مادر خود می دانسته. از نقاط برجسته ی فیلم بازی های آن است؛ خصوصاً بازی دو بازیگر اصلی آن یعنی مریلا زارعی و حمیدرضا آذرنگ. زارعی در چند سال اخیر نشان داده که قابلیت بازی در دشوارترین نقش ها را دارد و آن ها را به برترین شکل ایفا می کند. شادی سرخوشانه ی مادر، پس از مرگ پسر به ناگاه به غمی عظیم و درونی تبدیل می شود و زارعی در نمایش این اندوه سنگ تمام گذاشته است. سارا بهرامی نیز از دیگر بازیگران خوب کار است که نقش نسترن را باورپذیر از آب درآورده است. فیلم تر و تمیز است. طراحی صحنه به دقت انجام شده و رنگ های بکار رفته در صحنه و لباس شخصیت ها متناسب با اوضاع روحی آنهاست. حجم موسیقی بکار رفته در فیلم مناسب است و از فیلم پیشی نمی گیرد و ضمناً جنس آن از جنس فیلم است. درباره ی «گیتا» می شود خیلی بیشتر از این ها نوشت اما فعلاً باید به همین نوشته ی کوتاه اکتفا کرد تا زمان اکران عمومی اش. تنها از این بابت افسوس می خورم که فیلم های «نگاه نو» در بسیاری از شاخه های اصلی رقابت حضور ندارند وگرنه مریلا زارعی به جرئت می توانست یکی از شانس های اصلی نامزدی سیمرغ بلورین باشد.
منبع :salamcinama.ir